رفتن به محتوای اصلی

بارابارلیق-آزادلیق، نه فارسیزم-نه ترکیزم
28.07.2016 - 03:58

موضوع مقاله ی پیام فاجعه ی مونیخ به ایرانیان- « مقایسه ی برخورد دو ناسیونالیسم فارس و ترک- در رابطه با آریا گرایی و ترکیسم» نیست. و جایی هم چنین مقایسه ای صورت نگرفته. برای بررسی این موضوع لازم است حداقل « تاریخچه ی رفتار و برخورد دو ناسیونالیسم» را در قرن اخیر کندوکاو کنیم و نمونه بیاوریم. 
موضوع این مقاله « اخطاری ست» که رخداد مونیخ به ما اهالی ایران میدهد و همانطور که نوشته ام :

« یک جوان ایرانی با مشکلات روحی و گرایشات ناسیونالیستی، عده ی زیادی را کشته و زخمی کرد، اخطاری جدی ست به ایرانیها و خانواده هایشان که از « در غلتیدن به ورطه ی هولناک ناسیونالیسم و آریاگرایی و ترک گرایی و غیره » بسیار مواظب باشند.
نوشته ام و باز تکرار میکنم ناسیونالیسم مقدمه ی فاشیسم است. فرق نمی کند این ناسیونالیسم به کدام ملیت متعلق باشد. یقه ی همه را میگیرد. چنان میگیرد که خبردار نشویم. لازم است توجه کرد 
پایمان را که گذاشتیم به باتلاق، تا خرخره خواهیم رفت. و فاجعه ها رخ خواهند داد. چه در ایران و چه در بیرون.
بهر صورت هرکس بهتر است خود آگاهانه راهش را انتخاب کند. انسان گرایی یا ناسیونالیسم مادر فاشیسم.».

فاکتها از هردو طرف ذکر شده که کله معلق به ورطه ی ناسیونالیسم سقوط میکنند. فاکتها تنها برای ناسیونالیست بودن هر دو طرف ذکر شده است.

این تنها ناسیونالیسم فارس نیست که با شونیسم و آریاگرایی و ایران پرستی= فارس پرستی، اعمال آسیمیلاسیون صد ساله، فریاد میزند « آریایی ست، و ترک آذربایجان هم تات تغییر زبان داده شده است؛ بلکه فعال آذربایجانی آسیمیله شده هم در مقابل طرف دیگرسنگری جز « ناسیونالیسم ترک=ترکیسم» نمی بیند. در حالیکه راه درست دست رد برسینه ی هردو ناسیونالیسم زدن است. 
راه و سیاست درست « انسان گرایی ست نه ناسیونالیسم» . آذربایجان برای کسب حقوق همه جانیه ی خود هیچ نیازی به افتادن به دام « ایده لوژی ناسیونالیسم و ترکیسم» ندارد.
مبارزه ی ما حقوقی ست و هرجا که نقض شده باید اجرا گردد . ما مثل همه ی افراد بشر زبان و فرهنگ و اداره ی امور خود را دوست داریم. به برابری انسانها و آزادی آنها در تعیین سرنوشت خودشان و زندگی جمعی شان باور داریم. ما ترک هستیم اما با « ایده لوژی ترکیسم و پان ترکیسم » مرز داریم. کار ما حقوقی ست و نه ایده لوژیک. و نه براساس ایده لوژی ترکیسم.

خوب وقتی فعال آذربایجانی این را درک نمیکند و به تله ی ایده لوژی ترکیسم میافتد - مرتب شعارهای ناسیونالیستی و ترکیستی و ایده لوژیک سر میدهد- طرف دیگر هم که در تله ی آریاییسم خود گیر کرده، رخدادهای تلخ را رقم میزنند. کمترینشان همین توهین های پایان ناپذیر آریایی - و از طرف دیگر شعارهای مرگ بر فارس و مانند اینهاست. اینهم مقایسه نیست، ذکر نمونه است.

میدانیم که قدرت مرکزی لق بشود جنگ داخلی شروع خواهد شد. در صورتی که جنگ هر دو طرف غلط و ضد انسانی و کج راهه است. 

روی دو صندلی ننشسته ام، من روی صندلی سوم نشسته ام.
ناسیونالیسم ، ترکیسم، نه، انسانگرایی، مبارزه ی حقوقی، تعیین سرنوشت، آری.
در جنگ ناسیونالیستها ، هیچ انسانگرایی، هیچ فعال و مبارز حقوقی ، از نظر فکر و اندیشه نمی تواند شرکت کند. چون این جنگ یک جنگ ضد انسانی و ضد کسب حقوق است. 
کسب حقوق از راه ترکیسم به فاشیسم خاتمه می یابد. اعمال آسیمیلاسیون فارسیستها خود راسیسم ناب است
دو صندلی حق خود میدانند کشمکش ضد انسانی خود را مطرح کنند، صندلی سوم هم حق طبیعی خود میداند که هر دو را بیراهه 
اعلام کند.
نه فارسیسم ، نه ترکیسم
برابری و آزادی راه ماست

بارابارلیق-آزادلیق
نه فارسیزم-نه ترکیزم

نویسنده ی روزنامه ی طرح نو -سلیمان افشار تکابی-

به گفته ی خود برای فرار از « ترکیسم و پانترکیسم» معلق زبان به باتلاق فارسیسم افتاده است.
و از « آذری» صحبت میکند. و خیال میکند که نژاد گرا نیست. چون نژاد وجود ندارد.اما با اذعان به اینکه نژاد وجود ندارد، خود ، آذریسم را مطرح میکند و نمیداند در تله ی فارسیسم گیر کرده است و دارد برخلاف سخن خود نژاد گرایی میکند.
نژاد از نظر او برای دیگران وجود ندارد- ولی برای خود آقا که آذریسم کسروی را مطرح میکند، و فارسیسم را اجرا میکند، عملا وجود دارد- تنها  نژاد گرایی خود را زیر عبارت و ایده ی « نژاد وجود ندارد»، مخفی میکند. برای گولزنی. کسی که واقعا درک کرده نژاد وجود ندارد نمی تواند خود را به دامن آذریسم و فارسیسم بیافکند. این آقا نژاد گراست که به آذریسم و ایرانیسم =فارسیسم چسبیده است و برای خلق خود « نام و  هویت جعلی » میتراشد. صدها مرتبه بزرگتر از او کسروی بود و قصه اش را میدانیم. که تز نابودی زبانها و یکسان سازی چه بلایی به سر هیثیت اش آورد.
 
آنچه در پایین مطرح میکنم هیچ ربطی به «خلق » ستمدیده و زحمتکش فارس ندارد؛ بل تنها به « بخشی از سیاسی کاران و تاریک فکران فارسی زبان» مربوط میشود  که ایده لوژی فارسیسم را تحت عناوین مختلف مثل ، ایرانگرایی ، آذریسم، آریا گرایی، ملی گرایی و  سلطنت گرایی و مانند اینها دنبال میکنند.
این بخش راسیست حسابش از بخش مبارزان راه برابری و آزادی و انساگرایی خلق فارسی زبان و خود همین مردم تحت ستم و حتی  تحت تبعیض مضاعف در مورد زنان و فرهنگ انسانیشان، در برابر فرهنگ دولتی، و استبدادی و دیکتاتوری، به روشنی جدا ست. و نمی توان نادیده گرفت. اینان متحد راه مبارزه برای برابری و آزادی و حق تعیین سرنوشت اند.
گرچه این توضیح در عمل راسیستها با مغاطه و ریاکارانه نادیده گرفته خواهد شد -همانطور که تاکنون چنین بوده است- باز برای آنان که دوست دارند با راستی و درستی به مسایل برخورد کنند ، راهگشاست.

ایده لوژی فارسیسم به همراه باورمندانش- توجه شود ایده لوژی و صاحبان آن مد نظر است، نه خلق فارسی زبان، -  در هزاره ی گذشته به علت اینکه  نتوانست حاکمیت تام و تمام  خود  را بر ایران برقرار کند ، همیشه « زیر دست ترکهای ایران » خدمتگذاری کرده ، و کوشیده اند  اهداف خود را « غیر مستقیم »، زیر جلی،  پیشبرند. اهداف قدرتگیریشان را. در همه ی زمینه ها.
از اینرو دارای خصلت به اصطلاح معروف  خودشان « زرنگی فارسی نه ایرانی » اند. نماینده ی کلاسیک  اخیر این زرنگی فارسی،  قوام بود. آنها « حیله گری» و ریاکاری و سفسطه گری و گولزنی  خود  را زرنگی ایرانی نام نهاده اند. اینان نیزنگ بازان هزاره ی اخیرند.

تنها  در سده ی اخیر توانسته اند به قدرت برسند و از همان اول نیز تبعیض و سرکوب و اشغالگری را آغاز نموده اند. در کنار بهره کشی.
وطن فرهنگی همه ی خلقهای غیر فارسی زبان در اشغال آنهاست. وطن سیاسی» مردمان مختلف در اشغال آنهاست. وطن جغرافیایی شان نیز.  گستره ی برابری زن و مرد در اشغال  مرد سالاری آنهاست . عرصه ی بهره کشی از زحمتکشان در ید قدرت آنهاست. و در اتحاد با بهره کشان دیگر از مردمان تحت تبعیض، دیکتاتوری 90 ساله ی خود را برقرار نموده اند. چرا که بهره کشان بزرگ جز با بهره کشی  با هر چیز دیگر بیگانه اند.  
اینان به گواهی تاریخ بخاطر قدرت، دست نوکری هر ابلیسی را میفشارند. اینان برای خلقها « هویت و اسم» می تراشند بدون اینکه خم به ابرو بیاورند و خیال میکنند با فریب عده ای خود باخته میتوانند  اهداف اسیمیلاسیون خود را بازهم ادامه دهند.

برای رهای ، برای پایان دادن به همه ی این اشغالگریها، بهره کشی ها و نیرنگبازیها، برای رهایی خود واینان از شرایط غیر انسانی ،  ما نیازی به سنگر گرفتن در زیر چتر ناسیونالیسم و ترکیسم نداریم، سنگر ما « اجرای برابری و آزادی، و حق انتخاب سرنوشت جمعی ست.» نه ایده لوژی ترکیسم به درد ما میخورد و نه پان آن.
ایده لوکهای فارسیست بزرگترین دروغگویان تاریخ اند. اینان ترک تاریخی را از آذربایجان جدا میکنند- که در واقع ترک کنونی ایران ادامه ی همان ترک تاریخی ست. برایش تات تحویل میدهند- نام « آذری می بافنند- کلمه ای که متعلق به  زبان خود آنهاست و زبان ترکی آذربایجان از چنین نام و لغتی بیخبر است. پرو رویی را ببین. آدم باید مغز و خردش از کار بیافتد که چنین چیزی را برای دیگران عنوان کند. و با این حرکات به راستی مغز و خرد فارسیسم از کار افتاده است. 
ما در فرهنگ ترکی خود لغت « آذری» نداریم. لغتی ست بیگانه با ترکی ما. نیرنگ بازی و زورگویی و خوی زشتی بدتر از این،  دیگر وجود ندارد.
عمل فارسیستها راسیسم ناب است. اینان با فاشیسم دینی حاکم هم گوهراند. همذات و همزاد و متحداند. همه ی شعارهای فریبنده یشان 
نیرنگ بازی ست. اینان گوبلزهای نیرنگستانی هستند، ایران نام.
برای مقابله با گوبلزها چاره ای جز خداحافظی از مکتب ناسیونالیسم مشترک، از فارسیسم و ترکیسم نداریم.
ماهیت جنبش آذربایجان یک مبارزه ی حقوقی و عدالت خواهانه و رهایی خواه است. ولی برآمدهای واکنشی ناسیونالیستی و حتی راسیستی ،
و کارهای ترکیست های معتقد به ایده لوژی ترکیسم ، ضربه ی خود را به تلاش انسانی تبعیض و ستم دیدگان زده و خواهد زد.

ناسیونالیسم تبعیض دیده ناسیونالیسم از پیش محکوم شده است. و واکنشی ست در برابر حق کشی ناسیونالیسم حاکم. اما راه درستی برای حل مشکل تبعیض دیدگی نیست . چرایش اینه که از واکنش ناسیونالیستی شروع شده به ناسیونالیسم افراطی و در خاتمه به فاشیسم کشیده میشود.
مسئله ما آن نیست که حکومت و فارسیستها جنبش حق طلبی را پان ترکیسم می نامند، یا در میان تبعیض دیدگان گروهی ناسیونالیست ، پان ترکیست وجود دارد- این چیزها همیشه خواهند بود. 
مشکل جنبش حق طلبی اینه که :
- عملا درک نکرده نباید در برابر فارسیستها و اسلامیستها در سنگر ناسیونالیسم جاگرفت.
- در مقابل ناسیونالیسم افراطی موضع تأیید دارد و به آن عمل میکند برخلاف موضع نفی:
- فاکت این دو قسمت ویدئوها و شعارهای ناسیونالیسم افراطی ، ترکیسم گرایی ست که دهه هاست داده میشود:

« مرگ برفارس- زبان فارس زبان سگ- و دهها نمونه ی دیگر- و شعارهای ترکیستی مکمل آن : تبریز-آنکارا؛ اردوغان اسلامیست گرایی- ترکیه پرستی؛ و نمونه های فراوان دیگر» . 

اینها عملی ست که نشان میدهد مبارزه ی حق طلبانه قربانی « ترکیسم و ترکیه پرستی و افراط گرایی» شده است. 
حکومت و فارسیستها با انگشت گذاشتن روی این « کجروی» و تشدید آن با متدهای مختلف - کار خود را پیش می برند.
کجروی خود را نباید به گردن حکومت و فارسیستها انداخت. « ایده لوژی ترکیسم» مشکل بزرگ مبارزه ی حق طلبی ست.
این ایده لوژی مبارزه را به شکست میکشاند و چاره تنها و تنها خدا حافظی از آن است. و گرنه باید شکست خود را پذیرفت.

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

آ. ائلیار

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.