رفتن به محتوای اصلی

گفتگو با یک قاضی دادگاه انقلاب
می دانم مردم از ما متنفرند، می دانم خراب کردیم!
07.08.2017 - 12:21

 

درود بر یکایک هموطنان گرانقدرم در سراسر گیتی. مصاحبه ی پیش روی شما عزیزان، برگرفته از حدود شش ساعت گفتگو در مجموع دو.  روز با آقای حجت الاسلام ... نماینده سابق رهبر در یکی از شهرهای ... کشور و قاضی دادگاه انقلاب است، برخوردم با ایشان خیلی اتفاقی بود. حاج آقا برای درمان به اتریش آمده اند و به قول خودشان بعید میدانند در این یکسالی که شش ماه آن گذشته زنده بمانند. بعد از مدتی صحبت با ایشان تصمیم گرفتم وقت بیشتری بگذارم و گفتگویمان را بصورت یک مصاحبه منتشر کنم.

ایشان که انگار دل پری از گذشته دارد و به اقرار خودشان احساس گناه وحشتناکی دارد اینطور صحبتش را آغاز میکند:

_میدانم مردم از ما متنفرند. میدانم خراب کردیم. خیلی ها با لباس آخوند آمدند قاضی شدند و جنایاتی مرتکب شدند که غیرانسانی و نابخشودنی بود. اما ولله من در دوره کاری ام بعنوان قاضی حتی یکبار هم حکم اعدام صادر نکردم. شلاق و زندان چرا ولی اعدام خیر. هنوز معتقدم مرگ چیزی نیست که انسان اجازه تصمیم گیری درباره اش را داشته باشد. اصلا بدلیل اینکه من حکم اعدام نمیدادم ...مرا منتقل کردند یک بخش دیگری... اینکه عرض کردم نماینده رهبر بودم منظورم در دوره امام بود... در واقع رهبری آقای خامنه ای آغاز دوران تاریکتری بود که ما در حاشیه بودیم. البته که حرفمان را میخواندند اما در همان شهر و منطقه. اینطور نبود که دیگر در دایره قدرت نقشی داشته باشیم. امروز میبینم چقدر هم برای من بهتر شد، حداقل برای آخرتم!

…از او قول میگیرم با صداقت و صراحت کامل با هم صحبت کنیم. به او اینطور گفتم که هر آنچه میداند و حقیقت است، بیان کند تا مردم و نسل جوان ایران بدانند و آگاه باشند ایشان هم در عوض از من قول گرفتند که برای حفظ مسائل امنیتی از بردن نام ایشان خودداری کنم. در واقع به این شرط حاضر شدند گفتگو کنیم که حتی در صورت مرگ ایشان، بخاطر امنیت فرزندانش نام ایشان محفوظ باشد.

#میگوید در سالهای قضاوت هرگز حکم اعدامی صادر نکرده است، حتی در دوره ای که بشدت مورد سوال من است یعنی ...درست زمانی که به قول خودش برو بیایی داشته. سوال اول درباره اوضاع پیش از انقلاب سال57 و فعالیت های ایشان بود که پاسخ دادند:

_پیش از انقلاب من ... دوره تحصیل حوزوی را میگذراندم، بعدها کلاس های مورد علاقه ام با حضرت آیت الله منتظری بود. همواره شیفته و شاگرد ایشان بودم. قسمت بزرگی از تفکر و عقیده امروزم بدلیل درس هایی ست که از مرد عالم و فرزانه گرفتم. ... فعالیت های انقلابی ما از انتشار اعلامیه تا پخش نوار سخنرانی های امام گرفته تا فعالیتهای مذهبی، در مسجد و تکیه بود. آنوقتها مردم طور دیگری بودند، دین برای ملت یکجور عشق بازی بود، الان اوضاع فرق کرده.

…در اینجا حرف ایشان را قطع کردم و پرسیدم:

#منظور شما از اینکه میگوئید اوضاع فرق کرده چیست؟ مگر انقلاب نکردید که بد را خوب کنید؟

_ببینید من انسان صادقی هستم، همواره هم بدون هراس از پیامدها حرف زده ام. پس در حال حاضر در این سن دیگر دلیلی ندارد بترسم و حقیقت را کتمان کنم. راست گفتن همیشه بهترین حالت است و در مورد این مسئله نمیتوانم به صراحت بگویم بد بود که ما میخواستیم خوب را بیاوریم! خیر آقا بد نبود. هر کسی میگوید دروغ میگوید. حقیقت این است که آنوقتها ارزانی بود. آزادی های اجتماعی بود. رفاه هم بود. اینرا هم در نظر بگیرید که حرکت رو به رشد جامعه ایران بدون شک در آنزمان تساعدی و در حال رشد بود، ما یکمرتبه وارد دنیای مدرن شده بودیم. چیزهایی که تا دیروز خیال بود در تهران و شهرهای اصلی داشت اتفاق می افتاد. انصاف را در نظر بگیریم باید بگویم که البته مشکلاتی هم بود. مسئله بر سر خفقان سیاسی بود. شما هر کاری دلت میخواست آزاد بودی انجام دهی مگر اینکه در سیاست دربار دخالت کنی و یا سیستم حکومت را نقد کنی.

…دوباره میان حرف ایشان پریدم، ناچارم از لابه لای حرفهایشان سوالاتم را مطرح کن، پرسیدم:

#حرف شما متین حاج آقا، اما مگر امروز تفاوتی پیدا کرده؟ شما میتوانید در سیاست حکومت دخالت کنید و یا رهبری و دستگاه را نقد کنید؟ بنظر شما الان وضعیت آزادی های سیاسی و اجتماعی بهتر است یا پیش از انقلاب؟

…ایشان مدتی کوتاه فکر کردند، انگار جواب درستی برای سوال من نداشتند، بلافاصله اشاره کردم که به ما قول دادید بی پرده و صادقانه نظرتان را بگویید. پاسخ:

_ چرا دروغ پسرم، شما هم حق دارید!

#این کلمه کافی بود تا من بیشتر به آب و آتش بزنم. حاج آقا پس شما قبول دارید که بدی در کار نبود و این حرفهایی که میگویند دروغ است و در واقع حتی از نظر آزادی های سیاسی هم پسرفت داشته ایم؟

پاسخ: _ نه به این صراحت، بهرحال پیشرفت هایی هم داشتیم. ولی باید در نظر بگیرید که آنوقتها ما ایده آل گرا بودیم، حکومتی دینی میخواستیم ولی منظورمان اینی نبود که حادث شد. ببینید یکجای کار را اشتباه کردیم، خودمان هم قبول داریم! ببینید کسانی آمدند بر سر قدرت که راستش را بخواهید اصلا نمیدانستیم چطور به این سرعت پیدایشان شد. یکی مثل آیت الله رفسنجانی را ما از پیش از انقلاب میشناختیم، اما خیلی های دیگر در مجموعه حکومت اسلامی اصلا مورد تأئید نبودند. یکجایی دیگر حق انتخاب دست ما نبود، قدرت و پول و اسلحه جای دیگری متمرکز بود و آنها بودند که سیاستها را تدوین میکردند. ما هم ناگزیر به اطاعت بودیم وگرنه مشخص بود چه در انتظارمان است.

#حاج آقا انگار منظور خاصی دارید از این حرف؟ یعنی چه در انتظارتان بود؟

_پسر جان شما جوانید و سن شما قد نمیدهد. ولی ما به چشم دیدیم آیت الله طالقانی را. در عین سلامت و تندرستی یکباره وفات کردند! حالا ایشان فوت کردند ولی ما هم عقل داریم، چشم داریم، میدیدیم ایشان چطور مقابله میکند با یک گروه ارتجاعی. حالا بیشتر از من حرف نکشید ولی بحث ارتجاع از همان وقتها شروع شد و تا امروز گریبان ما را گرفته است. وگرنه آیات عظام شریعتمداری و منتظری و دیگران بزرگان وللٌه اینطور نبود که کافر باشند یا ضد انقلاب و معاند به امام و ملت. یکجای کار خراب بود که اینطور شد.

#دقیقا مسئله ما هم همین است، میخواهیم بدانیم کجای کار اشتباه بود؟ همه جای دنیا یک انقلاب برای بهبود شرایط است نه عقبگرد، چه چیزی باعث اینهمه حوادث تلخ و شرایط امروز ایران شده است؟

_ اینکه دیگر پرسیدن ندارد. من باعث شدم. پدران شما باعث شدند. هر کسی که الان در قدرت است به نوعی باعث اتفاقات است، همه چیز سریالی اتفاق می افتد، یک اشتباه به مرور چنان بزرگ میشود که برای پوشیدن آن ناچار میشویم هزار کار بدتر انجام دهیم. اینها ربطی به دولت ها ندارد ها. از یکجای دیگر آب میخورد. بزارید بهتر توضیح بدهم اصلا دولت در کشور اسلامی عروسک است. هر چه کار اجرایی بی منفعت و ضرر است کار دولت و آن مهمترها جای دیگری تصمیم گیری میشود. آقا جان خودتان تحلیل کنید حساب کار دستتان می آید. من بیشتر بگویم بعد تبعاتش جبران ناپذیر است.

#در واقع اشاره شما به بیت رهبری ست. متوجه شدیم. اما چطور فقط یکنفر تصمیم گیر برای مملکت و هشتاد میلیون ایرانی کافی ست؟ پس نقش مردم؟

_البته بنده نه تأئید میکنم نه تکذیب. شما میگویید رهبری و من میگویم اللٌه و اعلم! اما دیگر چطور ندارد. بحث بر قیومیت امام عصر است، رهبری پدر ملت محسوب میشود، تام الختیار برای هر تصمیمی. این نصح صریح قرآن و قانون است.

#این قانون را چه کسی تصویب کرده؟

_بدون شک قانون اساسی. اما پیشتر در قرآن. احادیث و تمام کتب مورد قبول اهل تشیع. سرپرستی اُمت اسلام با امام عصر است.

#قانون اساسی اجازه میدهد یکنفر بیایید مطابق میل خود بر ما حکومت کند. آنوقت چه چیزی از سلطنت کمتر دارد؟

_مثلا موروثی نیست!

#حاج آقا خسته نباشید. موروثی نیست ولی انتخاب شخص بعدی با خبرگانی ست که همه فیلتر شده و در واقع منصوب رهبری ست، مطمئنأ نمی خواهید بگویید رأی مردم تأثیرگزار است؟!

_خیر. بنده واقعیت را میگویم. رأی مردم دوزار هم تأثیرگزار نیست. عمل اینطور است که ده نفر را بعنوان مثال تأئید میکنند، آقا میگوید بفرمایید به این ده نفر رأی بدهید، همه آنها هم شرایط یکسان دارند و وظیفه اشان از قبل گوشزد شده، یعنی ده نفر که همه همان کاری را میکنند که امام عصر امر کند و بعد قرار است یکی را انتخاب کنید، دیگر فرقی ندارد چه کسی را. همه گزینش شده اند.

#پس دیگر انتخابات برای چیست؟

_به شما نمیخورد انقدر از مرحله پرت باشید، پسرجان انتخابات یعنی مشروعیت به حکومت. نه بخاطر رأی بیشتر بخاطر آن فضایی که در دوره انتخابات هست. آن صف بستن برای رأی دادن. آن تبلیغات و شور ملت.

#پس در واقع همه اش بازی سیاسی است؟!

_پس چه باشد؟ وقتی تصمیم و حکم و امر از نایب امام عصر است، دیگر مردم حقی ندارند.

#اینرا آقای مصباح یزدی هم بارها تکرار کرده اند. نظر شخصی خودتان چیست؟

_ببینید من دیگر یکسال دیگر شاید زنده باشم... بدانید که دیگر هراسی ندارم. پس اگر میگویم بله، تصمیم با امام عصر است دیگر مرا زیر سوال نبرید. انتقاد هم دارم. حتی مخالف خیلی از سیاستها هم هستم. امام آنچه مخالفت من و دیگران است بر سر سیاستها و رفتارهاست. امام عصر وصی و وکیل و پدر تمام اُمت اسلام است، امام عصر برای امثال من شخص آیت الله منتظری بود، ایشان عادل و دانا و فرزانه بودند. متوجه اید؟ مسئله این است که آن امام عصر بدرستی انتخاب شده یا خیر. بله، اگر نایب امام عصر طبق آنچه نصح صریح کتب شیعه است انتخاب و بر مسند امامت بنشیند و به بنده بگوید بمیر، سریع سرم را خواهم گذاشت و خواهم مُرد. اما شرط انتخاب دارد. وگرنه علی امام مسلمین بود و معاویه هم همچنین. آن مطلبی که صریحتر از این نمیتوانم بیان کنم را متوجه شدید؟

#بله، دقیقأ متوجه منظور شما هستم. بگذارید یک سوال دیگر بپرسم. اگر شما بعنوان رهبر انتخاب میشدید، شش تصمیمی که حقیقتأ معتقدید در حال حاضر نبود آنها باعث این شرایط شده است؟

_اولأ که خدا نکند که نمی کند! دومأ اگر هم بر فرض محال بگیریم تصمیم اولم جدایی دین از سیاست بود. دومین تصمیمم این بود که رهبر فقط میتواند در مسائل دینی اضهار نظر کند و عرصه سیاسی برای رجُل سیاستمدار باشد. سوم اینکه بشدت با طرح تشکیل سپاه و به حاشیه راندن ارتش مخالفت میکردم، در واقع سپاه را منحل میکردم. چهارم حصر مردان بزرگ و سیاستمداران خدوم مملکت را میشکستم و میگذاشتم دولت قانونی تشکیل دهند. پنجم حجاب را اختیاری اعلام میکردم. ششم تمام فاسدین دستگاه حکومتی و قضائی و نظامی و مفسدان اقتصادی و رانتخواران حکومتی را از دم اعدام میکردم. فکر میکنم آنموقع مملکت چنان آباد و آزاد و پیشرفته میشد که طعم تلخ این سالها از بین میرفت.دولی افسوس که نه کسی حرف ما را میخواند و نه به اخطارهای ما وقعی میدهد. چاره چیست؟ قدرت دست جناح بی صبر و تمامیتخواه است.

#اگر اجازه بدید یک به یک تصمیماتی که فرمودید رو مورد بحث قرار بدیم، اما قبلش به من توضیح بدید این دل پر شما بخاطر چیست؟ بهرحال شما هم تا حدودی در قدرت نظام شریک بودید؟

_اول اینکه چاره ای نبود. ما ناچار بودیم و هستیم که لب به اعتراض باز نکنیم و در حیطه کاری خودمان درست عمل کنیم. درست است منهم بنوعی در طول این چهار دهه کار کرده ام ولی قدرت دست ما نبود که تأثیرگزار باشیم. بیشتر دستورات مستقیم و از بالا اعمال میشد. هنوز هم همینطور است. پس در واقع ما شریک نبودیم، گمارده و گوش به فرمان بودیم.

#مخالفت های شما از چه زمانی آغاز شد، فرصتی برای بیان انتقادات داشتید؟

_راستش اولین بار زمانی بود که خبر عزل آیت الله منتظری به ما رسید، اصلا برای من قابل هضم نبود و هنوز هم نیست. بارها و بارها من و خیلی های دیگر به اتفاقات آنی و روند کارها مشکوک شدیم، اما خیلی سریع هر کسی منتقد بود یا کشته شد و یا از حلقه قدرت دور شد، در واقع تبعید شد. اگر بخواهم مثال بزنم، مثلا درباره مسئله اعدام های 67 ما کلأ تصور چنین اعمال بدور از انسانیتی را نمیکردیم. آه الان بخاطرم آمد، اولین بار که ما شدیدأ اعتراض کردیم و پاسخ ناجوری هم گرفتیم اوایل انقلاب در زمانی بود که سران حکومت قبلی یکی یکی اعدام میشدند. آنهم با اتهاماتی به قول دستگاه قضا خنده دار. مثلا یک شخصی بود شهردار فلان شهر جرمی که بخاطرش اعدام شد این بود که در از بین بردن ترافیک شهری ناتوان بوده! و یا جیره بندی آب ناعادلانه بوده! اصلا اینها گریه آور است. پیش از انقلاب حرف از رفعت اسلامی و بخشش و عفو عمومی بود، اما به قدرت رسیدن همانا و کشتار مردم همانا. هدف ما این نبود. فکر ما این نبود. اصلا همه چیز را ویران کردند.

#از آقای منتظری نام بردید، چرا همان زمان که ایشان عزل شدند اعتراض نکردید؟

_حرفها میزنی جوان. مگر چنین چیزی ممکن بو؟! شما آنوقت را فقط در تلویزیون دیده اید. یک فضایی بود که حتی برای دیدن امام اول باید از میان هزار پاسدار رد میشدی، آنهم یکجور آماده به دستور. ما میرفتیم حرب میزدیم از در بیرون نیامده تکه پاره میشدیم که چرا به حکم امام امت اعتراض کردید! بغیر از این اصلا احمد آقا اجازه نمیداد کسی حضورأ به خدمت امام برسد، فقط عده ای محدود که در حلقه اعتماد و مهم تر اینکه در حلقه قدرت بودند.

#نقش احمد خمینی در اعدام های سال 67 را چقدر مهم میدانید؟

_اصلا همه چیز زیر سر احمد آقا بود. حتی وقتی آیت الله منتظری اعتراض کرد احمد آقا بود که نامه عزل ایشان را نوشت. کلأ آن سالهای آخر امام مخصوصأ دو سال آخر احمد آقا نه ففط رئیس دفتر بلکه در واقع نقش خود امام را داشت. در همه چیز تصمیم ایشان دخیل بود. حتی به رهبری رسیدن آیت الله خامنه ای.

#چه نظری درباره آقای خامنه ای دارید؟

_آقای خامنه ای دو بخش کاملا متفاوت دارد. شخصیت ایشان قبل از انقلاب یکجور بود و بعد از انقلاب به مرور تغییر کرد. نمیشود قضاوت کرد ولی پیش از انقلاب ایشان در میان روشنفکران دیده میشد، مردی خوشفکر و خوش صحبت. اخلاق خوب و خندان. حتی یکی دو باری از ایشان جوکهایی شنیدم که واقعأ دور از انتظار و خنده دار بود. ایشان مخالفانی هم در میان روحانیان آنزمان داشت که میگفتند آقای خامنه ای آخوند روشنفکر است و مثلا رفت و آمد ایشان به محفل های شعر و ادب را نوعی انحراف میدانستند. ولی بعد از انقلاب همان هایی که تا دیروز ایشان را تقبیح میکردند شدند هوادار رهبری و به ایشان لقب امیرالمومنین دادند. این دو رویی هت هم ما دیده ایم و اساس فکری ما از همینجاها کم کم خراب شد. فکرمان درباره آن حکومت عدل علی تغییر کرد. فهمیدیم ممکن نیست چنان که ایده آل ما بود حکومتی برقرار شود. انسان عام وقتی به قدرت میرسد فوری در فساد و تباهی غرق میشود.

#یعنی شما رهبری امروز حکومت را قبول ندارید؟ معتقدید ایشان لیاقت رهبری را ندارند؟

_اصلا بحث لیاقت نیست. بحث توانایی و جایگاه است. ایشان علم این را نداشتند. همه این عناوین امروزی که به ایشان داده اند همه اش یکشبه درست شد. مگر میشود حجت السلامی یک شبه آیت الله بشود و یکشبه مرجع تقلید بشود و یکشبه رساله بیرون بدهد و یکشبه بشود نایب امام عصر و یکشبه به مقام خدایی هم برسد. بنده دوستان زیادی در حوزه علمیه قم داشتم. همینطور در مشهد. بنده از آنها جویا شدم گفتند ولله همه اش اعمال نفوذ است.  آقای خامنه ای امروز چنان عرصه را بر همه تنگ کرده است که گروهی یا مجیز گویان در خدمتند و یا صد در صد تبعید شده و محو شده اند. شما نگاه کنید به آقایان مصباح یزدی و مکارم شیرازی، ببینید اینها در کنار آقای خامنه ای و مشروعیت بخشیدن به ایشان به چه جایگاهی رسیده اند. از قدرت و ثروت بگیر تا ولاغیر… درست در مقابل آیت الله نکونام. آیات عظام صانعی و بروجردی. و در گذشته هم که آیات عظام منتظری و شریعتمداری. در واقع هر کس دائیه رد و نقد و مخالفت با آقای خامنه ای را داشت از متن به حاشیه رانده شد و سپس حتی از حاشیه هم پاک شد. شما چطور میتوانید به این نوع حکومت بگویید حکومت اللهی و عدل علی. اصلا برای من جایز نیست خلاف حقیقت را بگویم. وللٌه اگر جز این باشد که گفتم. هر کلمه اش حقیقت محض است.

# فکر میکنید چند نفر از روحانیون داخل ایران مثل شما فکر میکنند؟

_تمام روحانیون داخل ایران همه آنچه من عرض کردم را دقیق میدانند و صحت آنرا هم میدانند، اما کسی در این میان جرأت ابراز عقیده و گفتن حقیقت را ندارد. بلافاصله نه فقط خود بلکه خانواده اش را هم تحت فشار قرار میدهند و نهایتأ یا نتیجه مخالفتش حصر است و یا زندان و شکنجه و… حتی ممکن است تعدادی اراذل و اوباش را بفرستند در یک نزاعی طرف را نفله کنند و بعد بگویند حادثه بود. مگر کم پیش آمده است در این سالها.

#میتوانید یک مثال بزنید؟

_مثلا آیت الله طالقانی، شما که فکر نمیکنید ایشان به مرگ طبیعی فوت کردند؟ آنهم در حال سلامتی که ایشان داشتند؟ خیر آقا. ایشان را حذف کردند. آیت الله مطهری همچنین. اصلا آن انفجارهای خونین همه اش یک بازی سیاسی کثیف بود که انداختند گردن مجاهدین تا همه را به این بهانه اعدام کنند و بیایند بگویند ببینید چون ما محق هستیم دارند ما را میکشند. سه اتفاق باعث بقای این نظام شد. اولی نوع سیاست کثیفی که منجر به مرگ بسیاری از خادمان این مملکت شد و توطئه ای از طرف خود رژیم بود تا هم بگوید ما محق هستیم و مظلوم نمایی کند تا مردم را بسمت خود بکشاند و دومین دلیل هم این بود که بتواند بهانه ای برای از سر راه برداشتن جنبش های مخالف و به خصوص مجاهدین بود.

# یعنی میگویید بمب گزاری دفتر نخست وزیری و دیگر بمب گزاری ها نتیجه توطئه داخلی خود رژیم بود؟

_صد در صد. شما فکر میکنید آیت الله مطهری بیشتر به رهبری بعد از امام نزدیک بود یا آقای خامنه ای؟ آقای بهشتی نزدیک به رهبری بود یا آقای خامنه ای؟ اصلا حذف این آقایان برای چه کسی سود آور بود؟ چرا مجاهدین باید به ترور کسی دست میزدند مثل آقای بهشتی که یکجایی گفته بودند اگر طرف حق باشیم باید مجاهدین هم سهمی از قدرت داشته باشند. اینرا آقای رجوی میدانست. بعد هم حذف این آقایان باعث تغییر رویکرد مردم نسبت به مجاهدین میشد. طرفدارانش را از دست میداد. مردم میگفتند اینها دارند خادمان مملکت را میکشند. هنوز هم که هنوز است بنده باور نمیکنم مجاهدین مسئول آن کشتارها بوده باشند.

#اما آقای خامنه ای هم در آن بمب گزاری های سریالی آسیب دید. چطور به خودشان آسیب رساندند؟ یعنی اگر مطلع بودند عجیب نبود که در مسجد ابوذر حاضر شدند؟

_خیر آقا عجیب نبود. همه اش برنامه بود. ببینید کدام یکی از آن بمب گزاری ها منجر به مرگ اهدافشان نشده بود؟ همه موفقیت آمیز بود الا این یکی. و ایشان درست میدانستند که باید در چه فاصله امنی قرار بگیرند که فقط زخمی بردارند. در واقع این کاری بود که کردند تا سؤظن ها از ایشان و یاران نزدیکش برداشته بشود. وگرنه باور کنید چیزی بنام خوش شانسی در عملیات های تروریستی معنا ندارد. اکر هدف کشتن باشد، بمبگزار آنقدر احمق نیست که بمب را در جای درست قرار ندهد.

#تهمت سنگینی است. اما به دور از ذهن هم نیست. فکر میکنید آقای خامنه ای دستور بمبگزاری ها را داده بود؟

_تهمت نیست، تحلیل حقایق و حل کردن صحیح معماست. و بنده فکر نمیکنم آقای خامنه ای دستور داده باشد، ایشان در جریان امر بوده اند، در واقع یکی از اعضای آن اتاق فکر شوم بوده اند. ولی اینجور دستورات فقط در توانایی آقای رفسنجانی بود. آقای رفسنجانی در یک برهه زمانی خیانتهای بزرگ و وحشتناکی به مملکت کردند که بدترینشان به امامت رساندن آقای خامنه ای بود. ضد و بندهای سیاسی ایشان باعث وضعیت بغرنج امروز ایران است.

#در باره آقای رفسنجانی هم نظرتان را بگویید تا برگردیم سر آن شش تصمیمی که حرفش بود.

_بله چرا که نه. آقای رفسنجانی بنظر بنده خدمات زیادی به این مملکت کرده ولی در یک بازده زمانی با پیش گرفتن سیاستهای غلط باعث آسیب های بیشمار و غیر قابل بخششی هم شده که البته ایشان در اواخر عمرشان متوجه اشتباهاتشان شده بودند ولی افسوس که دیگر نه آن قدرت و نفوذ را داشتند و نه جوانی سابق را. در واقع خود ایشان باعث به حاشیه رفتن خودشان بودند. یک اعتماد بیجا کردند و همه چیز را باختند. ایشان بمراتب توانایی رهبری بهتری را برای این مملکت داشتند ولی افسوس که گول خوردند.

#میتوانید خیلی کوتاه به من بگویید اصلا کسی هست که در این حکومت سالم باشد؟ کسی هست که در این حلقه خودی های حکومتی باشد ولی دلش برای مملکت بسوزد و تلاشش برای بهبود شرایط مملکت باشد؟

_البته که هست. بی تردید همه کسانی که در مملکت یک کاره ای هستند و در حلقه حکومت هم هستند دلشان برای مملکت میسوزد، اما مسئله اینجاست که دلشان به حال خودشان بیشتر میسوزد، پس اولین تلاششان این است که جیب خود و خانواده اشان را پر کنند. بعد اگر فرصت بود به فکر مملکت هم بیفتند. اما تا جیبها پر میشود یک چهار سال تمام میشود و یکنفر دیگر جایشان را میگیرد و بهمین ترتیب ادامه دارد و مملکت فقط درجا میزند. بعضی از کارها هم یکجوری است که اگر آنهم انجام نشود دیگر مردم میگویند پس شما چه میکنید در این مملکت؟ مثلا ببینید یک بزرگراه تهران به شمال بیست و پنج سال طول میکشد. واقعأ جای تأسف دارد. از اینجور مسائل کم نیست. پس در این دایره قدرت شرط اول سرسپردگی و بعد ثروت اندوزی ست. شما ببینید چند روز قبل لیستی از اموال حضرات منتشر شد، هر کدام از پنج میلیون یورو و دلار تا بالای صد میلیون ثروت دارند. مسخره است اگر فکر کنیم اینها از راه درست و خدمت به مملکت انقدر ثروت اندوخته اند. مثلا آن آقای فیروز آبادی که راه رفتنش برایش سخت است با آن وضعیت و وزن دویست کیلیویی در سی سال خدمت خود اگر فقط طلا از معدن خارج میکرد و در جیبش میگذاشت باز هم صد و خورده ای میلیون یورو نمیشد. حالا من بیایم بگوییم اینها در جای حق هستند و کارشان خدایی ست؟! خیر آقا. نیست چنین روزگاری. همه دنبال دزدی و چپاول هستند.

#اگر از شما بخواهند ثروتتان رو فاش کنید چه عکس العملی نشان میدهید؟

_ثروت؟ حرفی نیست. بنده میگویم شما بعدأ بروید تحقیق کنید اگر خلاف حرف من را کشف کردید بنده را رسوا کنید. قبول؟

#چرا که نه. من دوست دارم حقیقت را بدانم. بفرمائید.

_بنده یک خانه در ... دارم شاید پانصد میلیون تومان قیمت داشته باشد. یک مغازه هم دارم که قیمتش را نمیدانم ولی زیر یک میلیارد نیست .... یک آپارتمان در تهران دارم ... حدود هشتصد میلیون قیمت دارد. یک خودرو..دارم که در اختیار دخترم است ... یک خودرو... که در اختیار پسرم هست. در حساب بانکی ام حدود سیصد میلیون تومان پس انداز دارم. یک زمین دو هزار متری هم نزدیک ... همین!

#حاج آقا یکجوری گفتید همین که انگار در فقر هستید. اینها که شما لیست کردید یعنی شما هم یکی از ثروتمندان حکومت هستید.

_ثروتمند حکومتی ثروتش را از راه دزدی بدست آورده. من ارثی از پدرم رسیده که تاجر فرش بودند. بعد هم خودم تجارت میکردم. حقوق من کفاف زندگی یکنفره را هم نمیدهد. چه برسد به سر و همسر. بنده حتی یک وام دولتی هم نگرفته ام.

#یعنی ثروت شما ربطی به سمت های اجرایی و قضائی شما ندارد و همه اش شخصی است؟

_ دقیقا همینطور است.

#میتونم بپرسم شما آخرین فیش حقوقی شما چقدر بوده؟

_ با احتساب اضافه کاری ها و پاداش حدود نه و نیم میلیون.

#نه میلیون پانصد هزار تومان؟

_بله.

#بعد شما نه میلیون و پانصد هزار تومان را فقط خرج زندگی شخصی خودتان میدانید؟ یعنی همسر و فرزندان شما بیش از نه میلیون در ماه هزینه دارند؟

_ بالاخره خرج بالاست. اینطور نیست که ما هم بیکار بنشینیم. حقیقتأ زحمت میکشیم.

#حاج شما نه و نیم میلیون حقوق میگیرید. دو پسر و سه دختر دارید که دو پسر و دو دخترتان شاغل هستند و تا جایی که مطلع هستم در آمدشان کفاف زندگی و رفاهشان را میدهد. همسرتان هم که مسئول امور زنان در فرمانداری شهر است. در آمد مکفی دارند. در واقع تمام اعضای خانواده شما هم شغل دارند و هم در آمد کافی. زندگیتان هم خدا رو شکر در سطح بسیار عالی قرار دارد. شما به من بگویید برای پسران و دخترانتان از هیچ رانتی استفاده نکردید؟ پسر بزرگ شما در لندن علوم سیاسی خوانده، با بورس تحصیلی. این به شما ارتباطی نداشته؟

_ دروغ بگویم؟!

#مسلمأ خیر. حقیقت بهرحال روشن خواهد شد.

_بله. به من ارتباط داشته. بنده برای شخص خودم از هیچ رانتی استفاده نکردم. برای مثلا خدمت پسر بزرگم مشمول ... شد. پسر کوچکم سهمیه دانشگاه داشت. برای استخدام دو دخترم هم از دوستانی خواهش کردم. همسرم هم بخاطر من توانست ...

#بعد شما انتظار دارید واکنش مردم به شما چطور باشد؟ شما میدانید هر کسی که با رانت و سهمیه حکومتی وارد دانشگاه میشود در واقع شایسته ورود به آن سطح علمی نیست و جای یکنفر که شایسته است را گرفته است. و یا کسی که با استفاده از پارتی بازی وارد یک دستگاهی شده در واقع توانایی بدست آوردن آن شغل را بصورت معمول نداشته و جای یکنفر که شایسته آن سمت هست را اشغال کرده. شما در مقام انتقاد از دیگران سنگ تمام گذاشتید، اما الان نمیتوانم فرقی بین شما و آنها پیدا کنم!

_خیر. بنده قبول دارم که آنموقع درست تصمیم نگرفتم و از راه حق خارج شدم. اما من در یک پستی بودم و فرصتی داشتم که به فرزندانم کمک کنند تا در جامعه و زندگی پیشرفت کنند. چه کسی میتواند بگوید اگر در جایگاه من بود به بچه اش نه میگفت؟

#بدون شک من (نه) میگفتم. چرا که خودم به زحمت درس خواندم و وارد دانشگاه دولتی شدم. بماند چقدر بدبختی کشیدم اما بعد از فارغ التحصیلی به بیش از پنجاه رسانه درخواست کار دادم. به بیش از چهل روزنامه و خبرگزاری رزومه فرستادم. آنقدر رفتم و آمدم تا با حقوق 650هزارتومان کار پیدا کردم. کم کم. با روزی دوازده ساعت کار و گاهی شانزده ساعت و تهیه خبر بالاخره خبرنگار روزنامه شدم، آخرین حقوق. من یک میلیون و دویست هزار تومان بود. روزی دوازده ساعت کار مداوم که تقریبأ هر روز نیمی از این ساعات را در خیابان و زیر آفتاب بودم. در نهایت هم برای درستکاری و بیان حقیقت و رعایت صداقت در تهیه خبر اخراج شدم. زندانی شدم. زندگی ام زیر و رو شد. حق ادامه تحصیل ازم گرفته شد. اجازه کار دولتی ندارم. در نهایت در جریان انتخابات سال 88 هم دوباره دستگیر و به شش سال زندان بدلیل شرکت در تجماعت غیر قانونی. فعالیت علیه نظام. تهیه اخبار و تصویر برای رسانه های بیگانه و معاند. توهین به رهبری و چند اتهام بی اساس دیگر. حالا سوال من این است که فرق بین من و فرزند شما چیست؟ نه من، فرق شما و فرزندتان با بیش از بیست و پنج میلیون جوان ایرانی و بهمین اندازه پدران ایرانی در چیست؟

_اول از اتفاقات ناخوشایندی که در زندگی شما پیش آمده متاسفم. امامن سوالی دارم، پدر شما چه شغلی دارند؟

#پدر من فوت شدند اما از پیش از انقلاب ارتشی بودند. بعد از انقلاب به اجبار بازخرید شدند و در سازمان خاک شناسی آزمایشات فنی مسئول اکیپ حفاری و ناظر بودند. چرا پرسیدید؟

_توضیح خواهم داد. شما در نظر بگیرید پدر شما ارتشی بودند، اگر ایشان توانایی اینرا داشتند که شما را معاف کنند بنظر شما ایشان میگفتند این رانتخواری است و سواستفاده از موقعیت است و خیر، پسرم برود خدمت؟!

#پدر من عین هشت سال را در جهبه بود. مدتی در جهاد و مدتی هم مسئول مهمات رسانی به جبهه غرب بود. اما من و هر دو برادرم به خدمت رفتیم. ایشان حتی بیست و نه درصد شیمیایی شده بودند که همین باعث فوت پدرم شد، اما نه تنها از بنیاد جانبازان هیچ خیری ندید و استفاده ای نکرد بلکه حتی نرفت کارت ایثارگری بگیرد. همیشه گفت برای این نظام نه بلکه ب ای مملکت و شرفم به جنگ رفتم. این را من از خیلی دبگر از دوستانم هم شنیدم که پدرشان به جنگ رفته و حتی شهید شده یا جانباز شده. آنها گفته اند وظیفه ما دفاع از خاک میهنمان است. اما حکومت از زحمات این مردان استفاده ابزاری کرده و افتخارات وطن پرستانه این مردان را بنام خودشان مصادره کرده اند. پس خیر حاج آقا، پدرم میتونست ما رو معاف کنه ولی نکرد. از هیچ کمک و سهمیه ای استفاده نکرد. باز میپرسم، فرق ما در چیست؟

_نمیدانم چه بگویم. اگر حقیقت باشد پس پدر شما مرد باشرف و پاکبازی بودند. خدا رحمتشون کنه. اما من نتونستم در برابر وسوسه مقاومت کنم، هر کاری تونستم انجام دادم تا آینده فرزندانم تأمین باشد.

#حاج آقا دقیقأ مسئله همینه، نگاه شما باید به تمام جوانان مملکت اینطور باشد که آنها فرزندانتان هستند و شما در قبال تک تک آنها مسئولید ولی شما فقط به فرزندان خودتان اهمیت دادید. دیگر افرادی از رأس قدرت تا کوچکترین مسند هم همینطور رفتار کردند. فقط دایره سود شخصی برایشان مهم بوده. پس آنهایی که در این دایره نیستند چه کنند؟!

_این سوالی نیست که من بتوانم جواب بدهم. همانطور که گفتم قول داده ام عین حقیقت را بگویم و میگویم، من هم اشتباهات زیادی داشته ام. من هم در این حکومت ذوب شده بودم. و به مرور مثل خودشان اول دنبال سودهای شخصی بودم و بعد بفکر مسائل دیگر. اما همه اینها از نوع تربیت حکومت است. یعنی اگر آنطور که بالاسری هست نشوی خود به خود از دایره بیرونت میکنند. مجبوری هماهنگ با بالادستی و پائین دستی باشی. چشم که باز میکنی میبینی ناچار با چوب بالایی و پایینی برقصی و دم نزنی. تا اینکه خود به خود جابجا بشوی و تمام بشود. نفر بعد هم همین وضعیت را داردِ. ریشه این وضعیت از بالاهاست. یعنی بصورت طبقاتی از رأس حکومت آغاز شده به من رسیده و از من عبور کرده تا پایین ترین عضو رفته است. این روند فاسد حکومتی از ریشه بیمار و فاسد است. دست من و شما نیست.

#خوب. اگر خسته نیستید ادامه بدهیم، وگرنه میتوانیم فردا در هتل محل استقرار شما ادامه بدهیم.

_شاید بهتر است کمی استراحت کنیم، فردا صبح با حالی بهتر و خُلقی خوش ادامه بدهیم.

_بسیار عالی. خسته هم نباشید و ممنونم از صداقت شما و وقتی که در اختیار من گذاشتید.

_خواهش میکنم. فقط همانطور که با هم صحبت کردیم و قول دادید از اشاره مستقیم به من خودداری کنید، اسمی از من نبرید. بهرحال فرزندان من در ایران هستند و ممکن است برای آنها مشکلاتی پیش بیاورند.

#حاج آقا در صداقت ما و شخص من شک نکنید. همانطور که خواستید از ذکر نام شما و اشاره مستقیم به شما خودداری میکنیم. این عهدیه که ما با هم بستیم و من شدیدأ به قولم وفادارم.

_خدا رو شکر! به امید خدا صبح فردا ساعت ده در خدمت شما هستم.

#شبتون بخیر حاج آقا. تا فردا.

….

ادامه مصاحبه ما با حجت السلام ...:

#حاج آقا صبح شما بخیر. من دیشب چندین مرتبه صحبتهای شما رو بعد از تایپ مطالعه کردم و برام عجیبه که شما خیلی مستقیم به رهبری نظام حمله کردید و نقدهای کوبنده ای از ایشان و دستگاه حکومت کردید و حتی در مسائلی ایشان را مقصر اصلی و متهم ردیف اول معرفی کردید، شما هیچ ترسی ندارید بعد از بازگشت به ایران و انتشار این مصاحبه متوجه بشند که شما این حرفها را زده اید؟

_خیر بنده نمیترسم. البته شما اگر اسمی از من نبرید آنها احتمالا تصورشان به من نخواهد رفت و اگر هم برود بنده انکار خواهم کرد. حتی مصاحبه میکنم و از سر ناچاری مجیزشان را میگوییم و میگویم این یک توطئه بیشرمانه از طرف دشمنان مملکت است.

#بسیار عالی. یعنی میفرمائید دیوار حاشا در مملکت اسلامی تا ثریا ادامه دارد؟

_البته که ادامه دارد. در همه جا هم ادامه دارد. اصلا فراموش نکنید تقیٌه یعنی همین، دروغ از سر مصلحت. بنده قول دادم حقیقت را به شما بگویم اما نگفتم از حقیقتی که میگویم در هر شرایطی دفاع میکنم. شما میدانید در ایران اصل بر همین است.

…حاج آقا من قضاوتی نمیکنم. البته اگر من بودم در هر شرایطی روی حقیقت مصرانه می ایستادم و از حرفم کوتاه نمی آمدم. ولی باز هم ممنون از صداقت شما. برگردیم به گفتگو.

#حاج آقا دیشب درباره شش تصمیم اصلی شما حرف زدیم. یکی از تصمیمات شما در رابطه انحلال سپاه بود. کمی بیشتر برای ما توضیح بدهید. چرا سپاه؟

_خیلی واضح است. سپاه باعث و بانی بی ثباتی منطقه. باعث نارودی اقتصاد مملکت. و یک نیروی صرفأ مشکل ساز و پرخور است.

#لطفا موضوع رو بشکافید و برای مخاطبان ما توضیح بدید که اصلا سپاه چیست و چطور یک نیروی نظامی میتواند به راحتی وارد حوزه اطلاعات. فناوری. پزشکی. اقتصاد. قاچاق و هر حوزه ای به دلخواه خودش بشود؟ هیچ قانونی برای منع ورود نظامیان به اقتصاد. سیاست و… نیست؟

_البته یک سری تبصرهای قانونی برای ممانعت از دخالت سپاه و نیروی نظامی در سیاست های کلان و… هست. ولی چه کسی باید قانون را اعمال کند؟ مجلس. دولت. خوب مجلس و دولت خودشان سپاهی هستند!

#چرا باید اینطور باشد؟ خاطرم هست آقای خمینی ورود نظامیات به دولت و مجلس را منع کرده بودند. درسته؟

_بله. درسته، ولی کو امام؟ کجا هستند؟ کسی به حرف رفته گان این مملکت توجه نمیکند. سپاه تحت حمایت رهبر است. رهبر هم تحت حمایت سپاه. چه کسی میتواند در میان دخالت کند و یا مخالفتی بروز دهد؟ اصلا جوری نیست و نابودش میکنند که گویی اصلا زائیده نشده است.

#اینطور که شما میگویید سپاه بیشتر یک گروه مسلح مافیایی ست تا یک نیروی نظامی که باید مراقب امنیت مملکت و دفاع از کیان مملکت باشد.

#دقیقأ همینطوره. بگذارید از ...  بگویم. مثلأ در حدود سال هفتاد و نه اگر اشتباه نکنم. به فرمانده انتظامی یکی از شهرهای مابین تهران و سیستان خبر رسید که محموله سنگینی از مواد مخدر از سیستان به سمت مرزهای شمالی کشور در حرکت است و در پی یکسری عملیات های محرمانه از ایجاد ایست و بازرسی و احتمال توقف کانتینرهای مورد نظر خودداری کنید. فرمانده آن منطقه آدم چغری بود و زیر بار نرفت. فوری آماده باش داد و نیروها را در ورودی و خروجی شهر مستقر کرد. کمتر از چند ساعت بعد سه دستگاه تریلی متوقف و به پارکینگ انتظامی منتقل شد. حتی وزن موادی که در آن کانتیترها بود محرمانه ست. اما آنقدر زیاد بود که من از یکی از شاهدان عینی شنیدم از نیم متری دربهای کانتینر از کف تا سقف بسته بود. کیسه های سیمان که محل مخفی کردن بسته های مواد مخدر بود. سه کانتینر. بلافاصله از تهران به فرمانده زنگ زدند و گفتند خلاف دستور عمل کردی و عملیات را به خطر انداختی و ماهی بزرگتر فرار کرد! برای مرد بیچاره شو اجاره کردند. فردای آنروز سه نفر سپاهی با دو خودرو به مقر فرمانده ای شهر میروند، خیلی راحت دستور ترخیص تریلی ها را تحویل فرماندخ میدهند. فردای آن روز هم آن سرگرد بیچاره را منتقل کردند یک شهری در یزد. وسط کویر. تریلی ها هم براحتی از ترکیه عبور کردند و به احتمال قوی وارد بازار اروپا شدند. سپاه یک کارتل تمام و کمال مواد مخدر. یک کارتلقاچاق  اسلحه. تجارت موشک و سلاح برای کشورهایی مثل یمن. مثل سوریه. لبنان و… همه کار سپاه است. یک نیروی ضربت همه فن حریف که هم پول دارد. سازماندهی دارد. قدرت و نفوذ دارد. و یکنفر با قدرتی فراقانونی از آنها حمایت میکند. اصلا در حقیقت این سران اصلی سپاه هستند که در دو طرف رهبر جمهوری اسلامی حاکمیت ایران را برعهده دارند. دیگر چطور بگویم. فقط هم من نیستم. همه در ایران میدانند سپاه یک نیروی همه فن حریف است که حقیقتأ مثل قارچی سمٌی رشد میکند. مثل افعی نیش میزد و چون هیولایی میبلعد. آتش آشوبهای منطقه ای تمامأ بدلیل شیطنت های سپاه است.

#حاج آقا بنظر من شما ایران برنگردید. من کم کم برای شما نگران میشم. اما انگار خودتان چندان ترسی ندارید! چطور انقدر خونسرد هستید.

_اول اینکه من ...سال سن دارم.... چه میخواهند با من بکنند؟ دوم اینکه آنها که من را میشناسند کم نیستند و جوری که مرا شناخته اند مطمئنأ زیر بار نمیروند که اینها حرفهای من است. بعدم هم که اسمی از من ذکر نمیشود. بنده هم زیر بار نمیرومِ. آه پسرجان در این سالها ما بازیگران قهاری شده ایم. همه امان میدانیم خائن هستیم به ملت و مملکت ولی ادای آدمیت در می آوریم. اینها را الان میگویم چون چیزی به مرگ نمانده. اصلا بهمین دلیل آمده ام اینجا. ظاهرأ سلامتم ولی از درون… ای خدا ما را ببخش و بیامرز.

# حاج آقا درباره حجاب چه نظری دارید. آنطور که گفتید اگر در قدرت بودید بدون شک حجاب را اختیاری میکردید. درسته؟

_حتمأ همینطوره. ببینید مردم هر چیزی را که ازشان مخفی کنی و یا منعشان کنی زیر و رو میکنند و پیدا میکنند. بعد هم دیگر شورش را در می آورند. مثلا مشروب را ممنوع میکنی یکروز خبر میدهند در اصفهان سی نفر براثر مصرف الکل کور شدند. پنجاه نفر در شیراز مسمومیت الکل تقلبی. در تهران فلان تعداد. سرانه مصرف الکل در یک کشوری که مشروب را آزاد گذاشته اند از مملکت ما پایین تر است. خوب این خنده دار نیست؟ درباره حجاب هم همینطور است. در همینجا شما لبین یک خانم را پیدا نمیکنی چهره اش غیر طبیعی باشد. در ایران یک بند انگشت آرایش و پودر و کرم روی صورت دختران هست اما اینجا همه طبیعی هستند. سرشان لخت است. در ایران اما بمراتب وضعیت بدتر از اینجاست. اینها بخاطر چیست؟ بخاطر منع کردن مردم از حقوق طبیعی آنها. بخدا در اسلام حجاب اجبار اینگونه ندارد. یکجوری سفت و سخت گرفته اند و بگیر و ببند میکنند انگار آبروی اسلام به آن شال و روسری خانم هاست. خوب معلوم است مردم لج میکنند و ساز مخالف میزنند. باور کنید اگر حجاب از اول آزاد بود و امام بر سر مواضع اولیه خود میماند، امروز همین بی حجابان مملکت ما خودشان حجاب بر سر میکردند. اما کجاست بصیرت لازم؟! نیست. اینها فقط میخواهند با زور و سرکوب آنچه فکر میکنند درست است را فرو کنند در باور مردم. بزور همه را راهی بهشت خدا کنند. جواب نمیدهد آقایان. وسلام.

#بسیار عالی. حاج آقا در رابطه با جدایی دین از حکومت خیلی ها در این سالها حرف زدند ولی به پای عمل که رسید همواره مغلوب رهبری و دستگاه قدرت شده اند. مثلا آقای خاتمی به این دلیل رأی آورد که مردم تشنه آزادی بودند. ملت میخواستند یک فاصله بین سیاست و دین بیفتد تا بتوانند نفس بکشند. اما ایشان هم مغلوب و مرعوب دستگاه رهبری شد و در نهایت به دموکراسی دینی و گفتگوی تمدن ها روی آورد و دقیقأ میتوان گفت فعالیتهای ایشان دستاوردی جز قتل عام متفکرین و روشنفکران مملکت نداشت. و اگرچه تعداد مطبوعات زیاد شد اما سرکوب آزادی هرگز متوقف نشد بلکه در مواردی حتی جلوه خونینی هم به خود گرفت. همه ما میدانیم که دو خرداد همواره 76 همواره برای مردم ایران یکجور انقلاب محسوب میشد ولی نتیجه ابن انقلاب و بلوغ فکری و اندیشه ای و ظهور جبهه اصلاحات در کشور مصادف و مسبب فرآیندی شد که در آن تعدادی از بهترین فرزندان ایران. روشنفکران و نویسندگان و فرهیختگان به شکل دردناکی به قتل رسیدند. هجوم به نشریات و توقیف روزنامه ها شدیدتر از قبل ادامه داشت. ماجرای خونین و بغض آور 18تیر هم همچنین در زمان آقای خاتمی و اصلاحات اتفاق افتاد، درگیری های خونین در بعضی شهرها مثل اهواز در دوره ایشان صورت گرفت. 16آذر 78 هم یکی از همان روزهای فراموش نشدنی ست که دوره در اصلاحات اتفاق افتاد. تقریبأ میتوان گفت بعد از سالهای اولیه انقلاب موج جدیدی از حضور لباس شخصی های چماق دار و لمپن های طرفدار حکومت در همین دوره اتفاق افتاد. تقریبأ با حادث شدن این حوادث غم انگیز بسیاری از مردم دوباره از دولت ناامید شدند. و دیدیم که هیچ فاصله و جدایی بین دین اتفاق نیفتاد و تازه شاهد این بودیم که آقای خاتمی حرف از دموکراسی دینی به میان آوردند. دموکراسی دینی بنظر شما چه معنایی دارد؟!

_انگار از دوره اصلاحات دل پری داری جوان. اما بگذار بگویم که حق با شماست. اما دلیل دارد. حاکمیت در دوره خاتمی بشدت بیمار بود. آغاز دوره خاتمی با شکست جبهه اقتدارگرا همراه بود که گروه های وابسته به آنها در پی این باخت سنگین چهره واقعی خودشان را نشان دادند. گروه هایی خودسر شدند. گروه هایی از داخل حاکمیت رو بسمت رفتارهای خصمانه آوردند. اما همه این دلواپسان اقتدارگرای تمامیتخواه یک کینه بزرگ به دل گرفتند. اما از چه کسانی؟! از اجتماع فرهیختگان. دانشجویان. آزادیخواهان. کسانی که در اندیشه اشان آزادی و استقلال و ایران یک شکل بخصوصی داشت که در مخیله آن گروه های فشار نمیگنجید. آنها منتظر بودند که جرغه ای بخورد تا انتقام بگیرند. که البته بیکار هم نبودند، مثلا توقیف روزنامه سلام بخاطر آن نامه محرمانه وزارت اطلاعات درباره طرح اصلاح قانون مطبوعات که آن سعید امامی دیوانه مطرح کرده بود، خودش یک دام بود که قشر فرهیخته و دانشجو را وارد میدان کند تا بتوانند از آنها انتقام بگیرند. و متاسفانه موفق هم شدند.

#بنظر شما اشتباه جنبش دانشجویی در سال78 چه بود که چنین تاوان سنگینی را پرداخت؟

_اول از همه آنها باید میدانستند که خلع سلاح کردن سرباز و اینکه آنها رها نکنند تبعاتی دارد. سه سرباز نیروی انتظامی چه دردی از دانشجویان کم میکردند؟ ببینید هدف گذاری درست بوده و خوب بازی سازی کرده اند. یکی دو نفر را فرستادند داخل جمعیت دانشجوها. آنها سم پاشی کردند. دانشجوها را تشویق به درگیری کردند. آنها را به مقابله دعوت کردند. در آخر چه شد؟ همان هایی که نفوذی گروه های فشار بودند آن سه سرباز را نگه داشتند تا کار به جایی برسد که نیروی انتظامی برای ورود نظامی به صحن دانشگاه و برخورد قاطعانه درخواست تشکیل جلسه فوری کرد. آن جلسه شورای امنیت همه اش بازی بود. قبل از پایان جلسه تمام کوی دانشگاه محاصره شده بود. دانشگاه تهران از سمت انقلاب و 16آذر تا اول فخر رازی تا پشت امیر کبیر تحت تسلط نیروی انتظامی، سپاه و لباس شخصی های بسیج و انصار حزب الله بود. ببینید اینها همه اش برنامه ریزهای دقیق میخواست که خوب متاسفانه انجام شد و در این میان فقط جوانهای بیچاره تاوان دادند.

#بنظر شما همانطور که در اخبار هم گفته شد، سعید امامی و گروهش یگ گروه خودسر داخل وزارت اطلاعات بودند؟

_مگر چنین چیزی ممکن است؟ خیر آقا، سعید امام رفت و آمدش در بیت رهبر آزاد بود. رفیق صمیمی آقا مجتبی بود. امکان نداشت خودسر باشد. هر آنچه شما مشاهده کردید برنامه ریزی شخص اول حکومت بود.

#درباره مجتبی خامنه ای چه نظری دارید؟

_شما جوانترها حالا حالاها با او کار دارید. او از پدرش هم پیچیده تر است. شنیده ام دل سنگی دارد ولی همیشه یک خنده بر لب دارد. یعنی لذت میبرد از قدرت. اینطور به شما بگویم که خیلی ها در حلقه قدرت در پی اعمال نفوذ برای جانشینی آقا مجتبی هستند. اگر ایشان به رهبری برسد باید فاتحه آزادی را در مملکت بخوانید. همه چیز سیاه تر خواهد شد.

# درباره اتفاقات سال 78 حرفهای شما مطابق مشاهدات شماست یا حدسیات؟

#میشود گفت هر دو. اما عین واقعیت است. شک نکنید آن دانشجوها هیچکدام نه عامل اسرائیل و آمریکا بودند و نه برانداز و معاند. همه اشان تحت تأثیر شرایط قرار گرفته بودند. شما وقتی میان یک جمعیت به جلو حرکت میکنی، اگر جمعیت عقبگرد کند شما هر چقدر دست و پا بزنی نهایتأ مجبوری در مسیر آنها قرار بگیری. من موثق خدمت شما عرض میکنم تعداد زیادی نفوذی و عوامل سپاه و اطلاعات در میان آن جوانها فرستادند تا شیوه ی تحصن و اعتراض آنها را تغییر بدهند و وارد فاز خشونت بکنند. در بدترین شرایط هیچوقت دانشجوهای مملکت ما به خشونت روی نیاورده بودند. اینها همه اش بدست آن کینه توزان و بدخواهان داخل حکومت شکل گرفت، خداوند از سر تقصیرات آنها و خونهایی که به ناحق ریخته شد نگذرد.

#حاج آقا با اجازه شما برسیم به انتخابات سال 88 و حوادث بعد از انتخابات. شباهتی بین سال 88 و 78 میبینید؟

_بدون شک ملت باز هم از همان سوراخ توطئه گزیده شد. باز هم گروهی بدخواه از داخل حلقه قدرت برای ضربه زدن به قشر جوان و اصل آزادی برنامه ریختند و کار به آنجایی رسید که دیدید.

#درباره ندا آقا سلطان چه نظری دارید؟ برای شخص من این دختر بیگناه نمادی از مظلومیت آزادیخواهان و قشر جوان ایران است. اما شما چه فکر میکنید؟

_بنظر من این دختر جوان حیف شد. بهرحال آرزوهای زیادی داشت و چه کسی فکر میکند امروز ممکن است روز آخرش باشد! من واقعا میگویم غصه دار شدم. چطور در یک مملکتی که ادعای اسلامیت دارد باید یک جوان بیگناه را در روز روشن در خیابان بکشند و بعد هم آنهمه سناریوهای توهین آمیز بسازند. بله شما درست گفتید. این دختر جوان به همه نشان داد که این حاکمیت چقدر بیرحم است و چه ضدیتی با آزادی و حقوق انسانی دارد. به پدر و مادر این بانوی باشرف و آزاده هم تبریک میگویم برای شهادت فرزند باشهامت و دلیرشان و هم تسلیت عرض میکنم چرا غم از دست دادن فرزندان بسیار سنگین و دردناک است. همینطور برای آن جوان دیگر، اسمش خاطرم نیست. مادرش بسیار آشفته بود. خیلی متأثر شدم.

#فکر میکنم منظور شما ستار بهشتی باشد.

_بله بله. ستار بهشتی آن جوان بیگناه. وقتی دستگاه انتظامی مملکت ما انقدر بیرحم و جانی بار آمده که اینطور با قصاوت جوانی بی دفاع را شکنجه بکند و یا در خیابان گلوله بزند، وای بحال امنیتی که بدست این دستگاه تأمین شود. افسوس.

#البته از اول انقلاب بی شمار جوانان این مملکت با حکم و بی حکم به خاک و خون افتاده اند. و بی شمار هم در زندان های حکومت اسیر هستند.

#نظر شما درباره زندانیان سیاسی چیست؟

_اصلا چیزی به نام زندانی سیاسی در قانون مجازات اسلامی وجود ندارد. مکتب اسلام اینطور نیست که اینها برخورد میکنند. ببینید باید واقع بین هم باشیم. در تمام حکومتهای دنیا با مخالفین حکومت برخورد میشود، اما بحث بنده بر سر حق و ناحق است. یک جوانی را گرفته اند به اتهام رقاصی. بعد انقدر او را کتک میزنند که حاضر است به قتل نکرده هم اعتراف کند. این خلاف شرع اسلام است. خلاف انسانیت و خلاف قانون است. اما آیا اتفاق نمی افتد؟ چرا. می افتد و بد هم می افتد. به من خبر دادند یک جوانی را در منطقه ای در ... گرفته اند، جرم این جوان این بوده که به ایست پلیس توجه نکرده و با موتور براه خود رفته است. آقایان با خودروی پلیس تعقیب کرده بودند و چنان از پشت به موتور در حال حرکت کوبیده بودند که آن جوان بیست متر آنطرف تر به زمین افتاده بود. چندین ماه در بیمارستان بود. دست و پا و سرش شکسته بود. جمجمه اش ترک برداشته بود. یک جای سالم در بدنش نبود. در آخر فهمیدیم این جوان کم شنوایی دارد. ببینید چطور با زندگی یک جوان بازی کردند؟ شنیده ام هنوز هم توان راه رفتن ندارد. این نقض حقوق انسانی و شهروندی است. آن دو پلیس متخلف را از این پاسگاه برداشتند و فرستادن یک پاسگاه دیگر. حالا باید دید کی در آنجا حرکت دیگری از خود نشان میدهند. نمیتوان گفت همه دستگاه انتظامی اما هستند در نیروهای نظامی کسانی که بیمار آزار رساندن و شکنجه کردن و اعمال قدرت دارند. خوششان می آید همه از آنها بترسند. برای اینطور آدم ها واقعا چه میتوان گفت؟

#شاید نیروی نظامی حکومت بدش نمی آید چنین اشخاصی را استخدام کند. تا حالا چیزی از بخدمت گرفتن اراذل و اوباش در نیروهای انتظامی شنیده اید؟

_بله، موارد متعدد. در منطقه خودمان یک آقایی بود اصلا روانپریش. اوایل انقلاب جوانهای مردم را زیر بار کتک میگرفت چون آستین کوتاه پوشیده اند! اصلا یک دیوانه تمام عیار بود. چاقو کش. عربده کش. مزاحم پیر و جوان. آخر سر شنیدم شده است مسئول پایگاه بسیج فلان منطقه. مشتی ریش گذاشته و تسبیحی بدست گرفته و شده است قاضی و ضابط قضائی و جلاد. یک تنه همه کاره شده بود. بله از این موارد زیاد داشتیم. آنقدر که مایه خجالت و شرمساری نظام است. متاسفانه.

…حاج آقا میدونم دیگه خسته شدید، فقط دو سه سوال مونده. میتونید کوتاه پاسخ بدید.

#حاج آقا من یکی از کسانی هستم که اعتقادی به اسلام ندارم. کلأ طرفدار هیچ دینی نیستم. بنظر شما اگر در ایران ابراز کنید که بی دین هستید چه عواقبی برای شخص دارد؟

_بدون شک مورد بازخواست قرار میگیرد. خطر اتهام خروج از دین و اعدام هم برایش دارد.

#بنظر شما این مسئله انسانی که نه، قانونی ست؟

_اگر قانون اسلام را بخواهید خیر. اما اگر قانون مملکت را بخواهید بله. بنده معتقدم لزومی ندارد مردم را بزور به بهشت برد. انتخاب بعهده شخص است. ولی دیگران که بر مسند قدرت هستند چنین نظری ندارند. بهرحال در دین اجبار معنایی ندارد. این نصح صریح قرآن است. سوره بقره.

#اما در همان قرآن نوشته به کافران و مشرکین بتازید. زنانشان و اموالشان بر مسلمین حلال است و فرزندانشان را به بردگی بگیرید و…

_باید دید منظور قرآن از کافر و مشرک چیست. هر کسی که بیایید به شیوه و دلخواه خودش تفسیر کند و برداشتش از این سوره را اعمال کند که قرار نیست کارش درست باشد. بدون شک اشتباه است.

#اما خود این مطلب نشون دهنده تناقض در متن قرآن است. چطور میشود کلامی از خدا باشد ولی تناقض داشته باشد؟

_خیر. تناقضی ندارد. قرآئت ها متفاوت است.

#آیا در قرآن توهینی به زنان صورت نگرفته؟ از نظر شما هیچ بی عدالتی در متن صریح قرآن وجود ندارد و تبعیضی بین زن و مرد صورت نگرفته؟ مثلا در آیه 228بقره اینطور آمده است که مردان از زنان برترند. و یا در آیه 36آل عمران آمده است که پسر همانند دختر نیست و بنوعی برتری جنس مرد را اشاره میکند. همینطور در آیه 11نسا که آمده است ارث پسر دو برابر دختر است. در کتاب وسائل الشیعه حدیث 25292 چنین آمده است: همانا الله عزوجل برای زن غیرت قرار نداده است زیرا به سوی زشتی می کشاند و الله غیرت را برای مردان قرار داده است زیرا حلال کرده است برای مردان 4 زن و کنیز بی شمار و برای زن چیزی قرار نداده است مگر شوهرش و اگر زنی اراده کرد که با غیرت باشد مانند زناکار است. از این دست مطالب در اسلام و تشیع به وفور یافت میشود. نظر شما در اینباره چیست؟

_ببینید اول باید در نظر داشته باشیم که یکسری از احکام و قوانین مربوط به دوره صدر اسلام است. و بعد اینکه در همین قرآن در باب کرآمات زن نوشته است. در باب لطافت زن. اما بگذارید از این مسئله بگذریم. در اول صحبتمان هم گفته بودم شرط بر این بود که وارد مسائل مذهبی نشویم. من به اعتقاد شما کاری ندارم و شما هم بگذارید آخر عمری ما هم بر دینمان استوار باشیم.

#حاج آقا جسارتأ قصد نداشتم شما رو گمراه کنم. بیشتر دلم میخواست موضع شما رو بدونم. اما حق با شماست. در ابتدا به من گفتید کار به مناظره نکشه و من هم قول دادم. پس یکجور دیگر سوال میپرسم:

#حاج آقا شما برای فرزندانتون چطور ارث را تقسیم میکنید؟

_بدون شک به صورت مساوات.

#یعنی دختر و پسر هر کدام سهم مساوی میبرند؟

_بله.

#اما قرآن جور دیگری توصیه کرده است.

_خودتان پاسخ خودتان را دادید. قرآن توصیه کرده است. در قرآن اکثرأ توصیه شده است. نماز و روزه را واجب کرده ولی توصیه هایش از واجباتش بیشتر است. بنظرم محبوبیت قرآن بخاطر همین است که زور بالای سرتان نمیگذارد.

…اینجای حرف ایشان که میرسد ناخواسته خنده ام میگیرد و این ازچشم ایشون مخفی نمیمونه. برای اینکه ناراحتی پیش نیاد، عذرخواهی میکنم و سوال بعدی را میپرسم.

#حاج آقا از مسائل دینی بگذریم. هم شما و هم میدونیم که اختلافات نظری و فکری در این مورد با هم داریم و از اونجایی که شما دوست ندارید من هم از بحث دین عبور میکنم. دو سوال آخرم را میپرسم:

# تمام حکومتهای دنیا که مبتنی بر استبداد دینی بوده اند در طول چند سال گذشته شاهد درگیریهای خونین. جنگهای داخلی. نهایتأ مرگ سردمداران با خفت و خواری و تغییر حکومت بوده ایم. مثل مصر یا لیبی و… بنظر شما چقدر از عمر این حکومت باقی مانده؟ و چرا در کشورهای اسلامی منطقه بدون استثنأ جنگ و درگیری و بمبگذاری و ناامنی شدیدی وجود داره اما در ایران اینطور نیست و از ثبات بیشتری برخورداره؟

_اول از همه اینکه پیش بینی باقی مانده ی عمر این حکومت بسته به مردم است. بلوغ سیاسی و فکری مردم یک کشور و نوع مقاومت مردم در برابر حکومت شرط ماندگاری حکومت است. بهتر است در اینجا تذکر بدهم که با همه اختلافاتی که با سران حکومت دارم و معتقدم این نوع حکمرانی چیزی جز نابودی کشور و نظام را در پیش ندارد، اما اینرا هم می دانم که دخالت دولتهای غرب برای تغییر نظام در ایران بیراهه رفتن است. تنها قدرتی که توانایی ایجاد تغییر در ایران را دارد فقط و فقط ملت ایران است. و اما در رابطه با امنیت داخلی ایران باید بگویم یک معادله ساده است. حکومت جنگ را پشت مرزها نگه داشته. طبیعی هم هست. سپاه قدس اتاق فکری دارد که ترجیح میدهد کشورهای هم مرز را با آشوب های داخلی که خود به وجود می آورد کنترل کند. این رمز امنزت نسبی داخل ایران است. اما این امنیت فقط در بحث تهاجم خارجی کارکرد دارد. وگرنه جرائم جنایی. معضلات اجتماعی هر روز بیشتر از قبل چهره شهرها را زشت میکند. بحث تجاوز و کودک آزاری های این اواخر واقعأ باعث خجالت مملکت ماست.

#آخرین سوال، درباره انتخابات سال 88 و حصر سران جنبش سبز چه نظری دارید؟

_بدون شک بنظرم مهندس موسوی شخص مورد نظر ملت ایران با تشکیل دولت حقیقی بوده و هست. بنظر من حصر اینها از اول اشتباه بود. آنهایی که دسیسه کردند و رأی ملت را دزدیدند بالاخره یکروز در پیشگاه مردم ایران باید پاسخگو باشند. من در طول تمام این سالها با وجود اتفاقاتی که در دوره نخست وزیری مهندس موسوی اتفاق افتاد و البته ایشان دخلی در آن نداشتند، همیشه معتقد بودم باید از تمام سرمایه های واقعی مملکت استفاده کرد. آن توطئه گران داخلی که باعث از بین رفتن بهترین فرزندان ایران شدند و مابقی را به زندان و حصر انداختند انشالله به لطف خدا رسوای عالم خواهند شد. انتخابات سال 88 فصلی ننگین در تاریخ جمهوری اسلامی رقم زد که تاریخ آنرا بیاد خواهد داشت.

#خیلی لطف کردید حاج آقا. از صداقت و صراحت شما خیلی سپاسگزارم و متشکرم با اینکه حال مساعدی نداشتید باز هم اجازه دادید تا از صحبتهای شما استفاده کنیم. در آخر اگر صحبتی دارید بفرمائید.

_جوان خوب و مؤدبی هستی، اینروزها چندان احترامی برای امثال من قائل نیستند. بد نیست در این فرصت بگویم همه آخوندها لزومأ طرفدار این حکومت نیستند و به اصطلاح آخوند حکومتی نیستند. حتی اگر بر سر کار باشند قلبأ با آنچه در جریان است همدل و همراه نیستند. اما متاسفانه قدرتی برای ابراز آن ندارند. از مردم ایران میخواهم هوشیار باشند. نگذارند مملکت توسط زورگویان و اقتدارطلبان بلعیده شود. این پولهایی که هر روز اختلاص میشود. بانکهایی که یکشبه تعطیل میشود و پول مردم را بالا میکشند، همه بخاطر بی کفایتی آن بالاسری هاست. جوانها باید بدانند که آنچه امرور در جریان است و این سیاستهای خدنمان سوز دستگاه حکومت و رهبری آنچیزی نبود که قرار بود اتفاق بیفتد. گروهی در میان راه انقلاب را دزدیدند. و اکنون همانها بر سر قدرت هستند. من بیمارم و چیزی به پایان عمرم باقی نمانده. برای خودم نمیگویم اما نگرانم برای آینده فرزندانم. برای روزگاری که نوه هایم در آن در حال رشد کردن هستند. این حکومت آبروی همه ما را ریخت. آبروی اسلام را ریخت. آبروی انسانیت را ریخت. من شرم دارم که شریک این حکومت بودم و حتی یکبار هم نپرسیدم چرا و به چه دلیل و فقط اطاعت کردم. اما همه چیز برای جوانترها خواهد بود. بگذارید به شما بگویم که این حکومت بیشترین هراسش از شما جوانترهاست. چرا که میداند امروز توان کنترل موج نو را ندارد. توان مقاله با جوانهایی که باهوشتر از ما. با علم تر از ما. با شهامتتر از ما و بهتر از ما هستند. در این دنیایی که فن آوری حرف اول را میزند. اخبار در ثانیه جهانی میشود. تنها شما جوانها هستید که از پس این استبداد بی منطق دینی برمی آیید. شاید من زنده نباشم اما بدون شک روزی فرا خواهد رسید که تنها پیروز میدان شما هستید. من برای تک تک شما دعا میکنم و اگرچه گناهکارم ولی طلب بخشش میکنم.

#حاج آقا مطمئنم همینکه خودتون متوجه اشتباهات شدید و انقدر صادقانه صحبت میکنید، جوانترها درک میکنند که در شرایطی که قرار داشتید بهرحال یا چاره ای نداشتید جز اطاعت و ادامه دادن. همینکه امروز متوجه شدید و دارید به همه جوانترها اعلام میکنید این خودش نقطه شروعی برای آغاز بخشش و ادامه دادن مبارزه ست. ضمن اینکه شما گفتید دستتان به خون جوانهای مملکت آلودا نیست. این یعنی وجدانتون از این نظر آسوده است.

…حاج آقا انگار بغضش گرفته و صدایش کمی میلرزد. سعی میکند به خودش مسلط باشد. اینگونه ادامه میدهد:

_اما این از بار گناهان من و همنسلانم کم نمیکند. ما به چشم اعدام های جوانهای مردم را دیدیم و دم نزدیم. شاید حکم اعدام نداده باشم اما ناچار بودم نظاره گر آنهمه جنایات حکومت بنام دین و اسلام باشم. آن سکوت دارد مرا خفه میکند. یکروز همه آنهایی که ناظر بودند و سکوت کردند را هم خفه خواهد کرد. اینرا دیر فهمیدم. کلاه سرمان رفت. گول حقوق و مزایا و رفاه را خوردیم و نفهمیدیم وقت مرگ که برسد چقدر شرمنده خواهیم شد.

…اینجای صحبتهایش دیگر گریه اش گرفته و حرفش را قطع میکند. صورتش را میپوشاند و در خودش ف و میرود. سرنوشت این حجت السلام شاید عبرتی برای خیلی از جوانترهای حوزه باشد و بدون شک آینه ای که دیگر همسن و سالهای او که در حکومت شریک دزدان غافله هستند، دیر یا زود نوبت آنها هم خواهد رسید تا با مرگ دست و پنجه نرم کنند. شاید بد نباشد اگر تا فرصت دارند از مردم ایران و خاک سرزمینی که آنرا با خون ملتش آبیاری کردند، عذرخواهی کنند. من شک ندارم امثال ایشون در ایران بسیار زیاد هست. چه روحانی و چه نظامی. برایشان آرزوی جذأت و همیت میکنم تا بیایند و در برابر ملت ابراز پشیمانی کنند و به صفوف مبارزان اضافه بشوند. نظامیان میتوانند اسلحه ها را بسمت ملت نگیرند. با عامران خود مخالفت کنند. به جنایت علیه بشریت و هموطنانشان دست نزنند. ما شاید بی سلاح و گلوله باشیم ولی قدرت اتحاد. نفوذ کلام. جادوی قلم را داریم. میتوانیم در کنار هم دژخیمان رژیم سفاک را در هم بکوبیم و برای فردا، ایرانی آزاد و رو به آبادی و رفاه و خوشبختی بسازیم. دست از کینه توزی و دشمنی به هم برداریم. همه مخالفین یکصدا و متحد در برابر دشمن مشترکمان بایستیم و فقطبه ایران و آزادی بیندیشیم. این وظیفه تقدیس یافته همه ماست که ایران را از شر دیو و ددان محفوظ بداریم.

به امید آزادی ایران.

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

کاوه جویا

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.