کوشاد 1
نمیخواهم با دید و تجارب امروزی به نقد کسروی بپردازم.
جایش نیست. اینجا میکوشم "سایه- روشنی" های یک نوجوان را در برخورد با کوششهای کسروی اندکی تصویر کنم. تا شاید خواننده خود تشخیص
دهد مشکل کسروی با جامعه ی دیروز و امروز چه بود و چیست.
در نوجوانی با معلمین و شاگردانی که طرفدار مکتب کسروی بوده و " کوشاد"- جمع کوشنده-ای، را تشکیل داده بودند آشنا و دوست شدم.
کتابهای کسروی را مطالعه میکردند و از او به عنوان « راهنما» نام میبردند.به تدریج تعداد زیادی از آثار راهنما را خواندم .
او برای بکارگیری زبان فارسی "پاک" خیلی تأکید میکرد. نثر مخصوص اش را تقلید میکردیم ، میکوشیدیم به سبک او و حتی بهتر از او بنویسیم.
مبارزه اش با خرافات، و زحماتش برای نگارش جانفشانی های مردم در انقلاب مشروطیت خیلی به دلم می نشست. ولی با برخی از نظریاتش
در مورد ادبیات، کتابسوزی، و غیره موافق نبودم. بیش از هرچیز کشته شدن او به دست ارتجاع سیاه، داغ به دلم میگذاشت . در هرحال او راهگشای
مبارزه و آشتی ناپذیر با تاریکیهای زندگی و جامعه ی ما بود. همه او را دوست داشیم و ازش میاموختیم. روی «تئوری زبان آذریش» تحقیق میگردیم .
و از آلودگیهای خرافی دین که روشن کرده بود رها بودیم . با جملات آغازین" تاریخ مشروطه ایران" احساس میکردیم او زبان گویای انسانها درد مند و بیشکوه است:
« در جنبش مشروطه...کارها را این دسته ی بیشکوه و گمنام پیش بردند و تاریخ باید به نام اینان نوشته شود... مردم ایران گرفتار پراکندگی اندیشه اند، و شما ده تن را
دارای یک راه و یک اندیشه نتوانید یافت...»
مگر ما خود کودکان همین مردمان گمنام و بیشکوه نبودیم؟ مگر مردمان ما دچار پستی خویها و سستی آگاهیها نبودند؟
دوستانم گاهاً به زبانی صحبت میکردند که برایم ناشناخته و و در عین حال جالب بود . در آن خصوص کتابی خواستم، گفتند « صبر کن پیدا میکنیم ...»
کنجکاو و علاقمند شده بودم ببینم چیست. کسروی اینجا و آنجا چیزهایی پیرامونش نوشته بود
و در صحبت ها عنوان « حقايق عن اسپرانتو» نیز به میان میامد. ولی چیزی نبود که به درد من بخورد.
بالاخره « خود آموز زبان اسپرانتو» به دستم رسید. با دکتر زامنهوف و کار و ایده اش آشنا شدم. و به یاری دوستانم کم کم شروع کردم به آموختن آن.*
که با آنها بزرگ شده بودم مرا با خود می بردند. آنچه می یافتم میخواندم و چیزهایی هم مینوشتم.
نکاتی از فولکلور را به اشاره و در ارتباط با دنیای کودک و نوجوان مورد توجه قرار بدهیم.
این بازی در میان کودکان قشقایی هم وجود دارد.
کسی که به سوی گروه دیگر میدود زنجیر گروه را پاره میکند. در صورت عدم موفقیت نوبت گروه دوم میرسد که سئوال کند.
( از bezətmək=bezitmək خسته کردن، به مفهوم حوصله را سربردن، گرفتن آخرین توان )
Çilik-dəstə
Çilik-ağacı
پا ندارد-راه میرود
گنبد کوچک-در ندارد
از بازار یه دونه خریدم- توش هزارتاست
بگذار دلهامان یکی گرد- تا وطن پرگل شود
در راه آزادی- میسوزم -و- خاکستر میشوم
به این مسئله بپردازم. که جایش نیست. اینجا کوشیدم سایه روشنی از وضعیت آن ایام از دید یک نوجوان تصویر کنم.
جست و جوگریش، کوشش در کنار انسانهای بیشکوه و در حقیقت تاریخ ساز باشکوه ایستادن و بسیار نکات سازنده ی دیگر را هنوز هم از او دارم. او براستی
نخستین آموزگار ما بود.
همه ی عرصه های علوم اجتماعی کار نابودی زبانها را با ایجاد تئوریهای شبه علمی و بیگانه با دانش پیش ببرند، و هنوز که هنوز است
رستم وار علیه زبانها، این دیوان در همه جا حاضر، بیرحمانه میرزمند.
* ترجمه های آ.ائلیار از اسپرانتو:
1- آیا ورغون اؤکوز - گاونر، شیفته ی ماه - ترانه ای به زبان اسپرانتو
http://www.iranglobal.info/node/46694
La virbovo kiu ekamis la lunon
----
2- باریکاد La Barikadoj
http://www.iranglobal.info/node/47269
----
3- ?Ĉu Vi Volas Danci -میخواهی برقصی؟- ایستیر سن می اوینویاسان ؟
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید