رفتن به محتوای اصلی

حراج «نشان مصدق» در آلمان
22.06.2017 - 12:58

 

 

 

برو این دام بر مرغی دگر نِه

که عَنقا را بلند است آشیانه

حافظ  

 

یک گروهک گمنام ایرانی به تقلید از سازمانهای معتبر بین المللی که سالانه جوایزی به برگزیدگان خود در رشته های مختلف اعطا می کنند دست به یک عمل جنحالی زده و با ضرب یک مدال بنام «نشان مصدق»، آن را  یکجا به بیش از ۲۳۰ نفر ایرانی، از هر گرایش و با هر سابقه ی سیاسی و اجتماعی و بسیاری از آنها کاملاً متضاد با هم، و خارجی و  ۱۷  سازمان اهداء کرده، و به عبارت دقیق تر حراج نموده است.

 

مصدق بزرگمردی سیاسی است که در میان هموطنان خود دوستان و دوستداران بی غل و غش بیشمار داشته و نیز مخالفان و دشمنان بسیار؛ از گروه اخیر بعضی در راه نهضت ملی او بزرگترین سنگ ها را انداخته اند، بعضی به او دروغ گفته اند، بعضی هم با پشت کردن به او به راهش خیانت کرده به دنبال این و آن ـ مثلاً خمینی ـ رفته اند...؛ آیا می توان ساده لوحی پیشه نموده تصور کرد که قراردادن نام اینهمه افرادی که کمترین تجانسی با هم ندارند و برخی از آنان از گروه های نامبرده اند، یک نارویِ حساب شده، برای ایجاد اغتشاش فکری و پاک کردن خطوط میان آن دوستان و این دشمنان مصدق نبوده است؟

 

هیچکس به درستی نمیداند گروهکی که دست به این ابتکار زده کیست؟ و با این عمل نابخردانه چه می خواهد؟ و چرا دست به این کار پوپولیستی زده است. هیچکس نیست از آنان بپرسد: شما کی هستید و کی به شما صلاحیت این کار را داده است.

آیا اهدای «نشان مصدق» به آزاد مردانی همچون عباس امیر انتظام و دکتر نورعلی تابنده از طرف یک گروهک گمنام و موهوم زننده و قبیح نیست؟

حیرت آور است که این گروه «نشان مصدق» را به جبهه ملی ایران و شورای مرکزی آن در تهران نیز اهدا کرده است. آنهم جبهه ملی که مؤسس آن دکتر مصدق است و سابقه ای چنان دیرینه دارد، و به فرض آن هم که قراربود نشان مصدقی به کسی داده شود می بایست از سوی پیشکسوتان و قدیمی ترین مراجع جبهه ملی ایران به افرادی داده می شد که در راه آرمان های مصدق خدمات برجسته ای انجام داده بودند، نه به عکس!

اعطای «نشان مصدق» از طرف یک گروهک گمنام به ملیون باسابقه نه تنها برای آنان افتخاری نیست بلکه حتی یک نوع تحقیر و بی حرمتی نسبت به آنان نیز محسوب می شود.

مگر شهر، شهر هرت است که شما همه چیز را به سخره گرفته اید. شما کجا بودید آن روزی که دکتر مصدق که شاهد مراسم چهارم آبان و سالروز تولد محمد رضا شاه و اهدای نشان های شاهنشاهی بود و در مملکت مجسمه های شاه و رضا شاه را در میادین تهران و شهرستان ها نصب می کردند، خطاب به ملت ایرا ن گفت:

"با صدای رسا که تا پایان حیات و بلکه بعد از مرگ من نیز اثر خود را در ضمیر وطن پرستان باقی بگذارد، اعلام می کنم که به لعنت خدا و نفرین رسول گرفتار شود هر کس که بخواهد در حیات و مماتم به نام من بتی بسازد و مجسمه­‌ای بریزد؛ زیرا هنوز رضایت وجدان برای من حاصل نشده و آن روز هم که به خواست خداوند این مقصود حاصل شود تازه نشانه انجام وظیفه است که هر کس بدان مکلف می­‌باشد و حقاً سزاوار خوش‌­باش پاداش نیست.»
(روزنامۀ اطلاعات، مورخ ۱۶ / ۴ / ۱۳۳۰ )

روز گذشته خانمی از این گروه مقیم کلن ــ آلمان به من نوشته بود : "نام شما نیز در زمره دریافت کنندگان است. دریافت نشان مصدق را به شما شادباش می گویم." 

پاسخ اینجانب به این خانم چنین بود:

خانم س. س. گرامی

با تعجب از نامه شما و اهدای نشان مصدق به خود مطلع شدم. لازم به اشاره است که من ابداً در جریان این مسأله نبودم.

متاسفم که نمی توانم این نشان را بپذیرم. زیرا شما و همسرتان که از خانواده سیاسی دیگری می باشید، که همیشه در برابر خانواده ی ملی قرار داشته و امروز هم از آن اعلام فاصله نکرده اید، صلاحیت اهدای مدال یا نشان مصدق به مصدقی های با سابقه و اعضای جبهه ملی ایران را ندارید.

سالهاست که اعمال مشکوک و  پوپولیستی شما و همسرتان که از یک کنگره سیاسی به کنگره سیاسی دیگر(کنگره های جبهه ملی و سکولار دموکراسی:) میروید و کوشش کرده اید در همه جا باشید. و به همه رهنمود دهید، در صحنهً سیاسی ایرانیان از چشم ها دور نمانده است.

حتی ما بسیار دیده بودیم که به اعضاء و هواداران بعضی از احزاب اینگونه القاء کرده بودند که آنان  نخبگان سیاسی ایران اند و می بایست جبهه ملی ها و بطور کلی ملیون را که از دید  آنان«اگاهی  ایدئولوژیک» نداشتند رهبری کنند، و آن ساده لوحان نیز این افسانه ی عامیانه را باور کرده بودند!

 

یکی از پیروان رهبر یکی از اینگونه احزاب حتی یک بار در یک  مصاحبه، به شهروند روز، گفته بود:

 

« توده‌ ها به نشست‌های جبهه ملی می‌رفتند و هورا می‌کشیدند چون آن جمع، جمع بزرگی بود. اما اطرافیان و دوستانِ ...[آن رهبر] عموما نخبه بودند. او دنبال عِده و عُده نبود.»

 

و همو اضافه کرده بود:

 

« البته.... سرش به تنش می‌ارزید.(...). من خیلی تحت تاثیر ... قرار گرفتم. گنده‌های جبهه ملی هم با او قابل قیاس نبودند. یک انتلکتوئل واقعی بود.» !

 

البته چنین تصوری چندان هم دشوار نبود چه از دید اینگونه اشخاص «روشنفکر» کسی بود که مانند آنها می اندیشید وناچار دیگران از چنین دیدگاهی عامی و هوراکش شمرده می شدند.

 

 این طرزفکر، یعنی نخبه شمردن خودی ها و توده شمردن و «هورا کش دانستن» دیگران همان «کبر کمونیستی» بود که لنین رفقای حزبی اش را از آن برحذر داشته بود، اما هر روز همچنان شدید تر می شد، و با انشعاب هم زائل نمی شد!

 

اکنون نیز شاهد آنیم که افرادی بسیار مبتدی، بل بدوی، با همان تصورات کودکانه در خیال خام راهنمایی  این «ملیون هوراکش» اند و حتی به برخی از آنان مدال یا نشان هم می دهند.

 

سوابق این کارها در خارج از کشور در دست ماست. در خارج از کشور این سابقه به سال اول تشکیل کنفدراسیون می رسد. در آن زمان هواداران حزب توده، با تکیه به ایده های کلیشه ای که حزب توده به خورد آنان داده بود و آنان آنها را عالی ترین مرحله ی فهم اجتماعی و سیاسی پنداشته بودند، دچار این تصور بودند که دانشجویان عضو یا هوادار جبهه ملی به قول آنان برنامه ی سیاسی و بخصوص «آگاهی ایدئولوژیک»، یا بنا به اصطلاح دیگرشان دارای «ایدئولوژی علمی» (!)،  که منظورشان از آن «مارکسیسم ـ لنینیسم»، و به عبارت درست تر مشتی کلیشه ی حفظی بود، نداشتند و درنتیجه شایسته ی رهبری جنبش دانشجویی نبودند آنان با اینکه غالباً حتی با فرهنگ ملی خود بسیار بیگانه بودند، بنا بر این تصور باطل خود را دارای این «رسالت تاریخی » (!) می پنداشتند و در این محق می دانستند که رهبری این جنبش را در دست بگیرند و با ائتلافی که توانسته بودند با هواداران مرحوم خلیل ملکی بوجود آورند کوشیدند تا این پندار خود را عملی سازند. اما هواداران جبهه ملی، که با این یاوه سرایی ها از زمان دولت مصدق آشنا بودند، چنین فرصتی به آنان ندادند و رهبری جنبش را تا کنگره ی شانزدهم در دست داشتند!

 

 بسیاری از پیروان این طرز فکر هنوز هم در آن پندارها گرفتارند و خود را تافته ی جدا بافته ی جهان سیاسی شمرده در دل نسبت به دیگران به دیده ی تحقیر می نگرند؛  وگرنه به خود اجازه ی اعطای نشان به دیگران را نمی دادند، و افرادی خام تر از خود را در این کار شریک جرم خویش نمی کردند.

 

اگر برخی از کسانی که سابقه ی آن تجربه را ندارند فریب چنین بازی هایی را بخورند، حافظه ی تاریخی این آزمون ها گم نشده است، و به اکثریت نسل جدید نیز منتقل شده و خواهد شد! 

به هر حال اینجانب خود را از دریافت هر نوع نشان و مدالی بی نیاز میدانم. و مسرورم که یک عمر بدون چشمداشت مدال و نشان با عشق و علاقه به راه  مصدق ادامه داده  ام و هنوز هم تا آخرین لحظهً حیات ادامه خواهم داد.

 

لطفا نام مرا از لیست خارج کنید.

افزون بر این لازم می دانم اینگونه رفتارهای عوامفریبانه را که جز سوءِ استفاده از نام ارجمند مصدق و نام عده ای از کسانی که به اصطلاح به آنان چنین نشانی داده می شود نام دیگری ندارد به شدت تقبیح کنم؛ زیرا با اینکه چه بسا عده ای چنین اعمالی را بی اهمیت شمارند اما نباید اجازه داد که این قبیل رفتارهای ناشایست شایع شود و به نوعی رسم و عادت تبدیل گردد، بطوری که بجای آموزش اخلاق مبارزه و رواج آزادگی بر بی اخلاقی های ناشی از حکومت ملایان بیافزاید.

با احترام

دکتر پرویز داورپناه 

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

کاوه جویا

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.