رفتن به محتوای اصلی

کاریزماها و بت ها را بشکنید
01.11.2016 - 16:05

 

Ey bülbülı-qüdsi, nə giriftari qəfəssən
Sındır qəfəsi, tazə gülüstan tələb eylə
İmadəddin Nəsimi
 ای بلبل قدسی!
گرفتاری در قفس چرا
بشکن قفس را 
نوگلستانی
         طلب کن!
عمادالدین نسیمی
 

این نوشته مجموعه سخنانی ست که من
زیر مطلب« بزرگداشت آتاترک-جوانان آزربایجانی شیفته آتاتورک هستند »
 در سایت ایران گلوبال نوشتم و اینجا جهت آرشیو و مراجعه گردهم میایند.
در پایان یک نکته ی تکمیلی نیز به این سخنان افزوده ام .  آ. ائلیار

---

واقعیت اینه که جامعه ی ما:
نه تنها با فاشیسمهایی چون آریاگرایی،خمینی گرایی، رجوی گرایی، ناسیونال-سوسیالیسم گرفتار است بل با « ترکیسم » نیز مشکل دارد و گرفتار است. نوشته ام که ناسیونالیسم مادر فاشیسم است و باز برآن تأکید میکنم.
اما هر کس آزاد است راه آرزوهای خود را برگزیند و هزینه اش را بپردازد، ولی به نام خودش و نه به نام « آذربایجان». چون آذربایجان کسی را نماینده ی خود انتخاب نکرده که هرچه به دهنش آمد بگوید و به نام او انتشار دهد.
خیال « افندی ها» را راحت کنم، از مبارزه ی تعیین سرنوشت در آذربایجان چیزی به افندیها نمی ماسد.
---

مقولات سیاسی در کامنت نخستین من برای رساندن مفهوم روشن هستند، بخصوص که آنها را بارها در نوشته هایم توضیح داده ام اما برای خوانندگانی که نوشته های مرا نخوانده اند اندکی اشاره به آنها خالی از فایده نیست.
نخست اینجا به تفاوت « شیفتگی=عشق» و دوست داشتن توجه کنیم:
در تیتر مطلب سخن از شیفتگی یا عشق به یک « رهبر خارجی» به میان آمده است. دوست داشتن یا نداشتن یک رهبر خارجی یا داخلی امری « نرمال» و معمولی و طبیعی ست. اما « عشق » به یک « رهبر» نرمال نیست. و بدتر اینکه خارجی هم باشد.
چرا؟ هر فرد یا رهبری دارای نکات منفی و مثبت است و ضروریست واقع بینانه او را ارزیابی کنیم، شیفتگی خصلتی ست که سنجش عینی را میزداید و معیارهای ارزیابی را در عمل حذف میکند. و موجب « شخصیت پرستی» و « اتوریته پذیری» میشود.
در این حالت ذهن برای سنجش فلج میشود. و...

راه حل اینه که « هیچ شخصیتی قابل شیفتگی نیست و هر فردی قابل اعتراض و نقد و بررسی ست».
اما « علاقه داشتن یا دوست داشتن » و نداشتن با حفظ « نقد و اعتراض و سنجش مثبت منفیها» و عدم « بت ساختن» و « بت پرستی» برخورد و حرکت درستی ست.

متأسفانه آوردن « شیفتگی» در تیتر اقدام به بت سازی و بت پرستی ست. و متضاذ با دید عینی. 
از سوی دیگر اصطلاح« جوانان آذربایجان» مفهوم فله ای دارد و سخن گفتن از سوی همه درست نیست و ضایع کردن حقوق دیگران و نظریات آنهاست.

ناسیونالیسم و ترکیسم ایده لوژی هستند. تجارب دهه های اخیر نشان داده ایده لوژی گرایی به « خودی و غیر خودی» منجر میشود و موجب کشتارهاست. از سوی دیگر ایده لوژی ایجاد دگماتیسم و آگاهی کاذب میکند و مانع است که « راه حل نسبی مسایل را جمعی با دیدگاههای مختلف» پیدا کنیم. کسی که به ایده لوژی ناسیونالیسم میگراید به تدریج در سراشیبی « افراط» قرار گرفته « هویت خود را در نفی هویت مخالفان خود» میجوید و در روندی ستیزانه به نوعی از فاشیسم می غلتد...

دوست داشتن وطن و مردم و فرهنگ و حق و حقوق خود نیاز به « ایده لوژی ناسیونالیستی، ترکیسم، ترکیه پرستی » ندارد. 
دوستی همگان و احترام به آنها فارغ از « ایده لوژی و پرستش و شیفتگی و بت سازی» ست.
نیاز هست بدون تعصب، با نقد خود، واقع بینانه، بدون شیفتگی، به سیاست و شخصیتها و مسایل بپردازیم تا شاید بتوانیم به دشواریهای خود راه حلی بیابیم. بجای «شیفتگی» نیاز به « دید انتقادی-علمی» داریم.
من از دوستان آذربایجانی انتظار طرح شیفتگی ندارم -که کور ذهنی ست-بل انتظار طرح چگونگی « دید انتقادی-علمی» دارم.
و بر اساس این متد هم به محیط برخورد میکنم.
بزرگداشت یک شخصیت به معنای « تعریف و تمجید و توجه به نکات مثبت او» نیست، این برخورد به معنای کوچک کردن اوست.
بزرگداشت حقیقی بر خورد« نقادانه و تحلیلی و علمی» شخصیت و زندگی و کارهای اوست. 
آنچه در ویدئوها انجام گرفته متضاد با برخورد عینی و نقادانه است و متأسفانه ربطی به بزرگداشت حقیقی ندارد.

منهم موافقم لابیگری مترقی و نه « ارتجاعی» با حفظ استقلال سیاسی تشکلهای آذربایجانی باشد و خواهان دوستی و برادری همه ی کشورها مخصوصا کشورهای ترکی زبانم. تبعیضگران برخورد راسیستی کرده و میکنند. در این حرفی نیست.
از نظر من بهتر است توجه کنیم که ما در عین حال که از نظر فرهنگی ترک آذربایجان هستیم ولی « ایده لوژی ترکیسم » به ما مربوط نیست . ما حقوق خود را میخواهیم و مشکل ما کسب همه ی حقوق است. ایده لوژیها چه ترکیسم باشند و چه غیر آن مربوط به ما نیست. نباید به دامهایی که تبعیضگران دوست دارند افتاد.
من این مسایل را در منشور پیشنهادی برای تشکیل جبهه ی متحد آذربایجان نوشته ام:
http://www.iranglobal.info/node/55621
:
- فعالیتهای لوبیستی متضاد با استقلال فکری -عملی، و تشکیلاتی ممنوع ست.
- جبهه ی متحد آذربایجان مخالف سیاست ماکیاولی، رسیدن به هدف با هر وسیله، است . و خود را موظف میداند در کار و مبارزه اخلاق سیاسی آزادیخواهانه و انسانی را رعایت کند.
و هدف اش را با ابزار و روشهای مشروع در فرهنگ انسانی و سیاسی مترقی دنبال کند. 
- جبهه ی متحد آذربایجان، طبق اصول مندرجه در اینجا، با « پان ترکیسم و دیگر پانها» مرز بندی نظری دارد؛ بدین معنی که اعتقادات پان ترکیسم ربطی به دیدگاه جبهه ی متحد آذربایجان ندارد.
---
آنچه به عنوان پیشنهاد میتوانم روی میزدوستان آذربایجانی بگذارم اینه که:
« کاریزما»هارا بشکنید، بت ها را بشکنید!
از کاریزما گرایی و بت گرایی، دیکتاتوری برمیخیزد، گروه گرایی،خودی و غیر خودی کردن، شخصیت پرستی، فلج تفکر مستفل، فلج نقادی
برمیخیزد که پایه های دیکتاتوری و استبداد را میافرینند.
 ضروریست که « کاریزما»ها را بشکنیم وبت ها را. 
هیچ فردی و رهبری را نباید بت کرد.هیچکس« راه حل درست» نیست. راه حل درست مسایل«نسبی ست که با خرد و تجربه و دانش و آزمایش جمعی عقاید مختلف» ممکن است. باید از فرد و رهبر گذر کرد و به « خرد جمعی عقاید مختلف » رسید. دو قرن بشر « کاریزما گرایی و رهبرگرایی» را در بعد سیاسی و دینی و فلسفی تجربه کرد و به « دیکتاتوری و شکست » رسید.
مارکس-لنین-مائو، خمینی، ارسطو و هگل و رهبران سیاسی مختلف را جوامع بشری با « کاریزما سازی» تجربه کرد ؛ و در همه ی این زمینه ها به فاجعه رسید.

علت اصلی مسئله آن است که « با کاریزما گرایی» ذهن جمع تعطیل و سرکوب میشود و راه برای یکه تازی افراد و این یا آن گروه باز میشود که نتیجه اش استبداد و دیکتاتوری و کشتار است. « راه حلها نسبی اند و تنها با جمع عقاید مختلف و تست و آزمایش» میتوان به راه درست نسبی دست یافت. 
ما نیاز به « تفکر دموکراتیک، دید نقادانه و علمی و آزمایشی» داریم. این متد است که ضروریست پیش گرفته شود. و نه کاریزماگرایی و بیگانه گرایی و پرستش سیاستها و خط و مشی های بیگانگان. از همه ی جهان، از همسایگان، از شخصیتهای داخلی و خارجی میتوان آموخت ولی لازم است « همیشه مستقل و نقادانه» بیاندیشیم. این متد ما را از بیراهه رویها، از «فالانژ گرایی ها» رها میسازد. رهایی ما از ستم و تبعیض و نابرابری و بی عدالتی در این متدهاست. در متد « چون و چرا و پرسشگری و استدلال و منطق» نهفته است. 
«هیچ چیز را نباید بدون دلیل و اثبات و استدلال و نسبیت» پذیرفت. 
گروه گرایی راه حل نیست، ما نیاز داریم همه عقل شان را، تجربه و نظر متضاد و متفاوتشان را یک جا جمع کرده در یافتن کلید نسبی قفلها یاری کنند. آینده ی دموکراتیک ما در این راههاست. 
مطلق گرایی، حقیقت تنها پیش من بودن، رهبر و بت درست کردن، خلق خود را رها نمودن و به امید کمک همسایه و بیگانه نشستن،
هر وسیله را مناسب هدف دیدن، آن راه فاجعه باری ست که میتواند به نابودی « همه ی تلاشهای انسانی و آزادیخواهانه ی ما» بیانجامد.
راه رجوی-صدام، راه کمک گیری از سعودیها، و آمریکایی ها و همسایگان و غیره و غیره به معنای عدم استقلال و فراموشی نیروی خلق خود است. خلقی پیروز میشود که به نیروی اکثریت مردم خود متکی باشد و این نیرو را آماده کند، و راه اتحاد با دیگر ستمکشان و تبعیض دیدگان و استثمار شدگان را پیشگیرد. 

بهتر است ایده لوژی گرایی ها را کنار گذاشت. و به جای آن به « تلاس کسب حقوق همه جانبه ی خود در اتحاد با دیگر ستمکشان » همت گماشت. 
ما برای رهایی از ستم و تبعیض و بیعدالتی و استثمار نیاز به ائتلاف و اتحاد همه ی نیروها و حتی به نیروی « خلق ستمدیده ی فارسی زبان» داریم که با اهداف یاد شده موافق اند.
نباید فراموش کرد هیچ خلقی در ایران نمی تواند به تنهایی خود را از اسارت ملا ها رها سازد. تکروی مساوی شکست است.
این طاعون تنها با قدرت همه ی خلقها میتواند نابود شود. ما در این نبرد هیچ نیازی به کمک خارجیها نداریم. 
نیروی جامعه ی ما برای دفن « اسکلتهای ماقبل تاریخی ملاها» کافی ست. به شرط اینکه « سیاست ائتلاف و اتحادها» را درست پیاده کنیم. 
در غیر این صورت « سرنوشت جامعه به تصادفات» بند میشود که قریب به یقین باز « از چاله به چاه» افتادن است.

---
نکته ی مهمی را به این سخنان اضافه میکنم که در زیر مطلب یاد شده نیامده است:

1- فعال کسب حقوق:
فعال ناسیونالیست نیست:

- اینکه شخص مبارزه کند :
فرهنگ خود را از نابودی خفظ نماید، کشور و دولت و ملتی باشد ؛
به معنای این نیست که او ناسیونالیست است. چون همه ی کشور ها چنین اصولی دارند و جزو کشورهای ناسیونالیست به حساب نمیایند.

2- فعال ناسیونالیست است:

- اینکه شخص مبارزه کند: و به ملت خود صفات ویژه ای بدهد، ملت خود را پرستش کند-تعصب ملی داشته باشد- نماد ملی پرستی کند- در اسارت احساسات ملی -بجای تعقل-گیر کند -اعتقاد یابد بشر به ملتها تقسیم میشود- نسب گرایی یا نژادگرایی کند - گرایش داشته باشد به عدم حفظ منافع فردی بخاطر حفط منافع ملی - انتظار وفاداری به دولت-ملت به جای « اعتراض به آن» داشته باشد- اعتقاد یابد که «دولت-ملت» پرستی چهارچوب ضروری را برای فعالیت های سیاسی-اقتصادی-فرهنگی ایجاد میکند، چنین شخصی ، یک ناسیونالیست است.
ناسیونالیسم یعنی وحدت نظر و عمل در مرام گروهی، برپایه ی خصلتهای ملّی و نژادی یا نسبگرایی برای تشکیل یک حکومت مقتدر . ناسیونالیسم عقیده ی سیاسی ست و ایده لوژی محسوب میشود.

3- فعال ناسیونالیست افراطی ست:
او یک ترکیست یا پان ترکیست است:

-به این عقاید و اعمال( ناسیونالیسم) پرستش سیاست بیگانگان، باورهای بوزقورد چی ها، تورانچی ها، ترکیه چی ها و اردوغان چی ها، آتاترک چی ها، ملت چی ها، مهران بهارچی ها و ری زی چی ها و مانند اینها» اضافه شوند که در محیط و فضای « نظری-سیاسی» با آنها آشنا هستیم - افکار رایجی که از « آنکارا و باکو» توسط دوستان ترکیست آذربایجانی در محیط « سیاسی -مدنی» ما تبلیغ و عمل شده اند - و در سایتها و ویدئوها ومراسمها، مقالات و در تشکلها و شعر و ادبیات به وفور یافت میشوند- ناسیونالیسم تبدیل به «ناسیونالیسم افراطی» میشود.

ناسیونالیست مخالف کمونیست و ناسیونالیست افراطی ضد کمونیست است.
فعال کسب حقوق کمونیست مدافع حقوق خود را متحد بحساب میاورد.

نقد کمونیستها آری ولی کمونیست ستیزی و دشمنی نه!
سیاست درست با کمونیستها، به خصوص کمونیستهای آذربایجان، یا در کل چپ و چپ آذربایجان، چیست؟
نقد علمی هر سیاست و تفکری درست و خوب و بجاست و ضروری؛ اما ستیزه و دشمنی به سود رهایی ستمکشان نیست. بویژه که چپ غیر شونیست مدافع رفع تبعیض و حق تعیین سرنوشت است و مدافع عدالت اجتماعی ست. اگر قرار است راه حل را با « خرد جمعی عقاید مختلف» دنبال کنیم کمونیستها بخشی از همین خرد جمعی ما هستند. مخصوصا در قرن اخیر کمونیستهای آذربایجان نیروی تعیین کننده در جنبشها بوده اند. 
جنبش تعیین سرنوشت، جنبش حق طلبانه ی آذربایجان بدون نیروی کمونیستهای آذربایجان، در کل بدون کمک چپ خواهان رفع تبعیض ایران شانس پیروزی ندارد. 
کسانی که کمونیست ستیزی پیشه میکنند جنبش آذربایجان را از وجود یکی از نیروهای مهم و تعیین کننده اش جدا کرده و حرکت را به شکست میکشانند. رهایی ما از این زاویه به اتحاد و همبستگی با کمونیستها و کلا چپ بستگی دارد. برای مثال نمیتوان دختر آذربایجان خانم اشرف دهقانی و مانند های او را از جنبش آذربایجان حذف کرد و ستیزه پیشه نمود. این کار تیشه به ریشه ی رهایی ماست.
خلق ما برای پیروزی به یاری تک تک کمونیستهای آذربایجان به حمایت همه ی چپ ایران که شونیسم را وداع گفته اند و خواهان دفاع از حق و حقوق خلق ما هستند نیاز دارد.
سیاست ستیزه و دشمنی در خدمت شکست ماست و از اینرو نادرست است. نقد آری ولی دشمنی و ستیزه نه! 
به این دلیل از دوستان آذربایجانی خواهش میکنم «نقد متین و علمی را جایگزین دشمنی و ستیزه سازند و فراموش نکنند که کمونیستها یکی از پایه های رهایی ماهستند».

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

آ. ائلیار

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.