رفتن به محتوای اصلی

ناسیونال سوسیالیسم روسی یا دمکراسی
13.05.2017 - 23:44

مدیر محترم سایت ایرانگلوبال با سلام مستدعیست در صورت ممکن این مطلب را همراه دو کامنت دیگر بعنوان پاسخ در خصوص مقاله آقای eza تحت نام "فاشیسم پانترکیسم یا دمکراسی" یکجا بعنوان مطلب جداگانه، درسایت پوشش دهید. با تشکر قبلی از زحماتتان. 

فاشیسم پانفارسیم یا دمکراسی؟! 
تعدادی از دوستان پانفارس در مورد انتقادهای فعالان حرکت ملی از این مسئله ناراحت هستند که چرا ما آنها را راسیست، کم سواد و حتا بی سواد سیاسی می نامیم. بعضی از آنان با بیسواد نامیدن فعالین حرکت ملی آزربایجان، میخواهند شکستها وعقده های حقارت خویش را بدین بهانه خالی کنند. این عناصر با چسباندن خود به ناسیونال سوسیالیسم روسی، و تبلیغ و ترویج شونیسم روسی با خواندن چند مقاله بزبان فارسی ادعای سواد سوسیالیسی میکنند. در صورتیکه ناسیونال شونیسم روس اصلا رابطه ای با مکتب فلسفه علمی مارکسیسم ندارد. و چیز من در آوردی است. مارکس قبل از اینکه فیلسوف باشد، یک بشر دوست است. هومانیستی که در هیچ کجای فلسفه خود نگفته است، پانفارسیم و نژاد پرستان شونیسم فارس، بر گرده سی و پنج میلیون مردم آزربایجان گاو آهن و خیش ببندند، آنان را در سرزمین خود به استثمار بکشند. فرهنگ و زبانشان قتل عام کنند، و اگر از هویت ملی مدنی فرهنگی زبان خویش دفاع کنند، به بهانه "پانتورک" آنان را سرکوب کنند.

این حضرات چپ نما نه تنها حاضر نیستند، حتا کوچکترین انتقادی را پذیرا باشند، حتا دوست ندارند کسی اشکال فکری، بیسوادی سیاسی، و خصوصیات نژادپرستی پانفارسیستی آنها را نقد و گوشزد کند. اینان بجای اصلاح بیسوادی خود با پیش دستی بر روی دیگران خیز بر میدارند، که گویا چون حرکت ملی آزربایجان در مقابل فاشیسم و راسیسم پانفارسیسم ایستاده است، با مخالفت آشکار با آن، بمردم آزربایجان انگ پانترکیسم و بیسوادی میزنند، باید خاطر نشان ساخت اینان جز این انگهای ناروا، برای حمله به فعالان حرکت ملی حربه ای در دست ندارند. اگر انگ پانتورک از دستشان گرفته شود، خلع سلاح میشوند و چیزی برای گفتن نخواهند داشت. در صورتیکه اگر در ابعاد عمیق به مسئله نگاه کنیم، ابعاد بیسوادی اینان در حدی است که حتا قادر به درک اوضاع مملکت نیستند، مملکتی اعدام و کشتار در آن بیداد میکند. اینان در این برهه از زمان، بحای درک دردهای خلقهای ایران، بجای کسب معلومات سیاسی، معلومات علمی اجتماعی فرهنگی زبانی، به تبلیغ و بلف زنی های ناسیونالیسم روسی، تبلیغ اسطوره های عهد بوق شاهنامه فردوسی را بعنوان تاریخ برای پانفارسیسم ترویج میکنند. تا با چنین تبلیغات ارتجاعی ضعف بیسوادی و نبود دانش سیاسی خود را با توسل بدان استتار نمایند. 
بنظر میرسد دوستان پانفارس یا بهتر بگوئیم فارس پرستان وعاشقان پانفارسیسم، که خود را نوادگان کورش صرب میدانند، نه تنها از دانش علمی و سواد سیاسی بی بهره اند، بلکه حتا حاضر به قبول واقعیتهای تکان دهنده نکات ضعف خود و ترمیم عقب ماندگی های کم سوادی خویش نیستند. 

و هنوز که هنوز است در دگماتیسم افکاراستالینیسم روسی، در جا میزنند. و قادر به درک تغییر و تحول واقعیتهای موجود جهان معاصر در قرن بیست ویکم نیستند. در دالانهای تاریک قرن پیش ترمز زده اند. 
برای روشن شدن موضوع بجاست ابتدا در رابطه با انواع بیسوادی سیاسی فارس پرستان باصطلاح سوسیالیست، جماعت پانفارسیسم، عاشقان ناسیونال شونیسم روس، اشاره ای داشته باشیم تا تفهیم مطلب آسانتر صورت گیرد. 
لازم به یاد آوریست که در جهان امروز با توجه به پیشرفتهای جاری در اقصا نقاط جهان، انواع سواد از قبیل فرهنگی، سیاسی، اجتماعی، ملی مدنی، بین المللی، دانش تکنولوژی مدرن، سواد ارتباطات جمعی، سواد اقتصادی، سواد دانش سیستمهای کامپیوتری،... و غیره و با توجه به موارد فوق امروز کسانی با سواد شمرده میشوند که تحصیلات منظم آکادمیک با استاندارهای مقبول و شناخته شده بین المللی، آشنائی به زبانهای علمی فلسفی اروپائی، مخصوصا زبان جهانی انگلیسی و حد اقل داشتن دانش آکتوئل امروزی جوامع مدرن، و سیستم آموزش ارتباطات جمعی را دارا باشند. 
همه میدانیم که در جغرافیای موسوم به بازداشتگاه ایران که ملل آن تحت سلطه و سیطره جامعه عقب مانده پانفارسیسم زندانی است، به برکت رژیم آخوندی پانفارس سطح آموزش در تمام سطوح و بخشهای دانشگاهی در کیفیتی بسیارنازل و حتا غیر قابل قبول در مقام مقایسه با استانداردهای بین المللی است. بطوریکه دراغلب کشور های پیشرفته و مخصوصا کشورهای اروپایی مثل انگلیس، بلژیک، هلند، آلمان، سوئد وحتا فرانسه مدارک تحصیلی "ایرانی" ها بعنوان مدارک علمی به رسمیت شناخته نمیشود. برای تائید مدارک ایرانی باید امتحانهای علمی استاندارهای کشورهای مذبور را پشت سر نهاد که چنین چیزی برای یک ایرانی با سختیهای زیاد بهمراه است. لازم به ذکر است که نه تنها مدرک پایان دبیرستان(دیپلم دبیرستان)، بلکه حتا مدارک دانشگاهی، دانشگاههای ایران در اروپا به رسمیت شناخته نمیشود.

با توجه به موارد مزبود، امروزه تنها توانایی خواندن و نوشتن مثل زمانهای قدیم، سواد و یا بهتر بگوئیم؛ سواد علمی و سیاسی تلقی نمیشود. حتا داشتن مدارک و مدارج دانشگاهی مانند لیسانس و دکترای دانشگاههای ایران نیزدر مجامع مدرن اروپائی بعنوان باسواد و یا سواد سیاسی محسوب نمیشود. مخصوصا که چنین افرادی ناسیونال شونیسم روس، ایده های استبداد استالینیسم را با خود یدک بکشند. لازم به یاد آوریست که مردم ایران، مخصوصا جامعه فارس که درمناطق کویری قرار دارد، و از شهر نشینی و فرهنگ پویا وعلم و صنعت، و تمدن امروز در قیاس با کشورهای خارجی عقب مانده است، جامعه فارس نه تنها در تمامی بخشهای علوم و تکنولژی و صنعت عقب افتاده است، بلکه در زمینه علوم سیاسی هم بسیار کم سوادتر از نقاط دیگر ایران و کشورهای اروپایی است.

حال برگردیم به بیسواد سیاسی که در اینجا منظور من بی سوادی و کم سوادی سیاسی فارسپرستان استالینیسم است. بقول گابریل گارسیا مارکز: ( کسیکه بخیال خود فکرمیکند کسی است، هرگز از کسی شدن باز خواهد ماند.) و این بدترین نوع خود خواهی، دگم و بیسوادی سیاسی است. امروزه چنین کسانی در جامعه روشنفکری بیسواد سیاسی خوانده میشوند. بیسواد سیاسی در واقع فردی خود خواه، دگم ، کور و کر است، در حقیقت درک سیاسی ندارد. و این خصوصیاتی است که معضل جامعه پانفارس است. چنین خصوصیاتی نه سن می شناسد، نه تحصیلات میشناسد، نه جنس میشناسد، و حتا سالمندان و ریش سفیدان و تحصیل کرده های بیشماری هستند، که با یدک کشیدن ناسیونالیسم روسی، و ترویج پانفارسیسم به بهانه چپی، بشکل حادی بیسوادی سیاسی هستند و با فقدان داده های سیاسی در ذهنشان، تمام قوای خود را متمرکز بر تزاید منافع روسی و تبلیغ ناسیونالیسم فارسی میکنند. چنین کسانی با عدالت خواهی، و احترام به حقوق ملل غیر فارس ایران سر سازگاری ندارند. 


با توجه به توصیفات فوق به نظر من اغلب مردم در ایران و بخصوص فارسهای فارسستان و مناطق کویری بیسواد سیاسی و در بهترین حالت بسیار کم سیاسی هستند و شعور سیاسی پایینی دارند. به همین علت است، یک رژیم وحشی و فاشیست پانفارس با افکار ضد انسانی اسلامی توانسته نزدیک نیم قرن برای تحکیم فرهنگ و زبان عقب مانده خود، به جغرافیای جهنم ایران حکومت کند، و تحت نام ایران و تمامیت ارضی و تمرکز گرائی، از منافع طبقه سرمایه دار پانفارسیسم حمایت میکند. به بهانه تمامیت ارضی نظام کاپیتالیستی را بر ملل ایران تحمیل کرده زبان و فرهنگ آنان را قتل عام میکند. حتا ابتدایی ترین حقوق آنان را زیر پا لگدمال مینماید. دوستان! شما پانفارسهای (چپ نما) محصول چنین جامعه ای هستید. که با چند جزوه فارسی خواندن خود را سوسیالیست قلمداد میکنید، و این نمونه بارز کم سوادی و یا بهتر بگوئیم بیسواد سیاسی است. 

دانش و شعور سیاسی با مرور چند جزوه سازمانی، مطالعه اعلامیه حزبی، و یا خواندن چند خبر در وبسایت، نشریه های فلان سازمان و سینه زدن در رکاب خدا بیامرز استالین کسب نمیشود. مارکس بعنوان یک فیلسوف، در خصوص نقد سیستم سرمایه داری، و نقد عقاید استثمارگر آدام سمیت، دهها نقد، صدها مقاله و سخنرانی های متعددی دارد. او در کتاب کاپیتال، که یک هزارم آن بفارسی ترجمه نشده، و تقریبا نود و نه درصد جامعه چپ، و سوسیالیستهای ایران، نه تنها از متون و محتوای آن بیخبراند، و حتا نه تنها "کاپیتال" را نخوانده و یا ندیده اند، بلکه حتی آن چند جزوه فارسی را که بعضی احزاب سیاسی به روش خود و از زاویه افکار اپورتونیستی و دگماتیسمی خود آنها را به مذاق خویش ترجمه کرده اند، حتا آنرا نیز نخوانده ، کمونیست شده اند. با وجودیکه خود جای سئوال است که آیا شخصی که به ترجمه آثار مارکس دست می یازد، آیا محتوای فلسفی آنرا بدرستی میفهمد؟ چقدر سواد آلمانی دارد به چنین ترجمه ای جرئت میکند؟

آیا لنین خود چقدر سواد آلمانی داشت که اداعای فهم مارکسیسم را داشت؟ هنوز که هنوز است فیلسوفان و جامعه شناسان آلمان در درک محتوای فلسفی "کاپیتال" به درک مشترک نه رسیده اند، و در خصوص تبین محتوای آن اختلاف نظر دارند. اکنون چند بیسواد ایرانی که اسم کاپیتال مارکس حتا بگوششان نخورده، آنرا نخوانده کمونیست شده اند؟ به مکتب نرفته آخوند شده اند! آری این است سواد سیاسی چپ و یا چپ نماهای پانفارسیسم ایرانی، و یا سوسیالیستهای جغرافیای موسوم به ایران که دم از مارکسیسم میزنند. اگر هم یکی دو نفر افراد منفرد و دارای تحصیلات آکادمیک اظهار نظر نمایند، آنان نیز در این بلبشوری و آنارشیسم سیاسی کارایی چندانی ندارند. در واقع نبود افراد باسواد و دمکرات، یکی از عللی است که پانفارسها در ایران قد علم کرده زندگی را بر ملل غیر فارس جهنم کرده اند.

درست بعد از قدرت گیری پانفارسیسم در جهنم ایران، و سرکوب دولت ملی مردمی آزربایجان که به رهبری زنده یاد" پیشه وری" بنیان گذاری شده بود، بعد از قتل عامهای سال 1325 بدست رژیم منفور شاه، و بعد از سقوط دولت ملی آذربایجان، حقوق ملی مدنی، زبانی فرهنگی و حق تعیین سرنوشت مردم آزربایجان بدست رژیم پانفارس شیخ و شاه لگدمال میشود. بعد از آن تاریخ حرکت ملی آذربایجان استقلال خود را از دست داد و جبهه سوسیال شونیسم فارس سایه شوم خود را به بهانه تمامیت ارضی بر بر گستره ایران مستولی کرد. خیلی از فعالین حرکت ملی به جوخه های اعدام سپرده شدند، در قیام "بیست و یک خرداد" دهه هشتاد، رژیم و مزدورانش، مردم آزربایجان را در خیابانهای تبریز، اردبیل ، اورمو سولدوز به گلوله بستند، با کشتار مردم سیل خون راه انداختند. خیلی ها درسالهای دهه شصت تا شصت و هفت اعدام شدند. بعد از سرکوب مردم آزربایجان و فعالین آن، بخشی از چپ نماهای آرزبایجان مرعوب کشته در خدمت شونیسم و پانفارسیسم درآمدند، و هم اکنون نیز درجبهه آنان سینه میزنند و کاسه داغتر از آش شده اند.

اکنون حرکت ملی آزربایجان و جنبشهای ملی، کارگری، زنان و جنبشهای دمکراتیک در زمینه نبود آزادی و دمکراسی در جهنم موسوم به ایران، به سبب نبود سیاست کاران دمکرات، کار کشته و بشر دوست، ملل ایران بیش از بیش آماج سرکوب رژیم اسلامی پانفارس تهران قرار دارند. در کشوریکه حتا کوچکترین اثری از دمکراسی و آزادی وجود ندارد، انواع مختلف سوسیال شونیسم، فاشیسم و پانفارسیسم، قلدری و افراط گری بسرعت رشد میکند. این وضع نه تنها در جهنم ایران که قریب یک قرن ادامه دارد، اکنون در سطح جهان نیز رشد نیروهای فالانژ و راسیست به عیان قابل مشاهده است. 
دوستان! حرکت ملی مردمی آزربایجان همانطور که ذکر شد در برابر دولت اشغالگر و فاشیست ملت حاکم فارس و احزاب فاشیست - شوونیست و سوسیال شوونیست فارس سکوت نکرده، در مقابل آن سینه سپر کرده به مبارزات خود برای کسب حقوق ملی مدنی و حق تعیین سرنوشت خود داوم میبخشد.

کسی که بحرکت ملی مردمی و دمکراتیک آزربایجان مهر پانترک میزند، بدون شناخت از ماهیت ملی مردمی و دمکراتیک آن در جبهه شونیسم فارس و ناسیونالیست ایرانچی قرار میگیرد. دانسته و یا ندانسته به مثابه لابی ارمنی عمل میکند. روزی به افکار ضد آزربایجانی خود پی خواهد برد. اما آنروز دیگر دیر خواهد بود. همانطور که قبلا یاد آور شدیم، بیسوادی پانفارسیم، و نفی حقوق ملل ایران اگر چنین پیش رود، بدون شک در آینده ای نه چندان دور، پانفارسیم و تمرکز گرایان پان ایرانیسم با انکار حقوق ملل غیر فارس، جغرافیای موسوم به ایران را، که در آن هیچ حقوق انسانی برای آنان قائل نیستند، جهنم موسوم به ایران را بسوی فرو پاشی سوق خواهند داد. گذشت زمان در این خصوص درستی حرف ما را اثبات خواهد کرد. 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

آ. ائلیار
برگرفته از:
کامنتهای ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.