رفتن به محتوای اصلی

اتاق فکر ایرانی نا امید و ناکام است
14.01.2016 - 17:30

 

 

 

 

کنش های سیاسی و تاریخی و اجتماعی و بعضی وقت ها نیز کنش های ادبی ایرانیان در خصوص مغلوبیت های تاریخی و بنیان برانداز، حاکی از آنست که آنها آدرس غالبان را خواسته و خودجوش اشتباهی می نویسند. آنها غلبۀ مغول ها را یک فاجعه و آغاز دوران درونگرایی و ناکامی خویش قلمداد می کنند. این درست است اما آنچه که ایرانیان را همیشه سوگوار عظمت گذشته ساخت حملۀ اعراب بود. فروپاشی فرهنگ ایرانی در برابر فرهنگ اعراب مسلمان آنچنان آنها را به آغوش تسلیم و عرفان و خیال سوق داد که هنوز هم از تاثیر آموزه های آن فرهنگ غالب رهایی نیافته اند. تصور کنید که به یکباره کوچه ها و خیابانها و کاخ های حکومتی زیر سایۀ معماری عربی رنگ عوض کردند. کاخ و بارگاه به قبه و مناره و مسجد تبدیل شد. عصر اقتدار ایرانی در هجومی ناگهانی عصر تسلیم و عرفان و اطاعت و بندگی گشت. تسلیم خدای اعراب شدنِ ایرانیان برای آنها به منزلۀ تغییر نبود بلکه تحقیر محسوب می شد. جغرافیای تسخیر شدۀ آنها دیگر جایی برای امید و ارزش های ملی و باستانی نبود، برای همین آنها به جغرافیای تخیل و اسطوره ساز پناه بردند. فردوسی ها و رستم ها ساختند اما باز هم منبع اصلی تحقیر شدگی خویش را اشتباهی نوشتند. توران و ایران. هر چه از اینسو بر افسانۀ ایران و توران رنگ و جلا داده می شد از آنسو حقیقت گم گشتگیِ ایرانیان در هجومِ دینیِ اعراب بیشتر از پیش به چشم می آمد. آنها در لابلای متون رنج و درد و ناامیدی گیر کرده بودند. وقتی تاریخ ادبی ایران را ورق می زنیم متوجه می شویم که متون خلق شدۀ آنها جز رنجنامه چیز دیگری نیست. حتی در خوشبینانه ترین حالت وقتی به گلستان سعدی و دیگر متون نگاه می اندازیم می بینیم که دلایل مغلوبیت ایرانیان در خارج از آن نیست بلکه در اندرونیِ خود فرهنگ است.
" اسکندر رومی را پرسیدند دیار مشرق و مغرب به چه گرفتی که ملوک پیشین را خزاین و عمر و ملک و لشکر بیش از این بوده است ایشان را چنین فتحی میسر نشده گفتا به عون خدای عزّوجل هر مملکتی را که گرفتم رعیتش نیازردم و نام پادشاهان جز به نکویی نبردم"
آزار دادن رعیت و مردم خود، شیوۀ ملوکی بود که مردمش اسکندر را بر آنها ترجیح دادند. من به این می گویم جنون خود آزاری. یعنی فرهنگی که مشغول خود آزاری است انتظار نداشته باشید که شما را نیازارد. در کش و قوس این مردم آزاری خود خواسته، به همان مقدار که نظم جامعۀ ایرانی فرو می ریخت کاخی بلند از نظم پی افکنده می شد. اما همین کاخ بلند نیز خشت و خاکش خمیرمایۀ ناکامی و تحقیر انگاری خود و تحقیر دیگری بود. ترک ستیزی و عرب ستیزی متون فارسی و نیز ستیز با دیگری در فرهنگ عامیانۀ زبان فارسی برگرفته از حس ناکامی و غرور تحقیر شدۀ ایرانی است.
آیا رودررویی امروزِ ایران با جهان عرب و قطب سازیِ منطقه با شاخۀ دینی فرهنگ امید ِبرپاییِ عظمت پیشین در قالب آن خودی مستحیل است؟
آیا نا امیدی ایرانیان در تغییر دنیای بیرون اکنون در حال تغییر است؟ آیا اصولاً با منطق شیعی گری میتوان به تغییر دنیای بیرون فکر کرد؟ و در صورت محقق شدن چنین امری آیا این تغییر جنسش تغییر از نوع ایرانی است یا اسلامی؟ اصولاً آیا این همه زور زدن بر تغییر جهان در قابلیت های فرهنگی که هنوز در درونش مسائل حل نشدۀ هویتی و ملی دارد موجود می باشد؟
سئوالی دیگر که در این راستا از دوستان سکولار و دموکرات می توان پرسید این است که آن روزها اسلام سیاسی چه چیزی با خود داشت که ایرانیان به قول شما با آن همه سابقۀ تاریخی و عظمت فرهنگی شان با جان و دل تسلیم اسلام شدند؟ آیا مبانی تاریخی اندیشۀ ایرانی آنقدر ضعیف بود که در برابر مبانی اسلام سیاسی سر تعظیم فرود آورد. و سئوال دیگری که می توان پرسید این است که آیا حاکمیت اسلام سیاسی امروز با کمی تغییر تداوم حاکمیت اسلام سیاسی دیروزین نیست؟ در این صورت می توان از آریایی محوران نیز این سئوال را کرد چه بر سر اتاق فکر شما آمده است که هنوز هم از احاطۀ این تفکر دینی نتوانسته اید خود را بیرون بکشید؟ آیا ضعف ساختارهای فکری خویش را قبول ندارید؟
در کل همۀ موارد مطروحه نشان می دهد که اتاق اندیشۀ ایرانی نا امید و ناکام است و اگر قصد دارد بر این نامیدی فائق آید ابتدا باید به جای تغییر جهان به تغییر در درون بپردازد. باید هم خودش را بازسازی کند و هم نحوۀ برخوردهایش را. به این بیندیشید که شما در مقام حاکمیت زبانی و فرهنگی خویش چه چیز به ملت ها و فرهنگ های محکوم در داخل ایران داده اید ؟ وقتی عاجز از گفتمان در داخل هستید چگونه به گفتمان جهانی می اندیشید؟
در بررسی این ناکامی در تغییر دنیای بیرون به این نکته می رسیم که تفکر ایرانی نتوانسته است بر حس حقارت و نا امیدی خویش فائق آید، که اگر چنین بود به عنوان مثال می توانست با سعۀ صدر فاجعۀ کتابسوزی هایی که مهاجمان بر سرش آورده بودند را به خوبی تجزیه و تحلیل کند و خودش مرتکب کتابسوزی در آزربایجان نشود.
معتقدم که تفکر ایرانی هنوز به آن سطح از انسجام و استحکام نرسیده است که بتواند تغییری در دنیای بیرون ایجاد کند. هنوز هم این تفکر دارد مراحل آزمونش را طی می کند. از سلطنت طلبی آریایی تا ولایت مداری فقاهت هیچکدام نتوانسته اند متغیری در گسترش رفاه و امنیت و پیشرفت باشند. بر عکس آن هر گاه اندیشۀ آریایی بر تخت نشسته به قتل و عام دیگری ها پرداخته ، و هر وقت شیعی گری بسط داده شده به آشوب در مرزهای دیگری کشیده شده است. در حقیقت تغییر به آشوب تبدیل گشته است.

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

محمدرضا لوایی

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.