رفتن به محتوای اصلی

جنبش آذربایجان و چالش دموکراسی: مصاحبه با صاحب نظران و روشنفکران آذربایجان
29.04.2012 - 10:57

از تابستان سال 2005 که در شهر تورنتو ساکن شدم کم و بیش در سمینارها، سخنرانی ها و نمایشگاه های مختلفی که آذربایجانی های ساکن تورنتو ترتیب می دادند شرکت می کردم و به این ترتیب با روشنفکران، متفکران، فعالان جنبش ملی آذربایجان و کم کم با ماهیت خودِ جنبش آشنا شدم. به عنوان یک ترک، کنجکاوی و علاقه من در شناختن هویت آذربایجانی ام، اهمیت برابر ـ حقوقی انسان ها و اهمیت مبارزه با افکارنژادپرستانه در جوامع امروزی، انگیزه هایی بودند که سبب شدند به حرکت ملی دموکراتیک آذربایجان بپیوندم و عضو کوچکی از آن باشم.

فعالیت هایم را بصورت داوطلبانه با ترجمه و تهیه گزارش از جلسات مختلف، سخنرانی ها، سمینارها، مصاحبه با روشنفکران و فعالان آذربایجان شروع کردم و در این مسیر بسیار آموختم.

شرح واکنش ها و تنقیدهایی که در این هفت سال از طرف افراد و گروه های مختلف شنیده و دیده ام در این مقدمه جایی ندارد اما لازم می دانم به این نکته اشاره کنم که به اندازه ای که از طرف مخالفان حرکت ملی آذربایجان به تجزیه طلب بودن، ناسیونالیست و قوم گرابودن متهم شده ام همان قدر نیز از طرف هموطنانم که تصور می کردم در یک جنبش حق طلبانه برای بدست آوردن حقوق ملتمان و کسب حق تعین سرنوشت ملی مان مبارزه می کنیم با اتهاماتی مثل پان ایرانیست، فارسگرا و... مورد لطف واقع شده ام!

در این سال ها دیده ام رهبرانی که ادعا می کنند با نژادپرستی آریایی مبارزه می کنند چگونه راه اندیشه را بر خود بسته اند و در چنگال ترک پرستی اسیر شده اند. کسانی که محور مبارزات خود را بر اساس "نژاد ترک" گذاشته اند و با عوام فریبی راه را برای روشنفکران و فعالانی که مبارزاتشان انسان ـ محور است تنگ کرده اند.

البته وجود گرایش های پیشرو و مدرن در بین طیف های مختلف فکری، از طرفداران سیستم فدراتیو گرفته تا حامیان استقلال آذربایجان، همیشه امید بخش و دلگرم کننده بوده است.

با اعتقاد به اینکه برای تقویت افکار مترقی و مدرن در جنبش آذربایجان باید دلسوزانه و مسئولانه رفتار کرد، باید گرایش های مترقی را از افکار ارتجاعی، راسیستی و مردسالارانه مجزا کرد، مصمم شدم با طرح دو سوال زیر نظرات روشنفکران و فعالان جنبش آذربایجان را از طیف های مختلف فکری، در مقابله با این تفکرات بازدارنده  و متحجر جویا شوم.

از همه استادان و دوستانی که وقت گذاشته اند و در این مصاحبه شرکت کرده اند بسیار متشکرم. طبیعی است که نظرات عزیزان مصاحبه شونده مختص به خود آنان است و موافقت یا مخالفت من با بعضی از این نظرات نمی تواند جای تأکید داشته باشد. تنها هدف من انعکاس افکار و برداشت های روشنفکران و فعالان شناخته شده و متشخص آذربایجانی در مورد نگرانی ها و سوالاتی است که برای من نیز همیشه مطرح بوده اند. سیر بحث ها را بر اساس اسامی خانوادگی مصاحبه شونده ها و به ترتیب حروف الفبا تنظیم کرده ام. آقای هادی قاراچای جواب سوال ها را به زبان ترکی نوشته اند و آقای شیوا فرهمند راد به هر دو زبان ترکی و فارسی جواب داده اند به منظور یک دست بودن مصاحبه قسمت های ترکی را در آخر مصاحبه آورده ام.  

1- نظر شما در مورد لحاظ کردن جایی برای مقابله با افکار ارتجاعی موجود در بطن جنبش ملی آذربایجان از جمله نژادپرستی و تبعیض جنسیتی در پروسه مبارزه برای احقاق حقوق ملت آذربایجان چیست؟

 

2- افشاء کردن و به چالش کشیدن افکار ارتجاعی، نژادپرستانه و مردسالارانه در تقویت گرایش های پیشرو در حرکت ملی آذربایجان چه نقشی می تواند داشته باشد؟

 

آقای محمد آزادگر

Missing media item.

واقعیت این است که اغلب جنبش های ملی(ناسیونالیستی) وبویژه اشکال افراطی آن پیوسته مردسالاربوده است.در هیچ کجای دنیا جنبش "ناسیونالیستی" نمی توانید پیدا کنید که در آن گرایشات نژادپرستانه نبوده باشد (البته منظورمن در اینجا حرکت های بزرگ ضد استعماری مانند هندوستان به رهبری گاندی و یا جنبش ضد آپارتاید در آفریقای جنوبی به رهبری کنگره ملی آفریقا ویا جنبش زاپاتیست ها درمکزیک نیست). متاسفانه در حرکت ملی ما نیز این نوع گرایشات انحرافی وجود دارد. وقتی حرکت ملی جهت راسیستی پیدا کند، طبیعی است افکار مترقی و باور به برابری انسان ها را برنمی تابد. در حرکت ملی آذربایجان مدتی است که جریانات انحرافی با پز وژست دفاع از حقوق ملی در حقیقت آب به آسیاب دولت راسیستی جمهوری اسلامی می ریزند وعملا میخواهند نیروهای ، عدالت خواه وفمینیست را منزوی کنند.

برخی ها در حرکت ملی آذربایجان فکر می کنند اگرژست ناسیونالیسم افراطی نگیرند وبا کرد وفارس والبته با چپ ها ونیروهای  در درون حرکت ملی، دشمنی نکنند ، "چهره" نمی شوند و"شخصیت ملی" بحساب نمی آیند.

آنهایی که به اصل حق تعیین سرنوشت ملت آذربایجان باور دارند وبرای تشکیل دولت ملی درآذربایجان  مبارزه می کنند ضرورت دارد که با افکار انحرافی، زن سیتیزانه ونژاد پرستانه در درون حرکت ملی آذربایجان مرزبندی کنند.

مبارزه با افکار ارتجاعی، نژادپرستانه ومردسالانه در جنبش ملی- دموکراتیک آذربایجان وظیفه تأخیر ناپذیر وفوری تمامی کادرها وفعالان مترقی حرکت ملی آذربایجان است که برای بدست آوردن حق تعیین سرنوشت ملت تحت ستم شان مبارزه می کنند ومی خواهند در آذربایجان دولت  مدرن ملی تشکیل بدهند.

 

خانم سودابه اردوان

 

Missing media item.

نژاد پرستی و عدم برابری جنسی‌از مهمترین عوامل ایجاد نابرابری و بی‌عدالتی در جامعه می‌‌باشد اگر خواهان یک جامعه‌ای هستیم که اصول بنیادی حقوق انسان‌ها در آن جامعه رعایت شده باشد مبارزه امروز جنبش ملی‌آذربایجان ملزم به قرار دادن آن‌ها در برنامه مبارزاتی خود می‌‌باشد. من نیز به نوبه خود خواهان جامعه ‌ای مدرن هستم که در آن هیچ انسانی‌بنا‌بر جنسیت و نژاد و ملیّت خود  بر هیچ انسان دیگری برتری نداشته باشد. جامعه ما با داشتن رژیم‌های دیکتاتور در عرض سالیان دراز به راحتی می‌‌تواند در مبارزات خود به این انحرافات کشیده شود اگر در صدد به دور ریختن این فرهنگ ضد انسانی‌بر نیاید.

 

 آقای دکترعلیرضا اصغرزاده

 

Missing media item.

خانم مجتهدی عزیز؛

با تشکر از این ابتکاری که نشان داده اید ـ  که خود نشانگرروح جستجوگرو نکته سنج ژورنالیستی شماست.

سوالاتی که مطرح کرده اید در زمره پرسش هایی هستند که همیشه اذهان متفکران و تلاشگران حوزه های مبارزات ضد استعماری، پسا استعماری، آنتی راسیستی و فمینیستی را به خود مشغول داشته اند. جنبش ملی آذربایجان حرکتی است ماهیتاً مترقی، ضدنژادپرستانه و ضد استعماری. چگونه می شود سرشت مترقی و دموکراتیک این جنبش را حفظ کرد؟ چگونه می شود از غلطیدن این جنبش به آغوش نژادپرستی، سکسیزم، سکتاریسم و لومپنیزم جلوگیری کرد؟ یک مبارزه ضدنژادپرستانه در چه مرحله ای ماهیت دموکراتیکش را از دست می دهد و از آنتی راسیسم به راسیسم، از مبارزه برعلیه نژادپرستی به خود نژادپرستی، به پرستش نژاد و قومیت (خودی) تنزل می کند؟ چنین تنزل نژادپرستانه، چه ضایعات و صدماتی به کل جنبش وارد خواهد کرد؟ چگونه می شود جلو این صدمات را گرفت؟ به نظر من، برای جلوگیری از ضایعات غیر دموکراتیک و لومپنیستی، روشنفکران و متفکران آذربایجانی باید به اصول اساسی زیر وفادار بمانند و آماده پرداخت هزینه برای چنین وفاداری نیز باشند:

 

1ـ آزادی بی قید و شرط بیان: جریانات لومپنیست، نژادپرست و سکسیست همیشه سعی می کنند تا با بکارگیری ادبیات مستهجن، تحقیرآمیز، توهین آمیز، مردسالارانه و حذف گرایانه، دگراندیشان و آزاداندیشان را از صحنه برکنار کنند. باید هزینه لجن پراکنی آنان را پرداخت و با تمام توان از اصل آزادی بی قید و شرط بیان دفاع نمود.

 

2ـ اولویت مبارزه با نژادپرستی آریایی: قباحت و ضدانسانی بودن نژادپرستی (از هر شکل و نوعش) باید به عنوان یک اصل مسلم پذیرفته شود و نهادینه گردد. در این راستا، منجمله باید تعاریف روشن و شفاف از اصطلاحات و مفاهیمی مانند ملت، قومیت/اتنیسیتی، نژاد و وطن ملی داشته باشیم. اگر هویت اتنیکی (مثلا ترک، کرد، فارس) طوری تعریف شود که به حوزه هویت های ملی، وطنی، شهروندی و سرزمینی تعرض نماید، به قوم گرایی و نژادپرستی دامن زده خواهد شد.

 

3ـ اولویت مبارزه با استعمار داخلی: به عنوان روشنفکران و فعالان جنبش آذربایجان، باید بپذیریم که ملت آذربایجان در شرایطی استعماری بسر می برد و از اواسط دهه 1920 به صورت مستعمره مرکز درآمده است. مبارزه بر علیه استعمار (از هر شکل و نوعش) امری است انسانی و دموکراتیک. مبارزه برعلیه لومپنیزم در درون جنبش نباید در مبارزه وسیع تر برعلیه استعمار و نژادپرستی سیستمیک خدشه و خلل وارد کند. 

 

4 ـ ضرورت استفاده از ترمینولوژی مترقی: حداقل دو واژه اساسی باید داخل گفتمان مبارزاتی ما بشوند: اتنیک و دیاسپورا. ترک ها، کردها، فارس ها، عرب ها، بلوچ ها، ترکمن ها و دیگران اتنیک های ساکن ایران هستند. این اتنیک ها اکثریت اعضای ملت های آذربایجان، کردستان، فارسستان، الاحواز/خوزستان/عربستان، بلوچستان، ترکمنستان و غیره را تشکیل می دهند. بعد از تجارب ویرانگر فاشیسم اروپایی و نازیسم هیتلری، کاربرد اصطلاح ملت به مفهوم سرزمینی آن (مثلا ملت آذربایجان، ملت کردستان) انسانی تر و دموکراتیک تر از مفهوم اتنیکی/قومی/نژادی آن (مثلا ملت ترک، ملت کرد) تشخیص داده شده است. بنابراین، درست تر آن است تا در مباحث ملی و اتنیکی، از ملت های آذربایجان، کردستان، فارسستان، الاحواز/خوزستان/عربستان، بلوچستان و ترکمنستان و غیره صحبت شود تا اهمیت از روی عنصر قومی/نژادی گرفته شود و به عنصر سرزمینی/جغرافیایی داده شود.  در یک آذربایجان مستقل و یا یک ایران فدراتیو و یا کنفدراتیو، ترک های آذربایجانی ساکن در مناطق ملی فارسستان، کردستان و یا بلوچستان حکم دیاسپورای آذربایجانی در میان ملل فارسستان، کردستان و یا بلوچستان را خواهند داشت- و بالعکس. این شیوه ای است که جهان مدرن و دموکراتیک برای حل مسائل ملی/قومی/نژادی انتخاب کرده است. با انتخاب اینگونه متدها و با استفاده از ترمینولوژی مترقی، ماها نیز خواهیم توانست از طرق دموکراتیک به مسئله ملی نزدیک شویم. همین شیوه های امتحان شده دموکراتیک  نیز زهر وسم ویروس نژادپرستی و دعواهای احتمالی قوم گرایانه را به حداقل خواهند رساند.

 

5 ـ درهم تنیدگی حوزه های ستم: انسان ها از طریق حوزه های مختلف مورد ستم و تبعیض قرار می گیرند: قومیت/اتنیسیتی/نژاد، جنسیت، زبان، طبقه اجتماعی، معلولیت، گرایش جنسی، مذهب، شهروندی، محل تولد، محل زندگی و غیره. همه این حوزه ها  با هم مرتبط هستند و مبارزه بر علیه یکی از مبارزه بر علیه آن دیگران جدا نیست. ضرورت دارد تا مبارزه انسان ها را بر علیه ظلم و ستم از هر نوع و شکلش ارج نهیم و مبارزه خودمان را جدا از مبارزه دیگران حساب نکنیم. این امر نیاز به اصل همه پذیری (اینکلوسیویتی) در جنبش را مطرح می کند، که اصلی است حیاتی و فوق العاده دموکراتیک. برای حصول این مهم، دروازه های جنبش باید به روی زنان، دانشجویان، کارگران، زحمتکشان، چپ ها و فمینیست ها باز شوند. اگر این امر تحقق نیابد، هیچ جنبشی نمی تواند از چنگ لومپنیزم جان سالم بدر برد. 

6ـ وفاداری به اصل حق تعیین سرنوشت:ملت آذربایجان در تعیین سرنوشت ملی خود، حق کامل و بی چون و چرا دارد. حق تعیین سرنوشت حقی است مشخص در حقوق بین الملل با مضامین و پارامترهای شناخته شده. این حق قابل چانه زنی و مذاکره نیست. برای جلوگیری از سوء استفاده عناصر غیردموکراتیک، ضرورت دارد تا روشنفکران ما وفاداریشان به اصل مسلم حق تعیین سرنوشت را به صورت شفاف و بی هیچ دغدغه ای بیان کنند. 

 

آقای هدایت سلطانزاده

 


Missing media item.من فکر می کنم که کنارهم آوردن مجله وارلیق با آدم یا آدم های به ظاهر پنهان شده در زیر یک عکس فتوشاپی که عالم و آدم نسبت به هویت آن با نظر شک نگاه می کنند ، نه ضرورتی داشت و نه شاید اقدام دقیقی بوده است. مجله وارلیق، نقش معین فرهنگی داشته است و آن را نباید با افراد مجهول الهویه ولی معلوم الحال سنگر گرفته در پشت آن عکس کذائی یکی گرفت. این امر موجب یک سلسله سوء تفاهماتی شده است که می توانست بوجود نیاید. هرچند که پنهان شدن در پشت همان عکس، ممکن است که به حرمت بعضی از آدم ها نیز آسیب زند که باید نسبت به آن آگاه باشند.

به نظر من، دو سؤال شما مضمون واحدی را حمل می کنند، و آن تقابل عمومی آزادی خواهی و اندیشه دموکراتیک با گرایشات واپسگراست. روشن است که تفکر ضد دموکراتیک ، نه قرابتی با حقوق برابر زن ها درجامعه دارد و نه با روح عدالت خواهی که وجدان انسانی بشریت آن را نمایندگی می کند. من نیز معتقدم که آذربایجان با چالش جدی دموکراتیک روبروست و یکنوع تفکر عوام فریب و عوام پسند و ارتجاعی بر گفتمان حقوق ملی آذربایجانی ها سایه سنگینی انداخته است و این اعتقاد شخصی من است که گردانندگان سازمان های اطلاعاتی جمهوری اسلامی ، در حرکت موازی با این گرایشات ارتجاعی و دامن زدن به آن بی تاثیر نبوده اند. تصادفی نیست که حاملین این تفکر، جمهوری اسلامی را به عنوان ام الخبائث ستم بر آذربایجانی ها و دیگر ملت های ساکن در ایران  دور می زنند که این حرکت آنان  به نوبه خود تردید برانگیز است و سعی می کنند که یک گفتمان نژادی  و یک تقابل نژادی را جایگزین یک اندیشه دموکراتیک سازند که نتیجه عملی آن چیزی جزتداوم همان ستمی نخواهد بود که به ظاهر از آن همه در فغانیم.

هگل می گفت که تفاوت یک دیوانه با یک آدم فاناتیک در آنست که انسان فاناتیک ، شیفته یک کلمه مجرد است و بس. من در نوشته های متعددی سعی کرده ام نشان دهم که حق تعیین سرنوشت یک کلمه مجرد نیست ، واز گوهر عدالت خواهی و دموکراسی و برابر طلبی انسان ها جدا نبوده است.  و باز هم اعتقاد جدی دارم که بدون برابری زن ها در هر جامعه مشخصی ، بدون کنترل دموکراتیک جامعه بر دستگاه سیاسی دولت ، بدون توجه به رفاه و آزادی عمومی جامعه ، بدون احترام به حقوق انسان ها،  حق تعیین سرنوشت نیز معنائی نخواهد داشت. در غیر این صورت ، آدمخوارهائی مثل خمینی ومجانینی مثل بشار اسدها را نیز باید سمبل حق تعیین سرنوشت مردم  بدانیم.

ما در دنیائی زندگی نمی کنیم کسی مجاز باشد که  نقش وزارت ارشاد جمهوری اسلامی را برای ما بازی کند و فتوا دهد که دیگران چه بخوانند و به چه زبانی بخوانند و یا نیات خود را به چه زبانی بیان کنند و یا بگوید چه کسی طرفدار حقوق آذربایجانی هاست یا نه و یا بگوید که چه کسی عضو این یا آن کانون فرهنگی آذربایجان باید باشد یا نه. من نه قاضی القضاتی را در مورد آذربایجان به رسمیت می شناسم و نه مفتی اعظم و صاحب فتوائی را. اینگونه آدم ها چه فرقی دارند با خمینی که فتوای قتل سلمان رشدی را صادر می کرد و یا فاضل لنکرانی که فتوای قتل رافیق تقی، نویسنده آذربایجانی را صادر کرد؟

درباره باز کردن فضائی برای  نشان دادن گرایشات عقب مانده و مقابله با آن، به داستان کوچکی اشاره میکنم. یادم می آید که در تبریز، پیشنماز یکی از مساجد به نام آقا میرزا صادق، مرید های متعصبی داشت  و می گفتند که اگر آقا نباشد ما حاضریم خر آقا را به محراب کشیده و پشت سر خر آقا نماز بخوانیم! آقا میرزا صادق، رساله ای نیز طبق روال همه آخوند های عاِلم، در باره شکیات و حیض و نفاص و غسل و تیمم وغیره داشت که مورد علاقه و نیازعلمی ومصرف عوام بود که معمولا بخشی از پیکره هر رساله  آخوندی را تشکیل می داد. پیر مرد دوره گرد و دستفروشی نیز هر روز جلو مسجد جامع  و از کنار کتابفروشی های مذهبی رد می شد که بر روی دوش خود چند تا تله موش و آتش گردان انداخته  و رساله  آقا میرزا صادق بدست، گاهی با صدای آرام و گاهی با صدای بلند  می گفت :تله دی، توولامادی ، آقا میرزا صادقین رساله سیدی!

 پیر مرد، سال هاست که مرده است ولی حرفش همین امروز نیز طنین انداز است و من با آن صدا همراهم و درکنار خواست شما!

 

 آقای دکتر ضیا صدرالاشرافی:

 

Missing media item.

اگر جنبش ملی آذربایجان و یا  حرکت ملی آذربایجان ، حرکتی و جنبشی است مدنی وجمعی، که مُبتنی است بر: 
1- اصل اولویت انسانیت و مدنیت: که می توان از آن در تِرم  و زبان  حقوقی، بعنوان حقوق بشر و بخصوص میثاق های آن نام برد. 
2-  دموکراسی: (در معنی آزادی های مدنی وقانونی، و برابری انسانی یعنی رفع هرنوع تبعیض : جنسیتی، زبانی، دینی، عقیدتی، طبقاتی و نژادی)
 3- لایسیته یا سکولاریسم: (جدائی دین از نهاد دولت و حکومت): براندازی حکومت ولایت فقیه و نظام حاکم  تئوکراتیک جمهوری اسلامی ایران.
4- اصل تساوی زنان با مردان: در تمام عرصه های سیاسی -اداری (اشغال تمام پست ها)، قضائی (شهادت)، اقتصادی (ارث) و اجتماعی - مدنی و فرهنگی: هرچند این حقوق درحقوق بشر و دموکراسی مستتر است اما همانند لائسیته یا سکولاریسم، به علت حاکمیت جمهوری اسلامی ایران لازم به تاکیدمستقل است
5- عدالت اجتماعی یعنی تأمین بیمه، بهداشت، مسکن، تحصیل و کار و حد اقل امکان زیست مدنی وانسانی، و ازمیان بردن فقر و بینوائی که نتیجۀ بیکاری وغارت آخوندانه میباشد: که غارت شاهانه را به تاریخ سپرده است. 
6 - تقسیم عرضی و طولی قدرت سیاسی و ادرای:(فدرالیسم) با تحصیل حق حاکمیت ملی یعنی لغو ولایت فقیه .

  اگر نمی خواهیم که بازهم : ازچالۀ جمهوری اسلامی در نیامده، به چاه (مافیای بعدی خودی یا غیرخودی) بیافتیم، بایستی با آگاهی، و تصمیم جمعی، از تکرار فاجعۀ مصادرۀ انقلاب ملی وسراسری سال 1357جلوگیری کنیم. از جمله به سبب خوش- خیالیِ رهبران سیاسی، جبهۀ ملی، حزب توده، فدائیان اکثریت، مجاهدین و... ، دست - کم گرفتن دشمن، ونیز به قصدعوام فریبی ، فریفتۀ عوام گشتن که درنهایت به اسیرلومپنیسم شدن منجر می شود... 


طبعاً مقابله با افکارارتجاعی موجود دربطن جنبش ملی آذربایجان، از جمله نژادپرستی و تبعیض جنسیتی، در پروسه مبارزه برای احقاق حقوق ملت آذربایجان ، برای حفظ چهرۀ یک جنبش یاحرکت، جزو وظایف داخلی و اصلی هرجنبش وهرحرکتی است.
 
اما اولویت اصلی نباید درسایۀ این مبارزه یا مقابلۀ درونی قرارگرفته و فراموش شود. اولویت استراتژیک: منفرد کردن دشمن اصلی و براندازی جمهوری اسلامی است. 

در جواب سوال دوم:


به شرطی که  مسئلۀ اصلی یعنی براندازی دشمن استراتژیک ما مورد غفلت قرارنگیرد که دولت جمهوری اسلامی است.
 برای مبارزان سیاسی حرکت ملی آذربایجان که معتقد به اصول ششگانۀ فوق هستند، طبعا برای حفظ خصوصیات ششگانۀ ذکر شده در بالا، در واقع مبارزۀ داخلی با افکار ارتجاعی ( مرد سالارانه، نژاد پرستانه ، فرهنگ ستیزانه) باعث رشد و انکشاف حرکت  یا جنبش (مدنی ودموکراتیک داخلی) می شود، و به قول شما گرایش پیشرو درحرکت ملی آذربایجان را  از نظر کمی و کیفی، تقویت خواهد کرد.

 همچنانکه بنا به اصوال ششگانۀ فوق (حقوق بشر/ دموکراسی/سکولاریسم / برابری انسانی زن با مرد یعنی رفع تبعیض جنسیتی/عدالت اجتماعی و فدرالیسم):
 -  تا براندازی نظامِ / (بقول جامعه شناسان فرانسوی: سرمایه داری وحشی) ، تامیت گرا و تئوکراتیک / ادامه خواهد یافت.
 - طبعاً در داخل  حرکت ملی آذربایجان  نیز با هرنوع جریان های انحصارطلب و آزادی کُش و برابری ستیزهم، (برای رسیدن و تحقق به اهداف ششگانۀ فوق) بایستی مبارزه نمود. 

بعلاوه چنین جریان های عقب مانده، با (اعمال و گفتار و نوشتار) غیر انسانی و ضد دموکراتیک خویش، هم امکان توسعۀ داخلی وهمکاری با هم زنجیران دیگر را، با مشکل جدی روبرو می سازند، وهم چهرۀ جنبش ملی آذربایجان  را از نظربین المللی/ با ندانم کاری ها و افراط و تفریط های خود، بعنوان یک حرکت یا جنبش خطرناک و نژاد پرست و مرد سالار و فرهنگ ستیز و ارتجاعی / خدشه دار می کنند.
 
خلاصۀ سخن: ما ناچاریم در دو جبهۀ مربوط به هم مبارزۀ (سیاسی، فرهنگی، تبلیغی، اقتصادی، و اجتماعی) بکنیم: 

- اولویت اول و اصلی: براندازی جمهوری اسلامی ایران است درتهران.
-  اولویت دوم: جهت حفظ محتوای انسانی (متکی به حقوق بشر) و چهرۀ دموکراتیک حرکت ملی آذربایجان  بایستی با هر تمایل انحصارطلب، آزادی کش و برابری ستیز و از جمله نژاد پرست و معتقد به تبعیض جنسیتی مبارزه و مقابله کنیم. 

در یک کلام: ما حق نداریم عکس برگردان سیستمی باشیم که با آن مبارزه می کنیم. ما نفی سیستم انحصار طلبی زبانی، دینی و اقتصادی هستیم و نه ضد آن.

به امید دمیدن صبح حاکمیت ملی و دموکراسی (آزادی و برابری)، که تنها با اتمام شب سیاه جمهوری اسلامی ایران ممکن است.

 

خانم دکتر صدیقه عدالتی

 


Missing media item.وقتی سؤال شما را می‌خوانم سؤال دیگری در ذهنم نقش می بندد: چه احتیاجی به افکار نژاد پرستانه و ارتجاعی در حرکت ملی دموکراتیک آذربایجان وجود دارد؟ این حرکت که بر خواسته‌های برحق ملت آذربایجان استوار است! این ملت با حقانیت تمام به پا خواسته و مهمترین خواسته اش رهایی یافتن از این رژیم راسیست، افکار عقب‌مانده و ارتجاعی حاکم  بر جامعه و رسیدن به اولیه ترین حقوق انسانی اش یعنی حق تعیین سرنوشت می باشد، چه احتیاجی به این دارد که  خواسته‌های برحقش را قربانی افکاری کند که خودش برای نابودی آنها به پا خواسته و در این راه قربانیان زیادی داده است؟ چرا که تنها کسانی متوسل به این افکار و ایده‌ها ی ارتجاعی می‌شوند که سخنی برای گفتن ندارند، می دانند که خواسته شان حقانی نیست  و تنها هدفشان این است که با توسل به  شعارها ی عوام فریبانه از احساسات پاک و صمیمی ملتی که  برای به دست آوردن آزادی و رسیدن به یک جامعۀ دموکراتیک ومدنی مبتنی بر اصل آزادی و برابری بپا خواسته ومبارزه می‌کند سوء استفاده کنند. من می‌خواهم روی این مسئله تأکید کنم که تنها کسانی و گروه هایی در حرکت ملی دموکراتیک آذربایجان متوسل به افکار ارتجاعی نژادپرستانه و زن ستیزانه می‌شوند که قصد تحریف  و به انحراف کشیدن این حرکت از مسیر اصلی آن که رسیدن به یک جامعۀ دموکراتیک ومدنی می‌باشد، دارند. به‌خصوص باید به این مسئله توجه کنیم که به طور مستقیم و یا غیر مستقیم ترویج افکار و اعمال زن ستیزباعث تشویق و تبلیغ بیشتر افکار ارتجاعی و متحجرعلیه زنان شده و بزرگترین ضربه را بر پیکرۀ حرکت ملی دموکراتیک آذربایجان وارد می‌کند. این افکار از طرفی باعث سلب اعتماد زنان از حرکت ملی  آذربایجان  شده و این هم به طور طبیعی عامل بسیار مؤثری خواهد بود در کمرنگ تر شدن حضور زنان در این مبارزه. از یک طرف شرکت نکردن زنان در این جنبش،  انرژی و استعداد شرکت کننده دراین حرکت را چندین برابر کاهش داده و از طرف دیگر رشد افکار ارتجاعی و زن ستیز، بدون شک  بزرگترین مانع و سدی خواهد بود درراه  رسیدن به یک جامعۀ دموکراتیک مبتنی بر برابر حقوقی زن و مرد.

البته که وظیفۀ هر آذربایجانی معتقد به اصول  حقوق انسانی و مشخصۀ اصلی این حرکت یعنی ملی دموکراتیک بودن آن است که  روشنگری کرده و با  افکار ارتجاعی نژادپرستانه و زن ستیز که هدفشان به انحراف  کشاندن خط اصلی مبارزۀ ملی دموکراتیک ملت آذربایجان می باشد مبارزه کند.

 

 آقای سیروس مددی

 

Missing media item.

دوست گرامی لیلا خانم مجتهدی! با سلام و تقدیر از شجاعت و صراحت شما، نظرم را درباره دو سئوال مطروحه خدمتتان می فرستم:

می دانید که من و  رفقای همفکرم در "آذربایجان" همواره کوشیده ایم بموازات مبارزه علیه ستم ملی بر ملت آذربایجان، همواره در برابر "گرایشات غیر دموکراتیک" و بقول شما "افکار ارتجاعی" در نهضت آذربایجان بایستیم و بدون وحشت از تهدیدها و تهمت ها، وظیفه ای  را که بعنوان  روشنفکران  انساندوست بر دوش داریم، انجام دهیم. اکنون نیز می کوشم هرچند فشرده ولی با صراحت به سئوال شما پاسخ دهم:

بلی! در جنبش آذربایجان نه تنها افکار، بلکه جریانات سازمان یافته  ارتجاعی وجود دارند که برای نابودی و ناکامی این جنبش تلاش می کنند. این افکار و جریانات پدیده جدیدی نیستند. سالهاست که هستند و  سالهاست که بطور حرفه ای سرگرم کار نابودی جنبش ضد ستم ملی، منزوی کردن و بدنام ساختن آنند. ما بعنوان  های آذربایجان،  دیرسالی است که  همواره علیه آن هشدار داده ایم. دعوت به دوری از افراطی گری و نژادپرستی  همواره جزئی جدایی ناپذیر از حرکت ما علیه ستم ملی بر ملت ما بوده است. (هرچند نیازی به ارائه سند نیست، ولی دوستان علاقمند می توانند به نوشته های ما در "آذربایجان سسی"، مجله "آذربایجان" سایت "آذربایجان" مراجعه فرمایند)  من بر خلاف دوستانی که بنا به عللی، مبارزه علیه شوونیسم فارس و مبارزه علیه نژادپرستی ترکی میان خودمان را  دو مسئله جداگانه می دانند و از این طریق راه را برای تعلل ها می گشایند، معتقدم این دو موضوع علی الظاهر جدا، در واقع اجزای یک پدیده واحدند. ما برای تغییر اوضاع کنونی و استقرار جامعه ای دموکراتیک تلاش می کنیم که در آن نه تنها "ستم ملی بر ما آذربایجانی ها" وجود نداشته باشد، بلکه این نوع ستم بر هیچ ملتی روا دیده نشود. زیرا نیرویی که به دیگران ستم کند، به ملت خود نیز ستم خواهد کرد. ما قربانیان نژادپرستی آریایی برای ایجاد یک جامعه دموکراتیک  تلاش می کنیم که درآن - از جمله – هیچ نژادی موردی ستایش و یا مورد لعن قرار نگیرد. نسل ما تجربه انقلاب بهمن را با خود دارد. ما فقط خواهان "رفتن" نژادپرستی آریایی نیستیم. خواسته و هدف ما "آمدن" برابری و برابر حقوقی ملی و حقوق انسانی و دموکراتیک بجای نظام کنونی است.  تلاش برای "رفتن این"، فقط و فقط برای "آمدن آن دیگری" است. ما نباید تجربه انقلاب بهمن را از یاد ببریم که عمده تلاش برای سرنگونی شاه بود و کیفیت نظام جایگزین در محاق.

   مبارزه برای الغای ستم ملی لاجرم باید از هم اکنون با سلاح و ابزاردموکراتیک انجام گیرد. در نتیجه  نیروهایی که با نژادپرستی ترکی به جنگ نژادپرستی فارسی می روند، کسانی که نژادپرستی را "متن"  و منتقدین  نژادپرستی را "حاشیه" معرفی می کنند و می کوشند با آفریدن فضای وحشت دهان منتقدان را ببندند، به جنبش و مردم خدمت نمی کنند و با ما دارای هدف واحدی نیستند. من به صراحت می گویم ما و نژادپرستان ترک، ما و سازمانگران آگاه گرگان خاکستری، (تاکید می کنم : سازمانگران آگاه) و حزب اللهی های "خودی" دو هدف متفاوت را تعقیب می کنیم. بنابرین باید سر این "بطن جنبش ملی آذربایجان" تامل بیشتر کرد. ما با نژادپرستان به جنبش واحدی تعلق نداریم.

    جریانی که زیر بیرق مبارزه علیه نژادپرستی فارسی، نژادپرستی "تورکی" را تبلیغ می کند، سالیان سال است با سؤ استفاده از احساسات مبارزان کم تجربه حقوق ملی، در حال فعالیت است. من درباره اجزاء و جلوه های این تفکر بویژه در مطلب "21 آذر دموکراتیک و برخی گرایشات ضد دموکراتیک در نهضت آذربایجان" توضیح داده ام. توضیح مفصل درباره این افکار و جریانات را به فرصت دیگر می گذارم در این مختصر فقط به این نکته اشاره می کنم که ستاد رهبری ایدئولوژیک این نژادپرستی، شبکه ای  است که زیر نام "مهران بهاری" فعالیت می کند.

بلی . برخلاف تصور برخی دوستان، این شبکه  فقط چند شخص نیست. منحصر کردن این شبکه به فلان کس و بهمان شخص فقط به کوچک کردن مسئله خدمت می کند. این شبکه که فعالیت خود را زیر نام های گوناگون شروع کرده، با کپی کردن و انتشار برخی مطالب ادبی تاریخی از منابع منتشر شده در ترکیه و ایران و ... کوشیده است اعتماد ساده لوحان را به خود جلب کند. گروهی نژادپرست حرفه ای و یا ساده لوح نیز به مبلغان این "استاد" بدل شده اند. ولی در پشت این نوشته ها جریانی فوق العاده درنده ، بی فرهنگ و پرخاشگر قرار دارد. گروهی با بیش از صد سایت اینترنتی و دهها "سرباز گمنام" کامنت نویس و "پالتاک" چی مدام در فعالیتند. این جریان - تا آنجا که من می دانم-  این شیوه فعالیت را  در یک مجله مشهور ترکی - فارسی در تهران تحت نام های دیگری شروع کرده و پس از تغییر چند نام به "مهران بهاری" رسیده است. کامنت نویس بدنامی که پشت نام پاک "سهند  نسیمی" پنهان شده، یکی از اعضای شبکه مهران بهاری است. این شبکه از صدها سایت و وبلاگ و نام بهره می گیرد تا زهرش را در اندام جنبش دموکراتیک آذربایجان ستمدیده خالی کند. تحمیل بحث های انحرافی به جنبش و ممانعت از طرح مباحث اساسی مبارزه علیه شوونیسم حاکم  (و تبلور مادی آن یعنی دولت) یکی از تاکتیک های این شبکه است. همین داستان اخیر- یعنی انتشار نوشته ای از حسین صدیق در فیس بوک شما - هفته هاست که توسط این شبکه به بحث درجه اول بخشی از فعالین تبدیل کرده شده است.

   همین شبکه  به طرق گوناگون گروهی دارای هویت حقیقی را به چهره های علنی خود تبدیل کرده است. در واقع شبکه امروزی مهران بهاری ترکیبی از یک بخش پشت پرده (بخش رهبری ایدئولوژیک) و یک بخش علنی تبلیغاتچی است که بخش عمده آنان چه بسا فریب خوردگانی هستند که به جهت داشتن زمینه ذهنی مناسب در این دام افتاده اند. اینک که ماسک این جوان زیباروی آراسته دریده شده است، هواداران شبکه به ناچار اعتراف می کنند که عکس عاریه ایست و مهران بهاری نام یک تشکیلات است و حضرات  نقش وکلای مدافع شبکه را بر عهده گرفته اند. بهر حال این شبکه با اتکاء به برخی امکانات در حال خفه کردن جنبش آذربایجان است. تحمیل فضای وحشت و خفقان بر جنبش و بستن راه اندیشه یکی از کارکردهای اینان است. نمونه جاری و جاندار آن، همین رفتار نژادپرستان با شما و همگامی قریب باتفاق رسانه های آذربایجانی با آنها و یا ترس بسیاری از دوستانتان از بیان همدلیشان با شماست. ....

البته چنانکه قبلا گفتم شبکه مهران بهاری فقط یکی از سازمان های نژادپرست آذربایجان است، که وظیفه رهبری ایدئولوژیک و تدوین خطوط اساسی سیاست جریانات ملیت پرست افراطی را بر عهده دارد.  و گرنه این مشی را در میان بسیاری از گروه ها می توان آشکارا دید.  سازمان های علنی و مخفی دیگری هم وجود دارند که با تغذیه فکری از این منبع فعالیت های دیگری انجام می دهند. مثلا  یکی از گروه های "گمنام" که عوامفریبانه خود را سالها  "کمیته دفاع از غرب آذربایجان" نامید و سپس به "خبرگزاری اورمو ایشچیلری" تبدیل شد، علنا مبلغ رژیم ایران است. (این گروه فعلا خاموش است تا در فرصت مناسب دوباره ظهور کند) . این گروه با در نظر گرفتن حساسیت آذربایجانیان نسبت به زیاده خواهی های ارضی گروه های افراطی کرد، کوشید جنبش حق طلبانه آذربایجان را متحد وزارت اطلاعات و شبکه سرکوب رژیم ایران سازد. برای این گروه ها دشمن شماره یک آذربایجان نه رژیم استبدادی - دینی- شوونیستی ایران، نه ناسیونالیسم آریایی، بلکه ملت کرد بود. دقت کنید. ملت کرد و نه حتی ناسیونالیست های افراطی کرد. اعلامیه هایی که گهگاه زیر عنوان "کمیته بررسی بحران های منطقه ای" انتشار می یابد، اشکارا مشی دولت ایران را تبلیغ می کند.  البته می دانید که رهبران شبکه "مهران بهاری" هم کاری بکار رژیم ایران ندارند. کما اینکه پدران فکریشان نیز کاری به کار رژیم حاکم که تبلور ملیت پرستی افراطی ضد آذربایجان است- نداشتند. هرچند سینه چاکان و هواداران علنی این شبکه خود را اینجا و آنجا مخالف رژیم ایران معرفی می کنند، ولی رهبران شبکه درگیر کارهای مهمتر؟؟ دیگری هستند.... بحث درباره همه این پیدا و پنهان ها و پیوستگی این شبکه ها باهمدیگر و ... نیازمند فرصت دیگری است..

   و اما درباره تبعیض جنسیتی در جنبش و میزان و نمودهای آن باید در فرصتی دیگر و با اشرافی کارشناسانه به بحث نشست. من در این مختصر فقط به چند نکته اشاره می کنم: علیرغم حضور بخشی از خانمها در جنبش، هنوز مردسالاری عمومی ناشی از وجود رژیم زن ستیز از یکسو و سنتهای اجتماعی-دینی از سوی دیگر و نگاه ابزاری به خانمها مانع از شرکت زنان به مقیاس لازم در نهضت است. به همان اندازه که نگرش دموکراتیک قابلیت جذب همدلی و فعالیت خانمها را دارد، تفکر و مشی افراطی  در کل، آنان را جذب نمی کند. برای تفکر افراطی و نژادپرستانه حضور زنان در بهترین حالت نقش تزئین ویترین را دارد. برای نیروهایی که مبارزه برای دموکراسی و مبارزه برای "رهایی ملی" را دو موضوع کاملا جداگانه می دانند و "رهایی" (استقلال و تشکیل دولت متکی بر "نژاد") را مقدم بر همه چیز می دانند، مبارزه خانمها برای برابر حقوقی  مآلا دموکراتیک انحراف محسوب می شود. از نظر این شیوه تفکر، تمام قوای موجود باید بر روی تحصیل "رهایی" یعنی استقلال – متمرکز شود و بنابرین جنبش زنان نیز مانند جنبش کارگری و اتحادیه ای هدر دادن نیرو است. در نتیجه این تفکر است که زنان و کارگران و اقشار تحت ستم دیگر موظف می گردند فقط سربازان بدون هویت جنسی و طبقاتی استقلال خواهی و تشکیل دولت "تورکی" شوند. بنظر من ستم و تبعیض جنسیتی اساسا در همین نکته نهفته است. و مبنا و نشان آنرا باید در اینجا جست و نه در هتاکیهای لمپنانه شبکه مهران بهاری و جوجه ابدالهایش نسبت به شما یا صدیقه خانم عدالتی، فاخته خانم زمانی، شهناز غلامی و یا دیگران. بعضی دوستان که از لمپنیسم در جنبش بهخشم می آیند، فراموش می کنند که این لمپنیسم بخشی از ایدئولوژی و منش این نیرو است. تصادفا دستجات افراطی و نژادپرست بسیار مایلند خانمی در ویترین خود داشته باشند و همانطور که بعضا بطور مضحک پسوند "دموکرات" را به اسم خود می افزایند، خانمی را هم به عنوان "حضور زنان" به رخ حریف بکشند. تصادفی نیست که تا زمانی که شما یا خانمهای دیگر گفته های ایشان را تکرار می کنید، یا در برابر ایشان نمی ایستید، عزیز هستید، قدمتان روی چشمشان است، نمونه زنان آگاه "ملی" و "تورک" هستید، ولی بهمحض اینکه کوچکترین تردیدی در شما بوجود آید و یا به کوچکترین تنقیدی بپردازید، و یا کاری برخلاف میل ایشان انجام دهید، آنگاه حملات و تحقیرها و دشنامها شروع می شوند و شما و امثال شما به الفاظ رکیک و حاوی تحقیر جنسی مواجه می شوید. این است اصل مسئله. حال این نکته بماند که هیچ نیروی نژادستا هرگز طرفدار جنبش زنان نبوده است. تجربه تاریخی در این باره کم نیست .

من در پاسخ به سئوال اول شما بخشی از پاسخ این سئوال را عرض کردم. این افکار ارتجاعی به ضرر ملت ما، به زیان جنبش حق طلبانه آذربایجان است. کسانی که واقعا به مردم ، ملت ، سرزمین، هویت، فرهنگ و زبان خود دل می سوزانند و انگیزه و محرک دیگری در کارشان نیست نمی توانند در برابر این خطرها سکوت کنند. جنبش حق طلبانه برخلاف برخی "لاغلاغیان" در برابر بیماری ها روئین تن نیست. وظیفه ما پاسداری از ارزش های انسانی ودموکراتیک جنبش آذربایجان است. آن حساسیت نسبت به ستم ملی که امروز شاهد آن هستیم، محصول رنج های بی پایان ملت و تلاش های فرزندان اوست. باید مانند مادری دلسوز مراقب جنبش بود تا به بیماری تفریط و افراطی گری و نژادپرستی و ... دچار نشود و از اصل انسانی خود دور نیافتد، پشتیبانی عمومی خود را از دست ندهد و منزوی نشود. وظیفه عناصر صادق و ملت دوست حقیقی آذربایجان ایستادگی دربرابر هر نوع تظاهر نژادپرستانه، افراطی و ارتجاعی است. . نخستین گام در این راستا دفاع از آزادی اندیشه و بیان در جنبش است. فقط از مسیر تامین آزادی انتقاد می توان کم و کیف و مابه ازای اندیشه ها  را نشان داد و افکار گوناگون را به قضاوت ملت نهاد. بی جهت نیست که کوچکترین تردید و یا تنقیدی بیدرنگ از سوی علنی های شبکه های مخفی و یا سینه چاکان فالانژیسم با شدیدترین برخوردها و تهمت ها پاسخ داده می شود و سربازان گمنامشان حتی تهدید به قتل می کنند. سینه چاکان نژادپرستی حتی برای تحریک عوام الناس به تحلیل های خنده دار هم متوسل می شوند. یکی از این موجودات، در جستجوی علت افشاگری من علیه شبکه مهران بهاری به این نتیجه رسیده است که من از شدت ناراحتی ناشی از برنده شدن هنرمندان جمهوری آذربایجان در یوروویژن دست به افشاگری علیه مهران بهاری زده ام.؟؟؟؟ 

ماه ها پیش من در یادداشتی پیرامون ماجرای "گرگان خاکستری" نوشتم:

 "... احزاب و جنبش هایی که در درون خود راه را بر دگراندیشی بسته و اختناق را فرمانروا کرده اند، پس از دستیابی به قدرت نیز همان شیوه را به جامعه تحمیل نموده اند. و همین موضوع یکی از علل افلاس آنان گشته است. ... احزاب و جریانات سیاسی همان زندگی ای را به جامعه به ارمغان خواهند آورد که امروز در درون خود دارند. سود ملت ما و سود نهضت آذربایجان در اتکاء به دموکراتیسم-  و  در موضوع مورد بحث ما- بطور مشخص گشودن راه آزادی نظر و فضای امن برای آنست...."

از حضراتی که شما را بخاطر انتشار نوشته ای از صدیق مورد سخیف ترین توهین ها و اتهامات قرار داده اند، انتظار ساختمان چه جامعه ای را می توان داشت؟

    وظیفه عناصر صادق، وظیفه کسانی که ادعای  دموکرات بودن و ملت دوستی دارند، اینست که به موازات مبارزه علیه شونیسم و استبداد حاکم، زیان های افکار افراط گرایانه، انحرافی و ارتجاعی "خودی" را نیز نشان دهند و مردم  را به دوری از آن افکار و رفتار ها  فراخوانند. متاسفانه و متاسفانه بخش عمده فعالین این نیرو به وظایف خود عمل نکرده و گروهی از آنان زمانی حتی به تطهیر شبکه ها و افکار پرداخته و یا خود را سپر دفاعی نژادپرستان و افراطیون کرده است. و طی سال های اخیر دیدیم که از این سیاستمداری نتیجه ای حاصلشان نشد. من سالها پیش پیش بینی کرده بودم که در آینده "جنبش ملی" به دو بخش اساسی تقسیم خواهد شد. این دو بخش اساسی نه فدرالیست ها و استقلال طلبان بلکه  دموکرات های آذربایجان از یکسو و نژادپرستان و گرگهای خاکستری از سوی دیگر خواهند بود. البته با طیف هایی سیال در میانه ایندو . اکنون جبهه ای که بجای ملت دوستی، "ملیت پرست" است و از خون و ژن ترکی سخن می گوید، پشت پرده عوامفریبانه "تقدم رهایی بر دموکراسی" ، دموکراسی را مسئله جنبش آذربایجان نمی داند و به شدت ضد دموکراتیک و سرکوبگر و منحط است، انسجام یافته، انسجام داده شده و یا در حال انسجام هر چه بیشتر است. ولی قطب دیگر فاقد این انسجام است. تزلزل، "سیاستمداری"، حسابگری ها، میل به تحسین عمومی و اغتشاش مسلکی، شجاعت را در بعضی نیروها فلج کرده است. برخی ها از امتیازات میان دوصندلی دل نمی کنند. و اینهاست که سبب کُندی در کار مبارزه با افکار ارتجاعی و نژادپرستانه در جنبش گشته است و نسل جوان جنبش را طعمه "حزب اللهی های" نوع جدید کرده است.

  سخن آخر:   

    برای پیشبرد نهضت ملی دموکراتیک در آذربایجان ، باید به سلاح واقع بینی، دموکراتیسم ، ملت دوستی و مردم خواهی مجهز بود و اندیشه های انحرافی و ارتجاعی را افشا و طرد کرد. ولی این افکار ارتجاعی کدام افکارند؟  تا زمانی که کیفیت  و مصادیق این انحرافات و ارتجاعی گری به دقت و تفصیل روشن نشده است، باندهایی از قبیل باند مهران بهاری در عوامفریبی هایشان موفق خواهند بود. اگر باند مهران بهاری بد است، علت بدیهایش کدامند؟  آیا بدی اینها منحصر به دشنامگویی هایشان است؟ کسانی که روز روشن هزاران دشنام و تهدید نثار دگراندیشان می کنند، در مورد مسائل اساسی جنبش چه فکری را تبلیغ می کنند؟ اگر مبانی فکری روشن نشود، همانطور که زمانی "حمید. د" به "داداش قاراقویونلو قیزیلباش" و او به "چنگیز تیمورلو" و این یکی به "مهران بهاری" تغییر نام داد، فردا  نام دیگری ظهور خواهد کرد و با تجربه بیشتر به کار خواهد پرداخت. باید خطوط ایدئولوژیک سیاسی اینها را افشا کرد تا در هر لباسی که ظاهر شوند، شناخته شوند. و به نظر من نیروی دلسوز و  آذربایجان باید خود را از چنگال خمود، پوپولیسم، تردید و امیدواری به معجزه میان نژادپرستان برهاند و برای ارائه سیمای دموکراتیک و انسانی خواسته های آذربایجان فعالانه بکوشد.  پس از دهه ها فراز و نشیب نیروی وسیعی در آذربایجان برای احقاق حقوق ملی و دموکراتیک به میدان آمده است. نباید اجازه داد شبکه های رنگارنگ نژادپرست و ... این نیرو و این انسان های صادق و پاکدل را بازیچه امیال نامقدس خود و آقایانشان سازند. بدون تلاش ملت دوستان ، جنبش برای برابری و آزادی در آذربایجان سرانجامی جز انزوا و شکست نخواهد داشت.  

آقای شیوا فرهمند راد

 

Missing media item.

سپاسگزارم از این که نام مرا نیز در میان بزرگان آوردید. روزها با خود کلنجار رفتم تا جسارت نوشتن پاسخ را بیابم.

 1- نخستین خصلتی که برای یک نویسنده قائلم، انسان‌دوستی است. نویسنده‌ی انسان‌دوست نمی‌تواند هیچ‌گونه تبعیضی را بپذیرد، چه جنسی، چه نژادی، چه دینی و عقیدتی، و... نویسنده‌ی انسان‌دوست در برابر این تبعیض‌ها و طرفداران تبعیض و نژادپرستان نیز نمی‌تواند ساکت بنشیند، تماشاگر باشد، و مبارزه با آنان را به بعد موکول کند، زیر این خطر وجود دارد که فاشیسم و نژادپرستی گسترش یابد، و آن‌گاه محتوای آن شعری که کشیش آلمانی مارتین نی‌مؤلر سرود تکرار شود: سرانجام روزی برای سلاخی به سراغ نویسنده‌ی انسان‌دوست هم بیایند که چرا زمانی فلان عقیده را داشته‌است، اما دیگر کسی نمانده‌باشد که نویسنده را پناه دهد.

 من می‌کوشم سزاوار نام نویسنده‌ای انسان‌دوست باشم، و بنابراین در پاسخ پرسش شما نظرم این است که البته باید جایی برای مقابله با افکار ارتجاعی موجود در بطن جنبش ملی آذربایجان از جمله نژادپرستی و تبعیض جنسیتی در پروسه مبارزه برای احقاق حقوق ملت آذربایجان لحاظ کرد، و البته جایی در خور آن.

 2- بنا بر آن‌چه در پاسخ پرسش پیشین نوشتم، افشاء کردن و به چالش کشیدن افکار ارتجاعی، نژادپرستانه و مردسالارانه در حرکت ملی آذربایجان را لازم می‌دانم، و این کار به نظر من بی‌گمان در تقویت گرایش های پیشرو در حرکت ملی آذربایجان نقشی بسیار سازنده و مثبت خواهد داشت. با پاک شدن سنگرها و با کنار رفتن پرده‌های دود و مه، با روشنگری و نشان‌دادن این که کدام نیروهای سالم در این حرکت شرکت دارند، بسیاری از نیروهای مترقی و مردمی که با تردید در کناری مانده‌اند و با ترس شاهد جولان دادن انواع و اقسام کج‌اندیشان عقب‌مانده در این عرصه هستند، به‌سوی این حرکت جلب و جذب خواهند شد. این را کوشیدم در مقاله‌ای با عنوان زهر در گفتمان آذربایجان نیز بیان کنم.

 ***

کمی توضیح بیشتر درباره‌ی دیدگاه‌هایم:

در کودکی‌های من در اردبیل محله‌ای به‌نام ارمنستان وجود داشت. همچنین یک گتو برای یهودیان ساخته‌بودند [جهودلر محله‌سی] و بازار کوچکی به‌نام بازار یهودیان [جهودلر بازاری، یا جهود بازاری] وجود داشت. هیچ نمی‌دانم که این‌ها آیا هنوز بر جا هستند یا نه. اما می‌دانم که در طول جنگ و حمله‌ی صدام حسین به ایران، هزاران تن از هم‌میهنان کردمان، دربه‌در و آواره و گریزان از بمباران‌ها، تا دوردست‌های اردبیل هم آمدند، ماندند، و کم‌کم ریشه دواندند. من نمی‌خواهم روزی را ببینم که گروه‌هایی پرچم گرگ خاکستری در دست، کردها را، ارمنیان را، یهودیان را، گلیک‌ها را، طالش‌ها را، تات‌ها را، و فارس‌ها را، از اردبیل و شهرها و روستاهای دیگر برانند، و سرانجام به سراغ دگراندیشان یا کسانی بروند که زمانی گویا آذربایجان را با ز ننوشته‌اند. برای من نشان گرگ خاکستری از نظر محتوا هیچ فرقی با نشان صلیب شکسته‌ی هیتلر ندارد و این را پنج سال پیش در وبلاگم نوشتم (در میان کامنت‌های این نوشته:

http://shivaf.blogspot.se/2007/12/blog-post_25.html)

 خواندن دیدگاه‌های کج‌اندیشان طرفدار عظمت ملت ترک و گرگ خاکستری و زن‌ستیزان از سویی ترسناک است، و از سویی دیگر نشان می‌دهد که اینان تا چه میزان ابله و عقب‌مانده‌اند و چگونه از این دوردست غربت، جهانی بیرون از واقعیت‌ها در ذهن خود ساخته‌اند. برای اینان هرکس که ترک یا آزربایجانی باشد، و البته مرد باشد، در جا و خودکار پاک و فرشته‌ای آسمانی‌ست، و فراموش می‌کنند که ملا حسنی ملت فارس نیست؛ صادق خلخالی ملت فارس نبود؛ موسوی اردبیلی ملت فارس نیست؛ یا حتی خامنه‌ای نیز ملت فارس نیست. فراموش می‌کنند که سکینه آشتیانی را و فرانک فرید را نه ملت فارس، که کسانی از خود آذربایجانیان محاکمه و محکوم کرده‌اند؛ فراموش می‌کنند که بسیجی‌های موتورسواری که در خیابان‌های تبریز جولان می‌دهند و با زنجیر و چماق به جان تظاهرکنندگان خواستار رسیدگی به وضع دریاچه‌ی ارومیه می‌افتند نیز ترک هستند.

 و سرانجام آن‌که، در مکتب انسان‌دوستی، اگر بامداد زیبایی دولتی اعلام کند که در مهرماه آینده کتاب‌های درسی کلاس اول ابتدایی به زبان‌های همه‌ی ملیت‌های ایران در مدارس سراسر کشور توزیع خواهد شد و دانش‌آموزان حق دارند انتخاب کنند که در چه کلاسی با چه کتابی می‌خواهند بنشینند، من گامی بزرگ به هدف خود نزدیک شده‌ام و شاهد آن خواهم بود که کودکان ایران، بی هیچ جنگ و خو‌ن‌ریزی، در کلاس اول دبستان به‌جای آموختن جادوی خواندن و نوشتن، با رنج آموختن زبانی تازه دست‌به‌گریبان نیستند.

اما شاید این خیال خامی بیش نیست؟

 

Şiva bəy Fərəhməndrad,

 

Əziz və sayğın xanım Müctehidi,

Sizdən cox təşəkkür edirəm ki mənim adımı böyük adamların arasında gətirmisiz. Neçə gün özümlə çarpışmışam ta sizin sorğularınızın cəvabını yazmaqa özümdə cəsarət tapam.

1- Məncə düzgün bir yazıçının ən önəmli sifəti onun insan-sevərliyidir. İnsan-sevər bir yazıçı heç bir ayrı-seçgiliyi, olur cinsi, irqi, dini ya dünya baxımı və sairə olsun, qəbul eləməz və o insan-sevər yazıçı belə ayrı-seçgiliklərin və onları təbliq edənlərin və irqçilərin qarşısında susa bilməz, tamaşaçı ola bilməz, və onlar ilə qarşılaşmağı sonraya qoya bilməz, çünkü faşism və irqçilik yayılıb qəviləşə bilər, ondaca Alman keşişi Martin Niemöller-in yazdığı ş`erin möhtəvası təkrar olar: Bir gün də insan-sevər yazıçının özünü öldürməyə gələndə, onu qaçırıb gizlətməyə daha heç bir kəs qalmayıb.

Mən çalışıram insan-sevər yazıçı adına layiq olam. Odur ki sizin sorğunuzun cəvabında deyə bilərəm ki Azərbaycan millətinin haqqlarını əldə etmək mübarizə gedişində mürtəce düşüncələrlə, o cümlədən irqçiliklə və cinsi ayrı-seçgiliklə qarşılaşmağa əlbəttə onunla uyğun bir yer açılmalıdır.

2- Birinci sorğuya yazdığım cəvab üzrə Azərbaycan milli hərəkatında mürtəce, irqçi, və patriarxal düşüncələri ifşa etməyi və onlarla qarşılaşmağı lazım bilirəm və məncə bu qarşılaşmaq Azərbaycan milli hərəkatında qabaqcıl baxışların güclənməsində böyük rolu ola bilər. Səngərlərin təmizlənməsi ilə, və tüstü və dumanın bir tərəfə getməsi ilə, hər bir zadı aydınlamaqla və görsətməklə ki hansı sağlam cinahlar bu mübarizədə şirkət edirlər, şübhə ilə qıraqda durub qorxu ilə baxıb bir sıra əyri-üyrü dalı qalmış müxtəlif adamların meydanda cövlan verməsini görən qabaqcıl və xəlqi qüvvələr bu hərəkətə sarı cəkilər və ona qoşularlar. Mən bunu Azərbaycan diskorsunun zəhərləməsi ünvanlı bir məqləmdə də deməyə çalışmşam.

Baxışlarım ətrafında bir qədər aydınlama:

Mənim uşaqlığımda Ərdəbildə Ermnistan adlı bir məhəllə var idi. Habelə yəhudilər üçün də bir ghetto düzəltmişdilər [cühüdlər məhəlləsi] və cühüdlər bazarı ya cühüd bazarı adında bir kiçik bazar da var idi. Heç bilmirəm bunlar yerində qalır, ya yox. Amma bilirəm ki müharibə zamanında və Səddam Hüsseyn İrana hücum aparan dövrdə minlərlə kürd həmvətənlərimiz el-obalarından darma-dağın düşüb bombalardan qaçmaq üçün ta Ərdəbil kimi uzaq yerə gəlib çixdılar, orda qaldılar, və tədricən kök saldılar. Mən istəmirəm o günü görəm ki Bozqurd bayraqi əlində bir grupp gəlib kürdləri, erməniləri, yəhudiləri, giləkləri, talışları, tatları, və farsları Ərdəbildən və başqa şəhərlərdən və kəndlərdən sürgün salsınlar və ondan sonra başqa dünya görüşü olan adamları ya Azərbaycan adını onlar istədiyi kimi yazmayan adamları didib sürgün salmağa gəlsinlər. Bozqurd nişanəsi mənim üçün Hitlerin qamalı xaçı ilə heç bir fərqı yoxdur və bunu beş il bundan irəli veblogumda da yazmışam (bu yazının kommentləri arasında: http://shivaf.blogspot.se/2007/12/blog-post_25.html)

Türk millətinin əzəmətinin və Bozqurdun tərəfdarlarının və qadınlar düşmənlərinin eybəcər nəzərlərini oxuyanda bir tərəfdən adamı qorxu tutur, amma o biri tərəfdən adam aydınca görür ki bunlar nə qədər səfeh və dalı-qalmışdırlar və necə bu uzaq qurbətdən öz xəyallarında gerçəklik ilə işi olmayan bir dünya qurmuşlar. Bunlar üçün hər bir türk ya آزربایجانلی və əlbəttə kişi, elə öz-özünə birdən ən təmiz mələk olur, və unudurlar ki Molla Həsəni fars milləti deyil; Sadıq Xalxali fars milləti deyildi; Musəvi Ərdəbili fars milləti deyil; ya Xaməneinin özü də fars milləti deyil. Onlar unudurlar ki Səkinə Aştiyanini və Fəranək Fəridi fars milləti yox, elə azərbaycanlılardan olan adamlar məhkum edirlər; unudurlar ki Təbriz xiyabanlarında motor üstə cövlan verən Bəsicilər, Urmu gölünü nicat verməyə çağıran adamları zəncir və çomaqla vurub qovanlar da elə türkdürlər.

Və son sözüm odur ki, insan-sevərlik məktəbində, bir dövlət bir gözəl səhər e`lam etsə ki gələn Mehr ayında məktəblərin birinci klasının kitabları İranın bütün məktəblərində bütün İran milliyyətlərinin  hamısının dillərində yayılacaq və uşaqların hansı kitab və hansı klası seçmək haqqı var, onda mən öz istəyimə bir böyük addım yaxınlaşmışam və onda görəcəyəm ki İran uşaqları davasız və qan tökülmədən, birinci klasda yazıb oxumaq cadusunu öyrənmək yerinə yeni bir dil öyrənməyin əzaabına düçar olmayırlar.

Amma bu bəlkə də elə xam bir uyğudur?

 

Hadi bəy Qaraçay

 

Sayın Leyla xanım Moctehedi,

Verdiyiniz sorğularla ilgili öz anlayışımı paylaşıram.

Daha öncələr də ulusal savaşımızın içində bəlli əyilimlər o sıradan qadın fenomeni, demokrasi, nasionalism,ırqçılıq və bu kimi örnəklər zaman zaman dartışılıbdır. Bu dartışmaları bir araya yığıb analiz etməyin özü də bir işdir və hərəkətin harada durduğunu, haraya yönəldiyini aydınlaşdırmaq üçün yararlı olar deyə düşünürəm.

Bu qonu daha öncə də dartışılıbdır deməklə sizin girişiminizin yersiz olduğunu söyləməirəm. Mən daha doğrusu məsələnin keçmişinə (sabiqəsinə) dönərək Azərbaycan Ulusal Qurtuluş Savaşının(bundan sonra qısatılmış olaraq AZ.U.Q.S) içində olan bu əyilimlərin sıradan olduqlarına, əsl olmadıqlarına bir giriş yapmaq istədim.

Az.U.Q.S-ı,  adından da bəlli olduğu kimi milli bir savaşdır. Bunun birinci amacı türk etnikinin ulusal(milli) haqlarının yenidən qurulması, siyasi özgürlüyüdür.

Az.U,Q,S – ı,  siyasi təşkilatlardan fərqli olaraq hansıysa bəlli bir platform, bəlli bir əsasnamə sahibi deyildir. Bu eyləm (hərəkət) ayrıcalıqları görünən, arada qarşı qarşıya duran siyasi görüşləri öz içinə alaraq iyələnə bilir. Dinçisindən tutmuş ateistinə kimi, solçusundan tutmuş sağçısına kimi bir çox qarşı qarşıya duran anlayışların kəsişdiyi bir nöqtəyə çevrilmiş durur.

Bütün bu təzadları, qarşı qarşıya durmuş görüşləri barındıran ulusal savaşımızın içində fəal olanların bir sırasının şəxsi görüşlərində olan seksismi, aşırıçılıqları hərəkətin bütününə keçərli tutmaq böyük yanlışlıq olar. Eləcə də bu eyləmin içində bəlli feministlərin, demokratların, sağçı ya solçuların ədəbiyatına arxalanaraq hərəkəti nə feministçi, nə demokratik,nə sağçı ya solçu adlandırmaq doğru olmaz.

Bu qısa girişin özəti(xulasəsi) bu iki tümcə olar:

Azərbaycan Ulusal Qurtuluş Savaşı, Azərbaycan türkünün siyasi iqtidar, siyasi özgürlük savaşıdır.

Azərbaycan Ulusal Qurtuluş Savaşı, bəlli bir siyasi təşkilat olmadığı üçün onun nəqd edilmə metodları bəlli siyasi təşkilatların nəqd edilmə motodlarından seçilməlidir.

İşarə etdiyiniz sorunlar və milli hərəkətin içində günün tələblərinə cavab verənməyən əyilimlərin nəqd metodlarına gəlincə bütün gəlişmiş toplumların, ölkələrin dənəyim və təcrübələrinə arxalanaraq çıxış yolları aramalıyıq.

İşarə etdiyiniz milli hərəkətin içində olan geriçi, irticayi görüşlərə qarşı qoymaq üçün bəlli bir yerin ayrılmasını siyasi terminolojidə qurum ya təşkilat adlandırmaq düz olar. Başqa sözlə, eyləmin içindəki geriçi görüşlərlə qarşı qarşıya qoymaq üçün uyqun qurumların yaranması qaçılmazdır. Azərbaycan feministlər qurumu, Azərbaycan ateistlər qurumu, Azərbaycan jurnalistlər qurumu. . . və bu kimi qurumların yaranması hərəkətin içində olan geriçi əyilimləri zaman zaman sıxışdırıb ata bilər. Bu qurumların öz dilləri, öz ədəbiyatları, öz yanaşma sistemləri olduğu üçün hərəkətin gənəl dilini və ədəbiyatını etgiləməyə başlayacaqdır. Bu qurumlar olmayınca bu qurumların savunmaq istədikləri ilkələr, dil və ədəbiyat da milli hərəkətin ilkələrinə, dilinə və ədəbiyatına yansıması çox çətin ya da olmazın olacaqdır.

Milli hərəkətimizin içində bu kimi qurumların olması böyük bir gərəksim, qaçılmaz bir zərurətdir. Qadınların qarşılıqlı haqlarını savunmaq üçün özəl qurumlar, demokratik ilkələrin yayılması, genişlənməsi üçün özəl siyasal sosyal platformların yazılıb ortalığa qoyulması və bu platformların çevrəsində orqanizələşmək.

Milli haqların əldə edilməsi üçün gedən savaşla ırqçılıq arasındakı ayrıntıların zaman zaman dartışılmasına ortma yaratmaq. 

Bəlli geriçi görüşləri yayan ədəbiyata qarşı qoyulması önəmlidir, onların geriçi mahiyətini açıqlayan bilimsəl araşdırmaların aparılması üçün işbirliyi yaradılmasının başarılı olacağına ınanıram. Bu işbirliyinin bir anlamı da yuxarıda söylədiyim kimi bəlli platformlara dayanaraq orqanizələşməkdir.

Azərbaycan Ulusal Qurtuluş Savaşı mahiyətcə demokrasi, insan haqları, azadlıq savaşı olduğu üçün öz ilkələrinə sadiq qalaraq silahlı savaşa qurşanmadan gedən bir savaşdır. "Ya öl, ya öldür" kimi  ilkələrlə öz sınırlarını bəlirləmişdir. Bu baxımdan bizim milli savaşımız olduqca sağlam, demokratik, bölgəsəl və dünya boyu global tələbləri yanıtlayan bir savaşdır. Bu savaşın içində çox çox ayrılıqlar daşıyan bireylər, fərdlər, qurumlar, siyasi təşkilatlar ayrı ayrılıqda çalışmaqdadırlar.

Önəmli olan və ən çox önəmli olan nədir deyə sorarsanız mən quşqunmadan qurumlaşma, təşkilatlanma deyə yanıtlaram.

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ناشناس
ایمیل رسیده

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.