تغییر رژیم پهلوی نه در دوران کوتاه سال ۵٧ و نه در دوره نهچندان بلند دهه ۵٠ صورت گرفت. این تغییر حاصل فرایند پیچیدهای بود که همگام با تغییرات جهانی، از ابتدای حکومت رضاشاه آغاز شد و در دوران محمدرضاشاه به اوج رسید و کودتای ٢٨ مرداد به نقطهعطفی در آن تبدیل شد.
روز سوم آذرماه ١٣۴٣ دولت پهلوی اعلام کرد قیمت هر لیتر بنزین از پنج ریال به ١٠ ریال و نفت سیاه از ٢,۵ ریال به ٣.۵ ریال افزایش یافته است و استفادهکنندگان از اتومبیلهای گازوئیلی باید در تهران، هر ماه چهار هزار ریال و در شهرستانها هزارو ۵٠٠ ریال عوارض بپردازند. این تصمیم با اعتراض عمومی مواجه شد. ١۶هزار نفر از تاکسیرانان در تهران دست به اعتصاب زدند. دولت تلاش کرد اعتصاب را خنثی کند و دراینراستا، وسایل نقلیه ارتش و سایر سازمانهای دولتی به جای تاکسیها به کار گرفته شدند تا مسافران را جابهجا کنند؛ اما اعتصاب تا سه روز ادامه داشت. پس از آن نیز اعتراضات همچنان از سوی اتحادیه تاکسیداران دنبال شد تا بالاخره دولت و کارفرمایان، تا اندازهای عقب نشستند و روزانه ١٠ تومان از نرخ اجاره به نفع تاکسیرانان کاستند و سرانجام، شاه در ٢٠ دیماه ١٣۴٣ دستور داد قیمت نفت و بنزین کاهش یابد و نفت سفید به قیمت سابق و بنزین به قیمت کمتری در اختیار مردم قرار گیرد.
دکتر علینقی عالیخانی، وزیر اقتصاد وقت، در کتاب خاطرات خود ماجرا را اینگونه روایت میکند: «شاه ناگهان تصمیم گرفت بودجه ارتش را به مقدار هنگفتی افزایش دهد. در جلسهای که در شورای اقتصاد برگزار شد، این بحث پیش آمد که منابع مالی بودجه درخواستی برای ارتش از کجا تأمین شود. دولت میدانست اگر منابع مالی جدیدی تأمین نکند، ناگزیر است بخشی از بودجه طرحهای عمرانی را کاهش دهد. در شورای اقتصاد تصمیم گرفته شد افزایش بهای نفت و بنزین، محل مناسبی برای تأمین منابع مالی موردنیاز شاه و ارتش است. من از طرفداران این فکر بودم و این مسئله ابتدا در شورای اقتصاد تأیید و سپس در هیأت وزیران تصویب شد. خیلی هم شاد بودیم که بهاینترتیب، برنامههای عمرانی را نجات دادهایم. دکتر اقبال که در آن دوران مدیرعامل شرکت ملی نفت ایران بود، اما در یک نشست، خیلی صریح و دلسوزانه به ما گفت در عالم دولتخواهی به شما توصیه میکنم این کار را نکنید. این کار خطاست. این تحمیلِ خیلی بزرگی است برای مردم معمولی که نفت، هم وسیله گرمای آنهاست و هم وسیله پختوپز. از این گذشته، بهای بنزین از طریق تأثیر بر نرخ کامیون و اتوبوس در رفتوآمد مردم نقش بزرگی بازی میکند. روز بعد مردم رفتند جلو پمپ بنزینها و دیدند نرخ بنزین دو برابر و اعتصاب تاکسیرانان شروع شده است. چند هفته بعد ناچار شدیم قیمتها را به نرخ قبلی باز گردانیم. درسی که این ماجرا به ما داد، عبارت از این بود که یکمرتبه چشممان باز شد که نظر مردم را درباره امور نمیخواهیم و تا حدودی چشم همه را باز کرد و متوجه شدیم هر کاری دلمان بخواهد نمیتوانیم بکنیم. این اتفاق، آسیب بزرگی به حسنعلی منصور (نخستوزیر وقت) زد».
آنچه عالیخانی، وزیر اقتصاد دولت حسنعلی منصور، را غافلگیر میکند کنشگرانی هستند که به ظاهر حضوری غیرفعال دارند؛ اما در برهههای حساس مقاومت میکنند و تأثیرگذارند؛ کنشگرانی که همانند تماشاگران نمایشی بزرگ در صحنه حاضرند و ساکت. کسانی که عدم حضور آنها اجرای نمایش را بیمعنا میکند و میزان رضایت آنها ملاک موفقیت نمایش است. تماشاگران صحنه سیاست ایران؛ کارگران، تجار بازاریان، کارمندان، کشاورزان، دانشآموزان و دانشجویان بودند.
سرانجام عالیخانی پس از هفت سال کار در وزارت اقتصاد به دلیل اختلاف با شاه استعفا داد؛ البته اسناد ساواک نشان میدهد شاه نیز خواستار برکناری او بوده است. در یکی از اسناد ساواک آمده است: «روز ٣/١٢/۴٧ از طرف شاهنشاه آریامهر، تلگرامی به مضمون زیر برای آقای نخستوزیر واصل میشود: «اگر عالیخانی در مورد پرونده شماره- تا ۲۴ ساعت دیگر اقدام ننماید، پس از مدت مقرره مرخص است».
اسدالله علم هم در یادداشتهای روز هفت خرداد ۱۳۴۸ نوشته است: «امروز بعدازظهر عالیخانی وزیر اقتصاد پس از شرفیابی به حضور شاه به دیدنم آمد. آن دو، درمورد افزایش بهای تولیدات فولاد به توافق نرسیده بودند. عالیخانی احساس میکند اکنون که دیگر مورد توجه شاه نیست، بهتر است استعفا دهد. او را به احتیاط دعوت کردم و گفتم ممکن است اعلیحضرت از شما ناراحت شده باشد؛ ولی وقتی فرصت دوباره اندیشیدن را بیابد، خوشحال خواهد شد که یک نفر از اعضای دولت واقعیتهای ناخوشایند را به او تذکر داده است. عالیخانی میگوید کارکردن با نخستوزیر فعلی و اطرافیانش غیرممکن است و تنها چارهای که داریم، تقدیم استعفا است». علم در یادداشتهای ۲۵ خرداد ۱۳۴۸ مینویسد: «قبل از شام، عالیخانی به دیدنم آمد و گفت امروز بعدازظهر شخصا استعفایش را به شاه تسلیم کرده و علنا از کاستیهای دستگاه اداری انتقاد به عمل آورده است».
انقلاب اسلامی سال ١٣۵٧ پس از وقوع اعتراضات گسترده و اعتصابات اقشار مختلف به پیروزی رسید. تهران کلانشهری با پنج میلیون جمعیت در مرکز این نارضایتیها قرار داشت؛ البته روستاییانِ فقیر و کشاورزانِ بدون زمینی که از سالهای قبل به دنبال فضای اندکی برای ادامه زندگی به شهرها مهاجرت کرده و جزء حاشیهنشینان شهرها شده بودند نیز نقش خود را در انقلاب ایفا کردند.
تصویری که با نام «نهار بر فراز آسمانخراش» (Lunch Atop a Skyscraper) شناخته میشود شاید صریحترین و روشنترین توصیف شرایط جهانی در دهه ١٣١٠ باشد؛ عکس کارگران آمریکایی که در ارتفاع زیادی روی یک تیرآهن بزرگ در حال ناهارخوردن هستند. این عکس که در سال ١٩٣٢ در نیویورک گرفته شده، رشد سرسامآور شهرها و آسمانخراشها و طبیعتا پیشرفت شهرنشینی را القا میکند. دهه ١٩٣٠ آمریکا مصادف با دهه ١٣١٠ شمسی در ایران است. سالهای آغاز تغییرات ساختاری در سیاست و اقتصاد ایران. جنگ جهانی اول زندگی مردم اروپا را در تمامی ابعاد، دستخوش تغییرات عمیقی کرده بود و بر نظام سیاسی جهان تأثیر زیادی گذاشته بود. با نیمنگاهی به تغییرات جهانی میتوان دریافت که ادامه ساخت سیاسی سلطنت در ایران امکان نداشت. رضاشاه مردی بود که با سودای ریاستجمهوری آمد؛ اما پادشاه ایران شد. او بهشدت متأثر از تغییرات جهانی بود و نوسازی ساخت سیاسی و اقتصادی ایران را البته با تمرکز بر اقتصاد آغاز کرد. تغییراتی که خواسته یا ناخواسته از سوی پسرش محمدرضا شاه دنبال شد؛ مدرنیسمی بیقواره که از یکسو با جامعه ایران و از سوی دیگر با زیرساختهای کشور هیچ تناسبی نداشت. اینگونه بود که فاصله بزرگی میان انتظارات طبقه متوسط و واقعیات موجود ایجاد شد؛ درهای که به مرور زمان و در دهه ۵٠ از سرخوردگیها پر شد و حکومت در آن سقوط کرد؛ برای مثال درباره وسیلهای مانند تلفن در سال ١٣۵٠ دولت نمیتواند جوابگوی درخواست مردم برای خط تلفن باشد. گفته میشود در دهه ۵٠ کسانی بودند که پس از گذشت ٢٠ سال از ارائه درخواست هنوز صاحب تلفن نشده بودند. در ١٢١ سال فعالیت تلگراف و تلفن در ایران، قبل از انقلاب، تا سال ١٣۵٧ تعداد مشترکین تلفن ثابت به ٨۵٠هزارو ٨٠٠ نفر رسید و فقط ٣١٢ روستای کشور دارای ارتباط مخابراتی بود. در سالهای پس از انقلاب بود که تعداد خط تلفن ثابت از ٨٠٠، ٨۵٠ مشترک به بیش از ٣٠میلیون افزایش پیدا کرده است. تلفنهای همگانی از تعداد چهارهزارو ٢٩۴ دستگاه در سال ١٣۵٧ به ٢۶ میلیونو ۴٠٠ هزار مشترک افزایش یافته است. اکنون بیش از ۴۵ میلیون مشترک تلفن همراه در کشور وجود دارد.
اصلاحات پهلوی طبقههای جدید اقتصادی و اجتماعی ایجاد کرد و با واکنش طبقات قدیمی روبهرو شد و در بُعد سیاسی، اتفاقات زیادی را در تاریخ ایران رقم زد. بعد از کودتای مهندسیشده از سوی آژانس اطلاعات مرکزی آمریکا (سیآیای) و سرنگونی دولت دکتر محمد مصدق، نخستوزیر ملی و برقراری دوباره رژیم شاه، روند تغییرات شتاب بیشتری گرفت.
مدرنیسمی که رضا خان وارد ایران کرد و از سوی پسرش محمدرضا دنبال شد، طبقه متوسط و حاشیهنشینان شهری جدید و هراس از تغییر در نیروهای سنتی را ایجاد کرد. جوانان و زنانی که با مظاهر زندگی جدید آشنا شده بودند، عادات و رسوم سابق را برنمیتافتند. پیشرفتهای جدید اجتماعی- اقتصادی، خواست تغییرات سیاسی را هم به همراه داشت. طبقه جدید همراستا با تغییر روش زندگی، ایدههای جدیدی در عرصه سیاسی داشت. دوره جوانان ساده روستایی و زنان پردهنشین سپری میشد؛ اما رضاشاه و پسرش محمدرضا، همچنان استبداد پدر- شاهی سلسلههای پیشین را اعمال میکردند. اگرچه رضاشاه در مسائل اقتصادی، بیشتر به مسائل ساختاری پرداخت؛ اما کارهای اقتصادی محمدرضاشاه اغلب روبنایی بود. در دهه ۵٠ بسیاری از زیرساختهای کشور با مشکلاتی سخت مواجه بود. تفاوت سطح زندگی در شهرهای بزرگ و کوچک قابل مقایسه نبود. از سوی دیگر، در کلانشهری مانند تهران نیز زیرساختهای ارتباطی با مشکلات بزرگی روبهرو بود. در دهه ۵٠، گسترش نابرابریهای اجتماعی و رشد فساد مالی و اداری عملا سقوط شاه را گزیرناپذیر کرده بود.
محمدرضاشاه میخواست از خود تصویر پادشاهی افسانهای بسازد. او جشنهای ٢۵٠٠ساله برگزار کرد تا نسب خود را به کورش هخامنشی برساند و تا حدی توانست این تصویر را به رسانههای غربی القا کند. تا قبل از تندشدن آتش انقلاب و آغاز وحشیگریهای ساواک، شاه ایران در نگاه غربیها، سلطان بلندقامت سرزمین آریایی بود که تاج جواهرنشانش بر سر و نشسته بر تخت طاووس، حکمرانی میکرد. ازدواج شاه جوان ایرانی با شاهدخت فوزیه مصری، این تصویر را در نگاه غربیهای رمانتیک، کاملتر میکرد. اگرچه ملکه مصری به دلیل بیوفایی همسرش، ایران را ترک کرد؛ اما ثریای ایرانی جایگزین او شد؛ هرچند او قادر نبود برای شاه فرزند بیاورد پس فرح دیبا جایگزین او و ملکه ایران شد؛ اما برای معترضان جوان، این تصاویر مضحک بود و بر خشم آنان اضافه میکرد. از سوی دیگر، گروههای اجتماعی سنتی منافع و پایگاههای قدرت اجتماعی و اقتصادی خود را در خطر میدیدند. اصلاحات پهلوی در نگاه آنها مبارزه با جهانبینی و نفی تفکر و زندگیشان بود.
بعد از کودتای ٢٨ مرداد ١٣٣٢، همه راههای اعتراض و تنفس بسته شد. شاه که با کمک آمریکا موفق به کودتا شده بود، گروههای مختلف مخالفان را سرکوب کرد. گروههای ملی، چپها و گروههای مذهبی مورد خشم شاه واقع شدند. ساواک اتحادیه کارگری و نشریات آن را بهشدت کنترل میکرد، فعالیتهای دانشجویی محدود شد و بسیاری از دگراندیشان دانشگاهی مجبور به مهاجرت شدند. دراینمیان فقط اقشار سنتی توانستند بخشی از پایگاههای سنتی خود را حفظ کنند. چندینهزار مسجد و حسینیه به همراه حوزههای علمیه نجف و قم همچنان به مخالفت ادامه میدادند. اینگونه، مرکز مبارزات از کانونهای ملیگرایان به کانون اسلامگرایان منتقل شد. مساجد، مراکز اصلی تصمیمگیری مخالفانی شد که به روحانیت اعتمادی تام و تمام داشتند. در اواخر دولت پهلوی، شاه تلاش کرد با انتخاب شخصیتی ملیگرا مانند شاپور بختیار، اندکی از آتش اعتراضات بکاهد؛ اما در آن زمان، قدرت و نفوذ مردمی در اختیار نیروهای مذهبی بود.
حاشیهنشینان شهری که با تغییر سیاستهای اقتصادی از شهرهای کوچک و روستاها راهی کلان شهرها شده بودند در این زمان مخاطبین اصلی روحانیون بودند. نابرابریهای شهر سرمایهزده به نزدیکی فقرا با روحانیونی که تحت آموزههای برابریطلبانه اسلام سخن میگفتند، کمک کرد؛ و نهایتا انقلاب اسلامی سال ١٣۵٧ رقم خورد.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید