رفتن به محتوای اصلی

دموکرات چیلیق یا تورکچولوق(دموکراتیسم یا ترکیسم )
15.06.2017 - 18:23

هدف از این نوشته آسیب شناسی تلاشها و نقد ترکیسم و ارائه ی دموکراتیسم و مبارزه ی حقوقی و انسان دوستی، به عنوان آلترناتیو این ایده لوژی ست.
نباید ترکیستهای باکو و آنکارا افکار کهنه ی خود را در آذربایجان « برای آزاد اندیشان، مسئله» جلوه دهند.
اینان میتوانند با افکار خود مشغول باشند. اما مسئله آنها مسئله ما نیست.  آزاد اندیشی، نقد« تورکچولوق » را گامی در راستای رهایی از تبعیض ارزیابی میکند.
 **

ترکیستها میکوشند نشان دهند بین دموکراتیسم و ترکیسم تضادی نیست. بین آذربایجانی سئومک و ترک چولوق( آذربایجان دوستی و ترک گرایی) تضادی نیست.
اما واقعیت عکس تلاش اینان است. این تضاد همان تضاد پیشه وری با افندی هاست. تضاد دموکراتیسم با ترکیسم است. که در این نوشته به اشاره با آن آشنا میشویم.
هیچ مدییای آذربایجانی دموکراتیک نیست، چون ترکیست است. هیچ ترکیستی آذربایجان دوست نیست، چون کمر بسته ی ترکریزه کردن آذربایجان است. و بر قربانی کردن
هستی آذربایجان برپیشگاه بت اعظم -ترکیه-میکوشد.

ایده لوژی ترک گرایی

Pan
پان واژه ای یونانی ست که در زبانهای اروپایی رایج شده و به معنی تحت اللفظی:
«همه چیز»، همه اش، کلاً، کاملا ، تام ، تماماً
Präfix Pan- als Präfix (Griechisch πᾶν, pan, „alles“, „ganz“, „gesamt“, „völlig“)
در ترکی آذربایجان« hamısı, bütünü»

پان که به معنی اتحاد معروف شده در اصل به معنی تماماً است نه اتحاد . اما در سیاست « همه » مد نظر است و 
اتحاد آنان.منظور از اتحاد یک اتحاد یا همبستگی ساده نیست بل اصولی واعتقادات سیاسی دارد که توسط ترکیستها فرموله شده است.
اسلام، نژاد، خون، اتحاد( پان)، امپراطوری( قدرت) از مقولات این دیدگاه است.

 ترکیسم و شاخه هایش ( پان ترکیسم ، تورانیسم  ، بوز قورد گرایی ، واحد آذربایجان گرایی ، ترکیه گرایی) ، در مجموع یک ایده لوژی ست با شاخه های مختلف.
فرق اساسی ایده لوژی با اندیشه غیر ایده لوژیک در « مطلق گرایی» ست. در « دگم و جزم گرایی» که « تغییر و نسبیت» را بر نمیتابد. همیشه خودی کننده است و با دگراندیشی بیگانه.
 از این رو نیز دارای عنصر « دیکتاتوری و اختناق» است. و کشتارگر. 
طبق تحقیقات پژوهشگران مختلف این ایده لوژی از نیمه اول قرن 19 پدید آمده و  بتدریج مدون تر شده است. با نوشته های آرمینیوس وامبری مجارستانی-لئون کائن فرانسوی-آرتور ل. دیوید انگلیسی-اسماعیل بای گاسپرینسکی اهل کریمه (1851–1914)، و بعدها توسط کسانی از جمله ضیاءگوک آلپ (ترکیه)، محمدامین رسول‌زاده و ابوالفضل ایلچی‌بیگ( آذربایجان)، آلپ‌ارسلان تورکش،حسین نهال آتسیز،یوسف آقچورا(ترکیه) ، و ده ها نفر مانند اینها.
اینان نظریه های « توران-ترک-بوزقورد» ایسم را با ترکیه گرایی و آذربایجانیزم قاطی کرده  نشر داده اند.

ایده لوژی پان ترکیسم چه میگوید؟ 

الف -از زاویه ی تاریخی:
با توجه به افکار نظریه  پردازان آن، هسته ی این ایده لوژی در سیر تاریخچه ی خود : 
1- به نژاد اصیل ترک معتقد است و نژاد گراست. و حتی گروههایی معتقد به نژاد برتر ترک اند مانند بوزقوردها.
2- به خون اصیل ترک معتقد است - نمودار نژادگرایی .
3- به خرافات و استعمال آنها معتقد است(  بوزقورت گرایی).
4- به تشکیل امپراطوری توران-ترک معتقد است با محوریت ترکیه.
5- برناسیونالیسم افراطی تکیه میکنند.

ب- از زاویه امروزی:
امروزه ترکیست ها کمتر جرئت میکنند از اندیشه های تاریخی به شکل قدیمی و آشکار دفاع کنند. میکوشند خود را با شرایط زمان تطبیق دهند. در پنج اصل بالا تغییراتی وارد میکنند:
1 و 2- نژاد و نژاد برتر و خون اصیل  را در « ترک بودن» خلاصه میکنند. و آنرا به جای « ترکیست بودن، تورک چولوق» می نشانند. و ایده لوژی خود را زیر چتر« ترک بودن»
تبلیغ میکنند. میکوشند فرق بین « ترک بودن» را با« ترکیست بودن» بزدایند و هر دو را یکی نشان دهند. مانند «هرآی هرآی من ترکم». که دو معنی دارد:

الف- من ترک هستم نه فارس یا کرد.
ب- غیر مستقیم « من ترکیست هستم». 
این نوعی سوء استفاده ی ایده لوژیک از « ترک طایفه بودن و ترکی فرهنگ بودن » مردم است. که ربطی به ایده لوژی ترکیسم ندارد.
« ترک»، نژاد نیست. اصلا چیزی به نام نژاد وجود ندارد. به احتمال قریب به یقیق « ترک» در جهان باستان یک « طایفه» بوده است. که تحت عنوان « توروق یا توروک» از آن در تواریخ یاد شده است. و بعد ها نیز نامی شده که به « زبان و فرهنک» اشاره دارد. در حقیقت عمدتا باز فرهنگی دارد و طایفه یا طوایفی بوده اند با فرهنگ و زبان نزدیک بهم. و ریشه در اتصالی زبانهای دنیای قدیم دارند. اما ترکیست ها از تکیه یشان به نام « ترک»،مرادشان عمدتا نژاد ترک است. یا با اغماض بگوییم « نسب ترک» است. در حالیکه چه منظور نژاد باشد و چه نسب ، هر دو ارتجاعی ست.  نسب گرایی هم ریشه در نژادگرایی دارد. اینکه گروهی از مردم در چند هزار سال به کدام طایفه متعلق  بودند ، اگر واقعیت داشته باشد هیچ افتخاری ندارد تنها « یک تصادف» است. مهم زبان و فرهنگ امروزی ست که لازم است نابود نشوند؛ «نسب ها» از چند هزار سال پیش ، در هم آمیخته و ذوب شده اند. انسان امروزی از نسب ها و طایفه های زیاد خودی و غیر خودی با ترکیبات گوناگون بوجود آمده است. نسب گرایی و بدتر از آن نژادگرایی اندیشه ی ارتجاعی و قدیمی ست و به امروز تعلق ندارد. با نسب و تبار و نژاد گرایی نمی توان ادعای مدرنیت کرد.و از مقولات مدرن سخن گفت. خود فریبی و دگرفریبی ست.

 «من ترک هستم»، در بهترین حالت یعنی من متعلق به طایفه ی چند هزار ساله ای هستم که « ترک» نامیده میشد و زبان و فرهنگ اش ترکی بود. این فکر به فرض اینکه صحت داشته باشد همانطور که در بالا آمد تنها یک تصادف است که شخص در طایفه ترک متولد شده . درست اش آن است که گفته شود «مهم نیست که من از کدام نسب و طایفه ام ، مهم این است که من انسانم و دارای زبان و فرهنگ خاص خود هستم، با من و فرهنگ ام باید با برابری و عدالت رفتار شود. نباید حقوق انسانی من نقض بشود. » این آن تفاوت و تضادی ست که با فکر ترکیسم وجود دارد.
«من نسب گرا نیستم.  فرهنگ من فرهنگ آذربایجانی و جهانی ست. من انسانی هستم با فرهنگ زادگاهم و جهان. »

« من ترک هستم» یعنی من از طایفه ی ترکم. از نسب ترکم. اندیشه ایست سطحی و حتی عقب مانده و ارتجاعی. درست است که این سخن در برابر « انکار هستی من» و ذوب کردن هستی من
به صورت واکنشی بیان شده و میشود، حتی منهم در واکنش به انکار هستی ام گفته ام که « ترک ام»، ولی چنین پاسخ واکنشی در کل درست نیست. باید جواب دیگری داد که در بالا اشاره شد.
«ترکیسم  تفسیری» امروز- متاسفانه فاقد تئوریسین است و نمیشود نقل قول مشخص ذکر کرد- جواب درست را همین میداند که بگوید من « ترک هستم» ، چون با دیدگاه « نژاد و نسب گرایی اش» خوانایی دارد.
اما جواب درست آن است که گفته شود« من انسانم - فرزند زادگاهم . با فرهنگ آذربایجانی و جهانی. مهم نیست که نسببم چه نام دارد. نسب گرا نیستم. »
.İnsanam, soyçu dəyiləm. Azərbaycanlıyam. Bilimim Azərbaycan, dünya  el-bilimidir
من انسانم. نژاد و نسب گرا نیستم. آذربایجانی هستم. فرهنگم، فرهنگ آذربایجان و جهان است.

طرح نسب فرهنگی(فرهنگ ترکی آذربایجان) برای شخص سیاسی درست است، ولی طرح نسب طایفه ای کار عوامانه ایست.
من ترکم - (درآذربایجان گفته شود) به معنی « کسی که دارای فرهنگ ترکی آذربایجان است» درست است.
اما اینکه « خون و گوشت و استخوان من ، نسب طایفه ای یا فیزیوژیک من - به طایفه ی چند هزار سال پیش ترک متصل است، درست نیست.
این دو را لازم است فرق بگذاریم.

3- گروههایی آشکارا خود را بوزقورد مینامند و علامت انگشت نشان میدهند
4-به تشکیل اتحادیه ی کشور های ترکی زبان با محوریت ترکیه معتقد اند
5- به ناسیونالیسم افراطی معتقد اند ، چون گذشته.
6- جمع بستن ترک گرایی با واحد آذربایجان گرایی
7- ترک گرایی را با همه ی مقولات مدرن جمع می بندند. 
( هر مقوله مدنی را که ببینند بر میدارند و ادعا میکنند که در «ترکیسم تفسیری» اینان وجود دارد. مانند برابری، آزادی، دموکراسی، تولرانس ، حقوق بشر و غیره.
حتی شخصیت هایی مثل پیشه وری و صمد بهرنگی را که چپ اند، به « ترکیسم تفسیری» خود می چسبانند و میخواهند هضم کنند. )
8- « ترکیسم تفسیری» اینان بر اساس ایده لوژی ترکیسم تاریخی قرار دارد و هر قدر خود را مدرن نشان دهند و هر قدر مخفی کاری کنند باز مقولات کهنه خود را می نمایانند.
مانند همین « ترک و نسب گرایی و بوز قورد گرایی و اتحادیه گرایی» شان. اتحادیه هم « سویچو اتحادیه» است.همان طور که « ترک» هم یک « سویچو سؤز» است.

اغلب پرسیده میشود: كدام حزب در آذربايجان  پان ترکیست یا بانتركيستي است؟

اینجا نوشته ی دوستی را میاورم که  به این سئوال  جواب داده  است:
« اكثر محافل و تشكيلاتها در آذربايجان بانتركيستي هستند. حزب استقلال آذربایجان جنوبي، بوزقورد و بانتركيست بودن خود را مخفي نمي كند و أشكارا اعلام ميكند؛ صالح ايلدريم در سخنرانيهايش و ويدوهايش به روشني از بوزقورديسم و بانتركيسم حمايت ميكنند و ازاحزاب بانتركيست تركيه مانند حزب حركت ملي با قاطعيت دفاع ميكند. 
كنگره جهاني اذربايجانيها كاملا بانتركيست است و حالا يك بخش آن زير رهبري نصيبلي است ، او از بانتركيستهاي قديمي آذربايجان شمالي است.
لطف كنيد مرامنامه كاموح آقاي چهركاني را بخوانيد، هيجي ندارد بجز شعار ضيا كوك الب، يعني شعار تورك گرايي، معاصر گرايي و بجاي اسلامگرايي فعلا جيز ديكري گذاشته است.
كاماج و كارمندان ان، تلويزيون كوناذ را تلويزيون بانتركيستي كردند، ابتدا عكسهاى ائلجي بيك و رسول زاده را نشان ميدهد، بعد جواد بانتركيست و بقيه بإنتركها سخن ميكويند.
و بعد تاريخ جعلي را كه بانتركهاي تركيه و آذربايجان شمالي ساختند، بخورد مردم ميدهند، و غيره.

حزب مسكوت عليرضا اردبيلي كه أشكارا از نژاد پرستي دفاع ميكند ووو.
يك هشدار كوجك، پانتركيستها، پانتركيسم را نهاني، پنهانی و زير آبي پيش ميبرند، هيج كس نميگويد من بانتركیست هستم، ايده هاي بانتركيسم را تبليغ ميكنند
ولي كسي صاحبش نمي شود، شيوه تبليغ پنهانروشي از فعاليت بانتركيستها است» منبع کامنتهای ایران گلوبال.

 

ایده های بوزقوردها:

"ما کی ھستيم؟ما اعضای گرگھای خاکستری(بوزقورد) ھستيم .
ایدئولوژی ما چيست؟ ترک بودن گرگھای خاکستری
عقيده و کيشمان چيست؟ برتریت نژاد تورک و ملت تورک
منشاء،منبع و علت این برتریت در چيست ؟ خون تورک
آیا ما پان ترک کيست ھستيم؟ آری، این ھدف مقدس تورکھای بوزقورد است که دولت و کشور
ترکيه گسترش یافته و یک ملت ۶۵ ميليونی تبدیل بشود.» اسماعیل آلبایراق

وصيتنامه نھال آتسيز

یاغمور پسرم ،
با تمام کردن وصيت ام، نامه را به پایان ميرسانم . عکسی ھم برای یادگاربرایت می فرستم.
آموزشھا و درسھای مرا خوب یاد گرفته و پيش بگير .
کمونيسم دشمن مسلکی ما است. این را خوب بدان .
یھودیھا برای ھمه ملتھا دشمن مخفی ھستند .
روسھا، چينی ھا، عجمھا و یونانيھا دشمنان تاریخی ما ھستند .
بلغارھا، آلمانيھا، ایتاليایھا، انگليسی ھا، فرانسویھا، عربھا، صربھا، کراوتھا، رومن ھا،
اسپانيایيھا و پرتغالی ھا دشمنان تازه ما ھستند .
ژاپنی ھا، آمریکایيھا و افغانھا دشمن فردای ما ھستند .
ارمنی ھا، کوردھا، زازاھا، چرکسھا، آبازاھا، بوشناکھا، آرناوتھا، پوماکھا، لازھا ، لزگيھا،
کوماکھا، گرجيھا، چچن ھا، چنگنه ھا دشمنان داخلی ما ھستند .
برای مبارزه کردن با این ھمه دشمن باید بخوبی آماده بشوی .
خداوند کمک ات باشد ". 

وصيتنامه نھال آتسيز به یاغمور به تفکر، آموزش و تئوری مبارزه و راھنمای مبارزاتی جوانان
ملی گرا و فاشيست ترکيه تبدیل شد . وقتی یاغمور بزرگ شد، درسھا و آموزشھای
فاشيستی پدرش را یاد نگرفت و ھرگز پيش نگرفت و بر عکس او ملی گرایان افراطی و
فاشيست ترکيه را شدیدا به باد انتقاد گرفت .» منبع اسماعیل آل بایراق

این آگاهی ها و نتایج با مراجعه به منابع مختلف در انترنت قابل اثبات و پی گیری ست. من نشانی کتاب اسماعیل آل بایراق-شناخت جریان پانترکیسم و بوزقورد- را اینجا میدهم که منبعی برای این گفته ها باشد:
http://iranglobal.info/sites/default/files/pictur…
کتاب اسماعیل آل بایراق تنها نوشته ایست که در جنبش رفع تبعیض و رهایی بخش آذربایجان به صورت جامع موضوع را نقد و بررسی کرده است. تلاشی ست ارزشمند. 

با دقیق شدن در نظریه های « تورک چولوق» با هر تفسیری که داشته باشند، به راحتی درمییابیم که بسیارعوامانه و ضد علمی -غیرانسانی اند و جز عوام کسی را جذب نمیکنند.
«هیچ اندیشه ی منطقی و علمی و انسانی و سیاسی مشکل گشایی » اینان بیان نکرده اند. به خصوص در چهره ی روشن تاریخی آنها، عوامانه ترین و غیر انسانی ترین سخنان ممکن در عرصه سیاسی-فرهنگی بیان شده ست. این افکار بر « نژاد اصیل ، خون اصیل، خرافات اصیل» پایه ریزی شده است. تقصیری ندارند، بنیان گذاران این نظریات فاقد دید علمی و انسانی بودند.
سیاست را ماکیاولی درک میکردند و بخاطر هدف انجام هر چیز را درست میدانستند. و فاقد دانش تحلیل علمی پدیده ها بودند. لاجرم فاجعه ها آفریده اند. که کشتارهای بوزقورتها در ترکیه نمونه ی غم انگیزآنهاست.

**

مشخصلت ترکیسم رایج یا ناسیونالیسم کور ترکی :
« مشخصات رفتاری ناسیونالیسم کور:
پایه ی ایده لوژی «ناسیونالیسم کور» را در مقالاتم بررسی کرده ام می توان به آرشیو من رجوع کرد.
اینجا به «رفتار این ناسیونالیسم افراطی» اشاره میکنم. مشخصات رفتاری :
1- پیش خود، خویشتن را، تنها نماینده ی ملت میداند.2- غیر از خود دیگری و به خصوص "نقاد" را خائن" میداند.3- به تهدید جانی او روی آورده "خرخره" میجود.4- امر و نهی صادر میکند.5- دیکتاتور و اختناق آفرین است.6- با مدنیت و رفتار مدنی و دموکراتیک بیگانه است. 7- توهین و فحاشی از خصایل بارز آن است.8- فرق جنبش را با گروه و حزب ، و فعال را با جنبش ، نمیداند. 9- جدایی خواه است.10- نمی تواند با مغز خود بیاندیشد. فکراً و ذهناً مستقل نیست. رفتار سیاسی همسایه ی هم تبار الگوی آن است. 11- بدون قید و شرط میخواهد «همه را به قالب خود در بیاورد ، اگر نشد نابود کند- مثل داعش».12- توتالیتر است.13- شدیداً تبارگراست.14- متوجه تفاوت دوست داشتن با پرستش نیست. 15-دیکتاتور است و سرمایه پرست.16- شیفته ی خرافات تباری ست.17- با ملیتها سر جنگ دارد.18- خود را مظلوم، دیگری را ظالم میداند. درکی از «روابط ستمگرانه ی اقتصادی-اجتماعی»-ماورای آدمها- ندارد. همه چیز را در آدم "خودی و غیر خودی" خلاصه میکند....
ناسیونالیسم افراطی زاده ی ناسیونالیسم است و مادر فاشیسم. 
نماینده ی این رفتار حزب پان ایرانیست است و در میان ملیتها «ناسیونالیسم افراطی ملی» ست که در رفتار گروهها و افراد شاهدش هستیم.
ازمشکلات انقلاب دموکراتیک ایران یکی هم «فاشیسم ملی» ست. که ضرورت دارد پایه های نظری و رفتاری آن بیرحمانه نقد شود. 
فاشیسم ملی در میان کردها-ترکها-فارسها- و دیگر ملیتها وجود دارد. در تئوری و کردار. ضرورت انقلاب دموکراتیک ایران است که پایه های نظری و رفتاری این «جریان» 
توسط نقادان روشنگری و ویران شود. »

**

-ایده لوژی ترکیسم و شاخه هایس همانطور که در بالا قید شد از نیمه اول قرن 19  در مناطق عقب مانده ی روسیه و ترکیه رشد کرده و از طریق باکو و ترکیه عمدتا بعد از 1357 در آذربایجان در میان « جوانان» بی تجربه ی سیاسی رایج شده است. و همچنان رواج دارد.
و هدف اش «ترکیه ای » کردن کشورهای به اصطلاح "ترکی زبان" است. « افندی سازی همه و هر چیز».

- صاحبان ایده لوژی ترکیسم در جمهوری آذربایجان میکوشند « فرهنگ و سیاست» را در آن کشور « ترک ریزه- یا ترکیه ای» بکنند. مدارک و اسناد این تلاش « ویدئو» هایی ست که متعلق به ترکیست ها ی عرصه های مختلف فرهنگی سیاسی ست که در دسترس همگان قرار دارند. آنچه در جامعه ی جمهوری آذربایجان از سوی ترکیستها پیش برده میشود « پاک سازی هر چیزی ست که بوی آذربایجان» میدهد. زبان، فرهنگ، تاریخ، ادبیات، سیاست ، همه را نفی میکنند تا « ترک و ترک و ترک» ترکیه ، مطرح شود.

تلاش دیوانه واری پیش می برند که « هویت و هستی آذربایجان» محو شود. نمونه ی این تلاشها را میتوان دربحث« تاریخ آذربایجان-باکو-ویدئوها» مشاهده کرد. 
- آنچه تحت عنوان « ترکیسم و شاخه هایش» در روسیه، ترکیه، جمهوری آذربایجان، و در دهه های آخر در آذربایجان، مطرح شده
« عوامانه ترین تفکرات» است در مورد « مسایل فرهنگی-سیاسی-اجتماعی» . از اینرو نیز فاقد ارزش علمی اند و قابل توجه نمی باشند. 
تنها از « زاویه غیرعلمی و ضد انسانی » بودنشان قابل توجه اند. و باید به خوبی روشنگری شوند.
- آنچه تحت عنوان ایده لوژی پان ترکیسم یا «ایده لوژی ترکیسم و شاخه هایش» رایج شده روی سکه ی دیگر ست از« ایده لوژی پان ایرانیسم» . 
از نظر « غیر علمی و ضد انسانی بودن» هر دو یک جنس و سر و ته یک کرباس اند.
- آذربایجان با « تبعیض و دیکتاتوری و بیعدالتی اجتماعی» از راه « دموکراتیسم و مبارزه ی حقوقی» با رد ایده های « غیر علمی و غیر منطقی و ضد انسانی ترکیسم » پیش برده شود میتواند در خدمت رهایی باشد. 
- پان تورانیسم، پان ترکیسم ، ترکیسم، پان آذربایجانیسم( واحد گرایی) ، ترکیه ایسم( افندیسم)ترکیه گرایی ، اسلامیسم، شیعی ایسم، پان ایرانیسم و مانند اینها نوعی « داغیش ایسم» اند ، فقط در عرصه ی دیگر. 
- ترکیسم عرصه ایست که « تئوریسین های حکومت » از آن علیه مبارزه ی « رفع تبعیض و دموکراسی خواهی، همبستگی ستمکشان» به خوبی استفاده میکند. ترکیسم شده لانه و خوراک تئوریک حکومت. علیه مبارزه ی آزادیخواهانه.
همینطور ابزار ترکیست هاست برای پیش بردن اهداف « سیاسی و فرهنگی و لاجرم اقتصادی ترکیه» با محو « هویت وهستی دیگر خلقها، بخصوص خلق آذربایجان».

**
اندیشه های آلترناتیو در مورد مسایل امروزی:

آذربایجانلی ، اهل آذربایجان است و فرهنگ اش نیز فرهنگ آذربایجانی ست.
زبان ما ترکی آذربایجان است . که بخشی از فرهنگ بشری ست. 

حفظ زبان و فرهنگ و آداب و رسوم مترقی و انسانی مان و ارتقاء سطح آنها لازم و ضروری و زیباست.
حقوق فرهنگی-سیاسی-اقتصادی ما حدود یک قرن است که نقض شده لازم است آنها را رفع کنیم.
در این مسیر به « ایده ی دموکراسی و برابر حقوقی و تلاش مسالمت آمیز » نیاز داریم. تبار و نسب گرایی ایده های عقب مانده و غیر انسانی اند و بدرد آزاد اندیشی و تلاش ما نمیخورند.

از فرهنگ آذربایجان، منطقه، جهان هرچه انسانی و دموکراتیک است تکیه گاه ماست. 
در آذربایجان و تاریخ اش همه ی « مثبت-منفی»ها به ما تعلق دارند و لازم است منفی ها را نقد کنیم و از مثبتها بیشتر بیاموزیم.
«روابط» در جهان ما گلوبال است و لازم است همه ی «ارتباطات» فرا خلقی و فرانسبی باشند. در چنین جهانی نسب گرایی، عوامانه ترین رفتار و اندیشه هاست، آزاد اندیشان را با چنین سطحی نگریها کاری نیست.
فرد آزاد اندیش علاقمند به رشد فرهنگ و تمدن خود در همکاری با همه ی فرهنگهای بشری ست . او نمی تواند خود را در یک دایره محدود و زندانی کند. 
فرهنگ جوامع و خلقهای هم ریشه مخصوص به خودشان است ، لازم است حفظ شوند. آنها هویت و هستی خلقها می باشند. علی رغم اشتراکات تفاوتهای جدی دارند. لازم است هستی هر خلق و ملتی حفظ شده و مورد احترام باشد.

زبان ترکیه زبان ما نیست. زبان ما زبان آذربایجان است. 
جمهوری آذربایجان به لهجه ی محلی خود می نویسد، ماهم به لهجه ی محلی خودمان می نویسیم. زبان ادبی ما در اصل یکی ست اما در فرع متفاوت است.
یکی شدن لهجه های ما دهها سال بعد از یکی شدن دو جامعه میتواند صورت پذیرد- البته اگر دو جامعه روزی و روزگاری تصمیم بگیرند یکی شوند. این کار معلوم نیست کی ممکن بشود. شاید قرنها طول بکشد. شاید هم هیچ وقت ممکن نشود. 

مشکل ما در مبارزه، شکستن سد حکومت حاکم و دیکتاتور است که تمام حقوق ما را نقض میکند.
از راه حقوق خواهی در سه زمینه ی « عدم تبعیض، عدم دیکتاتوری، عدم بی عدالتی اجتماعی». 
نیروی این سه عرصه خلق های تبعیض دیده، دموکراسی خواهان ستم دیده از دیکتاتوری ، زحمتکشان تحت ستم بی عدالتی اجتماعی، هستند. لازم است بین آنها همبستگی ایجاد شود. 

تضاد عمده در جامعه، تضاد بین مردم ستمدیده و حکومت است. 
نه تضاد بین شوونیستها و تبعیض دیدگان. 
شونیستها دو بخش اند داخل حکومتی -بیرون حکومتی. وقتی شونیسم در حکومت زیر ضرب قرار بگیرد طبعاً در بیرون حکومت نیز مورد نقد قرار میگیرند.
اما حکومت تنها از یک عنصر شونیسم یا اعمال تبعیض درست نشده، بلکه آن، از سه عنصر یا عملکرد « تبعیض، استثمار، دیکتاتوری» تشکیل شده است. 
تز « تضاد عمده شونیسم و تبعیض» غلط است. این تز از سوی حکومت تبلیغ و بهره برداری میشود و فعال را عملا
مشغول «تضاد شاه چی و فعال» میکند. تبعیض را متوجه رژیم شاه کرده و سر فعال را کلاه میگذارد. 

کامنت و مقاله نویسان و مبلغان حکومت در این عرصه «تضاد پان ایرانیست -فعال» میدان داری میکنند.
تزهایی که حکومت با آنها سر فعال کلاه میگذارد و مشغول اش میکند و لاجرم خود را در امان نگاه میدارد:
حکومت تنها ترکیست نمی سازد بل همه چیز میسازد. شاه چی، کمونیست، اصلاح طلب، داعشی، شیعه، وهابی، دموکرات، مرتجع و هر چیز که آدم بتواند در این عرصه ها تصورش را بکند میسازد. و مانور میدهد.

اما درمسئله ی تبعیض در آذربایجان ، اول، مستقیم و غیر مستقیماً از فعال، ترکیست میسازد. بعد با دست او به اهداف زیر میرسد.
البته این سخن به این معنی نیست که هر ترکیستی را حکومت ساخته است. ترکیستها همدیگر را نیز تولید میکنند. 
آنها از طریق ترکیستهای باکو و آنکارا و دیگر نقاط جهان نیز تولید میشوند. ولی اینجا کار حکومت را مورد توجه قرار میدهیم:

1- تضاد ترکیست - پان ایرانیست( درگیری)- دعوای فارس-ترک
2- تضاد ترکیست- مارکسیست( درگیری)-دعوای ترک-چپ (لنین -استالین -رسول زاده)
3- تضاد ترکیست با -کرد - ارمنی- فارس(درگیری) 
4- تضاد ترکیست- اصلاح طلب دینی(درگیری) - مخالفت با حرکت دموکراسی خواهی
5-تضاد ترکیست- با فرهنگ غیر ترکیستی( در گیری و نفی فرهنگ دموکراتیک)
6- تضاد ترکیسم- با دموکراتیسم- هومانیسم (درگیری و نفی فرهنگ دموکراتیک)
7- تبلیغ ترکیسم- برای نفی دموکراتیسم ( ترکیست سازی)
---
اینها تضادهایی ست که ترکیست با محیط و دیگری دارد و حکومت در این تضاد داخل شده و کارش را انجام میدهد.
تضادها بدون حکومت هم وجود دارند ولی حکومت تا میتواند آنها را تقویت و مدیریت میکند. و خوب هم میکند.

مشکل آذربایجان 
مشکل آذربایجان تنها تبعیض نیست. تبعیض یکی ست. دومی دیکتاتوری ست. سومی بی عدالتی اجتماعی .
مشکل آذربایجان تنها به دست خود آن نمی تواند حل شود . دیگر خلقها هم همین مشکلات را دارند.
خلق فارسی زبان از دو مشکل دیکتاتوری و نیز بی عدالتی اجتماعی زجر میکشد. فرهنگ اش دو بخشی شده یک بخش آن حکومتی ست و آزاد ولی بخش دیگر فرهنگ مردمی و دموکراتیک است که ممنوع ست. 

خلق فارسی زبان از سه مشکل در دونیم اش با دیگر خلقها مشترک است. این خلق با این مشکلات متحد تبعیض دیدگان است. در ماهیت خود مخالف تبعیض است. این جنبه را باید در او تقویت کرد. و همبستگی آفرید. برای تغییر حکومت و شکستن سد آن که مانع هر تحولی ست. خلق و اقشار جامعه مد نظر است نه گروههای شوونیست.
-مشکل آذربایجان تنها در خود آذربایجان حل شدنی نیست. یعنی مشکل آذربایجان ، یک مشکل ایران گلوبال است نه آذربایجان گلوبال.

- مشکل آذربایجان در دامن همسایگان ( باکو آنکارا) حل نمیشود، در خود آذربایجان و در خود ایران قابل حل است. یعنی مشکل آذربایجان ترک گلوبال نیست بل «آذربایجان و ایران گلوبال» است. 
-مشکل آذربایجان ، آذربایجان واحد نیست بل استقلال آذربایجان است با فدرال یا بدون فدرال.
- مشکل آذربایجان کسب ترکیسم نیست بل کسب حقوق است. 
- حقوق، با دموکراتیسم میتواند تأمین شود نه با ترکیسم که خالق اختناق است.
- ترک، ترکیست نیست . ترکیست معتقد به ایده لوژی ترکیسم است . ترک ایده لوژی ندارد. 
ترک آذربایجان عضوی از یک خانواده، با فرهنگ آذربایجانی ست. 

**

تئوری رایج در تلاش عمومی رفع تبعیض درآذربایجان که با پایه ی مقولات قدیمی « ترکچولوق، آذربایجان چلیق، ملت چیلیق ، واحد چیلیق ، ترکیه چیلیق و غیره» بر ریشه ی « تورکیزم و پان ترکیزم و تورانیسم و بوزقوردیسم» استوارند ، درست نیست.
و بدین علت نیز :
1- فعالان بعد از اینکه تجارب کافی کسب کردند این راه را رها میکنند . 
2- همینطور چون تئوری درست نیست، «جنبشی کارامد و مسلط بر تئوری و سیاست صحیح » نیز پا نگرفته است. 
و حتی نمی تواند در خارج نیز « جبهه ی مشترکی» داشته باشد. و با دیگر نیروها « همبستگی محکمی» ایجاد کند.
---
سئوال این است چه میتوان کرد؟
به نظر من یک تئوری کلی آلترناتیو درست و نسبی لازم است ارائه بشود:
دموکراتیسم -  حقوق خواهی- هومانیسم
 جمع بندی را در پنج اصل قید کرده ام. هر اصل متعلق به یک « فلسفه و مکتب» است و ضرورت دارد  « حداقل دانش پایه یی» را شخص خود با « تحقیق و بررسی و مطالعه» کسب کند. اصول تنها عناوین و موضوعات را نشان داده است: فلسفه ها:
1- فلسفه حقوق گرایی
2- فلسفه ی دموکراتیسم
3- فلسفه هومانیسم 
4- « فلسفه وطن دوستی و انسانگرایی»:دوست داشتن وطن و مردم و فرهنگ و استقلال و سعادت نسبی آنها .
5- فلسفه حقوق بشر.
--
پنج اصل « حقوق چولوق»:
1- حقوق میخواهیم- چون حقوق ما نقض شده است. با آگاهی از فلسفه حقوق و تبعیضات. 
2- دموکراتیم-چون به دموکراسی باور داریم و مسالمت جو هستیم. بر اساس مکتب و فلسفه دموکراتیسم. 
که بر « آزادی و برابری» و بر « حکومت خود مردم به خودشان» استوار است.
3- لاجرم و بر این اساس که دموکراتیم انسان دوست نیز هستیم و بر فلسفه ی هومانیسم ( خود دوستی و دگر دوستی) تکیه میکنیم.
4- آذربایجان را دوست داریم . چون زادگاه ماست. و به فلسفه ی دوست داشتن انسان و خلق و وطن و استقلال انسان و خلق و خلقها و ملتها متکی هستیم. 
5- مدافع (معنوی و سیاسی مسالمت جویانه) حقوق بشر در سراسر جهان هستیم. با اتکاء به اعلامیه جهانی حقوق بشر.
---
گویند این اصول پنجگانه در تئوری « تورکیسم رایج و حاضر ما» نیز وجود دارد.
 مقولات این پنج اصل جهان شمول اند و همه جا وجود دارند اما اینها با تئوری ترکیسم و شاخه هایش جمع بسته نمیشوند که تلاش شده بشوند. پنج اصل دارای پنج فلسفه و مکتب است که متضاد با « تئوری های رایج ترکیسم و شاخه هایش» است.
متضاد با ناسیونالیسم و پان گرایی و همه ی مقولات مذکور در بالاست. 
تضاد این دو راه مانند تضاد بین دیکتاتوری و دموکراسی- تضاد بین راسیسم و انسان دوستی ست.
ضرورت دارد علاقمندان بکوشند خودشان از راه « سئوال- و تحقیق» به تفاوت و تضاد تئوریها و راهها برسند.
امکان اینکه این پنج فلسفه را در پنج مقاله توضیح بدهیم متاسفانه وجود ندارد و مشکلی را حل نمی کند. لازم است علاقمند خود پژوهش کند. و اسلوب تحقیق را به کارگیرد. این بهترین راه است.

**
دموکراتیسم

در عین حال که مجموعه ی اندیشه هاست و شخص میتواند با خود آموزی در مکتب های یاد شده در حد لزوم برآنها مسلط شود ولی از سوی دیگر، گرچه آموزش اندیشه ها ضروریست اما کافی نیست.  شخص تنها با مطالعه نمیتواند دموکرات شود. دموکرات تئوریک گرچه خوب است اما مشکل گشا نیست. دموکراتیسم یک « تربیت و فرهنگ رفتاری -اندیشه ای» ست.
با خود تربیتی شخص سروکار کارد. در محیط دموکراتیک تامیتوان باید « آموخت و عمل» کرد. دموکراتیسم رفتاری را در زندگی روزمره با تجربه میاموزیم. تنها با کتاب خواندن انسان دموکرات نمیشود. حتی با زندگی در جامعه ی دموکراتیک هم شخص الزاما دموکرات نمیشود. باید « عمل نمود و خود را تغییر داد» . یک عمر میتوان در جامعه ی دموکراتیک در لاک خود فرو رفت و همچنان «  دیکتاتور» ماند. 
دموکرات بودن و شدن نیز « عمل و اندیشه ای» مطلق نیست. ما از حد نسبی و معمولی صحبت میکنیم. با یک نگاه به سایتها یا مدییای آذربایجانی می بینیم که « نه در مدییا و نه در افراد» اغلب نشان قابل توجه و قبولی از دموکرات بودن و دموکراسی وجود ندارد. این نقض و خصلت « از ایده لوژی ترکیسم» برمیخیزد. که دارای عنصر« دیکتاتوری» ست. 

**
گفته میشود:

« بدون تشکل حزب سیاسی هیچ اصولی ، هیچ برنامه ای، هیچ پلاتفرمی نمی تواند در بین مردم به نیروی مادی تبدیل شوند.»
- تشکل سازمانی و حزبی، جایش در داخل جامعه است. در خارج حزب و سازمان واقعی نمی توان تشکیل داد « چون خود 
خلق» در داخل قرار دارد. جدا از خلق و مردم « حزب و سازمان» واقعی نمی تواند وجود داشته باشد.
جای حزب و سازمان در داخل است.
در خارج میتوان از گردهمایی فعالان در تبعید تشکلی مثلا « جبهه ی مشترکی روشنفکرانه » که پشتیبان فعالان داخل باشد تشکیل داد. به شرط اینکه این فعالان به « تئوری درستی مسلط باشند». به استراتژی درستی مسلط باشند و شخصیت و خصایل لازم برای جبهه را داشته باشند.

مشکل جبهه در خارج دو چیز است:
1- عدم تئوری درست
2- عدم امکانات و خصایل لازم در افراد برای تشکیل جبهه و فعالیت.
---
در داخل مشکل حزب و سازمان سه چیز است:
1- عدم تئوری صحیح
2- اختناق حکومت
3- عدم شرایط مناسب برای تشکیل احزاب - بعکس و جود شرایط مناسب برای ایجاد تشکلهای جنبشی و مدنی.
--
هر تشکلی 1-«شرایط عینی مناسب-منظور محیط» خود را دارد و 2- در عین حال « تئوری و خصایل انسانی و امکانات مناسب- منظور شرایط ذهنی و امکانات» خود را نیز طلب میکند.
لازم است هردو عامل باشند که یک « تشکل» متولد شود. و اگر باشند متولد هم میشود. 
---
-شرایط عینی-ذهنی زمان ما با زمان « تشکیل احزاب» یکی نیست، عوض شده است. دنیای امروز بیشتر« دنیای جنبشی» ست تا دنیای شرایط احزاب. 
-در داخل جامعه ی ایران علاقمندان «به شکل جنبشی» و مدنی در سطح جامعه و شبکه های اجتماعی میکوشند. نشانه های این حرکات را میتوان به راحتی دید. 
-« و جود شرایط مناسب برای تشکلهای جنبشی و مدنی» یک پدیده ی مثبت است میتوان آن را با « تئوریهای صحیح» آشنا کرد و اگر هم کسانی آشناباشند تقویت شان نمود. ( برای به وجود آمدن جنبشی قدرتمند) 
- در خارج نیز برای تشکیل جبهه محیط مناسب و جود دارد باید گرایشات و خصایل صحیح را تقویت نمود.( برای به وجود آمدن جبهه ی مشترک)
--
برای اینکه « عمل و حرکت درستی» تحقق یابد ، یا از قوه به فعل در آید، لازم است « شرایط عینی و ذهنی» آن فراهم شود.
در فراهم آمدن شرایط ذهنی تنها« تئوری درست کافی نیست، «خصایل لازم افراد » برای عمل نیز ضروریست ، حالا به فرض که امکانات هم فراهم باشد.
- ارائه ی تئوری درست و جذب اکثریت فعالان داخل و خارج جهت تفکر روی آن، اگر هم زیاد طول نکشد- باید متوجه شد که با « خصایل افراد که مناسب برای فعالت مدنی یا به اصطلاح قدیمی ، انقلابی» نیستند ، چه میتوان کرد؟
خصایل تئوری نیست که مشکل اش در دوسه سال حل شود، خصایل در یک عمر تولید میشود- و اگر محیط عینی و ذهنی مناسب باشد - در یک عمر دیگر نیز اصلاح میشود.
با آدمیکه با « چند خصلت مثبت و دهها خصلت منفی» دست میدهد، معلوم است چه باید کرد؟
ما نه تنها با تئوری مشکل داریم - بل با خصایل نامناسب برای مبارزه نیز مشکل داریم.
--
تئوری درست نسبی در پدید آمدن خصلتهای درست بسیار مؤثر است، اما زمان می برد . و زیاد هم طول میکشد.

**

تئوری عمومی ( تئوری عام)، تئوری خصوصی( تئوری خاص)
---
مشکل تئوریک ما در آذربایجان به دو تئوری عام و خاص مربوط میشود.

تئوری خاص:

میدانیم که هرکس و هرگروه راه حل خاص خود را در اتباط با مسایل آذربایجان دنبال میکند. که سه گونه اند:
1- راه حل فدرالیسم، 2- راه حل جدایی ، 3- شکل یا قالب دیگر ( مانند خود مختاری، خودگردانی، و هر شکل دیگر، با روش عدم تمرکز گرایی یا حتی با تمرکز گرایی)
اینها سه راه حل « شخصی» یا « خاص» اند. و هر کس طرفدار یکی از آنهاست. و آزاد.
اما این راه حل شخصی بر اساس تئوری خاص فردی ، بنایش یک « تئوری عام» است. در تئوری عام همه ی این سه راه نکات مشترک دارند یا لازم است داشته باشند. 

سه راه حل ارزیابی و سنجش خود را دارند. و ابزاری هستند جهت باز کردن قفل یا فقلهای ما در آذربایجان. 
مشکل ما در آذربایجان " رفع تبعیض، ایجاد دموکراسی، برقراری حداقل عدالت اجتماعی، اداره ی امور خود، انتخاب راه زندگی جمعی( جدایی یا اتحاد در یک رای گیری عمومی در آذربایجان)" است. که کلا آنها را « مشکل آذربایجان» می نامم. تحت عنوان کلی « رهایی». 
سه راه حل مذکور باید مشکل آذربایجان را حل کنند. اما کدامین راه حل عملی و بیشتر به واقعیت نزدیک است؟
هر کس راه حل خود را درست میداند و انتخاب کرده است. 

از نظر شخصی من، به دلیل اینکه مشکل آذربایجان به تنهایی حل نمی شود باید آنرا در داخل مشکلات همه خلقها در جامعه ی ایران دید. راه حل درست مشکل ما نه تنها در جامعه آذربایجان، بل در جامعه ایران، قرار دارد، راه حل اش نه « فردی» بل «گلوبال» است. یعنی مشکل جامعه آذربایجان وقتی حل میشود که مشکل همه خلقهای ایران( حتی خلق فارسی زبان) حل شده باشد، و از این رو نیز مسئله ما یک « مسئله ایران گلوبال » است. و نه « آذربایجان گلوبال».
مشکل آذربایجان در «همبستگی با همه ی خلقهای ایران- از جمله خلق فارس» میتواند حل شود. 

اما سه راه حل ما به یک میزان در خدمت ایجاد همبستگی نیستند. راه سوم مشخص نیست چیست و عملگرد مطرحی هم ندارد.
راه حل « جدایی» در درجه اول « همبستگی» را نفی میکند. و حتی به خاطر ماهیت خود « همبستگی با دیگر تبعیض دیدگان» را نیز نفی میکند. « جدایی ها نفی اتحاد بین تبعیض دیدگان» است. با راه حل جدایی تنها عدم اتحاد تبعیض دیدگان شکل میگیرد. که نتیجه اش« عدم رهایی همه تبعیض دیدگان» است. « جدایی ها ایجاد اختلاف ارضی» میکنند و نتیجه است « عدم اتحاد» است. مانند آنچه که بین « کرد و ترک» وجود دارد. در میانه ی دیگر خلقها نیز چنین اختلافاتی و جود دارد یا براحتی میتواند پدید آید.
راه حل همبستگی آفرین در شرایط ما « فدرالیسم» است. البته ایجاد همبستگی از این راه نیز ساده نیست و سخت است. اما « به سختی عملی» ست. 

هدف من نقد راه حلهای شخصی یا « تئوری خاص» هر گروه نیست. مثالی ست برای تشخیص تفاوت و تضاد تئوری عام و خاص.
در مقاله ی پنج اصل آمده که در کنار« اصول عام یا تئوری عام» هر کس میتواند راه حل شخصی خود راه مانند جدایی و فدرالیسم و غیره داشته باشد. و در حقیقت بحث موضوع تئوری خاص نیست بل تئوری عام است.
---
تئوری عام: 

« انسان گرایی ، حقوق خواهی و دموکراتیسم»:
 تاحدی به اصول عمومی تئوری عام اشاره کردم.  توجه خواننده را باز به این نکته جلب میکنم که انتخاب تئوری عام مثل تئوری خاص کار فردی ست و باید از راه « سئوال-تحقیق-نقد» صورت گیرد. فکر میکنم فلسفه های اصول پنجگانه، دیدگاه عمومی را در مورد «مسایل آذربایجان و ایران» در اختیار ما میگذارند.
در این اصول مشکل آذربایجان در داخل جامعه ایران قابل حل قید شده است. آنچه به « انسان گرایی ، حقوق و دموکراتیسم» مربوط است دقیقا کل جامعه ایران را شامل میشود.
منطقی ست که تئوری خاص براساس تئوری عام قرار داشته باشد و تضاد آنها قابل حل نیست و راه حل را متلاشی میکند.
--
گام اول نقد تئوری رایج، گام دوم تدوین تئوری عام، گام سوم تدوین و انتخاب تئوری خاص است.
این سه گام ، در بخشی میتواند با دیالوگ برداشته شوند و در بخش بزرگ اش باید از راه « تحقیق» شخصی عملی گردد.
تأکید میکنم تئوری عام و خاص نباید متضاد باشند که همدیگر را نفی میکنند. و فرد در تضاد گیر میکند. همچنان که تئوری رایج « تورک گرایی»
در تضاد عام و خاص گیر کرده و منطقاً متلاشی شده است.
تئوری عمومی کهنه و تئوری خاص مسایل روز را پیش رو گذاشته است که این تئوری قادر به پاسخگویی آنها نیست.

---
در پیوند:
سئوگی-قورتولوش فلسفه سی- فلسفه هومانیسم رهایی بخش
حقوق آلماغین بئش اصلی- پنج اصل حقوق خواهی
 استراتژی تاکتیک جنبش آذربایجان  http://www.iranglobal.info/node/11857
ضرورت تشکیل جبهه ی متحد جنبش آذربایجان
حفظ تمامیت ارضی یعنی حفظ کشتارگاه ملل
سلطه ی یک فرهنگ یا شکوفایی فرهنگ مشترک
سیاست ما و مسایل خانه و همسایه
پیام سرگشاده به کانون نویسندگان ایران در داخل و خارج و جامعه ی فرهنگی-سیاسی
وقتی راسیسم ایرانی گیج میشود
راسیسم فرهنگی در ایران معاصر
هویت تراشی برای خلقها، تلاشی قلبها
مسئله راسیسم و تبعیض دیدگان
نفی دولت-ملت شدن خلقها، نژاد پرستی ناسیونالیسم حاکم در ایران

---
آرشیو آ.ائلیار
http://www.iranglobal.info/taxonomy/term/81

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

آ. ائلیار

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.