رفتن به محتوای اصلی

سقفِ بُردباری ِثروت و محنت ِفقر
01.10.2015 - 17:23

آخر مگر می شود ناظر اینهمه غارت، خشونت عریان و تکرار جنگ های ویرانگرِ امپریالیستی ِمعطوف به انباشت هنگفت سرمایه در دست چند هزار نفر مافیای"بیمارِ ثروت اندوز" داخلی و جهانی بود، چپاولگری بی رحمانه حتی "نان خالی" از گلوی زن و بچه ی کارگران، زحمتکشان و تنگدستان را آشکارا دید و با این خصلت ضدبشری آنان کنارآمد؟ یا همچنین، شاهد ارتکاب عمد به جنایت های سیستماتیک علیه غیرخودی ها و مخالفان مسلکی شد، بازتاب نسل کشی های هول انگیز جنگ سرکردگان مذاهب به میل برتریجوئی چند ده نفر فرصتجوی مذهبی شیعه و سنی بود و همچنان آرام ماند و بسان مصلحتگرایان سکوت اختیار کرد؟ آیا طمع، ولع و منافع این دو فرقه ی در هم تنیده و فاسد (سرمایه و مذهب)می باید ارجح بر منافع حیاتی اکثریت مطلق انسان باشد که شگفتا هست؟ آیا جنایت های بیشمار تاریخی آنها، هنوز کافی نیست و نمی تواند منشاء بیداری، هوشیاری، خودباوری و انگیزه ی تلاش نوع بشر برای نجات خود از ستم و سواری دادن به خوکامگان مذهبی و سرمایه سالار زالو باشد؟ در کُنه وجود انسانیت، شرم پدیده ای پسندیده و اخلاقی ست! ایکاش قدری از آن را سرمایه سالاران ِجنایت پیشه، سران بی وجدان ِ مذاهب و حامیان کاسه لیس آنها می داشتند.

آیا این منطقی است با وجود پی بردن به سقف نجومی ثروت 48 نفر به اندازه نیمی از دارائی مردم جهان، و یا تمرکز و تصاحب ثروت اجتماعی ما در دست یک رهبر فاسد و باندهای چپاولگر او و سپاه باشد و همچنان خونسرد و بردبار و امیدوار ماند؟ و یا با دیدن این همه خیانت ها و رسوائی های درشت دکانداران مذهبی با نام حکومت خدا، و با اینوجود، چشم بر هم گذاشت و آسوده ُخفت؟ آخر تاکی با زندان، سرکوب و کشتار می توان حکومت الهی کرد و پیشروان حق خواه کارگری را همچون اسماعیل عبدی، رسول بداغی، علی نجاتی، محمود صالحی، علی حسین پناهی، مهدی بهلولی، محمدرضا نیک نژاد را قلدرمنشانه اسیر کرد و یا کارگرانی همچون افشین اسانلو و شاهرخ زمانی ها را در اسارت کشت و فریاد نان و دادخواهی بی پناهان را که همه جا فوران می زند خفه کرد؟ تا مگر چهره پلید و انگلی سرمایه و مذهب را پنهان نمود؟ تا کی می توان با تفاسیر از "خداهای منحصر بفرد سران مذاهب" یا مزدورپروری و تهاجم میلیتاریسم سرمایه در هرسوی ایران و جهان، جنگ های هولناک راه انداخت، و آنگاه به مردم ساده لوح، بر علیه روشنگران سکولار، چپ و کمونیست هشدار "خطر سرخ " داد و کمونیست ستیزی را به تا به این حد حقارتبار بالا برد؛ تا بشود بیشتر بی حقوقی و گرسنگی مفرط مردم کار و ساده لوحان را تعمیق و تحمیق کرد؟

در حالیکه وضع اسفبار نسبتا مشابهی بر زندگی جهانیان دور و نزدیک از ما حاکم است. من فعلا بحران های غرب را کنار می گذارم و تنها در همین خاورمیانه ی فقیر، استبدادخیز و حتی با سیاستِ سکولار ضدبشری می مانم  که در اغلب این کشورهای مسلمان بمب ساعتی دارد لحظه ی انفجار کلان را شمارش و هشدار می دهد و کسی گوش اش بدهکار مصیبت های آتی مردم منقلب نیست. در اینجا کارگران، بیکاران، غارتشدگان و فراریان بجان آمده دیگر باور و تاب بردباری خود را از دست داده اند. بخشی از جوانان وامانده ی آنها به امید نجات از فقر و ستم، یا جلب و جذب بنیادگرائی داعش می شوند، و همزمان خیل بی شمار دیگری نیز از ترس مرگ توسط همین عوامل سرخورده که بخدمت داعش در می آیند، ناگزیر می شوند کشورهای خون و خیانت به حقوق بشریت خویش را ترک کرده و به هر قیمت برای نجات خود و زن بچه های شان، بشکل سونامی انسانی و بسوی غرب و مدیترانه ناآرام رهسپارند؛ البته اگر پشت پرده ی این کوچ اجباری دسیسه ی نظامی ناتو پنهان نباشد. به هر تقدیر، نه آن میلیون های در حال گریخت و گریخته و نه دیگر میلیون های زمینگیر و طغیانی و ناتوان از ترک دیارشان، هیچکدام را نمی شود بیش از با این چرندهای سران مذهبی فاسد و دمکراسی نیم بند سیاسی و یکسویه غربی متقاعد به بردباری از اختاپوس فقر و ادامه بندگی از ثروت و قدرت دیکتاتورهای منطقه ساخت.

(( ما چپ ها و کمونیست های جهان بعنوان بخشی از طبقه ی کارگر همچنان گفته و می گوئیم: آزادی بی قید و شرط عقیده و وجدان، و همزمان با آن، رشد موزون تولید و توسعه ی صنعتی بسود منافع کلان اقتصادی، سیاسی و اجتماعی "آری" اما، ترفند های جاهطلبی فردی و گروهی و تحمیل اتوریته "ضدبشری سران فاسد مذاهب" بنام خدا، و از آن فجیع تر، بهره کشی توامان و همبستگی ذاتی "سرمایه و مذهب" در حفظ جنون" بیماران ثروت اندوز" و طبعا لزوم تداوم دادن به"جنگ بی پایان جهانی" آنان، جهت حفظ سرکردگی سرمایه مداران بر تمامیت هستی، در گوشه بگوشه ی این ویرانه های سوخته و خونین و پژمرده ی زمین به نام ( دمکراسی بورژوائی کارتل ها و کنسرن ها و یا چیرگی ولایت این و آن مذهب) هرگز! باید این بساط برچیده شود. تاکی تحمیق و تحمیل و بی شرمی؟ ))

آنهم، با این همه فقر و فاقه و فرار میلیونی از بیدادگاه های قلدران ِسرمایه و قتلگاهِ برتریجوئی های پست سران مذاهب و دسیسه های بهره کشانه ی هردو آنها! بقای این دو پدیده ی همیشه خورنده و بیش از همیشه مزاحم و فرسوده براستی برای چیست؟ همینجا پرسیدنی ست که هریک از این غارتگران با جان های لهیده و تکیده، و مال ربوده شده ی"انسان گرسنه ی کار و ستم سهم" بیش از این چه می خواهند؟ مگر نه قریب به اتفاق جوانانِ جویای کار و زندگی، همینک بیکار و به تبع آن در زیر خط فقر گران و ناامیدهای جانکاه گرفتار می باشند و چرا؟ آیا نوعدوستان آگاه نباید به فکر این پرسش باشند و برایش پاسخی درخور بیابند؟

در این کمینگاه آدمکشان و هرزگان خودکامه، اگر همچنان به این روابط درندگی میان "گرگ و میش" امیدوار بمانیم، به رویاپردازی های آسمانی و دمکراسی سرمایه سالار آبکی دامن زنیم، بیدارتر و هوشیارتر از پیش نوشیم و آگاهانه نخواهیم سقف "ثروت و دامنه ی فقر" را با اراده ی متحد اجتماعی ـ سیاسی ِنیروی متشکل کارگران، تولیدگران و زحمتکشان مطیع اراده خود نکرده و اهرم سیاسی را تسخیر طبقاتی نکنیم، و فرصت و امکان هستی خود و همنوع مان را، با هم و در یک ظرف و صف در هم تنیده نیامیزیم و بعنوان یگانه راه رهائی، مشترکا با هم و علیه دشمنان زندگی برای خواسته مان نرزمیم و "مستقل" از "انبان سلیمانان" و "شکم سیران و زورمداران" نباشیم و برابرشان نایستیم و حق خود را با اتحاد بازنستانیم؛ آنگاه، خود مقصریم.

زیرا با این برجستگی تعارض حق زندگی، دیگر نه در ایران و نه در عرصه ی جهان جای لحظه ای بردباری و گمان غلط بر بهبود زندگی پست و هولناک "نوع بشر" وجود ندارد. چپ ایران و جهان باید از "چاه سکتاریسم" خود فریبی بیرون آید، وظایف سنگین خود را برکول کشد و مشوق همبستگی های نظری، عملی و کمونیستی به سود دگرگونی ها حتی اندک مردمی و اراده ی متشکل کارگری شود. یگانه چاره و مطمئن ترین راهکار، تنها ایجاد ظروف مرتبط برای همکاری های صنفی و سیاسی و به تبع آن سازماندهی بیوقفه نیروهای همدرد توسط خود آنها و تراکم "خواستِ جمع" و هدایت آن، متکی بر اراده طبقاتی باشد که بیش از همیشه مبرم است. و نزدیکترین راه به مقصود، همان تلاش برای زدودن ریشه ی ثروت و فقر است که می باید این دو پدیده ی مهلک از فرهنگ و اراده ی سیاسی حاکم بر ایران و جهان با اتحاد و مبارزه گستره ی توده های انفجاری بیرون کشیده شود و هستی جاهطلبی و خودخواهی بیمار، که توسط مذهب و ثروت عادی جلوه داده شده اند، بسود زندگی"نوع انسان"هرچه زودتر درمان شود و مضارش از (روابط کلان کار و مدیریت اجتماعی تولید)ریشه کن شود. زیرا، دیریست که همه ی راه های سرمایه، ادیان و مذاهبِ حامی او، همگی به بن بست رسیده اند و فرایند اقتدار مطلق آنها جز به ویرانی های گسترده تر موجود نیانجامیده است. خوشباوری در این عصر و عرصه، جز خیانت به بشریتِ دست و پا شکسته، تهیدست و فراری نمی باشد. نمودار رشد مقطعی بنیادگرائی بیانگر اضمحلال روابط سرمایه سالاری نیست؟ البته که هست.

بر جهان بی ثبات ما، جهان ِمشوق خودخواهی ها، مولد بحران های اخلاقی و مکمل تلاطم های مرگبار گرسنگی و بیکاری و بنیادگرائی های وحشی، جهان زور عریان (سرمایه علیه کار) جهان دمبدم جنگ افروزی ها، و جهان نابرابری ها، جهان تبعیض ها و آنهم بیرون از پایگاه جغرافیائی این و یا آن کشور، چگونگی وابستگی های شوینیستی و ناسیونالیستی به این و یا آن اتنیک، زبان، فرهنگ و... بیرون از دلبستگی های حیاتی سرمایه سالاران به این و یا آن نحوه ی تولید، همگی رنج می بریم. یک اصل براین جهانِ روبه انفجار حاکم است و برای تداوم سرکردگی سرمایه، همیشه برتری و ارزشِ مطلق داشته و دارد. آنهم ثروت اندوزی مالیخولیائی یک مشت بیمار است، که به هر بهائی می باید ثروت شان توسط ارزش افزوده و یا( نان میلیاردها) انسان، دزدیده و انباشت شود؛ و تلنبار بی هوده ثروت، مساوی بلعیدن فرصت زندگی سرمایه ندارها یا (فروشندگان کار) به نام برده است. این ساختار کهنه، تکسویه و البته همه قطب های سرمایه سالارهای جهانی در پی سود خویش اند، و کشورهای ما را به یاری همین سران مرتجع مذاهب تاراج و یا با جنگ های امپریالیستی و مذهبی ویرانه کرده اند؛ فرار صدهاهزار بی پناه بیش از پیش آنها را بی آبروتر کرده است. از سال 1989 و تکقطبی شدن روابط اقتصادی و سیاسی، و تسلط نئولیبرالیسم او تاکنون، چپ در کوچکترین عرصه های جهانی توان اعمال اراده ی سیاسی و اقتصادی نداشته است؛ پرسیدنی ست پس امروز هولناک از کجا آمد؟ "سران راستِ هار" و "رهبران بی عار و گشاد دهان مذاهب" به ما پاسخ دهند. آن دو ( مذهب و سرمایه) با هم و نمایان، در هم تنیده و با روشنی تمام مسئول این همه مصیبت سراسری و قتلعام های بی شمار می باشند و آشکارا این دو بلوک ثروت و قدرتِ فرقه ای در همکاری پنهان و پیدا با هم و در همه ی حوزه ها و دعاوی خویش یکجا شکست مفتضحانه خورده اند. و دریغا که بیشترین تاوان این بی خردی ها و ناتوانائی و خودشیفتگی های آنها را مردم بی دادرس عراق، سوریه، افغانستان، لیبی، یمن، بنگلادش، ایران و... دیگران همچنان می دهند.

تا آن هنگام که یک کودک در این روزگار بی آبرو و بی دادرس و بی قانون، همچنان از گرسنگی بمیرد، که شوربختانه در هر ثانیه تنها دو کودک از گرسنگی می میرند، تا آن هنگام در این جهان هر یک از این سران ریاکار مذاهب و هر یک از ثروتمندان، جزو جنایتکاران جنگی علیه حقوق بشر می باشند!

بهنام چنگائی9 مهر 1394 ـ  behnam.omidwar@freenet.de

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

بهنام چنگائی

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.