رفتن به محتوای اصلی

چرا تغییر خواهان نمی توانند "خرد عمومی" ایجاد کنند
گمشدگی حلقه ی نفع مشترک در تضاد منافع
04.09.2017 - 20:33

سئوال شده : «خرد عمومی، تعقل جمعی و دست یابی به یک نقطه مشترک برای پایان دادن به کابوسی که قریب به سی و نه سال گریبان ملت را گرفته » چگونه ممکن است؟
- « تعقل جمعی ، نقطه مشترک»یا رسیدن به « خرد عمومی»: کوتاه باید گفت "تجربه" ی "فن" اش را نداریم، نمی توانیم کار را انجام دهیم، اما احتمال تحقق یک "استثنا" قابل تصور است :
دستیابی به «خرد عمومی برای اقدام به تغییر در نظام سیاسی حاکم غیر دموکراتیک» در منطقه جهان سومی ما و بخصوص ایران، در قرنی که گذشت نشان میدهد «به شکل سازمان یافته عملی نشده» است.

اینکه حداقل چند سال پیش از « خیزش عمومی» طیف های سیاسی مختلف به « مرکز یا برنامه مشترکی» برسند و «همبستگی عمومی» نشان دهند و اقدام کنند، تجربه ی قرن نشان نداده است. نه در انقلاب مشروطیت و نه در انقلاب شکست خورده بهمن. و نه در « جنبشهای بین این دو انقلاب». و نه حتی در جنبش سبز.

آنچه عملا انجام گرفته این است که « خیزش "تصادفی" رخداده، در طول مدتی که ادامه داشته همبستگی عمومی " شعاری و عملی" بوده، و هنگامی که "مدت خیزش" تمام شده، تفرقه ی طیف های سیاسی برای "حذف همدیگر" آغاز شده است. این ویژگی هر دو انقلاب و جنبش ها(حرکت مصدق و...) بوده است.
چرا چنین شده؟ چون خصلت جامعه جهان سومی همین است.
یعنی اینکه چون جامعه به علت وجود استبداد طولانی، فاقد تشکلها و اتحادهای با سابقه و عمومی و دراز مدت است، لذا فاقد تجربه و آگاهی برای اتحاد ها و ائتلاف هاست. و نمیتواند به « برنامه و خردعمومی و اقدام مشترک» سازمان یافته برسذ. در تضاد منافع، حلقه ی «نفع مشترک» عملا گم شده است. که «رفع نظام» حاکم باشد.ده نفر، ذه فکر، ده گروه، و هزار تضاد دارند. و فاقد « تجربه و اتحاد و ائتلاف» اند. فاقد فن لازم اند. این «فن» مختص جامعه دموکراتیک است. جهان سوم نمیتواند آنرا عملی کند. منهای حالت استثنایی. 

با احتمال قریب به یقین خیزش عمومی احتمالی آینده نیز مانند گذشته از عناصر تصادف، عمل مشترک کوتاه مدت، تفرقه و حذف همدیگر تشکیل خواهد شد.

چاره چیست؟ آمادگی خوب قبلی برای رخداده های اتفاقی و بعدی. یعنی حرکت در جهت روشنگری، و به ناچار باز اتحاد و ائتلاف که میدانیم تحقق ناپذیر است، ولی بخاطر "خلق امکان"، و یا حالت استثایی. و طرح خواسته ها و برنامه ی آینده، که هدف چیست. و توجه به خواسته های عمومی عملی.

نیرو یا نیروهایی به قدرت خواهند رسید که « اکثریت عوام» را به دنبال خود بکشید.
با گمان 90 درصد مردم نیز عوام اند. یعنی ساده اندیش اند و نمیتوانند « پیچیده» فکر کنند.
هر نیرویی که توانست با « پیامهای ساده» با آنان« ارتباط و همبستگی» ایجاد کند ، یعنی برایشان چراغ سبز « شغل و در آمد و قدرت» نشان دهد، دروغین یا حقیقی. فرق نمیکند. تعیین کننده « باور» است. در خیزش زود آنها را سازماندهی کرده بکار بگمارد، برایشان مراکز قدرت ایجاد کند، به دنبالش روان خواهند شد. برای عوام فرق نمیکند کی در دلشان "باور و خیال" « شغل، پول، قدرت» ایجاد کند. هیتلر ، مارکس ، گاندی. یا خمینی.
رجوی، پهلوی، چپ یا ایکس .
لشگر عوام تعیین کننده، و عامل انتقال قدرت است.

متد ایجاد اعتقاد کاذب یا حقیقی در عوام:
با ابزار تشکیلات و تبلیغات، در بین " عوام" ( توده) این کار را کرده اند و میکنند:
در انقلاب مشروطیت مشکل عمومی جامعه « عدم قانون» بود که با طرح « قانون» توانستند در ذهن عوام این را ایجاد کنند که مشکلات بی قانونی با قانون حل خواهد شد. توسط تشکیلات ها و تبلیغات مختلف. چیز درستی هم بود. و اکثریت توده به حرکت در آمد.
در انقلاب بهمن، مشکل عمومی «وجود دیکتاتوری و عدم رفاه» بود که با شعار «آزادی» اعتقاد ایجاد شد. و درست هم بود. اما روحانیت شعار « اسلام» را به آن اضافه کرد و چون با « ذهن اعتقادی» تطبیق داشت توانست باور به « امکان ایجاد آزادی و رفاه توسط اسلام» را به عوام به باوراند. 
توسط « تبلیغات و تشکیلات» وسیعی که در مقایسه با دیگران داشت. 
شعار « استقلال آزادی جمهوری اسلامی» را در ذهن عوام و حتی در ذهن بخشی از روشنفکران که « عوامانه یعنی ساده اندیشانه و نه پیچیده » فکر میکردند، جاانداخت . 
باور کردند که مشکل آزادی و رفاه و استقلال مملکت با اسلام ممکن است. و عوام و روشنفکر به دنبال روحانیت به حرکت درآمد.
در عمل:
استقلال و رفاه و آزادی ملت تبدیل شد به « استقلال و آزادی و رفاه لایه اجتماعی روحانیت حاکم و وابستگان».
اکنون « جدایی دین و دولت، رفع تبعیض، دموکراسی، رفاه ( عدالت اجتماعی)، اداره ی امور خود، رفع اعدام، پوشش اختیاری» شعارهای کلیدی ست برای به حرکت درآمدن توده. و رفع نظام دیکتاتوری حاکم.

 تجربه ی فن اش را نداریم یعنی چه؟
 فردی هفت سال پزشکی میخواند و ده سال هم کار میکند. او هفده سال در فن پزشکی تجربه و آگاهی دارد. ما حدود  یک قرن در ایران تجربه و آگاهی سیاسی داریم ولی در عرصه « اتحادها و ائلافها»
 تجربه و دانش ما صفر است .چون در کل این کار را انجام نداده ایم. مانند آن پزشک عمومی هستیم که کار جراحی بلد نیست. جهان سوم معمولا محیطی برای تجربه و آگاهی اندوزی در این خصوص ایجاد نمی کند. ما فاقد تاریخچه ی این کار هستیم. و از این رو نیز فاقد تجربه ی فن و  کاریم.

ممکن است گفته شود در این نوشته توده پوپولیست حساب شده و طبقات و منافع طبقاتی مورد توجه قرار نگرفته است. بله این عمدی ست. اقشار و طبقات تشکیل دهنده ی توده وقتی متشکل و آگاه به منافع طبقاتی خود پرچم متسقل شان را برافراشتند منهم آنان را با منافع طبقاتی شان مورد خطاب قرار خواهم داد. مثلا کارگر را نه پوپولیست بل سوسیالیست خواهم نامید ولی کارگری که آگاه به منافع طبقاتی خود نیست البته که پوپولیست است و باید هم او را چنین نامید. ما عمدتا با عوام سرو کار داریم و نه با کسانی که به منافع خود آگاه اند. اشتباه بزرگ چپ آن است که کارگر پوپولیست را به خاطر کارگر بودنش سوسیالیست ارزیابی میکند.  نوشته این خطای نابخشئودنی را نمی تواند مرتکب شود.

چند مسئله را لازم است با استقلال نسبی شان در نظر گیریم و به خاطر ارتباط شان با دبگر مسایل استقلال آنها را عملا حذف نکنیم که برخورد با آنها خطای بزرگ و فاجعه پیش میاورد:
1- استبداد در جامعه 2- آگاهی به منافع طبقاتی و عموم بشری 3- عدم آگاهی به منافع یا عوام بودگی( پوپولیسم)، 4- قدرت .
در میان این چهار عنصر «پوپولیسم و قدرت» ، صبر نمی کنند و در هوا نمیمانند که «افکار و خصایل استبدادی» در جامعه شکست بخورند و همینطور زحمتکشان به آگاهی طبقاتی برسند و تبعیض دیدگان خصایل مترقی بیابند.
عملا بدون دستیابی به اینها جرقه ی خیزش رخ میدهد و عوام هجوم می برند برای کسب قدرت.
اینجا «نیروی مترقی سازمان یافته و اتحاد و ائتلاف ایجاد کرده» آمادگی جهت کنترول و هدایت همین عوام را داشته باشد، میتواند گامهای مثبتی بردارد. در غیر این صورت عوام را راست ارتجاعی هدایت خواهد کرد.
دموکرات و سوسیالیست شدن اکثریت مردم جامعه محال است و غیر عملی و تحقق ناپذیر. این تزی ست که از مارکسیسم روسی کپی شده و با شرایط ما خوانا نیست.
تنها بخش کوچکی از مردم جامعه می توانند به آگاهی به منافع واقعی و خصایل دموکراتیک دست یابند. اینان نقش تعیین کننده ای در قدرت گیری و تغییر ندارند مگر اینکه در جایگاه « هدایت گران» قرار گرفته باشند. و هدف این است که با اتحادها و ائتلافها این بخش کوچک به جایگاه رهبری توجه عمیق بکند.
مثل گذشته در اندیشه « آگاهی و تشکل اگثریت» خواب نرود که قدرت را سیل راست ببرد.
متاسفانه این بخش کوچک آگاه و مترقی(دموکرات و سوسیالیست) فاقد تجربه ی اتحادهاست. که در مقاله آمده است. و مشکل مهم نیز همین است.
افسوس که تجربه تاریخی اتحاد ها کتاب تاریخ نیست با یکبار خواندن بر آن مسلط شد.
این نقص تئوریک نیست بل پراتیک تاریخی است.ولی بهر حال اقدام به این پراتیک ها ضروری ست.
قبل از خیزش و هنگام خیزش نیروی مترقی با عوام سرو کار دارد و نه با غیر عوام.
لازم است مسئله «عوام و قدرت گیری» را برای خود حل کند.
متاسفانه هنوز در باغ نیست.

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

آ. ائلیار

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.