رفتن به محتوای اصلی

آرایشگاه راست با قیچی چپ
21.08.2015 - 22:59

ما و جهانیان آشکارتر از همیشه می بینیم که چه سان محصول تاریخی تکاپو، یابش، زایش و دستآوردهای کار انسان در گستره ی جهان، همچنان میدان تاخت و تاز و غارت مشتی ریاکار دینی و انگشت شماری سرمایه سالار درنده و بی پرواست. در فاز اخیر سرمایه داری گلوبال از یکسو بخاطر آز و سود بیشتر و اهداف نولیبرالیسم ویرانگر، بیش از گذشته او نیاز به اهرم دین جهت تحمیق و بهره کشی توده ها دارد؛ و از دیگر سو نیز، ناف جاهطلبی سران وحشی مذهبی ـ دینی بی کم و کاست با نفس سرمایه گره حیاتی و ناگسستنی دارد. و بی گمان بقا آنها از دیرباز نیازمند هم بوده، جنگ ها راه اداخته و همدیگر را در سیر بلند بی مضایقه تکمیل و پیوسته پشتیبانی می کرده اند. با این بازار مکاره مالی و جنگ مذهبی سراسر گیتی پُر شده از فساد، بیداد، جنگ، گرسنگی، فقر، نارسائی، نانوانی، برترجوئی های راسیستی، ناسیونالیستی، فاشیستی و ده ها عوارض ویرانگر و چاره ناپذیر. به جایگاه هردو در پهنه ی قدرت و ثروت جهان بنگریم! اراده سرمایه، قدرت مطلق اقتصادی و سیاسی ست و نقش ادیان، خصوصا در کشورهای صنعتی و پیشرفته، دستگاه دین، پس از سرمایه، دومین سازمان کاردهی با میلیون ها کاربر در کشورهای غربی شده است. در ایران که سران مذهبی رسما بجای خدا نشسته اند.

در پی ثمره ی این پیوند بلند و بدخیم، روزی نیست در هر گوشه ای از این کره ی فقرزده، ناآرام و خونین رویدادی هولناکتر با صدها کشته، زخمی، ویرانی و ویلانی انسان های بی دفاع همراه نباشد و سیخ تیز همدردی ِبا آنها بر چشم و دل ما نیز فرونرود. این خودکامی سرمایه و خشونتِ دین عملا بخشی از خاورمیانه، شمال آفریقا و کل مناطق حساس آن را در برنامه خود داشته، چندین کشور را ویران کرده و یا در چشم انداز سیاستِ آتلانتیک شمالی ناتو، طرح های تخریب و کشتار برچه بیشتر برای ایجاد "خاورمیانه غربی" را در برنامه آتی و در دست اجرا دارد. ظاهر در برابر توطئه های سرمایه و جنون مذهب، و تهاجم های ضدبشری آنها و بهره برداری جهانخوارانه غربی ها از آن، هنوز یک نیروی مقاومت و مبارزه موثر مردمی ـ کارگری که منافع نوع انسان را نمایندگی کند وجود ندارد، یا قابلیت رودرروئی آن شایسته و کافی نیست. در یکچنین بزنگاهی منفی و مرگبار با این سیاست معطوف به سرکردگی جهانِ بی رقیب، بسود سرمایه که جنگِ مذهبی، اهداف پلید آنرا بخوبی یاری و همراهی می کند. نتیجه این جنگ ها جز غلبه دشمنی بر دوستی، تهدید صلح جهانی، پراکندگی طبقاتیِ ِنیروهای همسو و هموند و ناگزیر تصادم همزیستی غیرمسالمت جویانه ملت های تبعیض زده علیه هم عملا هدفی ندارد. بویژه اینک و در نبود بلوک متحد جهانی کار، سترونی چپ اینترناسیونالیست و فقدان قدرت تعدیلگر ورشو، آمریکا بعنوان قطب سرمایه ی امپریالیستی همگام با بلوک غرب اروپا یکه تاز شده، و آنان همه جا حرف آغاز و پایان را می زنند و نماینده ی این سرکردگی هار، همچنان آمریکاست که مدیریت ناتوان اروپای گیج سر را به دنباله روی از خود واداشته است. و چرا؟

پاسخ به علل تضادها، جنگ ها، ناکارائی ها، بحران ها، فاجعه ها، شدت نابسامانی ها و عمق زندگی سرد و تلخ موجود جهانیان، و قطعا بخش بزرگی از آنها، ناشی از انحطاط بلند دستگاه فرسوده سرمایه می باشد. یک روند تدریجی از ریزش اعتباری، شکست اتوریته و فروریزی اخلاقی، بخاطر هرچه کالائی کردن همه ارزش ها و بطبع، بخاطر سود و انباشت سرمایه است که دیریست شدیدا مورد سرزنش سازمان های مترقی، مدنی، ان جی او ها، مدافعان حقوق بشری و روشنفکران نوعدوست جهان بوده و اخیرا در پیوند با تجهیز و لجستیکِ بیشرمانه امپریالیسم آمریکا از آدمخواران داعشی توسط ترکیه، این رسوائی بسیار اوج یافت و رسما نشان از خشونتگرائی، ناپویائی و عملا زمینگیر کردن هرچه بیشتر کارگران و جوانان بیکار منطقه را با این ترفند جنگی آمریکا برجسته و برملا نمود.

این ایستائی ژرف، بلند و سراسری سرمایه، نه تنها ناشی از ناتوانی مدیریت چند الیتِ وابسته و تکنوکرات است، بل همزمان بیانگر سپری شدن عمر این شیوه مرسوخ و ته کشیدن استعداد کهنه انقلابی او در تحریک تاریخ به سمت فردای بهتر نیز می باشد که در اغلب حوزه ها، پیشبرد دگرگونی ها، پیشرفت حقوق بشر و بالابردن سطح زندگی انسان ِکار و چگونگی راهبرد تولید مفید، براساس موازین حفظ محیط زیست و بسوی راه آینده بهترِ برای نوع بشر دیگر عاجز مانده است؛ و نمی تواند این سرمایه انگلی، بحرانزده و ناکارآمد دگرباره فعال و کارا شود. و آشکارا این معدود تراست ها و کارتل های انحصاری سرمایه سالار نمی خواهند این واقعیت فرسودگی خود را بدون جنگ طبقاتی بپذیرند. سرمایه با همه تلاش های مذبوحانه، پرهزینه و سنگین دهه های اخیر در سعی به رهائی خویش از چنگال آشفتگی های بازارِآزاد و وعده شکوفائی دوباره ساختاریش، بروشنی می بینیم شکست خورده و همچون همیشه نیازمند به بهانه های تحریک سود سرمایه توسط اهرم جنگ و ناگزیر، همچنان پا درگلِ دسیسه های میلیتاریستی، بازار کثیف قاچاق موادمخدر، سکس، پولشوئی سیاه و بورس های مافیائی ارز بوده و مانده است. در کوتاهترین بیان، این جنون بیمار انباشت و سرخوردگی های پیاپی او، تنها متاثر از نپذیرفتن سازماندهی افقیِ کار اجتماعی، مخالفت آشکار و ضدانسانی او با پیشبرد شیوه تولید خودمدیریتی ست و بنا بر این، او دشمن همیشگی ایجاد و اعِمال اراده ی مستقل طبقاتی کارگران در محیط کار و برای هدایت راه آینده و نجات بشریت از بهره کش بی شرمانه انسان از انسان توسط همین ساختار سرمایه سالاری هار و فاسد بوده و مانده است.

ساختاری که در کمترین عرصه های تولید، تکامل و تسخیرِزمان، بسود انسان و فروشنده کار، همچنان طمعکارانه بسان گذشته هاست؛ زیرا شلاق سود، تورم، بیکاری و مزد اندک برگرده ی کارگر بسان قرن 19 و 20 فرودمی آید و روابط بهره وری یکسویه میان کارگر و کارفرما، زندگی کُش تر مانده و جنگ منافع طبقاتی با شدت پابرجاست و از خودبیگانگی کارگر و کالای بازاری، فاجعه ساختارِ ربودگی ِارزش آفزوده ای ست که نیروی کار را به سرخوردگی کشانده، انتاگونیسم او را تعمیق بخشیده و عملا، رشد ابزار تولید به سود منافع کارگر نمی باشد و دیرسیت شیوه های تولید و عرضه ی کالاهای سرمایه داری عمدتا غیرضروری، منحط، و اغلب متضاد با نیازهای ضروری بشر بوده و بسود خود تولیدکنندگان نیز نیست. سرمایه داری در عصر کنونی هیچ وظایف مترقی و شایسته ای به عهده ندارد و نتیجتا نه مفید بحال خود، و نه طبقه کارمزد که سازندگان اقتدارش هستند می باشد؛ زیرا فرتوت شده و بیرون از حرکت تاریخ و نیاز زمانه صامت می باشد. این واقعیتی ست که رُل سرمایه در تضاد آشکار با حرکت تاریخی پیشین خود، یعنی علیه شیوه تولید فئودالیته و مانوفاکتوریسم نیست و دهه هاست آن عصر سپری شده، و مراحل عالی رشد خود را پشت سر نهاد و اینک می باید برای آینده ی شیوه های مترقی و سوسیالیستی راه فراروئی را باز کند تا نیروی تاریخساز طبقه کارگر اداره ی سازندگی فردا را در دست بگیرد.

اگر دیروز طرح اقتصاد کینزی و بهانه ی دولت های رفاه سرپوشی بر این پروسه و ضرورت دگرگونی ها در برداشت؛ و عملا ناتوانی و ادعای پوچ برتری راهکارهای سرمایه را می پوشاند؛ امروز اما، از دولت های رفاه غربی با توجه به طرح ها و دستورهای مطلقا اجباری اقتصاد نولیبرالی، رسما چیزی از آن رفاه نسبی در اروپا برجا نمانده است. علاوه بر یونان که حق حیات مردم آن توسط بانک جهانی پول، تروئیکا و پارلمانِ راست اروپائی رسما به صلیب کشیده شد؛ دیگر کشورهای غربی هم با اندک تفاوت هائی، دیریست بساط دولت های رفاه خود را به سود انباشت هرچه بیشتر ارزش افزوده برچیده و دامنه ی بیکارهای و ناتوانائی های تامین زندگی عمومی، در بسیاری از این کشورهای متمول سقوط چشمگیر کرده و اعتراض ها و اعتصاب ها و مبارزه های روزانه ی کارگری در غرب، ناشی از بازپس گرفتن، همان دستآوردهای مبارزه ی کارگرانی ست که این حقوق خود را دهه ها با خون خود هم طبقه ای های خویش بدست آورده بودند که امروز در اغلب کشورهای اروپائی از آن ثمره های انقلابی کارگران و حقوق سیاسی و اقتصاد و تشکل مقتدر کارگری آنها خبر چندانی نیست.

من، جنایت های فراوان این عصر ِخونین و درهمریخته ارزش های والای انسانی را چنین می بینم که این عرصه های زشتِ فقر، نابرابری ها، تلخی ها، ناگوارائی های زندگی، روابط ِ دشمنانه، برتری جوئی های مالی ـ مذهبی و بدسگال آن، هیچگاه در یک آرایشگاه ظاهرسازی راست که جز قتلگاه دوستی ها نبوده، هرگز زدودنی نیست. زیرا راست هار جهانی، منطقه ای و داخلی با دست بردن بر قیچی چپ، تهدید و تحقیر اتوریته کارگری و سرکوب برابریخواهی کمونیست ها و ترساندن آینده از "دعاوی چپ" می خواهد چهره پلید خود را ظاهرسازانه و فریبکارانه نمادی مترقی، دمکراتیک و انسان پناه جلوه دهد. تا خاستگاه جهانی سرمایه را، علیه نیروی کار جهانی و مبارزه ی مشترک برابریجوئی های چپ که معطوف به منافع طبقاتی و کارگری ست بسیج؛ و به هر قیمت منحرف و متوقف کرده و در بهترین حالت پیوند و پیشروی دوباره چپ را با نیروی کارمزد بایستاند. تا مگر با رد اصول انسانمدارانه و پایه ای ترین دعاوی والای مارکسیسم، نیروهای چپ و کمونیست را، قهرا به نام نئولیبرالسیم و آزادیخواهی، به جنگ علیه دیکتاتوری ( یعنی چپ) بکشاند. و با این ترفند، امکان روشنگری و پیوند کار با اندیشه ی مبارز را خنثی کند. و در نتیجه ساختن مسالمت جویانه ی فردا را بدست خود کارگران از بیخ و بن و بسادگی تهی و ویران کند. سرمایه هنوز هم بنام ترس از"وحشت سرخ" که وجود خارجی ندارد همچنان بر سرِ نان و دمکراسیخواهی "کلاه گشاد" می گذارد و شگفتا با قیچی چپ و چپ ستیزی می خواهد به تبلیغ از ساختارش ضدبشری برآید که با رنگ گردن فریبنده آنها، بی آبروئی هایش چاره ناپذیر بوده، و چهره ملوث او هرگز زیبا نخواهد شد. و به تبع آن نمی تواند بهترین فرصت همبستگی مبارزه ی کارگران و برابریخواهان چپ و کمونیست را خفه کند.

کارگران، نیروهای دمکرات، مترقی، چپ و کمونیست ها جز وظیفه ی تلاش جهت تشکل صنفی، آگاهی رسانی دانش طبقاتی، سازماندهی نبرد مسالمت جویانه صنفی طبقاتی و آنهم مستق و سازمانیافته چاره ای سازنده تر برای رهائی و رهبری کارگران ایران و جهان برای شان موجود نیست. زیرا تداوم بهره کشی و ادامه استبداد و مدیریت سرمایه میلتاریستی، برای کارمزدان و زحمتکشان ایران و جهان بسان خاورمیانه، حامل نه تغییر ِمثبت، که عامل تباهی و کشتار و بازگشت به بربریت شده است. و یقینا تا اراده ی کارگران بر سکوی سیاست و اقتصاد مردمی اجتماعی مسلط و سوار نشود؛ بشریت از مصیبت های دیکتاتوری ها و فقرِ فزاینده رهائی نخواهد داشت. امروزه فقط یک راه برای مردم کار و مزدبگیر علیه طبقه بهره کش به شکل اصولی و پایه ای مانده است و آن اینکه خود را مهیای مبارزه مستقل، متشکل، سراسری و در همبستگی با مبارزه ی کارگران جهان متحد کنند. جهان کار علیه سرمایه قدرتمندترین اپوزیسیونو الترناتیو واقعی، مترقی و مقتدر علیه سرمایه هار و بیمار می باشدکه هم اکنون در سطح داخلی و جهانی و با تجربه ی عینی از جهانخواری گلوبال آن مشغول کسب آگهی طبقاتی از این واقعیت های انکارناپذیر است.

30 مرداد 1394  ـ بهنام چنگائی

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

بهنام چنگائی

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.