رفتن به محتوای اصلی

گذشته، بنیاد آینده است: از ممالک محروسه تا جمهوری فدرال ایران (1)
01.12.2016 - 20:31

گذشته، بنیاد آینده است: از ممالک محروسه تا جمهوری فدرال ایران (1)

یوسف عزیزی بنی طرف

حقیقت تاریخی مملکت های مختلف در امپراتوری های پنج یا شش قرن گذشته ایران همواره نادیده گرفته شده است و ما به ندرت به تاریخنگار یا پژوهشگر معاصر ایرانی بر می خوریم که به این حقیقت موجود در تاریخ نوین ایران بپردازد. موضوع ممالک محروسه ایران که نشانگر وجود مملکت و ملیت های های مختلف و متمایز در جامعه ایران است توسط اغلب تاریخنگاران ایرانی نادیده گرفته شده و در تاریخ نویسی های خود به ندرت به آن پرداخته یا اساسا نپرداخته اند.  

مروری بر کتب تاریخی مورخان ایرانی نشانگر آن چیزی است که من از آن به عنوان یک حقیقت تاریخی نام می برم: "ممالک محروسه ایران". گیرم که نام ایران پس از فرمانروایی رضا خان باب شد و رسمیت یافت، پیش از آن با نام امپراتوری فارس (الامبراطوریه الفارسیه) نزد عرب ها و (پرشیا) نزد اروپایی ها یا اساسا به نام سلسله های حاکم، شناخته می شد: مثل ممالک محروسه صفویه یا ممالک محروسه قاجار.

يكى از دلایل نادیده گرفتن این حقیقت تاریخی از سوی تاریخنگاران گفتمان مسلط، این است که مملکت های محروسه ثابت می کند که هر یک از این مملکت ها، دارای حاکمان محلی و حکومت های خاص اتنیک ها و ملیت های ساکن آنها بوده است. یکی از برجسته ترین این مملکت ها، مملکت عربستان – به مرکزیت حویزه و سپس محمره - بود.

در اهمیت مملکت عربستان همین بس که در کتاب "دستور الملوک" و کتاب تذکرة الملوک همواره در کنار مملکت گرجستان، بل و پیش از آن آمده است. ومی دانیم که این دو کتاب "دستور الملوک" (دسمل) و "تذکرة الملوک" (تذمل) بهترین منابعی است که ساختار اداری، فرهنگی واقتصادی سلسله صفویه را تشریح کرده است.

من در اینجا مطالبی را از کتاب دستور الملک میرزا رفیعا نقل می کنم. نام این کتاب به انگلیسی: Mirza Rafias Dastur-Muluk a Manual of Safavid Administration. نویسنده اصلی این کتاب " محمد رفیع ابن حسین میرزا رفیعا" ست و ثمره کوشش وتصحیح محمد اسماعیل مارچینکوفسکی است. ترجمه این کتاب توسط علی کردآبادی انجام گرفته و در سال 1385 ش توسط "مرکز اسناد و تاریخ دیپلماسی" وزارت خارجه جمهوری اسلامی ایران منتشر شده است. کتاب یاد شده در واقع رساله دکترای دکتر محمد اسماعیل مارچینکوفسکی عضو بین المللی اندیشه و تمدن اسلامی مالزی است که توسط اداره کل اسناد و تاریخ دیپلماسی وزارت امور خارجه ترجمه شده است.

در فصل پنجم از باب دوم "دستور الملوک" با عنوان "در بیان شغل عالی جاه مقرب الخاقان ایشیک آقاسی باشی" دو مملکت عربستان و گرجستان را به سبب اهمیتی که دارند در این زمینه مستثنا کرده است. "گذرانیدن پیشکش در محافل جنت  مشاکل و غیره از نظر کیمیا اثر و رساندن عرایض امراء سرحدات به نظر خیر منظر اقدس سوای عرایض والی عربستان و گرجستان و کاخت و کارتیل که به عالی جاه اعتماد الدوله [ مى رسد ] وعرایض شمخال و اوسمی که به عالی جاه قورچی باشی نسبت دارد همه با او[ ایشیک آقاسی باشی]ست". پادشاهی کارتیل و کاخیت در بخش های شرقی گرجستان قرار داشتند و در اواخر دوره صفویه خراج گذار ایران بودند.

خود همین کتاب به صراحت از اهمیت مملکت "عربستان" ووالی آن در میان چهار مملکت دوره صفویه دارد. سه مملکت دیگر این دوره، مملکت گرجستان، مملکت لرستان فیلی و مملکت کردستان بوده است.

در صفحه 368 این کتاب چنین می خوانیم: " یکی از برجسته ترین وجوه قابل توجه، وجود نوعی رتبه بندی بین والیان بوده است. والی عربستان بالاترین مرتبه را در بین والیان داشته است. والیان در هنگام حضور در مراسم اعطای نشان یا اهدای خلعت از پرداخت رسوم به مقامات دربار معاف بوده اند".

در همان صفحه و کمی پایین تر چنین آمده است "حضور دائمی برخی از اقوام درجه یک آنها [ والیان ممالک چهارگانه ] در در بار سلطنتی اصفهان الزامی بوده است تا تضمینی برای عملکرد مناسب والیان باشد. خویشان والیان معمولا در اصفهان زندانی نبودند، بلکه تقریبا گروگان هایی در یک قفس طلایی بودند و در زندگی عادی دربار مشارکت داشتند. علی رغم این شرایط آن گونه که انگلبرت کمپمفر می گوید پادشاه همیشه ملزم بوده است تا یکی از اعضای خانواده حاکم محلی را برای حاکمیت ایالت مزبور منصوب نماید".

در واقع این قاعده یعنی الزام پادشاهان در انتخاب والی ممالک – و از جمله مملکت عربستان - از میان مردمان همان قوم از دوره صفویه تا قاجاریه (1502 – 1925) معمول بوده است. اما از از 1304 ش (1925) با قدرت یابی خاندان پهلوی و پس از آن در دوره جمهوری اسلامی همواره حاکمان و استانداران اقلیم عربستان (خوزستان) غیر عرب بوده اند. ونظام های حاکم در این نود سال بر خلاف پانصد سال قبل از آن حتی به افراد عرب درون این نظام ها اعتماد نداشتند. پانصد سال می گویم و نه چهارصد سال، زیرا مملکت عربستان قبل از صفویه دارای حکومت مستقل بوده که محمد بن فلاح و علی بن محمد و محسن بن محمد به مدت هشتاد سال بر آن فرمان می راندند (احمد کسروی: تاریخ پانصد ساله خوزستان" .  

گفتنی است که در همه منابع ومراجع تاریخی - از صفویه تا اوایل پهلوی – ممالک محروسه بدون مضاف "ایران" بوده است و در هردوره با نام خاندان حکومتگر شناخته می شد مثل ممالک محروسه صفویه یا ممالک محروسه قاجاریه. واین امری طبیعی است زیرا نام ایران تنها در دهه نخست شمسی بود که رسمیت بین المللی یافت یعنی هنگامی که رضا شاه از کشورهای جهان خواست تا این کشور را به جای "پرشیا" با نام "ایران" خطاب کنند. البته اصطلاح ایران و "دولت ایران" در کتاب های تاریخی دوره قاجار دیده می شود.

 در همان ص 184 کتاب فوق در باره حاکم کردستان چنین آمده است: "بیگلربیگی کردستان که او نیز در تلو والیان عظام در سنوات سابقه شمرده می شده و عظیم الشان است واُلکاء کردستان از قدیم الایام بدون تعیین مبلغ و مقدار به ایشان داده می شده، و در اسفار نزدیک مثل بغداد وعربستان و آذربایجان قریب به دو هزار نفر قشون فرستاده اند". ودر باره حاکم بختیاری می گوید:" از جمله حکام عظیم الشان ووجوهات اٌلکاء بختیاری به مبلغ و مقدار معین بدون گذرانیدن تیول نامچه در وجه مشارالیه مقرر و قول بیگی ندارد و قول بیگی احدی هم نیست و قشون معین ندارد، ودر اسفار قریبه عربستان و بغداد یک هزار نفر و در اسفار بعیده از صد و پنجاه الی دویست نفر قشون می فرستاده اند".

عربستان و ممالک محروسه در کتاب عالم آرای عباسی

"ذکر فتح ولایت دورق وبدست در آمدن قلعه آنجا که در این سال بتصرف اولیای دولت در آمد

"ولایت دورق در زمان حضرت شاه جنت مکان در تصرف امرای قزلباش حکام کوه گیلویه بود و بعد از ارتحال آن حضرت که مهمات ممالک ایران از نظام و نسق افتاده در هر گوشه متقلبی سر برآورده بود و سید مبارک بر عربستان حویزه مستولی شد آن ولایت را از تصرف طایفه افشار بیرون آورده داخل حوزه حویزه ساخت سید مطلب پدرش سالها در آن ملک فرمانروا بود و چون سید مبارک در مقام عبودیت و دولتخواهی بود ولایت دورق را باو وپدرش سید عبدالمطلب گذاشته بودند وتا این سال در تصرف آن سلاله بود و در حین کشته شدن سید راشد والی حویزه که در ذیل مذکور خواهد شد سید سلامه نامی تصرف در آنجا نموده قلعه را استحکام داده بود درین سال امام قلیخان بیگلربیگی فارس حسب الفرمان قضا جریان بتسخیر آن مامور گشته لشکر بولایت دورق فرستاد و قلعه را محاصره کردند سید سلامه مذکور بر فرمان لازم الاذعان اطلاع یافته جز قلعه سپردن چاره نیافت دست از آن بازداشته راه حویزه پیش گرفت و آن ولایت بتصرف دولت قاهره درآمده دست ولات حویزه از آن کوتاه گشت".(جلد سوم کتاب عالم آرای عباسی، اسکندر بیک ترکمان،نا امیرکبیر، سال سی وچهارم جلوس شاه عباس اول – صص 951-952)

 میرزا رفیعا در "دستور الملوک" می گوید: " در بخش مالی وزیر اعظم دو اداره مهم را نظارت می کرده است: 1. دیوان ممالک (حکومت) تحت مسئولیت مستوفی الممالک 2. دیوان خاصه (همایونی) تحت مسئولیت ناظر بیوتات". (ص 378)

وجود "دیوان ممالک" و مسوولی به نام مستوفی "الممالک" باز هم نشانگر وجود مملکت ها و ایالت های مختلف در امپراتوری صفوی بوده است و گرنه می توانستند نام آن را دیوان ایالات یا چیزی همانند آن بنامند. اصطلاح و منصب "مستوفی الممالک" تا اوایل دوره پهلوی وجود داشت اما با تخریب نظام "ممالک محروسه" و جایگزینی آن با "کشور شاهنشاهی ایران"، اصطلاح وکاربرد مستوفی "الممالک" نیز از میان رفت. اما سیستمی که توسط رضا خان ایجاد شد سیستمی تحمیلی بود که با یک نوک قلم کوشید نظام متناسب با ترکیب چند ملیتی و چند مملکتی را با نظامی تک بعدی و تک ملیتی جایگزین سازد. او با استفاده از قهر و زور، نظامی نامتناسب با طبیعت چند ملیتی ایران را برقرار ساخت که تاکنون نیز ادامه دارد. اما این سیستم طی دهه های گذشته و به ویژه در قرن بیست و یکم براثر بیداری ملیت ها در ایران، به چالش کشیده شده است.

شاهان صفویه همواره از مردمان محلی برای اداره حکومت های پیرامون استفاده می کردند یا در واقع نمی توانستند کاری جز این بکنند چون اینها به خودی خود و برای خود "حکومت هایی " بودند که "رُهر بُرن" ایران شناس آلمانی از آنها با عنوان " حکومت های باجگزار دولت صفوی" نام می برد.

"رُهر بُرن" در کتاب "نظام ایالات در دوره صفویه" که توسط کیکاووس جهانداری ترجمه و توسط "بنگاه ترجمه و نشر کتاب" منتشرشده، می نویسد: "اگر از خود بپرسیم که چرا صفویه نیز مانند سلسله های پیش از خودشان از وجود بعضی خاندان های محلی برای اداره برخی ایالات استفاده می کردند، می بینیم که برای دادن جواب صحیح باید ملاحظات خاصی را مورد توجه قرار دهیم مثلا: در دسترس و سهل الوصول نبودن (مازندران، گیلان) یا مقتضیات اقلیمی (مازندران، گیلان، مکران) یک ناحیه، ناهمسانی مذهبی، زبانی یا فرهنگی (گرجستان، عربستان وغیره) یا طرز زندگی شبانی اهالی (کردستان، لرستان و غیره) یک ایالت. مسلم است که همه این مناطق جزء نقاط مرکزی مملکت بوده اند. در نتیجه مثلا ایالات والی نشین واقع در جنوب و مغرب گاه موقتا در حکم دولت های کوچک حائل و حریم بین حکومت های صفوی و عثمانی بوده اند." (همان، صص ۱۱۰ – ۱۱۱) رُهر بُرن در پانویس همان صفحه ۱۱۱ می نویسد:" در مرز آذربایجان و دولت عثمانی نیز چند تن از امرای تقریبا مستقل کرد مستقر بودند". در سال ۱۴٣۶ میلادی (قرن نهم هجری) محمد بن فلاح مشعشعی مملکت عربستان را در جنوب غرب ایران، شرق عراق وشرق شبه جزیره حجاز تشکیل داد که پایتخت اش شهر حویزه بود.

پنج قرن استقلال وشبه استقلال عربستان  

جان گوردون لوریمر در کتاب خود به نام "فرهنگ خلیج، عُمان و شبه جزیره عرب" – که یکی از منابع مهم تاریخی و جغرافیایی است در باره یکی از مقتدرترین حاکمان عرب اهوازی به نام شیخ سلمان کعبی چنین می گوید: " دوران فرمانروایی سلمان از ۱۷٣۵ تا ۱۷۶۶ به طول انجامید...سلمان با استفاده از نزاع میان مقامات ایرانی و ترک توانست استقلال خودرا حفظ کند و به این ترتیب پس از مدت کوتاهی رهبر بلا منازع منطقه ای شود که امروز به فلاحیه و محمره معروف است و دامنه نفوذش تا اهواز، جراحی و حتی هندیان امتداد داشت". لذا می بینیم که منطقه عرب نشین جنوب غرب ایران طی پانصد سال دارای حاکمیت مستقل یا شبه مستقل عربی بوده. از مشعشعیان تا کعبیان. تا این که در ۱۹۲۵ رضا شاه آخرین حاکم عرب یعنی شیخ خزعل را برانداخت.

 ایران تاریخی از دوره صفویه تا عصر پهلوی دارای گروه های قومی واتنیکی گوناگون بوده است که دارای حکومت های خاص خود بوده اند که عرب ها، کردها، لرها، آزربایجانی ها، گیلک ها و بلوچ ها از آن جمله اند. در کتاب های تاریخی فارسی از این گروه ها با نام های مختلفی یاد شده است، مثل طایفه لر یا طایفه بختیاری یا اعراب یا کردها.

ازدوران امپراتوری صفویه تا امپراتوری زندیه، کشوری که اکنون ایران نام دارد از چهار مملکت تشکیل می شده است: کردستان، لرستان، عربستان (خوزستان کنونی) وگرجستان. در اوایل دوره قاجار، مملکت گرجستان از این امپراتوری جدا شد وممالک محروسه ایران شامل شش مملکت شد: مملکت عربستان ، مملکت لرستان، مملکت کردستان، مملکت آزربایجان، مملکت گیلان و مملکت خراسان. بقیه جاها هم یا ایالت بودند یا ولایت. اینها حتی از اصفهان – پایتخت آن زمان – مهمتر بودند چون اصفهان بیگلر بیگی داشته و ممالک، والی. در اینجا می بینیم که از این شش مملکت فقط یکی فارس زبان است و بقیه زبان های دیگری دارند.

(ادامه این پژوهش در پی خواهد آمد)

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

یوسف عزیزی بنی طرف

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.