رفتن به محتوای اصلی

قرآن، نه کلام خدا، نه الهام محمد، نوشته ای تاریخی التقاطی (بخش هفتم)
21.06.2016 - 19:30

 

  

در شش فصل پیش به تحلیل هرمنوتیک قرآن پرداختم و نشان دادم که این کتاب محصول تاریخ ها و انسانها و اراده حاکمان بوده است. شناخت قرآن بناگزیر ما را به کشف خشونت ذاتی این ایدئولوژی نیز می کشاند. این خشونت بنیادی دینی، همچون زیربنای تربیتی، جامعه و انسان را به رفتار خشن می کشاند. ما در نقد ازخودبیگانگی خود، باید راهی برای دور شدن از ایدئولوژی قرآنی بجوئیم.

خدایان غضبناک و روان خشونتگرا

خدای تورات موسی، خشن است و دستور می دهد تا بنی اسرائیل بت ها و خانه ها و شهرهای دیگران را منهدم سازد. یهوه خدای تورات، «امت های» دیگر را از سرزمینشان اخراج نمود و در باره «امت» مخالف قوم خود، دستور می دهد: «جمیع ذکورانش را به دَم شمشیر بکش»(تثنیه، باب 20). توفان نوح نیز بیانگر خشونت خدای تورات است. عيسی در انجيل يوحنا، باب 2، برای پاک کردن معبد سليمان از کالاهای تجاری، به زور و نیروی قهریه متوسل می گردد. قرآن ادامه همین سنت است و از آنجا که اسلام دین قوم عرب است و از همان آغاز در پی تصرف سرزمین و قدرت می باشد، جنگ و خشونت را وسیله سلطه گری قرار داده و «امت های» دیگر را به تسلیم مجبور می سازد. تمام فضای قرآن آکنده از خشونت برای غلبه به دیگران یعنی یهود و مسیحی و کافر، تنبیه سخت مخالفان و حذف و نابودی دیگران است. بقول اسلامشناس فرانسوی، «فرانسواز میشو» هدف تصرفات اسلامی در درجه اول تبدیل افراد به مسلمان و مومن نیست، بلکه هدف تحمیل راه الله و مشروعیت ایدئولوژیک بخشیدن به یک دولت، سیاست آن و تصرفات آن می باشد.(«سرآغاز اسلام»، 2012 پاریس). البته بررسی قرآن نشان می دهد که استراتژی قرآنی فقط متکی بر جنگ نیست، سیاست های مبتنی بر پذیرش دین جدید توسط مخالف و ایجاد رعب در دل حریفان، نیز بکارگرفته می شود. ولی محور سیاست قرآن، نفی بردباری، تحمیل فشار بر دیگری و اجرای یک استراتژی خشونتگر برای جاانداختن قدرت جدید و یکپارچگی قلمرو اسلامی است. احکام قرآن برای سربازان و مدافعان خود جهت کشتار و گردن زدن مخالفان فراوانند: «کتب علیکم القتال» (حکم جهاد برشما مقرر گردید، بقره 216). «وَقَاتِلُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ» (در راه خدا بجنگید، بقره۱۹۰). همچنین در سوره النسا از آیه 74 تا آیه 76، در سوره التوبه آیه های 29 و 123، در سوره محمد آیه 4، دعوت و ترغیب برای کشتار و جهاد و گردن زدن است. چرا قرآن دستور به کشتن می دهد؟ آیه های جنایی قرآن فرمانی برای تشویق به کشتار است زیرا مطابق اراده الله است. البته تمامی این آیه ها از نظر هرمنوتیک و تاریخی، بازتاب شرایط اجتماعی و دینی و ذهنی موجود، سرزمین خشک حجاز و جنگ قبیله ها، تاریخ خلفای عرب و در ضمن بیانگر یک اراده سیاسی برای سلطه گری و قدرت می باشند.

«رنه ژیرار» فیلسوف فرانسوی یکی از اندیشمندان برجسته در تحلیل خشونت می باشد. او در کتاب «خشونت و مقدس» می نویسد ادیان کهن و آرکائیک و تندرو برای خود «قربانی» تعیین می کنند و همه اعضای گروه و قوم خود را علیه آن بسیج می کنند. براین پایه، مبارزه برای نابودی «متهم» و «خطاکار» هدف اساسی گروه می گردد. زمانیکه خشونت علیه هدف بیرونی شکل می گیرد، خشونت درون گروهی کاهش می یابد، زیرا مبارزه و نابودی عامل خارجی به وظیفه مقدس تبدیل می گردد و صلح درونی میسر می شود. در این راستا، تمامی مراسم مذهبی در جهت نگهداری اسطوره ها و اوهام می باشند تا احکام «صواب و گناه»، رفتار آدمی را تنظیم نموده و صلح درونی ادامه یابد. از زاویه فکری «رنه ژرار» رقابت میان ادیان، خود یکی از عوامل تشدید خشونت می باشد و اسلام از این رقابت مایه گرفته تا خشونت خود را تداوم بخشیده و با ستایش مرگ ابعاد رمزآلودی به خود ببخشد. بعلاوه، امری که «مقدس» شمرده شود، اطاعت را بهمراه داشته، خشونت را تقویت کرده و آنرا گسترش می دهد. امر قدسی، انسان را از رجوع به عقل انسانی دور کرده و او را به اراده خدایی محدود می کند و زمانی که اراده خدائی قربانی می طلبد، انسان با مقدس جلوه دادن خشونت خود، به جهاد مقدس روی می آورد.

خشونت در تمام جوامع انسانی وجود دارد ولی میزان آن متناسب با تاریخ و تربیت و نقش دین در رفتار روزمره، متفاوت می باشد. اغلب جامعه های اسلامی با خشونت پررنگ و فلج کننده ایی مواجه می باشند. در این کشورها ساختارکهنه و قبیله ای، ساختار اقتصادی رانتی و فسادآلود، ساختار سیاسی استبدادی، عقب ماندگی هنجارها و رفتارهای شخصی و گروهی، ضعف قانونگرایی، فرهنگ مردسالار، ضعف کتابخوانی و فرهنگ مدرنیته، نقش نیرومند دین اسلام و خرافات مذهبی و روایات خشونت طلب، عوامل رشد خشونت می باشند. اسلام نقش منفی و مخربی در جامعه بازی کرده و با الگوی تاریخی و ذهنی خود، انسان را به نوعی غریزه و هیجان خشونتگرا سوق می دهد. بسیاری از آیات قرآنی انگیزه بخش دیگرآزاری و مداخله جویی در زندگی فردی و تقویت کننده رفتار استبدادی می باشد. می توان گفت ایدئولوژی نوعی اندیشهٔ کاذب و غیرواقعی است که با مجموعه‌ای از ایده‌ها، نظرها، اعتقادها، اسطوره ها، دنیای خیالی ترسیم نموده و رفتارهای روانی و اجتماعی را جهت می بخشد. قرآن برخاسته از تاریخ است ولی خود یک دستگاه ایدئولوژیک با یک دنیای کاذب و خیالی است که ذهن را از کارکرد خردمندانه بازداشته و با هیجان ها و اوهام به سوی جنایت لذت بخش سوق می دهد.

 

اسلام بدون خشونت و تروریسم ناممکن است

ایدئولوژی اسلامی هر روز تمایل انسان را به قتل و آزار دیگری تقویت می کند و تروریسم اسلامی بطرز مدام می کشد. تروریسم اسلامی یک پدیده دینی، جنایتکارانه و جهانی است. ایدئولوژی قرآنی و سنت ناشی از آن در پی تحمیل الگوی توتالیتاریستی، تبعیض گرا و برده دارانه در جهان است. این ویژگی در تاریخ آغازین اسلام و تاریخ معاصر و عملکرد کنونی اسلام وجود دارد. ایدئولوژی قرانی یک نظام بسته و جزمی بوده و بنابراین، طبیعت متعصب آن تغییر نمی کند. افرادی بسیاری قرآن را برای خود «تفسیر رحمانی» می کنند، ولی این امر ماهیت نسخه مصحف قرآنی را تغییر نمی دهد. در قرآن زن «نیمه بشر» و قابل تنبیه مردانه است. در قرآن گروهبندی هایی مانند کافر و مرتد و منافق و یهود و همجنسگرا، گناهکار و سزاوار شلاق و شکنجه و قیامت و قتل هستند. در قرآن آیات متعددی وجود دارند که مومنان را دعوت به قتل می کنند. از نگاه قرآن دیگرانی که مخالف الله هستند کافر و پیرو شیطان می باشند و بنابراین علیه کافر و شیطان باید جنگ کرد(آیه 76 النسا). این دعوت به کشتار اتفاقی نیست بلکه ناشی از خواست قهری برای تسلط الله است. الله بشر است. الله تجلی خواست حاکمانی می باشد که دنیا و آخرت و تمام بندگان را در خدمت خود می خواهند و هرگونه سلیقه و تمایل به زندگی که مورد تائید آنها و جزمیات متعصبانه آنان نباشد، بطور قطع محکوم به نابودی است.

نسل هایی که در درون این ایدئولوژی دینی پرورش پیدا می کنند، به آن اعتماد کور دارند و احساس و هیجان و ناخودآگاه خویش را به آن می سپارند، کارگزاران جنایت دینی خواهند بود. اسلام در پی سربازان جانثار و ازخودبیگانه و حاضر به قتل حریف می باشد. در سوره های گوناگون و از جمله سوره های البقره و النسا و المائده و الانفال بارها تکرار می شود: در راه الله بکشید. اسلام در جستجوی افراد تسلیم و ازخودباخته و مسخ شده است تا جدال علیه تمدن را به پیش ببرد. اسلام در متن قرآنی و تاریخ روایات خود، همیشه عقل و خرد را دفع کرده و اطاعت را «سبیل الله» می داند. اسلام ماشین آماده سازی ایدئولوژیکی ذهنی خرافی و متعصبی می باشد که اندوخته فرهنگی و تمدنی ندارد. اسلام ذهنی را می خواهد که با هیجانات اسطوره ای و رازآلود و توهم زا قابل بسیج است، ذهنی که از نظر روانشناسی و روانکاوی ناتوان و یا آسیب دیده است. تمام سربازان اسلام با انگیزه غارت ثروت، با انگیزه اسارت و تجاوز به زنان، با انگیزه تحمیل تعصب خود به دیگران، با انگیزه تخریب و ویرانگری، در گذشته و امروزعمل کرده و می کنند. تجاوز به ایران زمین و کشتار ایرانیان، قتل کسروی، اعدام های دینی از فردای انقلاب خمینیستی، تروریسم القاعده و داعش و ترورهای اسلامی در اروپا و آمریکا و آفریقا و خاورمیانه، همه از یک منبع الهام دینی سرچشمه می گیرند.    

پروژه اسلام تسلط بر جامعه و تولید یک جامعه بسته بوده و بنابراین اسلام پیوسته در تناقض با جامعه باز بوده و هرگز  با دمکراسی و حقوق انسان خوانایی نخواهد داشت. در آخر سده بیستم و سده بیست و یکم، تروریسم اسلامی بمثابه یک عامل اساسی تخریب و بحران در جهان عمل کرده و این عامل آشوب ادامه پیداخواهد کرد. دوران سیاسی تجاوز و اشغال در آغاز اسلام، امپراتوری عثمانی استعمارگر و تعرض سیاسی اسلام در پنجاه سال اخیر، شاهد ماهیت سیاسی اسلام است. این دین و محتوای قرآنی آن، بخاطر حمایت از منافع تنگ قومی و حکومتی، فاقد قدرت انطباق است و مقابله جویایی با آرامش جوامع و تمدن، وجه برجسته آن است و این مقابله جوئی همیشه ادامه خواهد یافت. تروریسم تجلی حاد اراده برتری طلبی اسلام و فرمانروایی خواهی اسلام در جامعه کنونی است. ترورهای اخیر اسلامی، آخرین ترور اسلام نخواهد بود و اروپا و آمریکا و سایر نقاط جهان باز هم شاهد این جنایات خواهند بود. ریشه این تروریسم در ایدئولوژی اسلامی و آیات قرآنی است.

پس از ترورهای روزنامه نگاران و شهروندان فرانسه، در ماه ژوئن 2016، «عمر متین» تروریست اسلامی در «اورلاندو» آمریکا، با حمایت داعش و خودانگیزی دینی، پنجاه انسان را زخمی کرد و پنجاه نفر همجنس گرا را به قتل رساند. ذات ایدئولوژی قرآنی تبعیض گرا بوده و همجنس گرایی بمثابه اقدام افراد معتقد به عمل «لواط» مورد «نفرت» است و «عمل شنیع» و «گناه کبیره» شمرده می شود. قرآن می گوید: «وَ امْطَرْنا عَلَیْهِمْ مَطَراً فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الُمجْرِمینَ»، («و بارانی (از سنگ) بر آنها فرستادیم؛ (که آن‌ها را در هم کوبید و نابود ساخت) پس بنگر سرانجام کار مجرمان چه شد».(سورة الاعراف آیه 84). در اسلام شیعه طبق نظر آيت الله مكارم شيرازی مجازات عمل «لواط» اعدام می باشد. در تمام کشورهای مسلمان همجنسگرایان با خطر شکنجه و زندان و اعدام مواجه هستند. تروریست مسلمان آمریکایی می کشد زیرا خود تسلیم الله است. حال در اخبار گفته شد که این فرد تروریست «اورلاندو» که افغانی تبار بوده، خود تمایل همجنسگرایی داشته است و در مراکز خوشگذرانی همجنسگرایان رفت و آمد داشته است. شخصیت این تروریست اسلامی در وضعیت پارادوکسال و دوگانه بوده است. بر پایه شواهد گوناگون، این فرد تمایل همجنسگرایی داشته و از سالها پیش با این بخش جامعه دارای پیوند بوده است. پرسش در اینجاست: آیا او در بحرانی ناشی از تناقض اعتقاد دینی و عمل لذت جوئی فردی قرار داشته است؟ آیا جزمیات دینی و احساس گناهکاری دینی او را از درون متلاشی نکرده است؟ رفتار او ما را نه تنها در برابر یک جانی تبهکار قرار می دهد بلکه بعلاوه ما را با یک فرد بیمار و سرشار از عقده و محرومیت و حقارت و کینه جوئی روبرو می سازد. در یک شرایط بحرانی و محرومیت، ترور انتقام جویانه متوجه جامعه همجنسگرایان می گردد، متوجه کسانی می شود که به زندگی مورد دلخواه خود آزادانه ادامه می دهند. در واقع تروریست اسلامی در جدال میان الله و تمایل جنسی خود است و این فرد بالاخره تسلیم الله می گردد و با انتقام جوئی بیرحمانه 50 همجنسگرا را می کشد. بالاخره در این جنایت شهروندان، مسئولیت در کجا قرار دارد؟

زیگموند فروید «لیبیدو» را یک انرژی حیاتی ارزیابی کرده که در برگیرنده میل ها و خواسته ها و پولسیون های جنسی واقعی یا تخیلی می باشد. «کارل گوستاو یونگ» در ادامه همین نظر می افزاید که لیبیدو بعلاوه در برگیرنده انرژی های روانکاوانه و غیر سکسی نیز می باشد. کارل گوستاو یونگ برآن بود که عرصه خودآگاه ذهن در انسان همانند یک جزیره کوچک در اقیانوسی از ناخودآگاه قرار دارد. یونگ ناخودآگاه را در دو بخش در نظر گرفته، یکی ناخودآگاه فردی که زمینه بروز انگیزه‌ها و میل های درونی است و به مسائل و ویژگی دوران کودکی می رسد و دیگری ناخودآگاه جمعی که ریشه در زندگی گذشتگان دارد و دربرگیرنده تجربه‌های گذشتگان می باشد و در هاله‌ای از ابهام  و رمز فرو رفته است. بنابراین انسان، بدین گونه شکل می گیرد و بعلاوه از نگاه جامعه شناسی فرد محصول خانواده و تربیت و محیط متنوع فرهنگی و شبکه های جهانی ایدئولوژیک و نظام های تبلیغاتی دینی سیاسی می باشد.

پرسش اینستکه لیبیدوی کشتن دیگری در نزد یک فرد تروریست اسلامی از کجاست؟ چه عواملی میل به جنایت را تقویت می کنند؟ بطور مسلم عواملی مانند تربیت و کینه و محرومیت و اختلال روانی و بحران شخصیتی و هیجان سکسی و انتقام جوئی و نیز تحریکات ایدئولوژیک و دینی، در برانگیختن میل به کشتار  نقش دارند. بعلاوه می توان گفت ایدئولوژی قرآنی در تربیت این لیبیدو نقش قاطع دارد. این عامل دینی در پیدایش پاتولوژی رفتاری در نزد انسان نقش برجسته ای دارد. در نهایت امر فشار عوامل ایدئولوژیک اسلامی علیه نیاز و گرایش عادی انسانها، عامل برانگیزاننده تمایل به جنایت است. بقول فروید نزد یک فرد تمایل پس زده و سرکوب شده از بین نمی رود، بلکه جابجا شده و در اعماق ناخودآگاه پنهان می گردد. فرد گرفتار ایدئولوژی دینی به جنایت روی می آورد زیرا ایدئولوژی دینی بر میل لذت جوئی تن غلبه می کند.

 

روشنفکران «اسلاموفیل»

خشونت و تروریسم اسلامی ریشه قرآنی دارد. چنین گفته ای بلافاصله با اعتراض نواندیش دینی و نیز روشنفکران غیرمذهبی «اسلاموفیل» مواجه می گردد. این افراد بلافاصله برای تصحیح «زیاده روی» و «اسلاموفوبی یا اسلام هراسی» ما بپامی خیزند، تبلیغات آشکار و پنهانی علیه «بی مسئولیتی» ما براه می اندازند و همسو با قدرت سیاسی و دستگاه حوزوی، به دفاع از «اسلام راستین» یا «اسلام دین صلح» می پردازند. این افراد از جمله کسانی می باشند که بطرز آگاهانه 1400 سال تخریب فرهنگ ایرانیان توسط اسلام را پنهان نموده و یک سنت قبیله ای و خشونت زا و تبعیض گرا و توتالیتر را بر هستی و ذهن ما مستولی نموده اند. قرآن به ما چه داده است؟ میراث قرآن جز عقب افتادگی و تحجر چیز دیگری نبوده است. ازخودبیگانگی ما محصول تسلط مرگبار قرآن و اسلام است، تسلطی که هرگونه نشانه از فرهنگ ایرانی را در تضاد با نظم خود می داند. ما می توانستیم با فرهنگ دیرینه خود و فلسفه یونان و مدرنیته غرب و میراث بشریت مترقی، در جایگاه فکری دیگری قرارداشته باشیم؛ ولی حوادث تاریخی و جغرافیا و ناتوانی های ما، مسیر دیگری برای ما ترسیم نمود. امروز بیداری ما یک ضرورت است و این بیداری می طلبد تا از اسلام کنده شویم و هر چه بیشتر به فرهنگ آزادی و دمکراسی و اکولوژی فلسفی و سیاسی نزدیک شویم. اسلاموفیل ها مخالف این سمتگیری هستند زیرا آنان خود نشانه ای از آسیب ذهنی و روانی ناشی از اسلام می باشند.

واکنش نواندیشان دینی رنگارنگ مانند آقایان سروش و بازرگان و اشکوری و کدیور و شبستری، و دفاع آنان از دین اسلام، جای شگفتی نیست زیرا این افراد با دو ویژگی مشخص می شوند: از یکسو آنها در جامعه و رسانه ها دارای رانت و منافع مالی و سیاسی هستند و در پی دفاع از وضعیت اجتماعی و نقش جادوگرانه خود برای به بند کشیدن ذهن در گرداب خرافات می باشند و از سوی دیگر این افراد فاقد سواد علمی هستند و عمده دانستنی آنها به گفتار حوزوی و الاهیات و شیعه گری و سوء استفاده از برخی واژه های مدرن خلاصه می شود. دفاع آنها از اسلام دفاع از مال و جایگاه و ایدئولوژی خود است. در کنار نواندیش دینی، گروه روشنفکران غیرمذهبی که از چپ و رادیکال و جمهوری خواه و ملی گرا تشکیل شده، دستخوش ازخودبیگانگی هستند و گرفتار ایدئولوژی توده ایسم و نوعی ایدئولوژی مذهبی می باشند. آنها مذهبی نیستند ولی بلحاظ بیسوادی، مصلحت گرایی سیاسی و فقدان شجاعت، در کردار بدفاع از دین یا دیندار اقدام می کنند. من مانند فیلسوف فرانسوی  «میشل اونفری» این گروه را «اسلاموفیل» می نامم زیرا مواضع آنان از یک نقد علمی قرآن و اسلام بدور است، آنها خطر ایدئولوژی اسلامی را نمی فهمند و دارای نوعی سمپاتیی و احساس مطبوع وهمگرایی نسبت به اسطوره های دینی می باشند. در جامعه ما این روشنفکران شیفته فعالیت گروه اول یعنی نواندیشان دینی هستند و رفاقت را بر شفافیت ترجیح می دهند. واقعیت اسلاموفیل ها نمونه و نشانه ای از درد بزرگ جامعه ما یعنی آسیب ازخودبیگانگی است. این افراد، مانند مذهبی ها، مانع گسترش مبارزه فکری فلسفی در عرصه دینی بوده و تمامی تلاش ها را به یک مبارزه سیاسی مقدماتی علیه استبداد فردی ولایت فقیه محدود می کنند و اهمیت مبارزات فکری و فلسفی علیه دین و اهمیت فعالیت پژوهشی علمی در باره قرآن و اسلام را درک نمی کنند.

بارها گروه هایی از روزنامه نگاران و سیاسیون و روشنفکران «اسلامو فیل» می گویند و تکرار می کنند وضعیت نابسامان اجتماعی اقتصادی و بیعدالتی در کشورهای غربی، بوجودآورنده افراد تروریست می باشد. این دیدگاه ساده لوحانه و اسلاموفیل در حقیقت در پی ریختن آب پاکی بر سر اسلام بوده و قادر نیست ریشه های مختلف و متنوع تروریسم را بشناسد و همیشه نسخه های کهنه «اقتصادگرایی» را بعنوان تحلیل «جدی» معرفی می کند. حال آنکه تروریسم اسلامی در دوران کنونی و در کشورهای غربی مانند فرانسه و آمریکا و بلژیک، هیچ ربطی به موقعیت اجتماعی قشرهای اجتماعی بومی و خارجی تبار ندارد. ما محتاج جامعه شناسی علمی و هوشمند هستیم که بدور از قالب های از پیش ساخته شده، پیچیدگی های جامعه و شکل های جدید آن را درک می کند و تحلیل را به جنبه اقتصادی محدود نمی کند. اغلب تروریستها از طبقه پولدار و گروهبندی های اجتماعی مرفه و نیمه مرفه می باشند، دارای تحصیلات و موقعیت شغلی می باشند و البته گاه محصول شرایط خانوادگی بهم ریخته و نابسامان هستند. این تروریسم بیانگر کینه جوئی اسلام و احساسات تنفرآمیز بخشی از مسلمانان علیه دمکراسی و ارزشهای باز و دمکراتیک و ذهنیت انتقادی در غرب است. این تروریسم برای توجیه عمل خود از سیاست خارجی مداخله گرانه غرب استفاده می نماید، ولی خود دارای ماهیتی تجاوزگرانه است. این تروریسم اسلامی بطور قاطع بر ضد آزادی، حقوق برابر زن و مرد، شیوه آزادانه عشق و زندگی است زیرا از اسلام سرچشمه گرفته و این ایدئولوژی قرآنی متکی بر دیگرآزادی و تبعیض می باشد. سراسر قرآن بر خشونت استوار است و در هر برگ نسخه قرآن، شما بروشنی جاپای جهنم و قتل و فشار و اجبار و جهاد و توهین به دیگران و تهدید گروه ها را می بینید. فضای قرآن دلهره آور است و هر کشتاری برای الله یک تقوا بشمار می آید.

جامعه ما نیازمند نقد هرمنوتیک و تاریخی از قرآن و اسلام است زیرا در بیهوشی مزمن فکرنکردن گرفتار است و دچار ازخودبیگانگی است. ما باید نقد علمی از دین را بیاموزیم و گسترش دهیم و با شجاعت آنرا به پیش ببریم. ذهن ایرانی بیمار است و در اسطوره های سامی قرآن به بند کشیده شده است.

جلال ایجادی

جامعه شناس، دانشگاه پاریس

---------------------------------------------------------

 منابع برای این نوشتار:

«فرانسواز میشو»، سرآغاز اسلام، چاپ پاریس 2012

«میشل اونفری»، اندیشیدن در باره اسلام، چاپ پاریس 2016

«رنه ژیرار»، خشونت و مقدس، چاپ پاریس 1972

«کارل گوستاو یونگ»، انسان و سمبول‌هایش، چاپ تهران

قرآن ترجمه قمشه ای

کتابهایی از عهد عتیق، نشرنی 1380

جلال ایجادی، «جامعه‌شناسی آسیب‌ها و دگرگونی‌های جامعه ایران».

http://www.handsmedia.com/books/?book=sociology-of-fractures-and-changes-in-iranian-society

نام پژوهشگرانی که در این نوشته یادآوری شده اند:

Françoise Micheau, René Girard, Miche Onfray, Sigmund Freud, Carl Gustav Jung.

 

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

آ. ائلیار
برگرفته از:
ایمیل رسیده

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.