رفتن به محتوای اصلی

استوانه ی منسوب به کوروش و تبلیغات ایرانیست ها
23.10.2016 - 22:03

 

معنی یک واژه : 

ایرانیسم چیست: ناسیونالیسم ایرانی ست. مشخصات آن فارسیسم ، شوونیسم ، باستانگرایی و آریاگرایی و شاه گرایی و واحد گرایی ست در همه ی زمینه ها.
و از راسیسم فرهنگی و تبعیض و نابرابری تغذیه میکند. و به دنبال « قدرت گیری و اعمال سلطه»  بردیگر خلقهاست.همچون کوروش، تخمه یشان.
**

در متنهای ترجمه شده از استوانه ی کوروش آنچه بیگانه است «حقوق بشری» بودن این متنهاست.
گویند « آزادسازی ده ها هزار برده توسط کورش بزرگ» انجام گرفته ؛ در صورتی که  حتی به یک برده هم در این متنها اشاره نشده است. 
شارلاتانیسم حدی ندارد.
در این متنها آنچه جلب توجه میکند اشغال سرزمین دیگران جهت استعمار و استثمار خلقهاست. 
اصالت شئ باستانی:

1- از نظر کربن شناسی باید قدمت شئ آزمایش شود. 

2- رونوشت تمامی متن اصلی  باید با خود استوانه تطبیق داده شود.

3- محققین  بی طرف و مورد اعتماد جهانی از نظر وجدان علمی، باید باستانی بودن و  درستی ترجمه را گواهی کنند.

در دنیای جعل اسناد تاریخی و باستان شناسی جهت  اهداف سیاسی و نفع مادی که مد روز است اصالت چنین چیزهایی  همواره زیر سئوال است و تا تحقیقات جدیدی برای اثبات حقیقی بودن آنها صورت نگرفته باشد صحبت از اصالت آنها بی معنی ست.

با توجه به منابع زیر بدون توجه به اصالت شئ و سخن : 
1- ترجمه موزه بریتانیا از منشور کوروش به زبان فارسی:

http://www.britishmuseum.org/PDF/cyrus_cylinder_t…

2- ترجمه ی مرادی غیاث آبادی از منشور کوروش

http://ghiasabadi.com/manshur-02.html

3- منشور کوروش - ترجمه ی عبدالمجید ارفعی
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/koroshe-bozorg/…

4- ترجمه ی موزه ی بریتانیا به انگلیسی
http://www.britishmuseum.org/research/collection_…

نشان میدهند:
-اصطلاح « حقوق بشر» به عصر جدید تعلق دارد و ربطی به دنیای قدیم ندارد.
-در دنیای باستان قانون حمورابی مترقی ترین قوانین بوده که بر پایه ی تمدنهای پیش از خود تنظیم کرده بود.
- با توجه به منابع چهارگانه ی بالا - به فرض اینکه آنها درست باشند- چیزی در مورد « حقوق بشر» ندارند
و نشان دهنده ی « منم-منم»-گویی های یک غالب است برمردمان مغلوب.
-که اصل « غالب و مغلوب» نشان دهنده ی یک حرکت ضد بشری و استعماری و استثماری می باشد.
-اساساً جهانگیران و شاهان و لشگرکشان با اعمال ضد انسانی که انجام داده اند و حداقل آن همین « پادشاه خوانیها و لشگرکشی ها و جنگ افروزیها و کشتارهاست جهت تسلط بر دیگر مردمان»، آنها را از دایره ی « رعایت حقوق انسان» و مردمان مختلف حذف میکند. کسی که معتقد به حقوق انسانی مردمان مختلف باشد « لشگر کشی» نمیکند، بل در صورت خطر از خود « دفاع» میکند.
---
گرایش به « کوروش و داریوش» برای « احیای قدرت ناسیونالیستهای باستان گرا» ست که از « اعراب- ترکها- و آخوندها» شکست سختی خورده اند و خود را نابود شده می بینند-مخصوصا که « حق تعیین سرنوشت توسط خلقهای تحت ستم مضاعف90 ساله» مطرح شده و از آینده ی تاریک خود وحشت میکنند.
اینان به فکر ایران نیستند که ممکن است به چند کشور تجزیه شود-بل به فکر «قدرت و نفت خوری» خودهستند که از دست رفته می بینند. و در تلاش اند با بهانه قراردادن نامهای « ایران و ایرانی و تاریخ ایران و منافع ملی و غیره» نیرو جمع کرده کسب « قدرت» کنند و از این رو نیز « قدرت گرایی نیچه ای و ماکیاولی» شعار آنهاست.

 مردمان مختلف ایران از مرحله ی « شاه ایسم و آخوندیسم و ایرانیسم» گذشته اند، هرچند که
دوره ای در چنگال خونریز آنان گرفتار باشند.شکست دو انقلاب پیشین به سبب« عدم آمادگی ذهنی و سازمان یابی» جهت پاسخ به اهداف انقلاب بود.

این ضعف هنوز هم وجود دارد و میتواند انقلاب سوم را نیز به شکست بکشاند.
شرط پیروزی رفع این ضعف است.
اما با تمام زیگراگها سرانجام پیروزی از آن ستمکشان است و از این گریزی نیست.
در دوران انقلاب رسانه ای ، «شاه چی و اسلام چی و ایران چی» با عوام فریبی و تبلیغات کوروش پرستی، دیگر شانسی برای بقای ایده های خود ندارند. 

ماهیت متن استوانه :
1- متن توسط فاتح نویسانده شده
2- نخست،  قسمتی، مداحی ست ، در مورد کوروش ( که روشن است حامیان متجاوز- اعیان و اشراف- دارند مداحی او را میکنند).
3-متن فاتح نویسانده شده ، گوید شاه نبونید ظالم بود- و کوروش از ظلم نبونید همه را رهانید ( این هم برپایه ی حفظ منافع مداحان متجاوز صورت گرفته و قابل درک است)
4- در قسمت دوم که کوروش خود سخن میگوید، بعد از منم-منم گویی ها و تخمه ی خود پیش کشیدنها،باز خود مداحی میکند که نبونید ظالم بود و کوروش چنین و چنان کرد.
5- این متن فاتح نویسانده شده طبق اصل همیشگی، « فلانی بد است و من خوبم»، عرضه شده که باز روشن است ، وقتی تاریخ را فاتحان بنویسند حقیقت در کجای آن قرار میگیرد.
6- وای بر حال "خرد" کسانی که تاریخ را از زبان فاتحان می پذیرند. و حتی تبلیغ میکنند. براستی که اینان از خرد فارغ اند.
7- نبونید ظالم بود؟ تکلیف شاه ظالم -که فردی انتخاب شده بود- با خود همان مردم بود، که او را از قدرت کنار بزنند؛ تو آقای متجاوز آنجا چکار میکردی؟ به دنبال توسعه طلبی ارضی بودی،
و غارت و استعمار و استثمار؟ حتی با گرفتن « جوجه اردک و غاز و کبوتر»؟ 
8- عاقبت چنین استعمارگری همان میشود که شد . و جانش را در راه به بردگی کشیدن دیگرخلقها -اینجا ماساژت ها- از دست داد.
9- مردم ستمدیده ی بابل با « بوش» امروزی درگیر بودند و خود نمیدانستند.

منشور کوروش - ترجمه ی عبدالمجید ارفعی
منبع: http://www.iranboom.ir/nam-avaran/koroshe-bozorg/…

 ارفعی بدون اینکه متن اصلی را بیاورد چنین ترجمه کرده: 

 

1. .............................................................................................. [ بنا کرد ] (؟)

2. ............................................................................................. گوشه ی جهان.

3. .......................................... ناشایستی شگرف بر سروری [1]↓ کشورش چیره شده بود [2]↓

4. ............................................. (فرمود تا به زور) باج گندم و دهش رمه بر آنان بنهند [3]↓

5. (پرستشگاهی) همانند اَسنگیل Esangila [ بنا کر]د ... از برای او ur و دیگر جای های مقدس

6. با آیین هایی نه در خور ایشان، آیین پیش کشی قربانی ای نهاد که (پیش از آن) نبود. هر روز به گونه ای گستاخانه و خوار کننده سخن می گفت، و نیز با بدکرداری از بهر خوار کردن (خدایان)[4]↓

7. بردن نذورات را (به پرستشگاه ها) برانداخت. [ او (همچنین) در آیین ها (به گونه هایی ناروا) دست برد. اندوه و ناشادمانی ] را به (= در) شهرهای مقدس بپیوست. او پرستش مردوک Marduk پادشاه خدایان را از دل خویش بشست.

8. کسی که همواره به شهر وی (= شهر مردوک = بابل Bābilion) تباهکاری روا می داشت (و) هر روز [ به آزردن (آن) سرزمین دست (می یازید)، مردمانش ] را با یوغی بی آرام به نابودی می کشانید، همه ی آن ها را.

9. از شکوه های ایشان انلیل Enlil خدایان (= سرور خدایان = مردوک) سخت به خشم آمد. [ جای های مقدس رها شدند و یادنمای (آن) پرستشگاه ها (= آثار) به فراموشی سپرده شد ]. دیگر خدایان باشنده در میان ایشان (نیز) پرستشگاه های خویش را ترک کردند.

10. در (برابر) خشم وی (= مردوک) او (= نبونئید Nabūna'id) آنان (= پیکره های خدایان) را به بابل فرا برد. لیک مردوک، [ آن بلند پایه که آهنگ جنگ کرده بود ]، از بهر همه ی باشندگان روی زمین که جای های زندگیشان ویرانه گشته بود،

11. و (از بهر) مردم سرزمین های سومر Šumer و اکد Akkadî که (بسان) [ کالبد ] مردگان (بیجان) گشته بودند، او (= مردوک) از روی اراده و خواست خویش روی به سوی آنان باز گردانید و بر آنان رحمت آورد و آنان را ببخشود.

12. (مردوک) در میان همه ی سرزمین ها، به جستجو و کاوش پرداخت، به جستن شاهی دادگر،[5]↓ آنگونه که خواسته ی وی (= مردوک) باشد، ‌شاهی که (برای در پذیرفتن او) دستان او به دست خویش گرفت.[6]↓

13. او (= مردوک) کورش، پادشاه شهر انشان Anšan را به نام بخواند (برای آشکار کردن دعوت وی) و او را به نام بخواند (از بهر) پادشاهی بر همه ی جهان.

13. او (= مردوک) سرزمین گوتیان Qutî و تمامی سپاهیان مندَ Manda (= مادها)، [7]↓ را به فرمانبرداری از او (= کورش) واداشت.[8]↓ او (مردوک) - (واداشت تا) - مردم، سیاه سران،[9]↓ به دست کورش شکست داده شوند.

14. (در حالی که) او (= کورش) با راستی و داد پیوسته آنان را شبانی می کرد،‌ خدای بزرگ، نگاهبان مردم خویش، با شادی به کردارهای نیک و دل (پر از) داد او ( = کورش) نگریست.

15. (پس) او را فرمود که به سوی شهر وی، بابل، پیش رود. (مردوک) او (= کورش) را برانگیخت تا راه بابل را در سپرد (و خود) همانند دوست و همراهی در کنار وی همواره گام برداشت.

16. (در حالی که) سپاهیان بی شمار او [10]↓ که همانند (قطره های) آب یک رود به شمارش درنمی آمدند،[11]↓ پوشیده در ساز و برگ جنگ،[12]↓ در کنار وی گام برمی داشتند.

17. او (= مردوک) بی هیچ کارزاری وی (= کورش) را به شهر خویش، بابل، فرا برد. (مردوک) بابل را از هر بدبختی برهانید (و) نبونئید را - پادشاهی که وی (= مردوک) را پرستش نمی کرد - به دست او (= کورش) سپرد.[13]↓

18. همه ی مردم بابل،‌ همگی (مردم) سومر و اکد، (همه ی) شاهزادگان و فرمانروایان [14]↓ به وی (= کورش) نماز بردند و بر دو پای او بوسه دادند (و) از پادشاهی اش شادمان گردیده، چهره ها درخشان کردند.

19. سروری که به یاری وی خدایان ِ(؟) در خطر مرگ (قرار گرفته) زندگی دوباره یافتند و از گزند و آسیب رها شدند، (و) همه ی خدایان (؟) به شادی او را همی ستودند و نامش را گرامی داشتند.

20. من، کورش، پادشاه جهان، شاه بزرگ، شاه نیرومند، شاه بابل، شاه سومر و اکد، شاه چهار گوشه ی جهان،

21. پسر کمبوجه، شاه بزرگ، شاه (شهر) انشان، نوه ی [15]↓ کورش، شاه بزرگ، شاه (شهر) انشان، نبیره ی چیش پیش، شاه بزرگ، شاه (شهر) انشان،

22. از تخمه ی پادشاهی ای جاودانه، آن که پادشاهیش را خداوند [16]↓ (= مردوک) و نبو Nabû دوست می دارند و از بهر شادی دل خویش پادشاهی او را خواهانند.

آنگاه که من (= کورش)‌ آشتی خواهان به بابل اندر شدم،[17]↓

23. با شادی و شادمانی در کاخ شهریاری خویش، اورنگ سروری خویش بنهادم، مردوک، سرور بزرگ، مهر دل گشاده ام را که د[وستدار ] بابل است به خواست خود به [ خویشتن گروانید ] (پس) هر روز پیوسته در پرستش او کوشیدم.[18]↓

24. (و آنگاه که) سربازان بسیار [19]↓ من دوستانه اندر بابل گام برمی داشتند، من نگذاشتم کسی (در جایی) در تمامی سرزمین های سومر و اکد ترساننده باشد.

25. من (شهر) بابل و همه ی (دیگر) شهرهای مقدس را در فراوانی نعمت پاس داشتم. درماندگان باشنده در بابل را که (نبونئید) ایشان را به رغم خواست خدایان یوغی [20]↓ داده بود (؟) نه در خور ایشان،

26. درماندگی هاشان را چاره کردم و ایشان را از بیگاری برهانیدم.[21]↓

مردوک، خدای بزرگ از کردارهای من شاد شد و

27. (آنگاه) مرا، کورش، پادشاهی که پرستنده ی وی است و کمبوجیه، فرزند ِزاده شده ی من و همگی سپاهیانم را

28. با بزرگواری، افزونی داد و ما به شادمانی، در آشتی تمام، کردارهایمان به چشم او زیبا جلوه کرد و والاترین پایه ی [22]↓ [ خدائیش ] را ستودیم. به فرمان او (= مردوک) همه ی شاهان بر اورنگ شاهی برنشسته

29. و همگی (شاهان) جهان [23]↓ از زبرین دریا (= دریای مدیترانه) تا زیرین دریا (= دریای پارس)، (همه ی) باشندگان سرزمین های دور دست، همه ی شاهان آموری شاهان Amurrû آموری،[24]↓ باشندگان در چادرها همه ی آن ها

30. باج و ساو بسیارشان [25]↓ را از بهر من؛ (= کورش) به بابل اندر آوردند و بر دو پای من بوسه دادند.

از ... تا (شهر) آشور Aššur و شوش MŬŠ. ERIN = Šusan

31. آگاده Agade، سرزمین اشنونا Ešnunna، (شهر) زمین مه - تورنو Mê - Turnu، دیر Dēr تا (پایان) نواحی سرزمین گوتیان و نیز (همه ی) شهرهای مقدس آن سوی دجله که از دیرباز ویرانه گشته بود،[26]↓ (از نو باز ساختم).

32. (و نیز پیکره ی) خدایانی را که در میانه ی آن شهرها (= جای ها) به جای های نخستین بازگردانیدم و (همه ی آن پیکره ها را) تا به جاودان در جای (نخستین شان) بنشاندم (و) همگی آن مردم را (که پراکنده بودند)، فراهم آوردم و آنان را به جایگاه های خویش بازگردانیم.

33. (و نیز پیکره ی) خدایان سومر و اکد را که نبونئید (بی بیم) از خشم سرور خدایان (= مردوک) با بابل اندر آورده بود، به فرمان مردوک، خدای بزرگ به شادی و خوشی

34. در نیایشگاه هایشان بنشاندم - جای هایی که دل آن ها شاد گردد -
باشد که خدایانی که من به جای های مقدس (نخستین شان) باز گردانیدم،

35. هر روز در برابر خداوند (= مردوک) و نبو زندگی دیریازی از بهر من بخواهند [27]↓ و هماره در پایمردی من سخن ها گویند، با واژه هایی نیک خواهانه باشد که به مردوک، خدای من، گویند که «به کورش، پادشاهی که (با بیم) تو را پرستنده است و کمبوجیه پسرش،

36. بی گمان باش، بهل تا آن زمان باز سازنده باشند ... با روزهایی بی هیچ گسستگی.» همگی مردم بابل پادشاهی را گرامی داشتند و من همه ی (مردم) سرزمین ها را در زیستگاهی آرام بنشانیدم.

37. [ ......................... یک ؟ غا]ز، دو اردک و ده قمری (فربه) بیش از (رسم ِمعمول ِدادن ِ) غازها، اردک ها و قمریان (معین کردم)

38. [...............بل]ند و بر آن ها بیفزودم. در استوار گردانیدن ب[نای ] باروی «ایمگور - انلیل Imgur - Enlil» باروی بزرگ شهر بابل کوشیدم [28]↓ و

39. [................] دیوار کناره ای (ساخته از) آجر  را بر کنار خندق شهر که (یکی از) شاهان پیشین [ ساخته و (بنایش را) به انجام نرسانیده ] بود،

40. [ بدانسان که ] بر پیرامون [ شهر (به تمامی) برنیامده بود ]،[29]↓ آنچه را که هیچ از یک شاهان پیشین (با وجود) افراد به بیگاری گرفته شده ی [ کشورش ] در بابل نساخته بودند،

41. [ ..... از قیر ] و آجر از نو بار دیگر بساختم و [ بنایشا]ن [30]↓ [ را به انجام رسانیدم. ]

42. [ دروازه های بزرگ وسیع مر آن ها را بنهادم ....... و درهایی از چوب سدر ] با پوششی از مفرغ، با آستانه ها و پاشنه [هایی از مس ریخته شده ...... هر آن جایی که دروازه ها]یشان (یافت می شد)،

43. [ استوار گردانیدم .................................................................................. نو]شته ای لوحه ای (در بردارنده ی) نام آشور بانی پال Aššur - bāni - apli شاهی پیش [31]↓ از من [ در میان آن (= بنا) بدید]م.

44. ....................................................................................................

45. ....................................................................................... تا به روز جاودان.

-------

 ترجمه ی مرادی غیاث آبادی از منشور کوروش با ذکر متن اصلی به حروف لاتین: 

منشور کورش هخامنشی

متن کامل همراه با حرف‌نویسی
 
۱- «کورش» (در بابلی: ‹کو- رَ – آش›)، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه توانمند، شاه «بـابِـل» ‹با- بی- لیم›، شاه «سـومـر» ‹شو- مـِ- ری› و «اَکَّـد» ‹اَ‌ک- کـَ- دی- ای›،
 
۱- [ì-nu x x x] /x\-ni-šu
 
سطر نخست بر اساس شواهد احتمالی و مقایسه با سطر بیستم بازسازی شده است.
 
۲- … همه جهان
 
۲- [x x x ki-i]b-ra-a-tì
 
از اینجا تا پایان سطر نوزدهم، نه از زبان کورش، بلکه به روایت ناظری ناشناخته که می‌تواند نظر بزرگان و کاهنان بابل باشد، بازگو می‌شود.
 
۳- … مرد ناشایستی (منظور نبونید، آخرین شاه بابل) به فرمانروایی کشورش گمارده شده بود.
 
۳- [x x x] /x x\ GAL ma-tu-ú iš -šak-na a-na e-nu-tu ma-ti-šú
 
از این بند نیز می‌توان دریافت که نبونید نه با زور و سلاح، که با گزینش و رأی بزرگان به عنوان شاه بابل انتخاب شده بود. سنت «شاه انتخابی» از زمان غلبه کورش از میان رفت و جای خود را به ولیعهد و «شاه انتصابی» داد.
 
۴- و … او یک ساختگی به جای آنها گذاشت.
 
۴- /ù?\ [x x x]-ši-li ú-ša-áš-ki-na se-ru-šu-un
 
۵- معبدی بَدلی از نیایشگاه «اِسَـگیلَـه» ‹اِ- سَگ- ایلَـه› … برای شهر «اور» ‹او- ریم› و دیگر شهرها ساخت.
 
۵- ta-am-ši-li É-SAG-ÍL i-te-[pu-uš-ma x x x t]ì? a-na ÚRIki ù si-it-ta-a-tì ma-ha-za
 
«اِسَـگیـلَـه/ اِزاگیلا» نام نیایشگاه بزرگ «مردوک» یا خدای بزرگ است. این نام شباهت فراوانی با نام نیایشگاه «اِزَگین» در «اَرَتَـه» دارد که در حماسه سومری «اِنمِـرکار و فرمانروای اَرَته» بازگو شده است. جهانشاه درخشانی در آریاییان، مردم کاشی و دیگر ایرانیان (تهران، ۱۳۸۲، ص ۵۰۷)، «اِزَگین» را به معنای «سنگ لاجورد» می‌داند. از سوی دیگر «کاسیان» نیز رنگ آبی را رنگ خداوند بشمار می‌آوردند و «کاشّـو/ کاسّـو»، نام خدای بزرگ آنان به معنای «رنگ آبی» است. امروزه همچنان واژه «کاس» برای رنگ آبی در گویش‌های محلی بکار می‌رود. برای نمونه در گیلان، مردان با چشم آبی را «کـاس آقا» خطاب می‌کنند. همچنین برای آگاهی از پیوند اَرَتَـه با نواحی باستانی حاشیه هلیل‌رود در جنوب جیرفت بنگرید به: مجیدزاده، یوسف، جیرفت کهن‌ترین تمدن شرق، تهران، ۱۳۸۲.
 
۶- مناسکی که شایسته آنان نبود، … یاوه‌های گستاخانه.
 
۶- pa-ra-as la si-ma-a-ti-šu-nu ta-[ak-li-im la-me-si x x x la] pa-lih u4-mi-šá-am-ma id-de-né-eb-bu-ub ù /ana ma-ag\-ri-tì
 
۷- او (نبونید) مانع مراسم قربانی می‌شد … در معابد برقرار کرد. او «مَــردوک» ‹اَمَـر- اوتو› شاه خدایان را نمی‌پرستید.
 
۷- sat-tuk-ku ú-šab-ti-li ú-l[a-ap-pi-it pél-lu-de-e x x x iš]-tak-ka-an qé-reb ma-ha-zi pa-la-ha dAMAR.UTU LUGAL DINGIRmeš i[g-m]ur kar-šu-uš-šu
 
گمان می‌رود نام «مردوک» با واژه اوستایی «اَمِـرِتات» (در فارسی «مرداد») به معنای «نمردنی» در پیوند باشد. اما ویژگی‌های دیگر مردوک شباهت‌هایی با «اهورامزدا» دارد و همچون او در سیاره «مشتری» متجلی می‌شده است. همانگونه که مردوک را با نام «اَمَـر- اوتو‌» می‌شناخته‌اند؛ از او با نام کاشی/ کاسی «شوگورو» نیز یاد می‌کرده‌اند که به معنای «بزرگترین سرور/ بزرگترین خدایان» بوده و ظاهراً با معنای اهورامزدا در پیوند است.
 
۸- او در شهر آزار می‌رساند، هر روز … او نابودی آورد و مردم را به زیر یوغ برد.
 
۸- le-mu-ut-ti URU-šu [i-t]e-né-ep-pu-/uš\ u4-mi-ša-am-/ma x x\ [x x x ÙG]meš-šú i-na ab-ša-a-ni la ta-ap-šu-úh-tì ú-hal-li-iq kul-lat-si-in
 
۹- از ناله‌هایشان، «اِنـلیل/ ایـلّیل» خدایان (= مردوک) ناراحت شد … همه خدایان معابد خود را ترک کردند.
 
۹- a-na ta-zi-im-ti-ši-na dEN.LÍL DINGIRmeš ez-zi-iš i-gu-ug-m[a x x x] ki-su-úr-šu-un DINGIRmeš a-ši-ib ŠÀ-bi-šu-nu i-zi-bu at-/ma\-an-šu-un
 
۱۰- او (نبونید) خدایان (مجسمه خدایان) را به بابل آورد. مردوک به سوی خانه‌های خدایان که ویران شده بود، بازگشت.
 
۱۰- i-na ug-ga-ti-ša ú-še-ri-bi a-na qé-reb ŠU.AN.NAki dAMAR.UTU t[i-iz-qa-rudEN.LÍL DINGIRm]eš us-sa-ah-ra a-na nap-har da-ád-mi šá in-na-du-ú šu-bat-su-un
 
۱۱- ساکنان سرزمین «سومر» و «اَکَّـد» مانند مردگان شده بودند. مردوک بسوی آنان متوجه شد و بر آنان رحمت آورد.
 
۱۱- ù ÙGmeš KUR šu-me-ri ù URIki ša i-mu-ú ša-lam-ta-áš ú-sa-/ah\-hi-ir ka-/bat\-[ta-áš] ir-ta-ši ta-a-a-ra kul-lat ma-ta-a-ta ka-li-ši-na i-hi-it ib-re-e-ma
 
۱۲- مردوک همه کشورها را جستجو کرد و آنگاه دست شاه واقعی و محبوب خودش را گرفت و نام «کورش» پادشاه «اَنْـشان» ‹اَن- شـَ- اَن› را برخواند. از او بنام پادشاه جهان یاد کرد.
 
۱۲- iš-te-‘e-e-ma ma-al-ki i-šá-ru bi-bil ŠÀ-bi-ša it-ta-ma-ah qa-tu-uš-šu mKu-ra-áš LUGAL URU an-ša-an it-ta-bi ni-bi-it-su a-na ma-li-ku-tì kul-la-ta nap-har iz-zak-ra šu-/um-šú\
 
۱۳- او (مردوک) خواست تا تمام سرزمین «گوتی» ‹کو- تی- ای› در برابر پاهای او (کورش) به خاک بیفتند. همچنین همه مردمان «ماد» ‹اوم- مـان‌مَـن- دَه› و همه مردم «سیاه‌سر» (سومریان یا عیلامیان) در حالیکه کورش با درستکاری به آنان نظاره می‌کرد.
 
۱۳- kurqu-ti-i gi-mir um-man-man-da ú-ka-an-ni-ša a-na še-pi-šu ÙGmeš sal-mat SAG.DU ša ú-ša-ak-ši-du qa-ta-a-šú
 
در تداول، نامِ بابلی «اومان‌منده» را با «ماد» برابر می‌دانند. اما به نظر می‌آید که این نام بر همه یا یکی از اقوامی که از شرق بین‌النهرین و غرب ایران امروزی در هزاره دوم پیش از میلاد به بین‌النهرین مهاجرت کرده‌ بوده‌اند، اطلاق می‌شده است.
 
۱۴- کسانی که (کورش) بر آنان غلبه کرده بود. مردوک، خدای بزرگ، با شادی به کارهای خوب و قلب صالح او نگریست.
 
۱۴- i-na ki-it-tì ù mi-šá-ru iš-te-né-‘e-e-ši-na-a-tì dAMAR.UTU EN GAL ta-ru-ú ÙGmeš-šú ep-še-e-ti-ša dam-qa-a-ta ù ŠÀ-ba-šu i-ša-ra ha-di-iš ip-pa-li-i[s]
 
۱۵- او (مردوک) کورش را برانگیخت تا راه بابل را در پیش گیرد؛ در حالی که خودش همچون یاوری راستین دوشادوش او گام برمی‌داشت.
 
۱۵- a-na URU-šu KÁ.DINGIRmeš ki a-la-ak-šu iq-bi ú-ša-as-bi-it-su-ma har-ra-nu TIN.TIRki ki-ma ib-ri ù tap-pe-e it-tal-la-ka i-da-a-šu
 
ممکن است منظور دیده شدن سیاره مشتری بوده باشد. در باورهای ایرانی، سیاره مشتری نماد آسمانی اهورامزدا/ مردوک بوده است. نک به: بارتل ل. واندروردن، پیدایش دانش نجوم، ترجمه همایون صنعتی‌زاده، ۱۳۷۲. او حتی منظور از «سپاه پر شمار او» را نیز ستارگان آسمان می‌داند که غلوآمیز به نظر می‌رسد.
 
۱۶- لشکر پر شمار او (کورش) که همچون آب رودخانه شمارش ناپذیر بود، آراسته به انواع جنگ‌افزارها در کنار او ره می‌سپردند.
 
۱۶- um-ma-ni-šu rap-ša-a-tì ša ki-ma me-e ÍD la ú-ta-ad-du-ú ni-ba-šu-un gišTUKULmeš-šu-nu sa-an-du-ma i-ša-ad-di-ha i-da-a-šu
 
۱۷- مردوک مقدر کرد تا کورش بدون درگیری به شهر بابل وارد شود. مردوک بابل را از فاجعه رهانید. او «نَـبـونـید» ‹نـَ- بو- نـَ- اید› شاه را که از مردوک نمی‌ترسید، به دست کورش سپرد.
 
۱۷- ba-lu qab-li ù ta-ha-zi ú-še-ri-ba-áš qé-reb ŠU.AN.NAki URU-šu KÁ.DINGIRmeš ki i-ti-ir i-na šap-ša-qí, mdNÀ.NÍ.TUKU LUGAL la pa-li-hi-šu ú-ma-al-la-a qa-tu-uš-šú
 
تصرف بابل بدون درگیری ناشی از تضعیف روحیه بابلیان به دلیل غلبه‌های قبلی کورش بر شهرهای دیگر و نیز محاصره بابل توسط قوای مسلح کورش و بستن رود فرات به روی مردم و تشنگی آنان بوده است. در متون بابلی همچون «سالنامه نبونید» و نیز در «تواریخ هرودوت» (کتاب یکم) به نبود جنگ و درگیری اشاره شده است. برای آگاهی از سالنامه نبونید نگاه کنید به: Hinnz, W., Darios und die Perser, I, 1976, p. 106.
 
۱۸- همه مردم بابل، سراسر سرزمین سومر و اَکَّـد و همه اشراف و فرمانداران در برابر کورش به سجده افتادند و پای او را بوسیدند. آنان از پادشاهی او شادمان شدند و چهره‌هایشان بدرخشید.
 
۱۸- ÙGmeš TIN.TIRkika-li-šu-nu nap-har KUR šu-me-ri u URIki ru-bé-e ù šak-ka-nak-ka ša-pal-šu ik-mi-sa ú-na-áš-ši-qu še-pu-uš-šu ih-du-ú a-na LUGAL-ú-ti-šú im-mi-ru pa-nu-uš-šú-un
 
۱۹- خداوند این مردگان متحرک را زندگی دوباره بخشید، آنان را از نابودی رهانید. آنان او را ستودند و نامش را گرامی داشتند.
 
۱۹- be-lu ša i-na tu-kul-ti-ša ú-bal-li-tu mi-tu-ta-an i-na pu-uš-qu ù ú-de-e ig-mi-lu kul-la-ta-an ta-bi-iš ik-ta-ar-ra-bu-šu iš-tam-ma-ru zi-ki-ir-šu
 
۲۰- منم «کورش»، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه توانمند، شاه بابل، شاه سومر و اکد، شاه چهار گوشه جهان.
 
۲۰- a-na-ku mKu-ra-áš LUGAL kiš-šat LUGAL GAL LUGAL dan-nu LUGAL TIN.TIRki LUGAL KUR šu-me-ri ú ak-ka-di-i LUGAL kib-ra-a-ti er-bé-et-tì
 
از اینجا روایت به صیغه اول شخص و از زبان کورش بازگو می‌شود. استرابو نقل می‌کند که «کورش» نامی است که او پس از پادشاهی و با الهام از رود «کُـر» در جنوب پاسارگاد بر خود نهاد. پیش از این، نام او «اَگـرَداتوس Agradatus» (اَگـرَداد/ اَگـراداد) بوده است. نک به: جغرافیای استرابو، ترجمه هـ. صنعتی‌زاده، ۱۳۸۲، ص. ۳۱۹.
 
۲۱- پسر «کمبوجیه» ‹کـَ- اَم- بو- زی- یه›، شاه بزرگ، شاه «اَنْـشان»، نـوه «کورش» (کورش یکم)، شاه بزرگ، شاه اَنشان، نبیره «چیش‌پیش» ‹شی- ایش- بی- ایش›، شاه بزرگ، شاه اَنشان.
 
۲۱- DUMU mKa-am-bu-zi-ia LUGAL GAL LUGAL URU an-ša-an DUMU DUMU mKu-ra-áš LUGAL GAL LUGA[L U]RU an-ša-an ŠÀ.BAL.BAL mši-iš-pi-iš LUGAL GAL LUGAL URU an-šá-an
 
۲۲- از دودمانی ‌که ‌همیشه شاه بوده‌اند و فرمانروایی‌اش را «بِل/ بعل» ‹بـِ- لو› (خداوند/ = مردوک) و «نَـبـو» ‹نـَ- بو› گرامی می‌دارند و با خرسندی قلبی پادشاهی او را خواهانند. آنگاه که پیروزمندانه وارد بابل شدم؛
 
۲۲- NUMUN da-ru-ú ša LUGAL-ú-tu ša dEN u dNÀ ir-a-mu pa-la-a-šu a-na tu-ub ŠÀ-bi-šú-nu ih-ši-ha L[UGA]L-ut-su e-nu-ma a-n[a q]é-reb TIN.TIRkie-ru-bu sa-li-mi-iš
 
«نَـبـو» ایزد نویسندگی و دبیـری بـوده، و نیایشگاه او به نـام «اِزیـدَه» خوانده می‌شده است.
 
۲۳- من با لذت و شادی بر تخت پادشاهان بابل نشستم. آنگاه مردوک خدای بزرگ، قلب بابلیان را متوجه جبروت من کرد. چون من هر روز به خدمت او می‌رفتم (به نزد مجسمه مردوک).
 
۲۳- i-na ul-si ù ri-ša-a-tì i-na É.GAL ma-al-ki ar-ma-a šu-bat be-l
u-tìdAMAR.UTU EN GAL ŠÀ-bi ri-it-pa-šu ša ra-/im\ TIN.TIRki ši-m[a]/a-tiš\ /iš-ku?-na\-an-ni-ma u4-mi-šam a-še-‘a-a pa-la-/ah\-šú
 
۲۴- قوای مسلح من فارغ‌بال در بابل حرکت می‌کردند. نگذاشتم کسی در همه سومر و اکد تهدیدی باشد.
 
۲۴- um-ma-ni-ia rap-ša-tì i-na qé-reb TIN.TIRki i-ša-ad-di-ha šú-ul-ma-niš nap-har KU[R šu-me-ri] /ù\ URIki mu-gal-[l]i-tì ul ú-šar-ši
 ۲۵- من شهر بابل و معابد مقدسش را سعادتمند کردم. برای اهالی بابل … برخلاف خواست خدایان یوغی نا درخور آورده بود،
 
۲۵- /URUki\ KÁ.DINGIR.RAki ù kul-lat ma-ha-zi-šu i-na ša-li-im-tì áš-te-‘e-e DUMUmeš TIN.TIR[ki x x x š]a ki-ma la ŠÀ-[bi DING]IR-ma ab-šá-a-ni la si-ma-ti-šú-nu šu-ziz-/zu!\
 
۲۶- برطرف شد. ویرانه‌ها را پاک کردم. مردوک خدای بزرگ، از اعمال مؤمنانه من خشنود شد.
 
۲۶- an-hu-ut-su-un ú-pa-áš-ši-ha ú-ša-ap-ti-ir sa-ar-ma-šu-nu a-na ep-še-e-ti-[ia dam-qa-a-ti] dAMAR.UTU EN GA[L]-ú ih-de-e-ma
 
۲۷- او بر من، کورش، که ستایشگر او هستم، بر پسر من «کمبوجیه» و همچنین بر همه سپاهیان من،
 
۲۷- a-na ia-a-ti mKu-ra-áš LUGAL pa-li-ih-šu ù mKa-am-bu-zi-ia DUMU si-it ŠÀ-bi-[ia ù a-n]a nap-h[ar] um-ma-ni-ia
 
۲۸- برکتش را اعطا کرد. ما همگی در برابر او جایگاه والای خدایی‌اش را ستودیم. همه شاهانی که بر اورنگ پادشاهی نشسته‌اند،
 
۲۸- da-am-qí-íš ik-ru-ub-ma i-na šá-lim-tì ma-har-ša ta-bi-iš ni-it-t[a-al-la-ak i-na qí-bi-ti-šú] sir-ti nap-har LUGAL a-ši-ib BÁRAmeš
 
۲۹- از همه چهار گوشه جهان، از «دریای بالا» تا «دریای پایین» (دریای مدیترانه تا خلیج فارس)، همه آنان که در شهرها زندگی می‌کنند، همه پادشاهان «آموری» ‹اَ- مور- ری- ای› که در چادر زندگی می‌کنند،
 
۲۹- ša ka-li-iš kib-ra-a-ta iš-tu tam-tì e-li-tì a-di tam-tì šap-li-tì a-ši-ib n[a-gi-i né-su-tì] LUGALmeš KUR a-mur-ri-i a-ši-ib kuš-ta-ri ka-li-šú-un
 
۳۰- برای من باج سنگین آوردند. در بابل در جلوی پای من به زمین افتادند و بر پاهای من بوسه زدند. از بابل، از «آشور» ‹اَش- شور›، «شوش» ‹شو- شَن›.
 
۳۰- bi-lat-su-nu ka-bi-it-tì ú-bi-lu-nim-ma qé-er-ba ŠU.AN.NAki ú-na-áš-ši-qu še-pu-ú-a iš-tu [ŠU.AN.NAk]i a-di URU aš-šurki ù MÙŠ-ERENki
 
۳۱. از «آگادِه» ‹اَ- گـَ- دِه›، «اِشنونَه» ‹اِش- نو- نَک›، «زَمبان» ‹زَ- اَم- بـَ- اَن›، «مِتورنو» ‹مـِ- تور- نو›، «دیر» ‹دِ- ایر›، از سرزمین «گوتیان» تا شهرهای آنسوی «دجله» ‹ای- دیک- لَت›. و من خانه‌های خدایانی که به حال خود رها شده بودند،
 
۳۱- a-kà-dèki KUR èš-nu-nak URU za-am-ba-an URU me-túr-nu BÀD.DINGIRki a-di pa-at kurqu-ti-i ma-ha-z[a e-be]r-ti ídIDIGNA ša iš-tu pa!-na-ma na-du-ú šu-bat-su-un
 
۳۲- دوباره مجسمه‌های خدایانشان را بازگرداندم. همه آن خدایان را گرد آوردم و در منزل‌های ابدی‌ مستقر کردم.
 
۳۲- DINGIRmeš a-ši-ib ŠÀ-bi-šú-nu a-na áš-ri-šu-nu ú-tir-ma ú-šar-ma-a šu-bat da-rí-a-ta kul-lat ÙGmeš-šú-nu ú-pa-ah-hi-ra-am-ma ú-te-er da-ád-mi-šú-un
 
با اینکه کورش زرتشتی نبوده و در زمان او ظاهراً دین زرتشتی وجود نداشته، اما او برخلاف زرتشتیان تا حدودی باور کهن و مبتنی بر تکثر دینی مردمان ایران و شرق باستان را رعایت می‌کرده است. هر چند که در سطر هفتم منشور آشکارا نبونید به این دلیل مستحق تنبیه دانسته می‌شود که «مردوک، شاه خدایان را نمی‌پرستید». موبدان زرتشتی عصر ساسانی با سختگیری‌ و خشونت‌های بی‌شمار و اعمال سلیقه‌های شخصی در تحریف آیین زرتشت، به این دستاورد با ارزش فرهنگ ایران آسیب زدند.
 
۳۳- و همچنین پیکره خدایان سومر و اَکد را که نبونید بدون واهمه از خشم خدای خدایان به بابل آورده بود؛ به فرمان مَردوک و برای خوشنودی‌اشان به معابد خود بازگرداندم.
 
۳۳- ù DINGIRmeš KUR šu-me-ri ù URIki ša mdNÀ.NÍ.TUKU a-na ug-ga-tì EN DINGIRmeš ú-še-ri-bi a-na qé-reb ŠU.AN.NAki i-na qí-bi-ti dAMAR.UTU EN GAL i-na ša-li-im-tì
 
اصرار کورش مبنی بر بازگرداندن پیکره خدایان به بتخانه‌هایشان در تلافی آن است که نبونید بنا به علاقه شخصی به آثار باستانی، پیکره‌های خدایان را بر موزه شخصی خود برده بود و پیکره‌های نوساخته‌ای بر جای آنان نهاده بود.
 
۳۴- بشود خدایانی که آنان را به جایگاه‌های مقدس نخستین‌شان بازگرداندم، هر روز برای من دعا کنند،
 
۳۴- i-na maš-ta-ki-šu-nu ú-še-ši-ib šú-ba-at tu-ub ŠÀ-bi {ut} kul-la-ta DINGIRmeš ša ú-še-ri-bi a-na qé-er-bi ma-ha-zi-šu-un
 
گشایش و بازسازی نیایشگاه‌ها به فرمان کورش، دستکم در یک متن دیگر شناخته شده است. بر این لوح چهار سطری که از «اَرَخ» در بین‌النهرین کشف شده، آمده است: «منم کورش، پسر کمبوجیه، شاه توانمند، آنکه اِسَگیلَه و اِزیدَه را باز ساخت». برای آگاهی بیشتر نگاه کنید به صفحه ۱۵۶ مقاله W. Eilers در کتاب‌شناسی.
 
۳۵- در برابر بِل و نَبو برایم خواستار عمر طولانی باشند. بشود که شفاعت مرا کنند و به خدای من مَردوک بگویند: «کورش، پادشاهی که از تو می‌ترسد و پسرش کمبوجیه».
 
۳۵- u4-mi-ša-am ma-har dEN ù dNÀ ša a-ra-ku U4meš-ia li-ta-mu-ú lit-taz-ka-ru a-ma-a-ta du-un-qí-ia ù a-na dAMAR.UTU EN-ia li-iq-bu-ú ša mKu-ra-áš {-áš} LUGAL pa-li-hi-ka u mKa-am-bu-zi-ia DUMU-šú
 
۳۶- بتوانند … خدایی‌اشان … من همه آنان (خدایان) را در خانه‌ای امن مستقر کردم.
 
۳۶- /x\ [x x x- i]b šu-nu lu-ú /x x x x x x x x\ ÙGmeš TIN.TIRki /ik-tar-ra-bu\ LUGAL-ú-tu KUR.KUR ka-li-ši-na šu-ub-ti né-eh-tì ú-še-ši-ib
 
۳۷- … غاز، دو اردک، ده کبوتر بیشتر از غازها، اردک‌ها و کبوترانی که قبلاً قربانی می‌شد.
 
۳۷- [x  x  x KUR.]GImušen 2 UZ.TURmušen ù ۱۰ TU.GUR4mušen.meš e-li KUR.GImušen UZ.TURmušen.meš ù TU.GUR4mušen.meš
 
از سطر ۳۷ تا ۴۵ بخش نویافته‌ای است که در پیشگفتار به آن اشاره شد. این نُه سطر دنباله بلافصل سطرهای پیشین نیست.
 
۳۸- … باروی بزرگ شهر بابل بنام «ایمگور- اِنـلیل» ‹ایم- گور- اِن- لیل› را محکم‌تر کردم.
 
۳۸- [x x x u4-m]i-šam ú-ta-ah-hi-id BÀD im-gur-dEN.LÍL BÀD GAL-a ša TIN.TIRk[i ma-as-s]ar-/ta\-šú du-un-nu-nù áš-te-‘e-e-ma
 
۳۹- … دیوار آجری خندق شهر را که شاه قبلی شروع کرده و تمام نکرده بود،
 
۳۹- [x x x] ka-a-ri a-gur-ru šá GÚ ha-ri-si ša LUGAL mah-ri i-p[u-šu-ma la ú-ša]k-/li-lu\ ši-pi-ir-šu
 
۴۰- … کاری که هیچ شاه قبلی نکرده بود، با انبوه کارگران در بابل،
 
۴۰- [x x x la ú-ša-as-hi-ru URU] /a\-na ki-da-a-ni ša LUGAL ma-ah-ra la i-pu-šu um-man-ni-šu di-ku-u[t ma-ti-šu i-na (or: a-na) q]é-/reb\ ŠU.AN.NAki
 
۴۱- … با آجر باز ساختم.
 
۴۱- [x x x i-na ESIR.HÁD.RÁ]/A\ ù SIG4.AL.ÙR.RA eš-ši-iš e-pu-uš-ma [ú-šak-lil ši-pir-ši]-in
 
۴۲- … با روکش مفرغین و پاشنه‌های مسی.
 
۴۲- [x x x gišIGmeš gišEREN MAH]meš ta-ah-lu-up-tì ZABAR as-ku-up-pu ù nu-ku-š[e-e pi-ti-iq e-ri-i e-ma KÁmeš-š]i-na
 
۴۳- … دیدم کتیبه‌ای از پادشاهی پیش از من به نام «آشوربانیپال» ‹آش- شور- با- نی- اَپ- لی›،
 
۴۳- [ú-ra-at-ti x x x š]i-ti-ir šu-mu šá mAN.ŠÁR-DÙ-IBILA LUGAL a-lik mah-ri-[ia šá qer-ba-šu ap-pa-a]l-sa!
 
۴۴- …
 
۴۴- [x x x]/x x x\[x x x]-x-tì
 
۴۵- … برای همیشه!
 
۴۵- [x x x]/x x x\[x x a-na d]a-rí-a-tì
 
سطر پایانی کتیبه همانند سطر پایانی کتیبه حمواربی است
ـــــــــــــــ

 ترجمه موزه بریتانیا از منشور کوروش به زبان فارسی:

http://www.britishmuseum.org/PDF/cyrus_cylinder_t…


اما چرا شونیستها به استوانه چسبیده اند؟

جامعه ی ایران از نظر ساختار اقتصادی-اجتماعی، و سیاسی در مرحله ی انقلاب دموکراتیک قرار دارد که خواسته های دو انقلاب ناکام مشروطیت و بهمن را بر اساس « رفع تبعیض-ایجاد دموکراسی و عدالت اجتماعی- و انتخاب سرنوشت جمعی با حق تعیین سرنوشت خلقها» جواب گوید. این روند ادامه خواهد داشت تا تحقق یابد هرچند که مسیر « با زیگزاکهایی» به همراه باشد.
در این مسیر جایی برای قدرت « شاه چی ها و اسلام چی ها و ناسیونالیستهای ایرانگرا» نیست.
اینان با بهانه ی ایران « قدرت نفت خوری» داشتند که باز به دنبال آنند. 
اینان با بهانه ی اسلام به دنبال « قدرت نفت خوری» بودند که هستند.
اگر بر فرض باز هم « قدرت یابند» سرانجام با انقلاب مردمان تحت ستم سلب قدرت خواهند شد.
روند تکامل جامعه گذر از « شاه و آخوند و ایران چی» را دهه هاست کلید زده است.

گفتیم « شکست دو انقلاب پیشین به سبب« عدم آمادگی ذهنی و سازمان یابی» جهت پاسخ به اهداف انقلاب بود.
این ضعف هنوز هم وجود دارد و میتواند انقلاب سوم را نیز به شکست بکشاند.
شرط پیروزی رفع این ضعف است.»
شرط آمادگی ذهنی یعنی اینکه اکثریت مردم در مورد چگونگی « دموکراسی، عدم تبعیض، عدالت اجتماعی، اداره ی امور محلی خود» توافق داشته باشند .
« سازمان یابی» بدین معناست که بتوانند « ائتلافها و اتحاد ها و جبهه های» وسیع و بزرگ تشکیل بدهند. 

در غیر اینصورت انقلاب رخ میدهد و آینده ی جامعه بستگی به « تصادفات» پیدا میکند. در تصادفات هم دیکتاتوری جای دیکتاتور قبلی را پر میکند.
تصادفاتی از نوع آلترناتیو سازی «خارجی-داخلی» مثل جریان خمینی، ربوده شدن قدرت توده توسط « یک گروه» و حذف نیروهای دیگر، بار مثل حرکت خمینی ستها، کودتا، جنگ داخلی مثل سوریه و غیره.
در همه ی این حرکات مقصر « خود مردم و افراد سیاسی» هستند که ضعف « ذهنی و سازمانی» را رفع نکرده میخواهد در جامعه تغییر مثبت ایجاد کنند. که کاری ست تصادفی.

خود افتاده را گریه نه شایاست.

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

آ. ائلیار

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.