رفتن به محتوای اصلی

تحریف تاریخ وتحریف سوسیالیزم و نتیجه مبارزه طبقاطی
30.04.2017 - 17:21

تحریف تاریخ وتحریف سوسیالیزم و نتیجه مبارزه طبقاطی
 عدم باورمندی به پیروزی طبقه کارگر برای رهنمون ساختن بشریت به سوسیالیزم به معنی نفی مبارزه طبقاطی نیست.
 اگاهترین و متشکلترین طبقه کارگر در طی دو قرن اخیر در تضاد طبقاطی بوجود امد و گاها و در سر بزنگ های تاریخی یا قدرت حزبی و سازمانی (متعلق) بخود و یا احزاب وابسته به طبقه کارگر را مالک گشتند .این تشکیلات و احزاب و سازمانها در دورانهای مختلف تاریخی قدرت انحصاری خود را در یک کشور پا برجا ساخته و یا سهیم قدرت ها و حاکمان گشتند .
نتیجه دو قرن مبارزه طبقاطی و تحریف بالاجبار مارکسیستها  برای اصرار به حکم و فرمول مقدس شده رهایی بشریت بدست طبقه کارگر پیش روست.در طی دو قرن حاکمیت بخش های کشوری و دولتی بیش از نصف جهان توسط انان اداره گشته و میگردد اما بشریت هیچگاه به رهایی واقعی حتی نزدیک نیز نشده است.
 مستندات کجرویها و رویزیونیزم در داخل دولتها و عدم کارایی رهبران و احزاب حاکم و غیر مارکسیستی بودن همه حاکمان مارکسیست بهانه ای بیش نیست.علت اصلی در ستون و پایه ایدعولوژیک این دین مقدس گشته است که میبایست یک بار و برای همیشه مورد نقد ریشه ای و اساسی قرار گیرد
 بر اساس اصول دیالکتیکی در یک نبرد طبقاطی یک طبقه متخاصم نمیتواند به پیروزی کامل دست یابد.نتیجه مبارزه طبقاط در دورانهای مشخص تاریخی حذف هر دو طبقه متخاصم بوده و هست و خواهد بود.
 اگر در نبرد برده و برده دار و همچنین رعیت و فعودال برده و رعیت با بدست گیری قدرت اجتماعی میتوانستند جامعه جدیدی بسازند پس طبقه کارگر هم میتواند.
 در یک رابطه دیالکتیکی تز یک جریان اجتماعی نمیتواند سنتز این فرمول گردد همچنان که نتوانست.
 مارکسیستها و تمامی نهادهای منسوب به طبقه کارگر با دادن ویژگی های خیالی خود به طبقه کارگر انها را منجی بشریت معرفی کردند.این بزرگترین تحریف تاریخی صرفا برای کسب قدرت سیاسی و ایجاد مانع برای روند تکامل جوامع بشری صورت گرفته و نتیجه ان توقف ارتجاعی تاریخ تکامل انسان گشت.
 در مبارزه طبقاطی کارگر و سرمایه دار سنتز این جریان دیالکتیکی از درون این تضاد طبقاطی ظهور کرده و میکند.در تعریف خاص این محصول من واژه بی طبقان و یا رها گشتگان از هر طبقه و لایه های طبقاطی استفاده میکنم.بنظرم ازادگشتگان طبقاطی واژه ملموس تریست
سنتز این تضاد طبقاطی شامل مجموعه انسانهایی هستند که  با نفی همه وابستگیهای طبقاطی و هویتهای زیر مجموعه انسانی ماحصل جامعه طبقاطی از ان هویتها و وابستگیهای طبقاطی اگاهانه و ازادانه دست کشیده و یا خود را از این وابستگیها رهانیدند.نفی ارادی وابستگی هویت های طبقاطی و قومی و ملی و جنسی ودینی و مذهبی و کشوری و قاره ای و و قبیله و خانواده و شهری و...همه انچه که ماحصل جامعه طبقاطیست این مجموعه انسانی بی طبقه گان نوین را ساخته است.هر فرد مبارز و معتقد به رهایی و ازادی و برابری دقیقا متعلق به این نهاد اجتماعیست انسانهای متعلق به همه طبقات و لایه های انها که درگیر در فرایند مبارزات طبقاطی هستند جزو این سنتز تضاد طبقاطی محسوب میگردند. مارکسیستها و تمامی منشعبات انها و سندیکاها و تمامی نهادهای کارگری در همه جوامع بشری با تحریف تاریخی خود این محصول و سنتز این تضاد طبقاطی را بزور در داخل احکام مقدس خود جای داده و انها را به بیراهه کشانده اند.مارکسیستها علی رغم باورمندی به قوانین دیالکتیکی خود هر فرد و گروه و فرد اجتماعی داخل مبارزه ازادیخواهی و برابری طلبی و عدالتخواه را اجبارا جزو طبقه کارگر و یا پیشرو و پیشگام این طبقه نام میبرند حال انکه این چنین نبوده و نیست و نمیبایست باشد.
 در تضاد تاریخی طبقات متخاصم حقانیت مبارزه طبقاطی و محکومیت طرف ظالم و ستمگر امری کتمان ناشدنیست اما نشاندن مظلوم بجای ظالم چاره کار پایان دادن به ستمگری نمیتواند باشد.
 فرد شورشی و عصیانگر برای کسب عدالت و ازادی و برابری و اجرای عدالت با شورش علیه مناسبات طبقاطی شوریده و میتواند با رها ساختن خود رهایی را ابتدا در خود کسب کرده و به جامعه بگستراند .نکته پر اهمیت و اساسی در معکوس کردن نتیجه روند دیالکتیکی جامعه است که توسط مارکسیزم اجرایی میگردد.در جا زدن ارتجاعی در روند تاریخ مبارزاتی بشر برای رهایی کامل ؛ جعل نتیجه برای اثبات یک نظریه غلط اتفاق میافتد.
مارکسیزم دقیقا با هدف  کسب فدرت سیاسی این تحریف عمدی را در روند تکامل بشریت بعنوان عامل ارتجاعی به یادگار گذاشته اند.بدون حذف این مانع ارتجاعی نمیتوان راه تکامل بشریت را پیمود
 حذف جریان کارمزدی و ایجاد جامعه نوین بر اساس رفاه و ازادی و برابری و گسترانیدن عدالت اجتماعی بدون از بین بردن موانع ارتجاعی روند تکاملی امکان پذیر نبوده و نخواهد بود
 استناد به پیروزی طبقه کارگر بعد از کسب قدرت سیاسی توسط مارکسیستها و سازمانها و احزاب و سندیکاها و همه نهادهای منشعب از این ایدعولوژی و باورمندی به دادن یک ویژگی خاص به یک طبقه نگرش دینی و اعتقاد دینی است که خود این باورمندی و اندیشه ماحصل جامعه طبقاطیست و به تداوم حیاط طبقاطی میانجامد.اعتقاد داشتن به رهایی توسط طبقه کارگر شبیه به اعتقاد به یک معجزه الاهی است
به باور من مبارزین طبقه  بر حق کارگر اگر هم بخواهند نمیتوانند ماهیت طبقاطی خود را به یک باره نابود سازند بلکه ان را تغییر شکل میدهند.یک مبارز طبقاطی بعد از کسب قدرت در یک جامعه طبقاطی حد اکثر میتواند پیشرفت طبقاطی و یا کمی رفاه را برای خود کسب نماید و یا تغییر تدریجی ماهیت طبقاطی خود را کسب نماید.در نهایت وی به یک بروکرات سیاسی تبدیل میگردد و یا به یک خرده بورژوا تبدیل میگردد.نتیجه سهیم شدن و یا کسب قدرت سیاسی در جوامع مدرن توسط طبقه کارگر و یا احزاب انها ماهیت طبقاطی انها را تغییر شکل داده است.
 اینک کارگران این جوامع مدرن بعد از کسب رفاه نسبی صاحب زنجیرهای طلایی گشته اند و حتی قصد از دست دادن این زنجیرها را نیز ندارند .زنجیرهای طلایی طبقه کارگر در جوامع مدرن که ماحصل ان رفاه طبقاطی است در نتیجه استعمار و استثمار هم طبقه ای های خود در جوامع غیر مدرن کسب شده است
 الترناتیو این جریان تحریف شده تاریخی اراعه یک تعریف دقیق و جامع موقعیت طبقاطی همه شورشگران در جوامع طبقاطی است.این جریان جدید اجتماعی مراحل رشد و تکوین طبقاطی یکسانی هم ندارند .دانش سیاسی و فلسفی ناقص من عاجز از بیان و تعریف دقیق این فرایند اجتماعی است.امید دارم صاحبان دانش سیاسی اساتید و فیلسوفانی که در طی اعصار تاریخی نقد های صحیحی از این تحریف تاریخی اراعه کرده اند بتوانند دقیقا به نقطه استارت تحریف تاریخی برگشته و این تحریف عظیم اجتماعی را ابتدا اشکار و سپس بازسازی نمایند.
 شورشگران و یا بریدگان طبقاطی و یا بی طبقه ها تمامی انسانهای مبارزی هستند که در طی روند مبارزاتی خود منسوبیت خود را به همه هویت های طبقاطی و ساختارهای برخواسته از جوامع طبقاطی را در اندیشه و در عمل مبارزاتی خود نابود ساخته اند.الترناتیو این تضاد طبقاطی 99 درصد اعضای مبارزینی هستند که در عمل مبارزه برای نفی و نابودی قدرت میجنگند و نه برای تصاحب ان.
تصاحب قدرت حقیر و یا بزرگ با هر عنوان و دلیلی حتی در پروسه مبارزاتی الودگی مبارزین  به اندیشه های حقیر طبقاطی را بهمراه خواهد داشت.
 رها شدگان واقعی از طبقاط محکوم به زندگی و مبارزه توام درونی و بیرونی هستند.پیروزی در مبارزه با الودگیها و منسوبیتهای کریه طبقاطی انها را متمایز ساخته و پیش گامان و دقیقا عصاره و نمونه عینی و زنده جامعه الترناتیو طبقاطی هستند.همانهایی که بنام بشر جامعه ایده ال خود را در روند زندگی و مبارزه و در عمل زندگی میکنند.انهایی که به برابری و ازادی و رهایی کامل اعتقاد دارند و انها را در اندیشه و عمل روزانه زندگی خود هر لحظه اراعه میدهند.پایانی برای این مبارزه نیست اما با گسترانیدن این نمونه ها بعنوان الگوی عملی جامعه اینده میتوان ان جامعه را ساخت.
 برای ساختن یک جامعه جدید و نو بنیاد تنها کافیست تمامی قدرتهای سیاسی جهان را بزیر کشاند واجازه نداد که قدرتی بشکل انحصاری در خلا ان شکل گیرد.تقسیم کامل قدرت به اجتماع و تضمین برابری مطلق حقوقی تمامی اعضا در همه جوامع انسانی پایان دادن به تضاد طبقاطی خواهد انجامید و ان زمان نابودی طبقاط محقق خواهد گشت.این روند با سقوط هر دولتی در هر نقطه ای از جهان استارت خواهد خورد و بخاطر فرایند جهانی ماحصل فرایند امروزی جهانی بسرعت در همه جوامع گسترش خواهد یافت.
باریش نصیریان
بمناسبت اول مای 
 سال دو هزار و هفده

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

باریش نصیریان

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.