هر وقت خبر تکاندهنده موردی از کودکآزاری راه خود را به سر تیتر رسانهها باز میکند، این باور بیشتر تقویت میشود که این اتفاقات دردناک به عموم مردم مربوط نمیشود. واکنش به کودکآزاری معمولا تقبیح پدر و مادر یا سرپرست کودکآزار است و دلسوزس و همدردی عمیق.
آنچه در این میان مطرح نمیشود یا کمتر مطرح میشود این است که مدتها شکنجه و عذاب و درد و رنج این کودکان با وجود نشانههای متعدد و واضح نظر هیچکس را جلب نکرده، نه دوست و آشنا و فامیل، نه معلم و مربی، نه پزشک و پرستار، نه نهادهای اجتماعی، نه دستگاه قضایی نه پلیس.
کودکآزاری برای بسیاری محصول قصور پدر و مادر، یعنی سرپرستی ددمنش است که یا به بیماریهای روحی روانی مبتلا است یا معتاد است یا مشکلاتی دیگر دارد.
در گزارش جهانی سال ۲۰۱۴ درباره خشونت علیه کودکان، یونیسف از اجرای "موفقیتآمیز" دو پروژه آزمایشی وزارت بهداشت ایران در سال ۲۰۱۳ برای آموزش کادر درمانی و اطلاعرسانی عمومی خبر میدهد. اما در همین گزارش آماری (بجز موارد قتل) در مورد ایران وجود ندارد. در مورد افغانستان اما میدانیم ۷۴ درصد کودکان تنبیه خشن، ۶۹ درصد تنبیه بدنی و ۶۲ درصد خشونت روانی را تجربه کردهاند. این آمار برای تاجیکستان به ترتیب، ۷۸، ۶۰ و ۷۳ درصد است.
اما واقعیت این است که کودکآزاری مسئله ای بسیار گسترده تر از این هاست، مسئله مسئله همه ماست. همه ما حتی اگر کودکی در دور و بر خود نداریم، خود روزی کودک بودهایم.
کودک آزاری مسئله سلامت اجتماع است. عوارض کودکآزاری میتواند تمام عمر سلامت جسمی، روانی و رفتاری فرد را به خطر بیندازد. جامعه نمیتواند به این حساس نباشد که نسلهای بعدی خود را متلاشی از تجربه کودکی به عرصه اجتماع میفرستد یا انسانهای سالمی را پرورش میدهد. در قبال کودکآزاری همه مسئولند. کودکآزاری تنها مسئله حاشیهنشینان اجتماع و محرومان نیست.
صد البته که فقر "بآسانی احتضار فضیلت است" اما کودکآزاری مرز و ملیت و قومیت و طبقه اجتماعی و دارایی و مقام و منزلت نمیشناسد، کودکآزاری همهجا میتواند حی و حاضر باشد، حتی در خانه ما، با درجات متفاوت از شدت و پیچیدگی. کودکآزاری حتی در توسعهیافتهترین جوامع هم پدیده شایعی است.
برای بسیاری کودکآزاری مترادف با آزار جنسی یا شکنجه بدنی است و از این رو تصور می شود که فقط از مجانین و جنایتکاران برمیآید. برای همین هم شاید وقتی از کودکآزاری میشنویم، مسئولیتی را متوجه خود نمیبینیم، چون فکر می کنیم که برخورد با آن وظیفه دولت است و مجلس و دستگاه قضایی و پلیس. کودکآزاری از ما دور است و اصلا در این دور و برها دیده نمیشود.
اما کودکآزاری فقط محصول بیرحمی و بدخویی نیست، چه بسا که ناخواسته باشد و ماحصل ندانستن، میتواند محصول فرهنگی باشد که نسل به نسل منتقل میشود، محصول این باشد که حقوق کودک را نمیشناسیم، که به این معنی است که حقوق خود، حقوق یک انسان را نمیشناسیم یا به آن احترام نمیگذاریم، شاید حتی محصول این باشد که واژه "کودک" را فقط برای فرد خردسال به کار می بریم و فراموش میکنیم که تا هجده سالگی دوره کودکی و نوجوانی است و از آن به بعد است که فرد رسما وارد بزرگسالی میشود.
اما از سوال سخت مسئولیت که بگذریم به سوالهایی سختتر و حتی دردناک میرسیم. آیا من هم قربانی کودکآزاری شدهام؟ آیا من هم کودکآزاری کردهام، اگر خواهر و برادری داریم، بخصوص اگر از ما کوچکترند، آیا ما هم عامل آزار او بودهایم؟ آیا در زندگی روزمره شاهد کودکآزاری نیستیم؟
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
افزودن دیدگاه جدید