رفتن به محتوای اصلی

حفظ دیکتاتوری حاکم، شکست حرکت آذربایجان، اهداف شبکه مهران بهاری
17.04.2012 - 17:06

 «... تحقق خواستهاي ملي خلق ترك ساكن در ايران ... تحقق خواستهاي ملي ملت ترك ساكن در ايران...»

در این عبارات -که از جواب شبکه مهران بهاری به دکتر قرجه لو نقل شده - هنوز مهران بهاری بین مفهوم خلق و ملت در نوسان است و تکلیف خود را با این مفاهیم مشخص نکرده است. از یکسو
  همه ترکی زبانان ساکن در ایران را ملت ترک مینامد و از دیگر سو آنها را خلق نام میبرد.کسانی که نمیتوانند تکلیف خود را با دو کلمه مشخص کنند چگونه برای حرکت یک مردم تئوری میتراشند؛ چگونگی و ماهیت این نظریات را پی میگیریم. 

«- دولت ايران بر اساس هويت ملي و تاريخي فارس در سال ١٩٢٥ شكل گرفته و از آن پس تا به امروز تحت حاكميت ...مطلق ... قوم فارس قرار دارد. .. ... . فرم سلطنت پهلوي... فرم جمهوري اسلامي و فردا در فرم ديگر...»

 میگوید دولت ها در ایران دولت  فارسها بوده است. کدام دانشگاهی به دانشجویان خود میاموزد که مقوله" دولت" در جامعه را -که با سیستم سرمایه داری اداره میشود- با معیار قوم و ملت توضیح بدهند؟ پدیده دولت در جامعه ایران یک ساخت قدرتی بوده  و هست برای سرکوب و تسلط به همه مردمان گوناگون از جمله فارسها، برای حفظ نظم و سرزمین و فرمان فرمایی و بهره کشی گروههای اجتماعی اربابان و ثروتمندان. و اندکی رنگ و روغن آبادانی زدن به سر و ته آن ، با تبعیض و نابرابری در همه زمینه ها.  این چه ربطی به این و آن قوم و ملت دارد؟ همه چیز را فارسی ارزیابی کردن نگرشی ست به غایت غیرعلمی و ارتجاعی. چرا که نگاه و دیدی ست  نژادی. پدیده دولت در تاریخ ایران نه بر اساس منافع نژادی و قومی بل بر پایه منافع مادی - مالکیت و ثروت- به وجود آمده است.

- حركت ملي دمكراتيك ترك و آزربايجان، ماهيتا مبارزه اي بر عليه استبداد نيست، بلكه اساسا مبارزه اي براي «استقلال » ملي است.... براي بدست آوردن «حق تعيين سرنوشت » و براي اداره خود... و رهائي از يوغ "امپرياليسم محلي" و "استعمار داخلي فارسي"

یعنی مبارزه برای استقلال ملی جدا از مبارزه علیه استبداد است.مبارزه برای حق تعیین سرنوشت جدا از مبارزه ضد استبدادی ست. در زیربه این موضوع میپردازم.با توسل به مقولات امپریالیسم و استعمار نام هایی ساخته که در هیچ دانشنامه معتبری نیامده است. من درآوردیست و غیر آکادمیک. مثلاً خواسته  ادای متفکران را دربیاورد و به اصطلاح « کلمات » را از « نو» تعریف کند. ولی قضیه کبک و کلاغ را پیش آورده است. چرا که بدون اثبات کردن نادرستی مفاهیم آکادمیک پیشین، ساختن مفاهیم متضاد با آنها دلیل بی دانشی ست. منظورش از "استعمار داخلي فارسي"، «دولت» میباشد که مقوله ای آدمیک است. در یک جا از "حق تعيين سرنوشت"  و در جای دیگر از "استقلال" سخن میگوید. توجه نمیکند این دو فکر با هم متضاد است. اندیشه استقلال "حق انتخاب یعنی حق تعیین سرنوشت" را نفی میکند. چرا که استقلال گرا تصمیم خود را ار پیش گرفته و انتخابش را کرده است. اما برعکس. در نظریه "تعیین سرنوشت " ، مردم انتخاب و تصمیم خود را بعد انجام خواهند داد. ممکن است اتحاد را انتخاب کنند و یا استقلال را. در استقلال انتخاب نفی شده ولی در تعیین سرنوشت موجود است. نیستی و وجود متضاد اند.

«- حتي ميتوان گفت حركت ملي دمكراتيك ترك و آزربايجاني ... بيش از آنكه احقاق حقوق ملي خود را...وابسته به جنبش دمكراسي خواهي و لائيسيسم در سراسر ايران بداند ... به عكس آن معتقد است. يعني حاكميت دمكراسي و تاسيس نظامي مبتني بر لائيسيسم در سرزمين ملي خويش...»

نمینویسد نظرش چنین و چنان است . بلکه نظر خود را نظر حرکت آذربایجان جا میزند. میگوید با دولت و حکومت حاکم کاری نداشته باشیم، هدف تأسیس دولت ملی در خود آذربایجان است. آدم به این نظر خنده اش میگیرد. حکومت آنجا باشد ، تا دندان مسلح وبا ارتش و نیروهای مختلف - تو هم در گوشه دیگر دولت استقلال ملی درست کن! دارد بچه سیاسی گول میزند. به رابطه حقوق ملی و دموکراسی در پایین اشاره میشود.

«- اساسا ايجاد سيستمي لائيك و دمكراتيك در كشورهاي مسلمان خاورميانه در آينده اي نزديك، كه فاقد سنت پايدار وجود موسسات دمكراتيك غير دولتي و سنن دولتي دمكراتيك اند و با ديناميزمهاي داخلي فعلي اين كشورها و بدون دخالت خارجي، اگر نه كه غيرممكن، بلكه غيرمحتمل است. با اين وصف، گره زدن سرنوشت خلق ترك و آزربايجان جنوبي، به حادثه اي كه اصلا تحقق آن نيز محال و يا بعيد است يعني ايجاد نظامي دمكراتيك و لائيك در ايران، امري عاقلانه نيست و از همين جهت نيز همچو نگرشي در ميان روشنفكران ترك و آزربايجاني از اقبال چنداني برخوردار نيست.»

چکیده سخن اینست:  در ایران و خاورمیانه ایجاد نظام دموکراتیک با نیروی خارجی- مثلاً آمریکا- ممکن است و بدون آن ساخته نمیشود. یعنی باید نیروی خارجی بیاید و برای مردمان ایران و حتی خاورمیانه دموکراسی بیاورد.  نه! آزادی و سعادت را باید مردم خودشان بدست بیاورند. آنها میتوانند از همه امکانات مشروع در سطح جهان استفاده کنند ولی نمیتوانند کار خود را به عهده خارج بگذارند. بهار عربی اگر به این تئوری گوش میداد میبایست در زمستان دیکتاتور ها میماند و نابود میشد. همانطور که در جنبش خیابان عده ای با تزریق چنین تئوریهای بی پایه ای جوانان آذربایجان را خلع سلاح کردند و یک حرکت ماهیتاٌ ضد دیکتاتوری در گوشه دیگر به خون نشست.

 «- مبارزه ضد استبدادي، ذهنيتي مربوط به يك صد و صد و پنجاه سال پيش است.» 

میگوید مبارزه علیه دیکتاتوری حاکم کهنه شده و بیعنی ست .مشکلی را هم حل نمیکند. در صورتی که منظور از مبارزه ضد استبدادی، مبارزه با دیکتاتوری فاشیستی مذهب سیاسی حاکم است و همینطور مبارزه با همه نشانه های استبداد در جامعه . از جمله پدرسالاری و نابرابری زن و مرد.  و کلاً تربیت و فرهنگ استبدادی دیرینه ی مسلط بر جامعه. این مبارزه کهنه شده؟ یا از وظایف مبرم ما ست؟

«-"مبارزه با توتاليتاريسم" و "مبارزه بر عليه دولت ديني" ، اختلاط اين دو مبارزه جداگانه با هم ... باعث ..... خلط كردن مقدمات و نتايج و عوارض اين مبارزات... با يكديگر ميگردد.» 

 مبارزات را از هم جدا میکند تا حکومت با برآیند نیروها روبرو نشود. مبارزه با دیکتاتوری مذهب سیاسی ، جدا از مبارزه برای جدایی دین از دولت نیست. و نمیتواند باشد. دلیلش ساده است وقتی مذهب سیاسی شده و به عنوان وسیله ای برای زور گویی و ستمگری و حتی نقض حقوق ملی و عمومی  مورد سوء استفاده قرار میگیرد بدیهی ست که لازم  است دین از دولت جدا بشود. تلاش در این جهت بخشی از مبارزه علیه دیکتاتوری ست. دیکتاتوری این جدایی را نمیخواهد.

«-كساني كه هنوز مبارزه ضد ديكتاتوري و ضد دولت ديني را با مبارزه استقلال ملي ... يكي مي گيرند، درك درستي از هيچكدام از اين مبارزات .....ندارند.»
 «- جمهوري اسلامي ايران ... مانع اصلي تحقق خواستهاي ملي خلق ترك ساكن در ايران نيست. مانع اصلي ... خود دولت ايران است .»

منظور از دولت ایران، "وجود خود دولت در ایران" است. بلد نیست منظورش را فرموله بکند. مبارزه با دیکتاتوری، برای کسب حقوق دموکراتیک و دموکراتیزه کردن جامعه ، تغییر نظام دیکتاتوری و ایجاد یک سیستم دموکراتیک، و در بهترین حالت غیر متمرکز، است. در این حالت مردم  آذربایجان و دیگر مردمان گوناگون میتوانند به سرنوشت خود حاکم بشوند. و حتی بین باهم زیستن و نزیستن تصمیم بگیرند و یکی از دو حالت را آگاهانه و آزادانه انتخاب بکنند. مبارزه برای حقوق ملی هم تلاشی برای کسب حقوق است. اگرچه این حق و حقوق ها در مقایسه با هم متفاوت و گوناگون باشند. جدا از هم و مخالف یکدیگر نیستند بل مکمل هم اند. اینکه بگوییم من حقوق ملی میخواهم  با دیکتاتوری کاری ندارم یعنی حقوق دموکراتیک نمیخواهم. سخنی ست بسیار بی پایه و نادرست. چرا که میخواهد دیکتاتوری را حفظ بکند. با این نظریات جای شگفتی نیست که این شبکه برخورد های دیکتاتورمنشانه و دگر ستیزانه با نقادان خود دارد. آنکه با حکومت کاری ندارد اگر حکومتی نباشد باید بداند که به خاطر دفاع از حق و حقوق خود حکومت با او  خیلی کارها دارد. 

با نقل قولی از دکتر قره جه لو مینویسد

«-«نويسنده محترم ادعا مي كند "آذربايجان... بايد پرچم دار مبارزه عليه جمهوري اسلامي و استبداد ولايت مطلقه فقيه در سراسر ايران باشد" . اين ادعا نيز از بنيان نادرست و بي اساس است. به چه دليل مي بايست آزربايجان پرچمدار مبارزه عليه جمهوري اسلامي و استبداد ولايت مطلقه فقيه كه مسئله همه ملل ساكن در ايران است باشد و هزينه هاي سنگين همچو مبارزه اي را بپردازد؟»

  از سخن  دکتر قره جه لو این برداشت نمیشود که آذربایجان کار دیگران را هم به عهده بگیرد . بل منظور اینست که ضرورت دارد آذربایجان به خاطر کسب حق و حقوق خود، خودش را از مبارزه کنار نکشد. مبارزه خود را با شدت تمام پیش ببرد، از دیگران عقب نماند که هیچ بلکه از آنها هم جلو بزند. چرا؟ چون آزادی را در سینی طلا به انسان هدیه نمیکنند. بدون مبارزه ، آزادی و حق و حقوق کسب نمیشود. بدون تغییر حکومت که حق و حقوق همه جانبه ملت آذربایجان را نقض میکند نمیتوان از ستم دوگانه - ستم ملی و ستم دیکتاتوری و بیعدالتی، که در حق همگان اعمال میشود - خلاص شد.

«- مسئوليت مبارزه ضد ديكتاتوري و ضد دولت ديني در ايران، در درجه اول بر عهده قوم فارس كه بر دولت ايران حاكم است مي باشد و اين قوم كه اقتدار را با روشهاي غيرمشروع مانند كودتاي ١٢٩٩ و زير پاگذاردن ميثاق ملي قانون اساسي مشروطيت دربست در دست خود قبضه كرده است، موظف به هزينه دهي، به تناسب بهره برداري از نعمات اقتدار در يك صد سال اخير است، نه ملت به حاشيه رانده شده ترك.»

 میگوید حکومت، حکومت قوم فارس بوده و هست . مردم آذربایجان و دیگر ترکی زبانان نقاط دیگر ایران نباید  با حکومت مبارزه بکنند. چون وجود حکومت ربطی به آنها ندارد. حکومت دریاچه ارومیه را دارد خشک میکند چطور به ما ربطی ندارد؟ سی و چند سال است دمار از روزگار همه مردمان مختلف ایران درمیاورد و همه حق و حقوقشان را ندیده میگیرد چطور به ما ربطی ندارد؟ به دنبال استقلال ملی از نوع مهران بهاریش باشیم با ما کاری ندارد؟  بله اگر شبکه ای حکومتی باشد چنین چیزی ممکن است.

 با نقل قولی از دکتر قره جه لو مینویسد

«-نويسنده محترم مي گويد "اکنون زمان قهر کردن، خانه نشين شدن و جدا کردن حساب مان با ديگر بخش هاي مردم ايران نيست"... تصادفا اكنون بهترين زمان براي جدا كردن حساب ما با ديگر بخشهاي مردم ايران و بويژه ملت فارس و سرزمين فارسستان است....دوره معاصر و بويژه اكنون، زماني ايدآل براي جدا كردن ريشه اي و تاريخي حساب خلق ترك و وطن آزربايجاني از بقيه مردمان ايران و سرزمينهاي ملي واقع در آن بويژه خلق فارس و فارسستان است.... جدا كردن ِ... خلق ترك و آزربايجان جنوبي از بقيه ايران.. به معني ملت شدن تركان و وطن شدن آزربايجان جنوبي است.»

از جدا کردن حرف میزند نه از جدا شدن. جدا شدن به تصمیم خود مردم بستگی دارد . با جدا کردن -سنگ بزرگ، که علامت نزدن است -  و ظاهراً مقصود این شبکه ، که در عمل به معنی حفظ رژیم است، فرق دارد . از سوی دیگر میگوید جدا کردن همه ترکی زبان ایران - که نه تنها در آذربایجان ساکن اند بل در خیلی از نقاط ایران نیز هستند- کاریست شدنی و عملی. در صورتی که  این کار از غیر عملی ترین کارهاست.  یک اتوپی و خیال محض است. دلیلش خیلی ساده است .  مردم ساکن در نقاط مختلف ایران به دلیل پراکندگی و درهم تنیدگی نه جدا میشوند و نه میتوان آنها را جدا کرد و نه کار درستی ست. زیرا جدا  کردن به معنی جدا کردن آنان از هستی مادیشان است و کسی آنرا نمی پذیرد. چگونگی جدایی و آینده یشان نیز مشخص نشده است. جدا کردن لازمه اش زور و دیکتاتوری ست که شبکه بهاری با این تئوریها  و برخوردها حتماً ید طولالی در این کار دارد. و لابد میخواند پا برجای پول پوت بگذارد.

«- عدم اشتراك خلق ترك و آزربايجان جنوبي در قيامهاي اخير مناطق فارس نشين، قاطعترين دليل براي پيدايش و استحكام هويت سياسي و ملي مستقل تركان و آزربايجان جنوبي است.»

 یعنی مردم آذربایجان و ترکی زبانان نقاط دیگر در ایران به دلیل یافتن هویت مستقل، در مبارزات جاری ایران شرکت نکردند، نه بخاطر کمبود خواسته ها در برنامه ها و شعار ها. و تسلط تئوریهای بی پایه برحرکت آذربایجان.

«- کسانی...ازجدا كردن حساب خلق ترك و آزربايجان جنوبي از بقيه ايران ...كه دقيقا به معني ملت شدن تركان و وطن شدن آزربايجان جنوبي است- شكايت دارند...»

یعنی آذربایجان هنوز وطن آذربایجانیها نیست. منظورش از ترکان، باز همه مردمان مناطق ترکی زبان درایران است که میگوید هنوز ملت نیستند یعنی مردم خود آذربایجان ملت نیست یا دقیقتر ملت بدون دولت نیست.

 مهران بهاری با نفی برایند نیرو ها و مبارزات گوناگون و ایزوله کردن حرکت آذربایجان در خدمت حفط دیکتاتوری حاکم است. کوشش این شبکه در جهت شکست حرکت حق طلبانه مردم آذربایجان صورت میگیرد.برای آذربایجانی وطن و ملتی نمیشناسد. با غلطاندن سنگهای بزرگ برسرراه -مثل ملت شدن تركان ایران ، وطن شدن آذربايجان(همه در آینده)، استقلال ملی بدون تغییر حکومت، امید به نیروی خارجی و ... - عملاً سدی شده برسر راه حرکت آذربایجان. و مروج کجرویها و بینشهای ارتجاعی و استبدادی.

 

 

------------

منابع

- پاسخ به علي قره جه لو

 http://savalanport.blogspot.de/2012/04/blog-post_7798.html

- پيامدهاي انتخابات رياست جمهوري ايران:

اوج گيري جنبش ضد استبدادي و نقش حرکت ملي- دموکراتيک آذربايجان

دکتر علي قره جه لو

http://www.oyrenci.com/Articles.aspx?articleId=19…

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ناشناس
ویژه ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!