رفتن به محتوای اصلی

پرسشهایی پیرامون ادبیات ترکی آذربایجان
11.08.2015 - 06:55

 

با انتشار مقاله ی «زبان و فرهنگ در دورة امپراتوری ترکان در ایران-حسن راشدی» سئوالاتی در رابطه با ادبیات و زبان ترکی آذربایجان برای خوانندگان پیش آمد که میکوشم به مهمترین آنها پاسخ
یابم: 
1- آیا مهستی گنجوی اشعار خود را به زبان محیط شهر خود سروده؟ و اگر پاسخ مثبت است میتوان گفت محیط شهر گنجه در زمان او «فارسی زبان» بود؟

پیش از پرداختن به پاسخ  به مسایلی اشاره میکنم:
« شک » :

همانطور که بعد از «فیزیک نیوتون» فیریک «گوانتوم» آمد و اصول آنرا که ظاهراً حقایق مطلق به نظر میآمد، دگرگون کرد،
شاید بعد از فیزیک گوانتم نیز مثلاً «فیزیک متاگوانتوم» بیاید و قوانین فیزیک گوانتوم را از حالتی که هست دربیاورد و «دیدگاه و بعد» نوینی بگشاید. و همینطور میتواند این روند ادامه یابد. یعنی ما با ابعاد مختلف و غیر مطلق درگیریم. هر بعدی میتواند اصول درست نسبی خود را داشته باشد و ما را در شناخت پدیده ها یاری کند. 

سوء استفاده از علم:
- دیگر اینکه علم و به خصوص «تاریخ» و در کل علوم اجتماعی، ابزاری شده اند در خدمت «سیاست». معروف است گویند اگر  ریاضیات 
با منافع آدمیان-که سیاست آنرا تأمین میکند-تضاد بیابد 
بشر میکوشد حتی قوانین آنرا هم ندیده گیرد و جعل کند. یعنی دو و دو را سه یا پنج بقبولاند.

شئ کردن انسان:

در کشور های رشد نیافته یا کم رشد مانند ایران که «تبعیض و دیکتاتوری » بیداد میکند، بخشی از نیروهایی که میکوشند « حاکمیت» طبقه ای و اقشاری و ملی  خود را بر خلقهای «تحت تبعیض و استثمار»مسلط کنند از «هر ابزاری»انسانی و ضد انسانی، برای هدف خود بهره میگیرند.(متد ماکیاولی). آنچه قابل توجه نیست «انسان و راحتی» اوست. و آنچه هدف است «تسلط» است. تسلط کامل بر جسم و روح و حرک او. و تبدیل انسان به «شئ». و بکارگیری او در خدمت.

خوش ذات:
اینگونه افراد «بد ذات» نیستند. چنین تربیت یافته اند. نتوانسته اند «ساختارهای تربیتی» جامعه را در خود بشکنند، وآزاد باشند و دیگران را نیز آزاد بخواهند و ببینند. علی رغم ادعاهای خود که 
«دموکرات و مدرن و انسان دوست و روشنفکر و پست مدرن و آزادیخواه وووهستند ، هدفی جز «شی کردن انسان و تسلط کامل» بر او ندارند. عملا این عناوین مدرن و دهان پرکن «دانه های فریب اند جهت به تله» انداختن انسان «تبعیض دیده و استثمار شده». درست است که بد ذات نیستند ولی عملا «عاملی» شده اند برای نفی آزادی و زندگی ستمکشان. ضروریست ماهیت آنان را شناخت و درمقابل شان
ایستاد. این مبارزه برای «آزادی آنها از اسارت خویشتن و آزادی ستمکشان از اسارت آنها» ضروریست.

 تاکتیک های استعمال راسیسم فرهنگی:
این دوستان «اسیر در اسارت خویش و قالبهای تربیتی» با چند جمله که میگویند و می نویسند سرشت نهان شان را روشن میکنند:
«درکتاب دده قورقود کلمه ی ترک نیامده-تو تات هستی-مغولها و ترکها حمله کردند تو زبانت عوض شده آذری شدی. میدونی من که اینها را میگم «ناسیونالیست» نیستم.  خودم زبان مادریم آذریه .  
برای شما هم هویت تعیین نمیکنم-ولی خوب فکرکن تو درهرصورت آذری هستی. من قبیله گرا نیستم مثل تو -که خودم را ترک بنامم- یک فرد سراسری هستم -به سراسر مردم ایران فکر میکنم-تمامیت ارضی  برای همه ی ما مقدس است-آدم باید "پوست مدرن باشد، و قبیله گرایی را بشکند و قبول کند که تات بوده و با حملات خارجی آذری شده. من سراسری که نمی توانم راه حل خودم را برایت بگویم تو باید اول از درون خودت شروع کنی و این عشیره گرایی را کنار بگذاری بپذیری آذری هستی و هویت ملی ایرانی از همه چیز مهم است- گلوبال باش زمان عشیره گرایی گذشته - آدم باید دموکرات و وطن دوست باشد ووو» .

«شخصیت سازی  سیستماتیک جعلی»:
وقتی این تاکتیک های استعمال راسیسم را در کنار استراتژی «قتل عام زبانهای غیر فارسی یا یکسان سازی » قرار میدهیم -که «شخصیت سازی  سیستماتیک جعلی» برای دیگری ست  و دوست مدرن ما- آنرا تحت عنوان «آزادی انتخاب هویت» تبلیغ میکند و منظورش آن است که ، من ترا سیستماتیک از طریق قتل زبانت شخصیت سازی میکنم که  "فارس-آذری" باشی - بدان و آگاه باش، این «شخصیت جعلی من ساخته را «خودت با آزادی کامل انتخاب کرده ای». من تقصیری ندارم. 
این است معنی عملی  «آزادی انتخاب هویت» در پراتیک دوستان پوست مدرن ما. 

اینجا بگویم آرزو دارم روزی بیاید: «زبان تاتی-کرینگانی» و طالشی و گیلکی و غیره را -که برخیها در آذربایجان در حال نابودی اند -یاری کنم شکوفا شوند و بکوشم آنها را آزادانه بیاموزم.
جمع بندی کنم: 
 چگونگی 
احساس جو موجود:

در فضای گفته شده که با مختصات :
- سیاسی کردن علم  تاریخ و علوم-  مدرن جلوه دادن خود - پیش بردن استراتژی قتل عام زبانها و سیستماتیک شخصیت سازی برای دیگران- ترسیم میشود - میکوشم به سئوالات مطرح شده بپردازم.
با این توصیف  که گذشت،  احساس میکنم در یک جو «راسیستی و فاشیستی» میخواهم به مسایل ادبی پاسخ بیابم.
امیدوارم این محیط باعث نشود منهم برخورد به سئوالات ادبی را سیاسی کنم-که در چنین حالتی تلاشم بیهوده خواهد بود. و فاقد ارزش. 


پرسشها:
1- آیا مهستی گنجوی اشعار خود را به زبان محیط شهر خود سروده؟ و اگر پاسخ مثبت است میتوان گفت محیط شهر گنجه در زمان او «فارسی زبان» بود؟
زاویه ی سئوال:
این پرسش-با همین جملات و مفهوم- از زاویه های مختلف و با دید و منظورهای گوناگون می تواند مطرح شود که، همه هم یک منظور را ندارند. زاویه و دید و منظور رایج را توضیح میدهم:
 پرسش ظاهراً  از یک زاویه به ادبیات ترکی ربطی ندارد.ولی از زاویه ی دیگر میخواهد بگوید «چون شاعر،  فارسی نوشته پس"محیط اجتماعی و بافت شهر فارسی زبان بود."
و نتیجه عام بگیرد«هرجا شاعر شعرفارسی گفته زبان ترکی وجود نداشته یا در اقلیت ناچیزبوده. و شهر شهر فارس نشین بوده.پس در تمام شهرهای آذربایجان که شاعر و نویسنده فارسی نوشته اند، در اصل شهرهای فارس نشین بودند. مثل صائب تبریزی که فارسی سروده پس در آن زمان بافت شهر تبریز فارس بود. اینجا از راه ادبیات فارسی به نفی ادبیات ترکی و غیره میرسند، و  یک دست بودن  شهر و محیط را نتیجه میگیرند.درکل معنی سئوال این است«نفی ادبیات دیگری-اثبات خودی- جهت تصرف محیط تاریخی در گذشته ». و استعمال آن در همه جا. و عامیت بخشیدن به این متد و تاکتیک از راه ابزارنمودن « ادبیات».
ساده بگویم میخواهد بگوید :هرجا شاعر، شعر فارسی گفته شهر از قدیم  فارس نشین بوده. ترک پایش آنجا نبود- خارجی و مهاجم است. 
یک دید است و وجود دارد. در راسیسم فرهنگی. با منشأ  «پان ایرانیسم موجود» .
البته این منظور میتواند از طرف غیرفارس هم به دین صورت بیان شود که«چون در دوره ی زمینداری در فلان شهر شاعری به زبان غیرفارسی شعری گفته پس بافت اجتماعی شهر در کل غیرفارس بوده.
روشن است که زبان شاعر برای تشخیص بافت اجتماعی شهر کافی نیست.تنها با توجه به زبان یک کتاب  و یک شاعر نمی توان گفت شهر عمدتا یا صدرصدر محل سکونت چه مردمی بود.دلایل و مدارک زیاد
تاریخی-باستان شناسی-زبان و ادبیات و غیره لازم است.

-مهستی گنجوی  اهل گنجه در برهه ی قرن های پنجم و ششم  زندگی میکرد -چنین نوشته اند.مقارن با نظامی و سنایی. نوشته اند همزمان با سلطان محمود بود و برخی ها هم او را همزمان با سلطان سنجر سلجوقی میدانند. از زندگی و تاریخ تولد و مرگش اطلاع دقیقی نیست. دیوانش به دست ما نرسیده و رباعیات منسوب به او را از لابلای دیگرکتابها جمع کرده اند. معين الدين محرابی در کتاب "مهستی گنجه ای بزرگترين شاعررباعی سرا" درباره ی او چنين می نويسد: "درمجموع نه تنها اطلاع دقيقی اززمان حيات مهستی دردست نيست بلکه چگونگی زندگی اش نيز مجهول است" ص18.

- گویا زنی زیبا -اهل موسیقی وشعر - احتمالا -یا شاید قریب به یقیق-وجود داشته و در برهه ی یاد شده در گنجه و بیرون از آن -که برخی ها اشاره میکنند- زندگی میکرده و با طبقه بالای جامعه هم در پیوند بوده است. رباعیاتی منسوب به او وجود دارد. که  در ادبیات ارزش والای ادبی و اجتماعی دارد. و دید اش به مسایل جامعه مترقی است.

از فرم «رباعیات» در شعر، هم شاعر و هم افراد عادی استفاده میکنند. احتمال دارد بخشی از این رباعیات مال سراینده باشد و بخشی مال افراد دیگر.مثل رباعیات خیام. بهرصورت احتمال آمیختگی زیاد است.و کسانی هم به این موضوع اشاره کرده اند. وجود عینی سراینده نیز صدرصد قابل تعیین نیست. اما از نظر من این مسئله مهم نیست. عملا زنی مترقی  خلق شده -چه از سوی پدر ومادر و چه به شکل اسطوره -ساختارفکری محیط را درهم شکسته است. و این میتواند سمبل مبارزه ی قرنها با ستمکشی زنان باشد.
او بوده و وجود دارد. اسطوره و سمبل زنان است. رباعیات منسوب هم زبانش فارسی ست. اینکه او زبان مادریش چه بود مهم نیست. 

-آیا مردم گنجه زبانشان فارسی بود؟
- از بافت جامعه ی گنجه نیز چندان اطلاع دقیقی در دست نیست. اما فکر میکنم  احتمال اینکه محیط چند ملیتی بوده زیاد است. گیراگوس گاندزاکِتسی(تاریخ‌نگار و کشیش ارمنی همزمان با نظامی گنجوی)، گویا خود اهل گنجه بوده است. مهستی را هم فارس فرض کنیم. برخی ها میکوشند بافت شهر را فارس نشان دهند. چون مهستی شعرش به فارسی ست. شعر شاعر برای تعیین بافت اجتماعی و جامعه شناسی یک شهر و منطقه «کافی» نیست و نمی توان از آن نتیجه ی عام گرفت. 

2-چرا در شعر ترکی کلاسیک «کلمات عربی -فارسی» زیاد است؟
- قالب شعرترکی «هجایی» بود. قالب شعر فارسی «عروض و قافیه».
در دوره ی زمینداری قالب شعر(فارسی)که از اعراب گرفته بودند، «عروض و قافیه» بود. 
برای اینکه کلمات ترکی در قالب عروضی بیان شود شاعرمجبور بود از کلمات عربی و فارسی استفاده کند. همانطور که شاعران فارسی زبان میکردند.
- شعر سخنی بود که قالب «عروض و قافیه» را مالک بود.و زبان رسمی «دیوانی» را استعمال میکرد. شعرترکی با قالب هجایی
رسما نمی توانست «شعر » بحساب آید. در میان اقشار بالای جامعه. شعر بدون منطبق با «وزن و قافیه و عروض» در فارسی هم شعر حساب نمیشد.
در این مورد رجوع شود به «موسیقی شعر-شفیعی کدکنی»
-آنچه شعر و ادبیات بود پیش مردم-خودشان میساختند. ادبیات شفاهی. 
-اشعار پراز کلمات عربی فارسی -نشانه ی تأثیرزبان دیوانی (فارسی-عربی) برزبان عالم و روشنفکردینی ست-که شعر هم بیشتر برای این دایره ی دینی بود.گیرم به زبان ترکی باشد.
-آخوند وقتی در منبر به ترکی صحبت میکند تنها فعلها را در آخر ترکی میاورد.

3-شاعران ترکی زبان چرا شعر فارسی گفته اند؟

-شاعر و نویسنده ی ترکی زبان برای نشان دادن استعداد خود مجبور بود از زبان عربی و فارسی که در عرصه ی «دولت و دین» و «دیوان» کاربرد داشت به عنوان «ابزار» جهت اهداف خود: پول-مقام-منصب روحانی- و عزت و احترام به عنوان «عالم» در جامعه و حکومت استفاده کند.
- شاعر و نویسنده عموما با «طبقه ی حاکمه و دولت و روحانیت»خویشی داشتند و زبان این اقشارهم «عربی-فارسی» بود.
زبان روشنفکری آنها مد نظر است.
- نوشته به زبان ترکی چه نثر و چه شعر «خواهان نداشت-چون نیاز نبود» -حاکمیت و روحانیت زبانش عربی-فارسی بود. تقاضا عرضه را ایجاد میکند. تقاضا برای نوشته ی ترکی نبود. 
- ولی علی رغم این قاعده ی «عدم تقاضای رسمی» افرادی درشرایط خاص ، «ترکی نوشته و سروده اند» از جمله برای تبلیغ دیدگاه دینی و فلسفی مثل نسیمی.
-وجود بیسوادی تقریبا مطلق. 
- توده ی مردم ادبیات شفاهی خود را داشتند.ترانه ها-داستانها-تاپماجا ها-بایاتی ها و غیره. 
- اهل قلم جدا از توده ی مردم بودند. و ادبیات آنها -عالم و مردم- جدا بود. مال مردم شفاهی بود مال عالم کتبی. عالم و قلم اش به طبقه ی حاکمه مربوط بود. بین مردم و عالم دنیایی فاصله بود.
-این عالمان باسواد حتی بایاتی ها و ترانه ی دوره ی خود را یاداشت نکرده اند. چون «سود مادی و معنوی و دینی و اجتماعی» نداشت.
تازه مال دوره ی قاجار هم یادداشت نشده چه رسد به دوره ی نسیمی یا حسن اوغلو و بالاتر. 
-این عالمان چرا حداقل ادبیات شفاهی مردم را یادداشت نکرده اند؟ 
منظورم دوره ی آغاز حکومت هزارساله ی ترکان ایران است. میدانیم این مردم دارای فرهنگ شفاهی بودند، چرا یادداشت اش نکرده اند؟ پاسخ در پایین.
4-با  ادبیات شفاهی چه کار میتوان کرد؟

- این ادبیات که امروز سینه به سینه به ما رسیده - و تازه دارد کتابت میشود یا دگار «زبان مردم و نویسندگان و شاعران» است. 
که اکثرا به نام « اوزان و عاشیق» شناخته میشوند. و یادگاراعتقادات و  آداب و رسوم بسیار کهن مثل «شامانیزم» است. اشعار سایاچی*-چؤمچه گلین*-یاغیش شعرلری ووو همه ار شامانیزم نشانه است.
کسانی که مثل من درکودکی داغداغانCeltis(= درخت-نظرقربانی ازچوب داغداغان که به پشت کودک آویزند)را- بر لباس خود داشتند میدانند این اعتقادات بسیار کهن است. 

-تاکنون تحقیقات زیادی از زاویه های مختلف روی این ادبیات نشده ازجمله: تاریخی-مردم شناسی-جغرافیایی- شاعر و نویسنده شناسی- اسطوره شناسی- قدمت- و دهها موضوع دیگر. که می تواند به بسیاری پرسشها در عرصه ادبیات ترکی پاسخ گویند. و رابطه ی ادبیات شفاهی آذربایجان با ادبیات دیگر ملتهای ترک زبان...را روشن کند.

در رابطه با زبان گفتاری و نوشتاری این تجربه از ایتالیای دوران دانته آموزنده است. نویسندگان ایتالیا - زمان دانته، «زبان شفاهی مردم ايتاليا يعنی ايتاليايی را، در ادبيات، بکارگرفته و به زبان نوشتاری تبدیل نمودند» که به موجب آن زبان لاتين را به عنوان زبان ادبی که رایج بود به عقب راندند. 
این میتواند برای زبانهای نوشتاری نشده یا تحت تبعیض تجربه ی خوبی باشد. همینطور خیلی از زبانهای اروپایی درگذشته تحت تسلط زبان لاتین مجبور به تحمل شرایط محاوره ای بودند. که به 
ضرورت روز ساختارهای مستولی رایج را درهم شکستند و به شکوفایی رسیدند. انگلیسی یکی از این نمونه هاست.

5- تأثیر «عرضه و تقاضا در ترکی نویسی» چگونه است؟

که توضیح دادم. اضافه میکنم این قانون نه تنها در گذشته در قرن اخیر تا کنون نیز عمل کرده است:
- عدم ترکی نویسی قلم زنان آذربایجان در ایران عصرحاضر اگر یک علت اش :
-اختناق باشد
-علت دیگراش بیسوادی مسلط بر جامعه بود.
نویسنده می بیند نوشته اش خواننده ندارد پس به زبانی می نویسد که «طالب دارد و سود مادی و معنوی» .
- نوشته ی ترکی اکنون دردایره محدودی خوانده میشود قلم زن مجبور است به فارسی بنویسد.اگر همه بیسواد بودند مجبور بود 
تنها به فارسی بنویسد.

6-با  واژه های ترکی در آثار ترکی نویسان گذشته و ادبیات شفاهی قدیم چکار میتوان کرد؟
من در آثار برخی شاعران قدیم از جمله نسیمی، به « مقدارکلمات ترکی و عرصه های آنها» توجه کردم متوجه شدم:
این کلمات ترکی زندگی انسان آن ایام را بخوبی برای ما ترسیم میکنند. تنها «قالب شعر و زبان روشنفکری» دوره باعث شده ، کلمات «عربی-فارسی» استعمال شوند. 
-با کلمات ترکی آمده در دیوان او ودیگرشاعران می توان «لغات نامه» کوچکی از آن دوره ها را تدوین کرد و «زندگی مردم» و فرهنگش را نشان دارد. 
- به این لغت نامه واژه های شفاهی قدیمی- فرهنگ کتبی قدیم- را هم اضافه کنیم می توان لغت نامه ی «کتبی-شفاهی» مردم دوره ی زمینداری را داشت و به سطح زبان آن دوره رسید. که توده ی مردم استفاده میکردند. 
این توجهات نشان میدهد که هیچ نیازی به استعمال کلمات عربی-فارسی نبود. همانطور که بایاتی ها نشان میدهند. اما متد « عروض و قافیه» طوق اجبار برگردن سراینده افکنده بود.
به عبارت دیگر ادبیات شفاهی و نوع آنرا -اگر کسی می سرود- اهل فن ادبیات حساب نمی کردند. 

7-چرا شاعران و عالمان ترک حداقل ادبیات شفاهی مردم خود را یادداشت نکرده اند؟ 
منظوردوره ی آغاز حکومت هزارساله ی ترکان ایران است. میدانیم این مردم دارای فرهنگ شفاهی بودند، چرا یادداشت 
اش نکرده اند؟
- سود مادی-معنوی-دینی-اجتماعی برای عالم نداشت. 
- بیسوادی مطلق -خواننده نبود.
- مردم حفظ میکردند سینه به سینه نقل میشد - نیاز نبود. 
-شعر حساب نمیکردند.
- به ارزش فرهنگ شفاهی جهت نگهداری واقف نبودند. امکان نگهداری نبود. جنگها-کوچ-بیسوادی.بیماری و خشکسالی و قحطی و...
- نوشته های مانده نشان میدهند که افرادی چیزهایی نوشته اند . « احتمال دارد» ازبین رفته باشند.
همانطور که «داستانها و دفتر اشعار و یادداشتهای من» به علت اختناق دو حکومت از بین رفت.

8-چه جوابهای "روشنفکری و پست مدرنیستی" به سئوالات بالا داده اند؟

- مردم فرهنگ شفاهی نداشتند! 
-مردم آذری بودند. فقط قشون ترک بود -آنها هم فرهنگ شفاهی نداشتند! قشون هم زن و بچه ی ترک زبان نداشت!
-این «توده ی عظیم ترک » -نمیدانم چندین میلیون یا چند نفر بودند- که هزار سال بر ایران حکومت کرده -چرا «بایاتی ها و ترانه ها و تاپماجا های خود را یادداشت نکرده است؟
-این ها در آسمان حکومت میکردند-روی زمین ساکن نبودند- زمین مسکن تاتها یعنی آذریها بود. در آسمان هم فرهنگ نمی توان داشت!
اینها تنها جواب «پست مدرنیستی روشنفکرانه ی ناب نیچه ای»است که می توان به عدم یادداشت فرهنگ شفاهی پیدا کرد. فقط یک اشکال 
کوچولوی «نیچه ای-راسیستی» دارد وگرنه بسیار خردمندانه و روشنفکرانه و دموکرات منشانه و انسان دوستانه است و صد درصد ضد قبیله گرایی ست. البته گناه «پست مدرن» ، فرزند خلف نیچه نیست.بل تقصیر همه از آن پدر است.

9-چرا در آذربایجان که گفته میشود مردم ترک بودند، شاعران ترک زبان به فارسی شعر گفته اند؟ 

-چون مردم آذری بودند و آذربایجان از سرتا پا آذری نشین بود- فقط شاعر ترک بود - آنهم زبانش را فراموش کرده بود- یعنی فارس یعنی آذری شده بود- این است که دیوانهای فارسی آفریده انذ. از سیر تا پیاز فارسی -عربی نوشته اند.
- این هم جواب ضد قبیله ای و پست مدرنیستی روشنفکرانه است.

تحقیق در فولکلور:
گفتم این تحقیق میتواند در عرصه های مختلف به بسیاری از سئوالها جواب دهد. نمونه:
تحقیق قدمت ضرالمثل ها :
- گؤزدن گئدن -اوره گ دن ده گئدر= در دیوان کاشغری به گویش قدیم آمده رجوع به دیوان او.
-قارین دویار-گؤز دویماز= در دیوان کاشغری با اندکی تغییر آمده. 
و دهها چیز دیگر

10- آیا زبان ترکی مناسب شعر و نثر است؟

زبان ترکی یا هرزبان دیگر برای همه کار تواناست تنها بستگی به «پرورش و هنر هنرمند» دارد.
زبان ترکی در شعر و نثر تواناست. قالب شعر ترکی هجاست. اکنون هم آزاد می نویسند.
در این دو قالب -هجا- و آزاد- شعرهای ناظم حکمت و صمد ورغون از نمونه هاست و حیدربابای شهریار.
یا بایاتی و تاپماجا ها و ترانه ها در فولکلور. وداستانها.

زبان ترکی از زبانهای نادری ست که در آن می توان به شعر صحبت معمولی را انجام داد.
این خصلت را من در زبان مخفی دخترکان آذربایجان نشان داده ام. رجوع شود به مقاله ی (قیزلارین گیزلی دیلی) در آرشیوآ.ائلیار.

 11- واژه ی عربی «الاذریه» یا «آذربیجیه» به چه معنی ست؟
واژه های «الاذریه» یا «آذربیجیه» را که درکتابهای قدیمی به زبان عربی آورده اند و به قرن 5هجری مربوط میشود به معنی:
1- کالای منسوب به آذربایجان:صوف الاذربی=پشم آذری.ص.857: زمان کلمه : زمان عمر خلیفه . آذربایجان درسیرتاریخ رئیس نیا .
2- زبان منسوب به آذربایجان = زبان آذربایجانی= منظور زبان ترکی: کلمه الاذریه در صحبت خطیب ابو زکریای تبریزی با ابوالعلای معری اندیشمند معروف: «الاذزیه» آمده: ترجمه ی کلمه را - در کتاب نامه ی دانشوران -ازفضلای دوره ی ناصرالدین شاه ، «لغت ترکان»نوشته اند. 
3- فرد منسوب به آذربایجان: «اخلاط من العجم الذریه و الجاودانیه القدم( مخلوط عجم آذری و جاودانیه های قدیم)- جاودانیه اشاره به پیراوان جاودان. منظور اهالی مسلمان آذربایجان وپیراون جاودان-مزدک). کتاب رئیس نیا-بخش زبان.

صحبت عبید(جهان گرد یمنی) با معاویه: «آذربایجان سرزمین ترکان» کتاب التیجان ص. 402 
با درک امروزی در تاریخ از زمان عمر و معاویه وقتی صحبت از کالا یا زبان آذربایجان یا اهل آذربایجان میشد معمولا از «آذربایجانی» یا در عربی « الاذریه ، آذری-اذری-آذربیجیه - استفاده میکردند. حرف «ج» در آذربیجیه هم آنرا نشان میدهد. کلمات «آذربیجان و هادیربیجان» را هنوز هم داریم. وقتی اشاره به زبان بود منظور زبان ترکی بود. که به جای ترکی «آذربایجانی » و در عربی از کلمه ی «الاذریه یا آذری» استفاده میکردند.

-------- 
در قرن اخیر کلمه الاذریه توسط کسروی و کسرویست ها مورد سوء استفاده ی شبه علمی قرار گرفت و آنرا به معنی «گویش تاتی و هرزنی و غیره » بازمانده ی «زبان باستان آذربایجان -آذری» تبلیغ کردند. الاذیه در مورد زبان -منظور زبان آذربایجان است- که قوم ترک در آن زندگی میکردند. 
در باره ی خلافت عمر - محمد عوفی در جامع احکایات - از قیام 20 هزار ترک سخن میگوید :« یا امیر المومئنین چهار هزار با 20 هزار چگونه جنگ تواند کرد....عمرو حاتم برفت و با ترکان حرب کرد...»ص. 3-93 ؛ ص . 904 اثر رئیس نیا. 
--
آنچه واضح است در آغاز اسلام - در آذربایجان ترک ها و زبانشان بر جامعه آذربایجان مسلط بود. و کلمه الاذربه هم به معنی منسوب به آذربایجان یعنی « کالای آذربایجانی-زبان آذربایجانی-فرد آذربایجانی = الاذریه-آذری- اذری- آذربیجه » استعمال میشد -در زبان عربی. زبان فارسی هم این کلمه را از کتابهای قدیمی گرفته و در تئوری کسروی به معنی «زبان فارسی قدیم در آذربایجان یا فهلوی و بازماند هاش مثلا تاتی و هرزنی و کرینگانی و طالشی» تبلیغ میکنند. هدف نه علم بل «تصرف مکان در گذشته » است و انتقال و تطبیق آن به «امروز». 
--
نام بردن زبان یا فرد -با منسوب کردن آنها به خاک اکنون هم رایج است. منظور نام وطن یا شهر و ده است.
در ترانه ی قدیمی کودگان اورمیه -هب سنه- آمده:
«گل اوخو بیزم دیلی- بیزم دیل اورمو دیلی». ترکی اورمیه را «اورمو دیلی»گوید.
- çonqaralıچونقارالی دیلی. لهجه ای در اورمیه- ترکی.
-« تربیز دیلی» -لهجه ی ترکی تبریز.
منسوب به شهر و وطن:
-ماراغالی- اورموییه لی. آذربایجانلی=الاذریه درعربی. تربیزلی.
-عربلی. نام ده در اورمیه- فرد اهل ده= عرب لی .یعنی دهی که افراد عرب هم در آن زندگی میکنند. 
-زونوز آلماسی-ماراغا مالی. آذربایجان یونو Yünü= صوف الاذریه=پشم آذربایجان -اشاره به جنس دارد و با نام خاک.
ا-کنون در جمهوری آذربایجان رسما زبان ترکی آذربایجان را «آذری» گویند. در آذربایجان ایران هم برخی نویسندگان «زبان ترکی آذربایجان =آذری» می نویسند. این سنت در قدیم هم بود.
در زبان عربی «الاذریه» هم به این معنی درست شده است.

 

در گذشته متد سنتی بود که جنس-زبان- فرد راعمدتا با نام «محل سکونت » مورد اشاره قرار میدادند. 
الاذریه - وقتی اشاره به زبان دارد =ترکی آذربایجان است. نه لهجه های فارسی در آذربایجان. تا جایی که اطلاع دارم در تاریخ کسی «تاتی-هرزنی-طالشی- کرینگانی » را «الاذریه» ننوشته است. 
وجود جزیزه های زبانی می تواند به علت کوچها باشد. از اینها نمی توان نتیجه عامی برای زبان عمومی یا عمومیت مردم آذربایجان گرفت. مردم غیر ترک هم بودند. ولی زبان و مردم ترک مسلط و غالب بر آذربایجان بودند.
در آغاز اسلام عربها با قشون ترکان در آذربایجان جنگ میکردند . غیر ترکان هم در صف ترکان بودند.

 

«آذری و الاذریه » را به غیر ترک و غیر ترکی معنی و ترجمه کردن - درست نیست.
جمع بندی:
آذری-الاذریه = ترکی آذربایجان-ترک آذربایجان -اهل آذربایجان که ترک است.
آذربیجان=آذربایجان.= هادیربیجان


12 -تاکتیک «تسخیر مکان در تاریخ -و انطباق آن با بافت جامعه ی کنونی» به چه معنی ست؟
آشوری ها در اورمیه یا در ترکیه و آذربایجان غربی نشانه ی دولت آشوربانی پال است که همسایه ی آذربایجان بود. یا ارمنی ها نشانه ی همسایه آذربایجان دولت ازمنی در تاریخ است.
با وجود ارمنی یا آسوری در آذربایجان که ریشه ی کوچ تاریخی دارند اگر ادعا شود که در گذشته بافت اجتماعی عمده در آذربایجان ارمنی یا آسوری بود- این را تاکتیک «تسخیر مکان در تاریخ -و انطباق آن با بافت جامعه ی کنونی» میتوان گفت. آسوریان و ارمنی ها زمانی با ما همسایه بودند و کوچها هم طبیعی بود. این «همسایگی و کوچ ها» را آذربایجان با فارسها هم داشت. علاوه بر این که آذربایجان تحت حکومت ساسانیان هم بود.و کوچ ها نیز طبیعی بود. اکنون نمی توان با وجود چند ده ارمنی یا آسوری یا فارس ادعا کرد که «بافت عمده ی جامعه آذربایجان در تاریخ، زمان حکومت آسوریان-ارمنی ها-فارسها » ترک نبود-مثلا ارمنی-آسوری- یا فارس بود. به علت وجود دهات آنها که اکنون هست.  کسروی و کسرویستها این تاکتیک را بکار میگیرند.
 در زمان ساسانیان و آغاز حکومت اسلام جامعه ی آذربایجان ایران و جمهوری آذربایجان کنونی عمدتا ترک بود. گرچه اقوام دیگر نیز از راه کوچ در آذربایجان بودند. و گروههای اقلیت را تشکیل میدادند. نیروی جنگی عربها در آذربایجان شمالی و جنوبی با قشون ترک درگیر بود که عاقب به اسلام گرویدند.

 سیزساغ من سلامت.اوخویانین آغزی-بورنو وار اولسون.
ببخشید که دایره بزرگ بود و من کوچک. نمی توانستم زودتر بیرون آیم.
-------------
* چؤمچه گلینçömçə gəlin: روایت آ.ائلیار-اورمیه
هنگام خشکسالی سایا چی(مردی) با «چؤمچه گلین» پیدایش میشود. ، آن قاشق چوبي يا چمچه‌ي بزرگي ست به قد آدم با لباس و برگ و شاخه‌هاي درختان. 
بر درخانه ها
 ترانه هایی نظیر این را میخواند:
چومچه گلین چؤمçöm ايستر (چؤم = چؤمچه ی بزرگ)
الله دان (تاریدان) ياغيش ايستر
الله (تاری) بیزه یاغیش ور
دئملریمیز قورودو
یئتیملریمیز اومودو...
----------
یا : 
(به نقل از مقاله ی سایالار-ح.م.صدیق) -روایت صدیق
چومچه خاتين نه ايستر؟-شيرهاشير ياغيش ايستر،-الي- قولو خميرده،
بيرجه قاشيق سو ايستر،-چاخ داشي، چاخماق داشي،-ياندي أوره‌گيم باشي،
-
آللاه بير ياغيش گؤندر،-گؤيرتسين داغي- داشي،-آلاداغين بولودو،-يئتيملرين اومودو،
آللاه بير ياغيش گؤنده‌ر،آرپا- بوغدا قورودو.
-------
کوسا kosa
در اوایل بهار مردی با کلاه بزرگ و کت وارونه با زنگوله و رقص کنان
به درخانه میایذ و شعرهایی میخواند:
آي كوسا، كوسا گلسنه-گليب سالام وئرسنه،
چومچه‌ني دولدور سانا،-كوساني يولا سالسانا،
آي اويروغو- اويروغو،-ساققالي ايت قويروغو،
كوسام بير اويون ائيلر،-قوردونا قويون ائيلر . . . 

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

آ. ائلیار

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.