رفتن به محتوای اصلی

کشف تخت جمشید در عصر رنسانس و بازیابی هویّت ایرانی
25.04.2012 - 10:36

کشفِ تختِ جمیشید در عصر رنسانس و بازیابی هویّتِ ایرانی

 

 پیشگفتار

 در اواسط قرن هفتم که اعراب با پیروزی خود بر امپراطوری ساسانیان، سرزمین ایران را به تصرفِ خشونت آمیر خود در آوردند. قرنها "تاریخِ شکوهمندِ ایرانِ قبل از اسلام" از صحنه و حوزهء تاریخِ جهانی، از تاریخِ پویایِ اروپا، و جهانِ غرب به بیرون پرتاب و بطور کلی در زیر زمین هایِ تاریکِ تاریخ ناپدید و تا به امروز هم در روشناییِ راسیونال قامت بلند نکرده و همچنان از هر سو مورد تهاجم و دچار روشهایِ آنارشیستیِ شناختیِ بیگانگان میباشد. با وجودِ عصر گلوبال و قرنِ انقلاب اطلاع رسانیِ فراگیر، هنوز هم هویّتِ ایرانی کم و بیش با بحرانی جدی روبروست.

● پیشوایان جامعهء عرب در فاز آغازین قرون وسطی با آشنایی با ساختار های سیاسی آنزمان و با پیروی از دیدگاه Aurelius Augustinus "اورلیوس اوگوستینوس" که بنیادگذار تز حکومتِ مطلقِ آسمانی و کلیساییِ دینی میباشد(آمیختن سیاست،حکومت، و دین به رهبری روحانیّت و کلیسا)، برای برخورد و جنگ با دو همسایه و دو ابر قدرت آنزمانِ خود، یعنی امپراطوریهایِ ساسانی و رُم شرقی با دامن زدن به "ناسیونالیسم عربی" از آن یک ایدئولوژی ایی بنام "دین اسلام" را بنیاد نهادند. "دین اسلام ایدئولوژیک" پلاتفرم و خمیرمایهءِ همبستگی و به منظور اتحّادِ تیره هایِ عرب تبار عشیره ای پراکنده در شبه جزیرهءِ عربستان در یک جبهه و جمع آوریِ آنها زیر یک سقف بود. اعراب دینِ اسلام ایدئولوزیک و آسمانی را با سیستم حکومتیِ زمینی این جهانی آمیختند و با ساختار ترکیبیِ "خلیفه گری" تسخیر ممالک و کشورگشاییِ خود را با لشکر کشی و خونریزی از سر گرفتند.

● استراتژی و ناسیونالیسم عربی در پوشش دینی بنام اسلام در ایران هم فقط قصدِ نهادینه کردنِ فرهنگِ عربی تحتِ لوایِ اشاعهءِ دین اسلام و ساختار حکومتِ خلیفه گری با فرمانرواییِ مطلقِ قوم ِخود را داشتند و به پاکسازی و نابودیِ تاریخِ مکتوبِ و شفاهیِ بومی و حقیقیِ سرزمین ایران پرداختند.

 مطالبی که اعراب در قرون وسطی در مورد ایران نوشتند برایِ سرپوش گذاشتن و ایجادِ اختلال و انحراف در تاریخ نویسیِ حقیقیِ ایران و بدونِ شک بسودِ منافع طبقاتیِ قومِ خود بود. از سویی دیگر جهان و کشورهایِ اروپاییِ در حال گذار از افکار متافیزیک به مرحلهءِ اندیشهء خردگرایی و دانشگاهیِ این جهانی و در حال شکوفاییِ آنزمان، از همین تاریخ نویسیِ نادرستِ اعراب دربارهء ایران هم بی اطلاع بودند.

● مهاجرت تُرک تباران از سال 1071 بسویِ جغرافیایِ غرب مسکونیِ خود یعنی به سمتِ آسیای میانه، قفقاز، ایران، و آسیای کوچک(ترکیه امروز) مانند اعراب دین اسلام را هم ایدئولوژی کشورگشایی و زیر بنایِ فرهنگ و تمدن سازیِ خود قرار دادند در نتیجه ایرانیان قرنها فرصت و امکانِ بازگشت به بازسازیِ فرهنگ و باز نویسیِ و ثبتِ تاریخِ حقیقیِ خود بدونِ دخالت دینِ اسلام و امکانِ خویشتن یابیِ مجدد ایرانیِ خود را نیافتند.

● جنگهای صلیبی بین مسیحیان و مسلمانان در قرونِ وسطی که به دستور قیصر ها و پادشاهانِ اروپا به منظور باز پس گیری "سرزمین مقدس" از چنگِ مسلمانان بود، تنها سیاست و استراتژیِ خود را بر باز گرداندنِ "سرزمینِ مقدس" محدود کرده بودند و به کشورهایِ دیگر جهانِ شرق از جمله ایران توجّهی از خود نشان نمیدادند.

● با وجود اینکه کارشناسان و پژوهشگرانِ قارهءِ اروپا پایهءِ تمدنِ آفرینی و تاریخ نگاریِ گذشتهءِ خود را بیشتر بر اساس قارهءِ اروپا و بر تاریخ آنتیکِ یونان و رُم باستان بنا نهاده اند، امّا کشفِ مجدد، اخبار رسانی، انتشارِ اسناد و نقشه هایِ معماریِ بنایِ تخت جمشید که معرفی و شکوفاییِ فرهنگ با جهان بینی و روابطِ اجتماعیِ ایرانِ بدونِ دین اسلام را در افکار و در پیشگاهِ فراگیر عمومی بویژه در جغرافیایِ مرکزیِ قارهءِ اروپا به دنبال داشت، دست آوردِ عصر  مدرنیته  و دوران روشنگری و نظامِ سرمایه داریِ و سیستمِ اقتصادِ کشورهایِ اروپایی است.

اواخر قرنِ چهاردهم کشورهایِ مترقیِ اروپا سیاستِ گسترش استعمارگرانه گلوبال خود را برای دست یابی به سرزمین ها و معادن با منابعِ طبیعی با هدفِ توسعهءِ روز افزونِ برنامهء اقتصادِ کاپیتالیستیِ خود آغاز کرد و به منظور کشف و شناختِ جغرافیایِ جهانی که شناختِ فرهنگی و تاریخی و اجتماعی دیگر مردمان را هم بدنبال داشت، از راههایِ دریایی و خشکی، راهی سایر قاره ها و کشورها و ممالک دیگر شدند.

● در مراحلِ رشدِ سیستم سرمایه داریِ انقلابی و پروسهءِ تکاملیِ قرنِ پانزده که در اروپا عصر رفرماسیون، رنسانس، مدرنیته، و روشنگری راسیونالِ خردگرایی با سکولاریسم و دمکراسی و حتّی لیبرال دمکراسی را با نفیِ حکومتِ دینی کلیسا و حکومت قیصری مستبد  با پارامترهایِ دانش محور این جهانی حرکتِ خود را آغاز کرده بود، امّا بر عکس قارهء اروپا، مردمان تُرک تبار در ایران سلسلهءِ صفویان و در ادامه قاجاریان با مذهب شیعهءِ دوازده امامیِ قزلباشِ موروثی و در آسیای کوچک(ترکیه امروز) عثمانیان با ایدئولوژیِ اسلامیِ سنّی و با تکرار دوران و ساختار حکومتیِ فئودالیتهءِ قبیله ایِ پسا مدرن در شکل سلطانی و خلیفه گری به گسترشِ اسلامگراییِ متافیزیکِ واپسگرا تا نیمهءِ اوّل قرن 20 اقدام کردند، که همین امر باعثِ عقب ماندگی و شکاف در روندِ بکارگیریِ تکاملیِ تئوریهایِ دمکراسی و باز ماندن از جایگزینیِ ساختارهایِ سیاسیِ حکومتیِ قانونمندِ برخاسته از ضرورتها و تضادهایِ طبقاتیِ این جهانی، همچنین سد کردنِ گسترشِ جهان بینی و اندیشهء راسیونال خردگرایی بجایِ دیدگاهِ متافیزیکِ دینی بین جهانِ شرق از جهان غرب شد.

 

●  به عبارتی دیگر، پیروزی اعراب و دین اسلام بر امپراطوری ساسانیان در نیمه های اوّل قرن هفتم میلادی و پیروزی تُرکان عثمانی بر امپراطوری رُم شرقی در سال 1453 میلادی که جایگزینی و تحکیم دین اسلام با ترویجِ فرهنگِ اسلامی و ساختار حکومتیِ خلیفه گری و سلطانی را شامل شد، برای جهان شرق در پروسهءِ تکاملیِ خود بلایی جبران ناپذیر میباشد. پیروزی عثمانیان بر کنستانتین(استانبول امروز) پایتخت رُم شرقی، فرهنگ اسلامگرایی را جانشین اندیشه و فرهنگ اروپایی کردند و بینِ سرزمین ایران و مرزهای اروپای غربی با فرهنگِ دوآلیسم و راسیونال آن هزاران کیلومتر فاصله انداختند و در حقیقت ایران و فرهنگِ ایرانی از همان زمان در جهانِ درحالِ تحوّل و دگرگونیِ مفید و پیش رونده  منزوی شد.

  در مجموع دو قوم عرب و تُرک از اوایل قرون وسطی تا پایان جنگ اوّل جهانی در قرن 20 به گسترشِ جهان بینی دین اسلام متافیزیک و ساختار خلافت با فرهنگِ سنتّی ایراسیونال آن مبادرت ورزیدند و به پاکسازی سه فرهنگ: ایرانی، یونانی، و رُم شرقی (ایتالیایی) که گهوراهءِ تمدّن جهانی هستند اقدام کردند. علّت عقب ماندگی کشور یونانِ بنیاد گذار اسکلت بندیِ اندیشه و ساختارهایِ قانونمندِ قارهء اروپا و جهان از کاروانِ سایر کشورهایِ مترقّیِ اروپایی، تسخیر و حکمرانی بیش از 350  سالهء مردمان تُرک تباران عثمانی بر این سرزمین بوده است.

● همچنین در همین دورانِ صفویان و عثمانیان هست که بیش از سه/ چهارم جمعیّتِ مردم کُرد که در مجموع یکی از پایهء هایِ اصلیِ قوم ایرانی تباری و بیناد گذارِ تمدّن و هویّتِ ایرانی هستند از بدنهءِ ایران جدا شد و بجای آن قوم مهاجر تُرک را در محورِ سیاست ورزیِ حکومتهایِ مرکزیِ حاکم بر ایران قرار دادند که خود باعثِ پراکندگی و بیگانگیِ اقوام ایرانی نسبت به همدیگر و تضعیف ناسیونالیتت ایرانی و وحدتِ ملّی بود و هست.

 کشفِ تختِ جمشد در عصر جدید و بازیابی هویّتِ ایرانی،

 با وجود اسلامگراییِ صفویان و عثمانیان در شرق که انزوایِ ملّت و سرزمین ایران را در پی داشت، امّا سرزمین ایران بنا به موقعیّتِ ژئوپُلتیک و راههایِ آبی و خشکی بازرگانیِ آن، در دورهءِ سلسلهءِ صفویان هم در دایره و گردشِ سیستم سرمایه داری بازرگانیِ سنتّی طبیعی جهانی قرار گرفت و آمد و شدِ جهانگردان، پرسنلِ سیاسی و بازرگانیِ کشورهایِ در حال رشدِ اروپا به ایران میّسر گردید. از قرن شانزده به بعد هم شانس برنامهء کشفِ مجددِ تختِ جمشید و زنده کردن تاریخ مستند و فرهنگِ راستین بدونِ دینِ اسلام سرزمینِ ایرانِ باستانِ بوسیلهءِ شهروندانِ و کارشناسان اروپایی فراهم شد.

● مأموران و کارگزارانِ سیاسی، بازرگانانِ خارجی، افرادِ تجّار بریتانیایی و هلندی کمپانیِ هند شرقی، همچنین افرادِ مروجِ دینِ مسیح، و جهانگردانِ اروپایی که به جهانِ شرق و ایران سفر میکردند، فرهنگ و تاریخِ گذشتهءِ هدفمند پنهان نگهداشته شدهءِ ایران از سویِ اعراب و تُرک تباران، با آثار باستانی سرزمین ایران مورد توجه آنها قرار میگرفت و هر کس در حدِ توان و تخصصِ خود بطور ساده اوّلین گزارشها و رسم و طرحها و تصاویری دستی از تخت جمشید را تهیّه میکردند و در بازگشت به کشورهایِ اروپاییِ خود آنها را در جوامع اروپا و غرب انتشار میدادند که به همین ترتیب دیدگاه و نظر پژوهشگرانِ باستان شناسی و علومِ دانشگاهیِ اروپا و غرب را بخود جلب کرد و در طیِ پروسه هایِ تحقیقیِ متوالی تختِ جمشید و فرهنگ و فلسفهءِ جهان بینیِ ایرانیان در عصر جدید بوسیلهء جهانگردان، باستان شناسان، ادیبان، اندیشمندان، فیلسوفانِ طراز اوّل مردمانِ اروپایی و غرب دوباره زنده گردید. که بطور شتابان به ذکر نام چند نفر از برجسته ترین آنها پرداخته میشود:

▬ Pietro della valle جهانگرد رُمی در سفر خود به ایران در سال 1621 میلادی گزارش مفصلی از تخت جمشید را تهیّه کرد.

  ▬    Sir Anthony Sherley  "آنتونی شرلی"(1565-1635) جهانگرد انگلیسی است که در دستگاه شاه عباس حضور داشته است، گزارشاتی از سرزمین و فرهنگ ایرانی را برای خانوادهءِ سلطنتی بریتانیا تهیّه میکرده است.

▬ Sir John Chardin  که از سال 1665 میلادی تا 1677 به مدت هشت در منطقه و ایران بوده است و به بازرگانی سنگهای قیمتی مشغول بوده و بر زبان فارسی هم تسلط داشته است، تحقیقاتِ جهانگردی و ایران شناسیِ خود را در ده جلد کتاب در سال 1711 میلادی انتشار داده است که منبع  معتبری برایِ معرفی و شناساندن ایران به قارهءِ اروپا و جهان غرب بوده است. این کتابها به چندین زبان اروپایی ترجمه گردید.

▬ John Fryer  جهانگرد، پزشک، و نویسنده بریتانیایی گزارشاتی از فرهنگ، روابط اجتماعی ، و اقتصادیِ مفصلی در سفرهایِ هشت سالهءِ تحقیقاتی قرنِ هفدهِ خود در شرق را بویژه  دربارهء اوضاع  هندِ شرقی  و ایران را تهیّه کرد و آنها را در سال 1698 انتشار داد.

▬  1680 میلادی  Jean Cardin فرانسوی در سفر خود به ایران طرح و نقاشی با نقشه های معماری زا تخت جمشید را تهیّه کرد.

Engelbert Kämpfer  آلمانی در سال 1683 میلادی پزشک و منشیِ گروه فرستادهءِ خانوادهء سلطنتی سوئدی به دربار صفویان در ایران بود.  گزارشاتی را در مورد ایران و فرهنگ آن تهیه کرد

▬  E-N.Flandin نقاش زبردست فرانسوی  که رسم و نقاسی او در آثار باستانشناسی شرق و شمال آفریقا شناسی شهرت جهانی دارد. تصویر سیاه قلم شمارهء 3 در نمودار به پیوست این نوشتار از ایشان میباشد که شاید اوّلین نما از تخت جمشید در عصر جدید بوده باشد.

▬  P.Coste برای اوّلین بار نما و تصاویری از سیاه قلم از آثار تخت جمشید بر روی کاغذ رسم کردند که در جوامع غرب در قرن نوزده مورد توجه بسیار قرار گرفت.

   F.C. Andreas  و E. Stolze,   اوّلین تصاویر با دوربین عکاسی از تخت جمشید را در دو جلد کتاب عکس فتوگرافی در فُرمات بزرگ در سال 1882 میلادی در برلین آلمان انتشار یافت.

  از  ch.chipie نقاشی و نماهایِ تختِ جمشید بازسازی شده و ترسیم شدند. در نمودار به پیوست  تصویر و طرح شمارهءِ 4 و شمارهءِ 6 از ایشان هست.

 Joseph Arthur de Gobineau " آرتور دو گوبینو" دیپلمات، شرق شناس، و نویسدهءِ فرانسوی که مدّت مدیدی را به عنوان پژوهشگر و سفیر کشور فرانسه در ایران بوده است، کتابی بسیار سودمند بنام: ( die Welt der Perser) "جهان و یا جهان بینی پارسی ها"  را نوشته است.

▀ ▬  آریایی بودنِ ایرانیان و مردم اروپا

 باستان شناسان برپایهءِ سنگ لوحه بجا مانده از داریوش 1 پادشاهء بزرگ هخامنشی در نقش رستم که گفته است: "من به عنوان یک آریایی از نژاد آریا هستم" روشنفکران و فیلسوفان اروپا نسلهایِ گذشتهء خود را هم تبار ایرانیان میدانستند. بعد از تعریف نژادِ آریاییِ بودنِ اروپا و ایرانیان، زبان شناسانی مانند  Sir William Johns وابستگی گراماتیکیِ زبانهایِ اروپا و زبانِ سانسکریت ( زبان هندی باستان و زبان پارسی باستان) را به حوزهء تحقیقات کشاندند.

▬ 30 سال بعد از آن زبانِ شناس آلمانی" Fran Bopp" با مطرح کردن دلایلی قطعأ اعلام داشت که زبان پارسی و زبانهای هند و اروپایی هم ریشه و از یک خانواده میباشند.

▬ با فرا رسیدنِ عصر مدرنیته در اروپا که ناسیونالیسم و شکل گیری "حکومت های ملّی" را بهمراه آورد. ناسیونالیست ها و آکادمیکهای اروپا نژاد و تبار شناسی را بر اساس پیوندِ زبانی و فرهنگی قرار دادند و چنین برداشتی را کردند که گذشتگانِ مردمانِ اروپایی شاخه هایی از آریایی هایِ باستانِ و از پارسی هایِ (ایرانیان) باستان میباشند. چنانکه مفهوم نام سرزمین "ایران" یعنی سرزمین آریایی ها ( آن سرزمین و جغرافیایی که آریایی ها در آن بسر میبرند و به آنها تعلق دارد) هست.

  ایران شناسی از نگاهِ اندیشمندانِ مشهورِ اروپا در عصر جدید

 در عصر روشنگری که قرن هفده و هیجده را بر میگیرد و در واقع فاصلهءِ زمانی انقلاب در انگلستان 1688 میلادی تا انقلاب فرانسه 1789 میلادی است، نه فقط در قارهءِ اروپا به انقلاب اجتماعی و سیاسی، انقلاب در فلسفه، تحول در شناخت جهانِ پیرامونی را بر پایهءی علوم تجربی و خردگرایی را شامل شد، بلکه بحث آن فراتر از جغرافیای اروپا قدم گذاشت و کشف تمدن، فرهنگ و جهان بینی، تاریخِ مستند و راسیونال زندهءِ سایر مردمان و کشورها از جمله ایران را هم در بر گرفت.

ایران شناسی و تبار شناسی مردمان اروپایی در عصر جدید اندیشمندانِ اروپا را به دورانِ قبل از میلاد و به تحلیل و پیامد 200 سال جنگ بین ایرانیان و یونانیان کشاند. گروهی از صاحب نظران در قطب بندیِ جهانی ایرانیان را نمایندهءِ جهان شرق و یونان را نمایندهء اروپا و غرب محسوب کردند و با توسل به گفته هایِ "ارسطو فیلسوف یونانی" که به مناسبت جنگهای ایران و یونان با غرض ورزی سیاسی ساختارها سیاسی ایرانیان را سمبل استبداد و برده داری و بربریّت آسیایی نامیده و ساختار های یونان را نمایندهءِ اروپا و دمکراتیک قلمداد کرده است را، اساس ارزیابی خود در عصر جدیدِ روشنگری قرن هفده و هیجده ایران شناسی قرار دادند.

▬ افرادی مانند: Hans- Joachim Gehrk/ و Mill John Stuart/ و Johann Gustaf Droysen از صاحب نظرانی هستند که از شکستهایِ ایرانیان در جنگهای 200 ساله در مقابل یونان اظهار خرسندی کرده اند و این شکست ها را اوّلین مهار و محاصرهء سیاسیِ جهانِ شرق از سویِ جهانِ غرب (اروپای غربی) ارزیابی کرده اند. در واقع این جنگهایِ 200 ساله را رقابت بین دیسیپلین ها و ساختارهایِ سیاسی بر روی کرهء زمین بین ایرانیان و یونانیان به نمایندگی از جهان شرق و غرب را میدانستند.

  Michel Breal فیلسوف فرانسوی در سال 1896 میلادی پیشنهاد کرد که دویِ ماراتون( یک سرباز یونانی مسافت تقریبأ 42 کیلومتر بین دشت ماراتون محل جنگ که یونانی ها بر سپاه ایرانیان پیروز شدند تا شهر آتن را دوید که خبر پیروزی را به آتن برساند) را به یکی از دیسیپلین بازیهای المپیک تبدیل کنند و پذیرفته شد.

  Georg Wilhelm Friedrich Hegel"گئورگ ویلهلم فریدریش هِگِل" جنگهای ایرانیان و یونانی ها را موضوع توازُن قدرت در عرصهءِ جهانی و تقسیم آن میدانسته و اظهار خشنودی کرده است که در نهایت یونانی ها پیروزیِ تاریخی را کسب کردند.

 ارزیابی مثبت چهره های مشهور اروپا از هویّت و فرهنگِ ایرانی

 برخلاف نظر ارسطو و سایر افراد در بالا مذکور که نسبت به سیستمهایِ ایرانیان دیدگاهی منفی داشتند، امروز اثبات شده است که هیچکدام از سه ساختار حکومتی: 1- دمکراسی یونان باستان 2- جمهوری رُم باستان 3- ساتراپ ایران باستان که حکومتهایِ مدرن و دمکراتیک امروز ترکیبی از هر سه این سیستم ها میباشند، هیچکدام به مفهوم واقعیِ امروز دمکراتیک نبوده اند. در ساختار دمکراسی یونان باستان جامعه طبقاتیِ شدید بوده و به چهار طبقه تقسیم شده بود که حقِ انتخاب کردن و انتخاب شدن و حقوقِ طبقاتی متفاوت و غیر دمکراتیک و بوده است، زنان، بردگان، و غیر یونانی ها از حق رأی برخوردار نبودند و طبقات پایین اجازهء کسب هر مقامی را نداشته اند. ارسطو خود هم مخالفِ حکومتِ مردمی و دمکراتیک بود. در سیستم جمهوری رُم باستان هم بردگان و بیگانگان از حق رأی برخوردار نبوده اند. امّا در هیچ سند و قانونی ایرانیان باستان سخن از برده و سلب حق رأی از کسی نبوده است. کوروش کبیر رسمأ اعلام کرده است، که هر کس حاکمیّت او را نمی پذیرد، آزاد هست برود.

▬ هِرُدُت مورخ، جغرافیا و مردم شناس، همچنین "گزنفون" نویسنده و سیاست مدار یونانی  و از همه مهمتر "پلاتون" فیلسوف یونانی از ایرانیان باستان با ارج و احترام  گذاشتن بسیار از آنها به نیکی و دادگستریِ آنها نوشته اند و یاد کرده اند. چرا که ساختار ساتراپ ایرانی زیر بنای حکومتهای چند فرهنگی، چند ملیّتی، با سیستم غیر متمرکز (زیر بنای فدرالیسم امروز)، آزادی ادیان و در واقع بینادگذار حقوق بشر و تفکیکِ قوای سه گانهءء حکومتی هستند.

▬ Charles- Louis de Montesquieu(شال لوئی دو  منتسکیو). تئوریسین ساختار حکومتی مدرن در عصر جدید، بر خلاف نظر ارسطو و سایر افرادی که دیدگاه منفی نسبت به ساختارهایِ ایران باستان داشتند، بر همان ساختار سیاسی ساتراپ و ساتراپی را که انتقادگران اروپایی آنرا سمبل حکومت استبدادی آسیایی و شرق زمین میدانستند تئوریهای ساختار حکومتی خود را بنا نهاد . منتسکیو دارای دو اثر بسیار شناخته شده در جهان است که عبارتند از: نامه های ایرانی (Persische Beriefe) که در سال 1721 میلادی انتشار یافت و دیگری" روح القوانین (Vom Geist der Gesetze) هست که در سال 1748 میلادی منتشر شد. اثر اوّل یعنی "نامه های ایرانیِ" منتسکیو، زیربنای کتاب دوّم یعنی روح القوانین اوست، کتاب روح القوانین منتکسیو هم نسخهء عصر رورشنگری و مدرنیته با ساختارهای حکومتی سکولار و دمکراتیک در اروپاست. در نتیجه اندیشه و جهان بینیِ ایرانی در پروسهءِ عصر روشنگریِ اروپا نقشی مهمی داشته است.

▬ گذشته از منتسکیو اندیشمندانِ دیگرِ اروپایی مانند: ایمانوئل کانت، وُلفگانگ فُن گوته، فردریش نیچه، برتراند آرتور ویلیام راسل، و افراد آکادمیک و دانشگاهیِ اروپا، فرهنگِ ایرانی را ارج گذاشته اند و خود مبلغِ تمدّن و فرهنگ ایرانی، هویّتِ ایرانی و در حقیقت عواملِ ترویج ایرانشناسی در اروپا و در جهان شدند:

▬ Immanuel Kant "ایمانوئل کانت"فیلسوف مشهور آلمانی و از مهمترین فیلسوفان قرن نوزده اروپا، 1764 میلادی از فرهنگ و جهان بینی ایرانی، شایستگی مبالغه آمیزی را بیان داشته است و ایران را " فرانسهءِ آسیا" نامیده است. او گفته است ایرانی ها دارای ادب و فرهنگی شایسته و شاعر و فیلسوفان بزرگی دارند. از شراب شیراز هم بی خبر نبوده است و آنرا بهترین ها میدانسته است.

▬ Johan Wolfgang von Goethe  " گوته"  شاعر و نویسنده، محقق، و سیاست مدار آلمانی در  اثر ادبی "دیوان شرقی- غربی" خود اشعار و سبک حافظ را سرمشق و الهام بخش خود قرار داده است که گویند این اثر او تقدیم به حافظ  و ایرانیان هست و در سال 1819 میلادی انتشار یافت. گوته با برداشتی که از ایرانیان داشت چنین گفته است که: هرکس خود و دیگران را بشناسد در خواهد یافت که شرق و غرب را (منظور ایران) نمی توان از هم جدا کرد. اکنون یادبودِ دیالوگِ تلویحیِ گوته و حافظ در دیوان غربی، شرقی گوته، واقع در شهر "وایمار" آلمان که در آن گوته به خاک شپرده شده است وجود دارد. محمّد خاتمی رئیس جمهور وقتِ نظام جمهوری اسلامی در سال 2000 میلادی در سفر خود به آلمان، شخصأ از این یادبود در شهر وایمار دیدار کرد.

Herder  Johan Gottfried  "یوهان جونفرید هِردر" تئولوگ، شاعر از هم شهریهای  "ولفگانگ گوته" 1787 میلادی نوشته است: هرچه گزنفون تاریخ نویس یونانی به نیکی از فرهنگ و تمدّن پارسی ها ( ایران قبل از اسلام) که فردی مانند کوروش کبیر در میان آنها تربیّت شده است، یاد کرده و به رشتهءِ تحریر در آورده است کاملأ درست و بحق میباشد و آلمانی ها میتوانند بخود ببالند که با این مردم وابستگی نژادی و فرهنگی دارند. از آنزمان مطرح شده است که زبان و اندیشهءِ اروپا زیر مجموعه و یا شاخه ای از فرهنگ باستانی" آریایی های شرق از جمله ایران و هند" میباشد.

▬  Friedrich Schlegel 1808 میلادی بعد از تحقیقات عمیق در زبان و فرهنگ به این نتیجه رسید که نسلهای گذشتهءِ اروپا در آنزمانی که هنوز در جایگاهِ اوّلیّهءِ خود یعنی در آسیا بودند تحت نام" آریایی" شناخته میشدند. 1827 تز دیگری مطرح شد که فرهنگِ کِلتی ( به لاتین سِلتی) مردمانِ اروپای مرکزی بر پایهء فرهنگ پارسی ها ( ایرانیان باستان) بنا شده است و چندی از باورها با مراسم دینی، معنوی، و روحانی مردمان اروپا ریشه در دیدگاهءِ پیامبر ایرانی"زرتشت دارد". چنانکه میترائیسم ایرانی که بوسیلهء  امپراطوری رُم به اروپا آورده شد تا قرن چهارم در این قاره رواج داشته است.

 کشاندن بحثِ نژادِ آریایی به حوزه های بیولوژیکی و ایدئولوژیکِ سیاسی

 در قرن نوزده هست که متأسفانه این وابستگیِ مثبتِ فرهنگی  و زبانی بین مردم اروپا و ایرانیان به مرحلهء بیو لوژیگی کشیده شد. Christian Lassen ایدئولوگ نروژی تبار که در دانشگاه شهر بُن آلمان به امر تدریس مشغول بوده است 1847 میلادی نظر داده است که هندیها و پارسی هایِ باستان (ایرانی ها) خود را آریایی می نامیدند، که مردم آلمان و جنگجویان آن به آریایی بودنِ خود هم اهمیّتِ خاصی میداده اند و با مردمانِ هند و ایرانِ باستان، فصلِ مشترکی دارند.

▬ با گذار بحثِ آریایی بودنِ ایرانیان و مردم اروپا بویژه آلمانی ها از جنبه هایِ فرهنگی و زبانی و کشاندنِ آن به فاز بیولوژیکی و سیاسی و پیوندِ نژادی و حتّی رنگِ پوست و چشم کم کم موضوع واژهءِ فرهنگی و زبانیِ" آریا، و یا آریایی بودن" را با واژهءِ شمالی (منظور اروپای شمالی و اسکاندیناوی، و یا بطور کلی به آلمانی ها) ارتباط داده شد، و آریایی بودن آلمانی ها برجسته شد و ایرانیان به حاشیه رانده شدند.

Joseph Arthur de Gobineau  ▬ سیاستمدار و نویسندهءِ فرانسوی بنیاد گذار تز بیولوژی کردنِ واژهء "فرهنگی و زبانیِ" آریایی میباشد. او که بنا به تحقیقات آسیب پذیری در نتیجهءِ آمیختگی نژادها مشهور هست، معتقد بود که مردمان آریایی، نسلهایِ گذشتهءِ نژادِ سفید هستند که بر نژادهای زرد و سیاه برتری دارند و بر این نظر بود که نسل آریاییِ ( آسیا و بویژه ایران) با نژادهای مهاجر دیگرِ غیر آریایی آمیخته شده است و دیگر آریایی یکدست و خالص نیستند، در نتیجه همگون بودن و خالص ترین نژادِ آریاییِ بجا مانده "مردم ژرمن" میباشند.

▬ با رشد و گسترش سوسیال ناسیونالیسم( نازیسیم) در آلمان، افرادی مانند آدلف هیتلر از وابستگیِ شاخص های فرهنگی و زبانی آریایی تباران شرق و اروپا را نادیده میگیرد و تز بیولوژیکی  Joseph Arthur de Gobineauرا به یک "ایدئولوژی سیاسی راسیستیِ نژادی" تبدیل میکند. آدلف هیتلر در کتاب "نبرد من" خود چنین نوشته است: نژاد آریایی به عنوانِ مردمانِ فرهنگیِ مهاجر شمالی که در گذشته امپراطوریِ جهانشمولی مانند پارسی ها ( هخامنشیان، ایرانیان) را بنیاد نهادند، ولی پس از آمیخته شدن این نژاد آریایی با مردمانِ دیگر این امپراطوری با شکست روبرو شد.

▬ Alfred Rosenberg  رئیس تبلیغات و بخش ایدئولوژیکیِ آدلف هیتلر، در کتاب خود نوشته است:[... امپراطوریِ قدرتمندِ پارسی ها (هخامنشیان، ایرانیان) بهترین نمونه در تاریخ هست، که چه سرنوشتی بدی را بعد از آمیخته شدن نژادیِ آنها با دگر مردمانِ غیر آریایی که نتیجهءِ آن ایجادِ اختلال و ناخالصی در نسلها را تجربه کردند و امروز بسیاری از ایرانیان نسبت به گذشتگان خود، به "داریوش این شاهِ بزرگ، شاهِ شاهان"، که بر بیستون نوشته است: "از نژاد آریا هستم"، چگونه بی اعتنا هستند و بدونِ احساس و وابستگی از کنار آرامگاه او میگذرند، بدون اینکه به آن نیم نگاهی بیندازند، این بیانگر این هست که شخصیّت اجتماعی افراد با یک نژاد تولد می یاید و با آن نژاد هم خواهد مُرد...].

▬ امّا Joseph Arthur de Gobineau با وجود تز بیولوژیکیِ خود همانطور که در بالا اشاره رفت خود کتابی در مورد ایرانیان و آریایی بودن و هم خانوادگی  آنها با اروپا نوشته است. که در آن آریایی ها را گذشتگان نژاد سفید میداند، و آنها را به 5 گروه: [ 1-  Kelten 2- Thrakern 3- Skythen 4 - Italischen 5-  Hellenisttisch تقسیم کرده است که ایرانیان یکی از مهمترین این 5 گروهِ مذکور در تمدنِ آفرینیِ مردمانِ نژادِ سفید قبل از تاریخ میلاد معرفی شده اند.

▬ سوسیال ناسیونالیسم در آلمان بعد از شکست آلمانی ها در جنگ جهانی اوّل بنا به دلایل بسیاری(از جمله تحقیر بسیار آلمانی ها از سوی کشورهای پیروز)، نیاز به یک ایدئولوژی داشت که بهترین ایدئولوژی را برعهده گرفتن نمایندگی و برجسته کردن نژادِ آریایی در اروپا بعد از ایرانیان در آسیا انتخاب کردند. نازیسیم رابطه ای بسیار نزدیک با حکومت وقت ایران با رضا شاه داشتند و بنا به پیشنهاد نازیسیم  نام بین المللیِ ایران: پرزین، یا پرسیس " پارسی" در سال 1939 برداشته شد و بجای آن نام ایران (سرزمین آریا) علاوه در دورن کشور در عرصه جهانی هم بکار گرفته شد.

▬ علاوه بر ایران شخص آدلف هیتلر در نشست ها و میزگردههای خصوصی مثلأ بطور مشخص در میز گردی در سال 1942 میلادی از مرمان کُرد آریایی تبار کشور ترکیه امروز، و از مردمان آریایی تبار "بِربِر" در شمال آفریقا بروشنی سخن گفته است که چرا ما نژاد آریایی ژرمن را داریم از دست میدهیم.

▬ استقبال کم نظیر حکومت و مردم آلمان از دیدارهای  1955 و 1967 میلادی محمدرضاشاه پهلوی که لقب "آریا مهر " را برای خود انتخاب کرده بود، بیانگر این هست که مردم آلمان بویژه قشر اندیشمند و آکادمیک آن پنهان و آشکار گرایش و حساسیّت خاصی نسبت به سرزمین ایران دارند که کم بیش این حس نیّت را به موقع در اشکال مختلف بیان میکنند.

▬ "گونتراس گراس"، برندهء جایزهء ادبی نوبل آلمانی تبار که بتازیگی در شعر جدید خود: ( آنچه باید گفته میشد) به حمایت از ملّت ایران به سیاست نظامی گیری حکومت اسرائیل انتقاد کرده است، در واقع ادامهء همان راه و روش و سنّتِ متفکرانی مانند: ایمانوئل کانت، ولفگانگ فِن گوته، فردریش نیچه، و سایر مشاهیر و برجستگان جامعهءِ آلمانی است که هر یک به زبان و کردار خاص خویش از ملّت و فرهنگ ایرانی در زمانهای متفاوت تجلیل  به عمل آورده اند و خواهند آورد.

▬ تا زمانیکه مفهوم آریایی و پیوند بین ایرانیان و اروپای غربی بر پایهءِ همان وابستگی های زبانی و فرهنگی استوار بود و افرادی مانند کانت، گوته،  نیچه و امثال آنها، آنرا نمایندگی میکردند، پروسه ای بسیار سودمند برای بازیابی مجدد هویّت و فرهنگِ ایرانی محسوب میشد، امّا همینکه مفهوم آریایی از محتوای اصلی یعنی پیوند زبانی و فرهنگی خارج میشود و وارد فاز "بیولوژیکی و ایدئولوژیکِ سیاسی" میشود فاجعه به بار آروده است. از عجایب تاریخ هست که فردی مانند آدلف هیتلر که خود را آریایی میدانسته بعد از فاجعهءِ نسل کُشی ارامنه بوسیلهء تُرکان عثمانی، عامل بزرگترین جنایت نسل کُشی یهودیان در اروپا میشود. بدتر از همه نظام جمهوری اسلامی است که معلوم نیست بر چه اساسی و بر پایهءِ کدام فاکتور برای منافع ملّی ایرانی تباران 33 سال است که شعار سرنگونی ملّت و حکومت اسرائیل را میدهد.

▬ یهودی ستیزی نازیسیم آدلف هیتلری در آلمان و اروپا و یهودی ستیزی امروز محمود احمدی نژاد بر خلاف پروسهء تاریخی هر دو ملّتِ آلمانی و ایرانی بود و هست، بر خلاف کردار و پندار کوروش کبیر ناجی یهودیان و داریوش شاه بزرگ هست که روشنفکران آلمانی گذشتگان خود را در ماهیّت و افکار آنها یافتند و محمود احمدی نژاد خود را از بازماندگان آنها میداند، اصولأ یهودی ستیزی و نسل کُشی یهودیان بوسیلهء آریایی تباران چه در غرب و چه در شرق یکی از معماهای پیچیده و نامفهوم تاریخ بود و هستکه نیاز به یک کالبد شکافی عمیقی دارد.

  ادامهء پژوهش ها  بر روی تخت جمشید در قرن 20

 پژوهشهایِ علمیِ معتبر کارشناسانه بر رویِ آثار تخت جمشید در قرن بیستم در دورانِ سلسلهء پهلوی 1 و 2 صورت گرفت.   Ernest - Herzfeld "ارنسْتْ هِرتْسفِلْدْ"، باستان شناس و ایران شناس مشهور آلمانی تبار مسئولیّت و هدایتِ این تحقیقات را بر عهده داشت. فاز اوّل حفاری و کندِ و کاو تحقیقاتی از سال 1931 تا 1934 میلادی بطول انجامید.

▬ " Friedrich Krefter "فریدریش کرِفتِر" آرشیتکت(معمار)  و باستاشناسِ آلمانی دستیار و همکار   Ernest - Herzfeld کمکهایِ مؤثری را در این پژوهشهایِ تحقیقاتی داشته و بر روند برنامه ها نظارت میکرده است. بازیابیِ طرحها و ترسیمِ پلانهای زیر بنایی تختِ جمشید در نوع خود کم نظیر هستند. رسمهای شمارهء  1 و 2 در نمودار به پیوست از کارهای ایشان میباشد.

  لوحه هایِ گِلی داریوش بزرگ در همین مرحله در تخت جمشید پیدا شد که به شناخت دقیق: تاریخ، به روابط فرهنگی و اجتماعی، و امور اداری و کشورداری در دورهء هخامنشیان کمکِ فراوانی را کرد و پرده از بسیار مسائل مبهم در موردِ شناختِ هخامنشیان برداشت.

● بعد از جنگ دوّم جهانی  E.-F. Schmidt پروسهء حفاری تحقیقاتی تخت جمشید را از سر گرفت که نتایج این تلاشها در سه جلد بزرگ تهیّه و انتشار گردیده است.

● تعمیر و حفاظتِ کارشناسانه از تخت جمشید از سال 1964 تا اواخر سالهای 1970 میلادی ادامه داشت. رهبری و چگونگی کار در این مرحله با معماران و باستان شناسان ایرانی و ایتالیایی: Ann Britt  و Giuseppe Titia که نتاریج کار و تحقیقات تئوری و پراتیک آنها در 2 جلد کتاب گرد آمده است.  

● برگزاری جشن 2500 سالهء شاهنشاهی در سال 1971 میلادی در شمال غربی استان فارس با انتخاب هدفمند مکان تخت جمشید برای این جشن نقطهء عطفی در شناساندن و بازگشت و حضور فعّال دوبارهء تمدن و فرهنگ ایران باستان در قرن بیستم و در عصر پُست مدرن و معرفی بنای تخت جمشید به نشانهءِ عظمت امپراطوری جهانشمول ایران بوده است.

▬ جمهوری اسلامی و آثار باستانیِ  تخت جمشید

 با انقلاب اسلامی 57 تمام پروژه های تحقیقاتی باستانشناسی قبل از اسلام در ایران از جمله پژوهش بر آثار باستانی تخت جمشید تعطیل شد. در اوایل انقلاب برنامهء از بین بردن تخت جمشید سر لوحهء سیاست های رهبران نظام جمهوری اسلامی بود. رهبران نظام اسلامی بطور رسمی اعلام داشتند که تخت جمشید "خانهء طاغوتیان و فراعون های ظالم و ستمکار" میباشد و قصد بر آن دارند که آنرا با ماشینهای سنگین جاده سازی خراب و  بطور کلی نشانه و اثری از آن بر روی زمین نباشد. مردم مناطق اطراف تخت جمشید و کل استان فارس و مردمان استانهای در غرب، جنوب غربی و جنوب  کشور، همچنین همیاری همهءِ ایرانیان باعث شد که آرزوی رهبران انقلاب اسلامی برآورده نشود.

● هدف از این نوشتار کوتاه پرداختن به  شناخت طرح و پلانهای، و بخشهای فنّی و استاتیک با اسکلت بندی و ماتریال بکار رفته در تخت جمشید و مراحل گسترش و تکمیلی آن، همچنین در اینجا منظور معرفی و نامیدن نقاشان، باستان شناسان، معماران، شرق و ایران شناسان مشهور جهانی و بر شمردن کتابهای بیشماری ( که اغلب پژوهشگران غربی هستند) که بعد از کشف تخت جمشید نوشته شده و نوشته میشود، نبوده و نیست، بلکه هدف یادآوری چگونگی و طرق و اصول کشف تخت جمشید، آنهم بوسیلهء چه مردمانی( که اروپایی و غربی بوده اند) بوده است و از همه مهمتر چه مردمانی ( اعراب و تُرک تباران) در طول تاریخ در صدد خرابی و نابودیِ تخت جمشید بوده اند و امروز هم هستند که باید هشداری برای ما ایرانیان به حساب آید.

● در اینجا ضرورت هست تأکید کنم که کشف و بازنویسی و بازنگاری تخت جمشید و زنده کردن تاریخ مستند و شناخت و شناساندن هویّت ایرانی که در اسارت مردمان بیگانه و دین اسلام بوده است مدیون جهان غرب و کارشناسان کشورهای اروپایی و غربی بویژه کشور آلمان است. اروپا و غرب ستیزی که در گذشته و حال در فضای سیاسی کشور برجسته شده و میشود که نظام جمهوری اسلامی نتیجهءِ آن هست، ایدئولوژی ساخته شدهء دشمنان تاریخی سرزمین و ملّت ایران است. سیاست ها، تاریخ نویسی بدونِ مستند جعلی، اشاعهءِ فرهنگِ عربی بیگانه، قطع ارتباطاتِ فرهنگی ایران با سایر ملل و منزوی کردنِ ایران، تبلیغِ جهان بینیِ قشری دین اسلامِ نظام جمهوری اسلامی حاکم بر ایرانِ امروز، همه برای از بین بردنِ هویّت ایرانی و خدشه دار کردن تاریخ واقعی  ایرانی و خرابی آثار باستانی کشور ماست.

● سیاست و ایدئولوژی اروپا و غرب ستیزی همان ادامهء حملهء تسلطِ اعراب و حاکمیّتِ ناسیونالیسم عربی بنام دین اسلام و تسلط بدونِ چون و چرا و تأمین منافع مردمانِ تُرک تبار در منطقه میباشد. به عبارتی کوتاه: غرب ستیزی رهبرانِ نظام جمهوری اسلامی  "تقویت و تسلطِ پان ترکیسم و پان عربیسم" و در مقابل تضعیف، تحقیر، منزوی شدن، و باعث عقب ماندگی ایرانیان و  احتمال تجزیهءِ سرزمین ایران و از بین رفتن امنیّتِ ملّی ما در خاورمیانه و در عرصهءِ جهانی هست. شخص علی خامنه ای به ظاهر ضد اروپا و غرب، نماینده و دست نشاندهء "پان ترکیسم و  دانسته و یا ندانسته خدمتگزار  پان عربیسم" هم میباشد.

● گروهی از اقوام مهاجر به سرزمین ایران هم بجای تلاش در برکناری نظام جمهوری اسلامی و برقراری دمکراسی برای دست یابی به حقوق قومی خود،  هستند کسانیکه از هر طریق ممکن سعی در انکار تاریخ ایران قبل از اسلام و کم اهمیّت گرفتن و به تمسخر آثار باستانی ایران خود را مشغول میکنند که شاید با بی ثباتی و با بر پایی یک آنارشیسم و ایجادِ تضاد بین هویّتِ ایرانی و جغرافیایِ سیاسی ایران، هویّتی جدید به این سرزمین دهند تا از میان آن برای خود هویّتِ قومی و جغرافیایی کذابی بیرون آورند. یکی از شگردهای قشریِ پیشتازان این اقوام این هست که میگویند، اصلأ تخت جمشیدی ساخته نشد و بطور کلی وجود خارجی و عینی نداشته است !!!.

● سران نظام جمهوری اسلامی بویژه شخص علی خامنه ایِ غیر ایرانی و ضد ایرانی بجای تعمیر و پاسداری و تبلیغ اقتصاد توریستی از آثار باستانی مانند تخت جمشید، از هر فرصتی برای پیشبرد خرابی آثار و نابودیِ فرهنگِ ایران قبل از اسلام استفاده میکنند، گاه بوسیلهء سد سازی، گاه به بهانه های اقتصادی، به بهانه پارک و دانشگاه سازی، یا بنام مسجد و حوزهء علمیّه سازی، و گاه بوسیلهء تئوریهای تاریخی از طریق مأمورانی مانند "ناصر پورپیرار" و یا از طریق کارشناسان تربیّت شدهء خود در رسانه ها و تلویزیونها از جمله "بی بی سی" لندن به انکار و از بین بردن تاریخ قبل از اسلام ایران تلاش میکنند.

● میزان کینه و دشمنی رهبرانِ نظام جمهوری اسلامی با ایرانِ باستانِ قبل از اسلام و اندیشه و سیاست ورزیِ ضدِ ایرانیِ امروز آنها را میشود فقط در همین موضوع تخت جمشید که نمادِ تاریخی، فرهنگی، تمدن سازی، سرزمینِ ایران هست و در سازمانِ میراثِ فرهنگیِ یونسکو سازمانِ مللِ متحّد در دههءءِ هفتاد  میلادی به عنوان میراثِ جهانی به ثبت رسیده است را مشاهده کرد که علی خامنه ای و همدستانش خواهان نابودی آنرا دارند.

● رژیم جمهوری اسلامی در طول عمر 32 سالهء خود تلاش بر آن داشته که مانند اواسط قرن هفتم میلادی تاریخ، فرهنگ و فلسفهء جهان بینی ایرانیان را به همان دورانِ بسیار تاریکِ هجومِ اعراب باز گرداند. باید پذیرفت که نظام جمهوری اسلامی به رهبری شخص علی خامنه ای موفق شده است که ایران را از کاروانِ جهانی جدا و منزوی کند و نام و فرهنگ و تاریخ ایران را به پَست ترین مقام و جایگاه در خانوادهء جهانی بنشاند.

"پرسپولیس" یعنی: خانهء و کاشانهءِ پارسی ها و ایرانیان

 "پرسپولیس"  واژه ای یونانی هست و مفهوم و معنی: "خانهءِ پارسی ها" که همان " خانهء ایرانیان" هست را میدهد. پرسپولیس خانهء ایرانیان قبل از اسلام و یا فقط خانهء ایرانیان در زمان هخامنشیان و دیروز و امروز تنها نیست، پرسپولیس خانه و کاشانهء تاریخی و جاودانهءِ ایرانیان در همهء دورانِ تاریخی به درازایِ بی انتهای زمان در گذشته و آینده هست.

بنا بر این هر کسی و هر قدرتی که بخواهد پرسپولیس و تخت جمشید، و یا هر سنگِ نشانه دار و یا هر جایِ پایی از ایرانِ قبل از اسلام را خراب و نابود کند، قصد خراب کردن و به آتش نشاندن "خانهء ایرانیان" در گذشته و خانهءِ نسلهای آیندهءء ایرانی و قصد راسخ بی هویتّی ایرانیان و ریشه کن کردن و پاکسازی قوم و نژاد ایرانی در هر مکان و زمان است.

● تخت جمشید و سایر آثار باستانی کوچک و بزرگ قبل از اسلام در کشور شناسنامهءِ هویّت ایرانی و سرزمین ایران هست. دین اسلام هویّت ملّی ما نبوده و نیست. دین اسلام تآمین کنندهء منافع ملّی ما نبوده و نیست، دین اسلام و فرهنگِ اسلامی بخش کوچک و زیر مجموعه ای ناچیز از فرهنگِ فراگیر ایرانی میباشد.

● دین اسلامی که بخواهد خود را: با کشتار روشنفکران و دگراندیشانِ ایرانی، با کشتار و زندانی کردنِ گروهیِ ایرانیان، با تجاوز به زنان و مردان ایرانی، با مرده پرستی اجباری خانواده ای بیگانه، با پَستی و فرمایگی، با سرخوردگی و افسون، با پایمالی حقوق زنان، با زیر پا گذاشتن اصول حقوق بشر، با فرهنگی عقب ماندهءِ پسامدرن، با بر باد دادن منافع و سرمایه های ملّی ایرانیان، خود را در ایران جایگزین و نهادینه کند، دیگر دین و مقدس و ارزشمند نیست و آنرا دیگر هیج ایرانی راستین قبول نخواهد کرد و به فرمانروایی زمینی و آسمانی آن تن نخواهد داد.

 

  هر مسجد و کعبه ای که بر هر آثار باستانی ایران قبل از اسلام در هر نقطهء سرزمین ایران ساخته شود مقدس و دینی نیست، ارزش فرهنگی و معماری هم ندارد. دینی که بخواهد بر نابودی و قبرستانِ هویّت و ناسیونالیسمِ ایرانی و بر مزار فرهنگ و فلسفهءِ جهانشمول جهانی بینیِ ایرانی ما بپا خیزد، دیگر دین نیست، یک مهاجم اشغالگر بی پرنسیپ و یک عنصر تربیّت نشده و بی فرهنگی میباشد که باید بر علیه آن بپا خواست و آنرا از خانه و کاشانه و از سرزمینِ ایران برایِ همیشه بیرون انداخت.

 

| آپریل 2012 | آلمان|

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ناشناس

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.