جانبِ این جماعت، بی جنبگی است. جانبی که اجنبی پرستی زشت ترین خیانت محسوب می شود. جنابِ آقا زیباست. جناب، خوب و خوشگل و خودمانی است. بگذار " جناب" و " عالیجناب" ما را بخورند. مرگ بر اجنبی و اجنبی پرست. جنابِ آقا اگرچه میلیونها دلار از خاک و مال و حیثیت تو را می خورد اما باز هم اوامر او قابل اجراست. تو و مرا مطیع جناب و عالیجناب بار آورده اند و دشمنِ اجنبی جماعت. و ما هنوز از درک این نکتۀ کوچولو عاجزیم که آنکه اسید بر صورتمان می پاشد اجنبی است. اجنبی کسی است که زنجیره ای و پیوسته تو را به قتل می رساند. هر روز و هر سال کسی که بالای سرت چاقو به دست ایستاده و نگران خوب شدن زخمهایت است جانب های فکری تو را برایت نشانه گذاری می کند. افق ذهنت را منحرف می کند. در حقیقت، اجنبی دارد اجنبی را برایت شناسایی می کند. اجنبیِ مسلط و بالای سر، دارد اجنبیِ دور و کم دردسرساز را نشانه گذاری می کند. آن دورها کسی دارد از زخمهای تو و از حقوق تو حرف می زند پس حتماً اجنبی است. فهم تو و من از اجنبی متوجه دوردستهاست و برای همین، میدان را به اجنبی درون خویش و اجنبی همین دور و اطراف سپرده ایم. ما " دورِهمی" خوشیم. دورِ من باش اما هر که می خواهی باش. دورِ هم بودن با هر محتوایی برای ما مهم است. دور از دایره بودن سازِ خارج زدن است، ناسازی و ناسازگاری است. دورِ همی اعدام کنیم، دورِ همی اعدام شویم، دورِ همی خفه کنیم و خفه خون بگیریم. این زیباست. من اگر از این فلسفه بگریزم و دور شوم اجنبی خواهم بود. اجنبی پرست خواهم بود. تو اگر این دورِ همی گند و کثافت را نبخواهی اجنبی پرست خواهی شد. غلط کرد آنکه گفت چشمها را باید شست. هیچ گاوی خودش را نمی شوید. خاورمیانۀ ذهن ما آشفتۀ چنین "دورِ هم بودگی" است. دورِ همی همدیگر را سر می بریم، همدیگر را بمباران می کنیم، همدیگر را رد و طرد و انکار می کنیم. دور همی هویت هایمان را هو می کنیم، سرکوب می کنیم، می شکنیم. دورِ همی خودمانیم بقیه اجنبی و اجنبی پرست اند.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید