رفتن به محتوای اصلی

هویت تراشی برای خلقها، تلاشی قلبها
08.08.2015 - 02:24

در استعمال نام« آذری» توسط برخی نویسندگان آذربایجان لازم است توجه کرد که آنها به معنی فردی که « اهل آذربایجان » و ترکی زبان است بکار می برند. و ایده ی شان این نیست که « تاتهای آذربایجانِ ترکی زبان شده اند». و هویت تراشی نمایند.

در ترکیه ما آذربایجانیها را « ایران آذری ترک لری» یعنی «ترکهای آذری ایران » نام نهاده اند. به مردم جمهوری آذربایجان و به یکی دو میلیون از اهالی خودشان نیز نام «آذری ترک لری» گویند. چون در ترکیه هم بخشی از مردم آنجا زبانشان با ما یکی ست.
این نامها در خارج از آذربایجان وجود دارد. یا در زبان فارسی منهای اینکه ترک گویند، مثلا «آذری » هم می نویسند. اینجا منظورمنسوب به آذربایجان و «اهل آذربایجان» بودن است.نه منظور ایده و سیاست«ترک زبان شدگان» .
بدون اینکه با مسایل «نظری و سیاسی» کاری باشد. منظور از ما توده ی مردم است نه افرادی که بر اساس بینش سیاسی برای خود نامی انتخاب کرده اند.

اینکه دیگران ما را چه مینامند مهم نیست. مهم آن است که ما خود را چه مینامیم.  فرهنگ متمدنانه آن است که به نامی که ما خود دارم احترام بگذارد. و به ما اسم سازی نکند.
در فرهنگ اروپایی نمی توان «مارکس» را «محمد» نامید. جعل میتواند جرم تلقی شود.

ما در داخل آذربایجان خود را به زبان مادری « ترک یا آذربایجانلی» و به طور « رسمی یا دولتی» " ایرانلی "می نامیم. 
-یک ده و شهر در آذربایجان وجود ندارد که خود را «آذری» به نام. یا افراد بیسواد خود را آذری بنامند:
-توده ی بیسواد خود را ترک می نامد.

- توده باسواد سیاسی ، در« زبان مادری ترکی»، نه در زبان خارجی، خود را ترک معرفی میکنند.
- بعضی از این با سوادان سیاسی ، در زبان خارجی، از جمله فارسی که یک زبان خارجی ست نسبت به زبان مادری، یا انگلیسی یا آلمانی،
یا در یک کشور خارجی، از کلمه ی «آذری» به معنی «منسوب به آذربایجان» -و دارای زبان مادری ترکی، استفاده میکنند-بدون اینکه خود را «تات ترکی زبان شده» بدانند.
سخن از استثنا نیست. سخن از قاعده درمیان است.

-تئوری «تات ترکی زبان شده» ،اختراع سیاست یکسان سازی پهلویها بود - و اینان آگاه به این مسئله اند.

آقای فارسی زبان، کشور « دویچلند» را آلمان مینامد، و اهل آن را آلمانی. اما این فرد خود را «دویچ» گوید.و کشورش را دویچلند.
حالا آقا بیاید کتابخانه درست کند  به این دویچ و بگوید «تو اشتباه میکنی که خود را دویچ مینامی، تو آلمانی هستی؛ خبر نداری، دانشمندان ما
صدها کتاب برای هویت تو دارند». میدانید چه پاسخ میدهد؟ میگوید : « حالت خوبه؟» -یعنی محترمانه اینکه "تو عقلت را از دست داده ای"! 
اگر بخواهی 90 سال این کارت را تکرار کنی، شما را «آقای هیتلر دوم» میخواند.

هنگام اعتراض به کاریکاتور در سراسر آذربایجان با حرکات میلیونی شعار «هرای هرای من ترکم» واکنش به 
هویت تراشی بود.
خود را ترک دانستن ریشه ی مردمی دارد- و این نه به مفهوم ترکیست بودن است.
 درست آن است که این هویت را که توده ی مردم برای خود دارند احترام گذاشت
و به دنبال هویت تراشی به دیگری نرفت. در چنین شرایطی خیلی از مسایل میتواند حل شود.

هویت پدیده ی «سیالی»ست. ولی نه به آن سیالی که بتوان برای خلقی هویت تراشید.بخصوص با تئوری « تاتهای ترکی زبان شده».
پهلویها و رژیم کنونی- و حمایت گران «تاریک فکر» این سیاست، تقریبا صد سال است  میکوشند زبان و فرهنگ غیرفارسی زبانها را «فارسی» کنند،
تنها کاری که توانسته بکنند عملا ممنوع کردن زبان نوشتاری دیگران بوده است. و دریافت اعتراض برسیاست فرهنگی راسیستی. 
یک فرد میتواند چند سال کمونیست، چند سال دموکرات،چند سال لیبرال باشد، اما یک خلق نمی تواند هویت خود را به فارس و کرد و ترک و غیره
تبدیل کند. کسانی که سیاست تغییر هویت خلقها را پیش میبرند « متجاوز،خشونتگر و راسیست فرهنگی اند».
«
هویت به عنوان یک «پدیده» ی سیال عبارت است ار : « من» فرد. «فردیت» شخص. که مشخصات کاراکتر آدم را مشخص میکند. 

هویت گروهی، «ما»-ی جمع است.  پدیده ی «سیالی»ست. ولی نه به آن سیالی که بتوان برای خلقی هویت تراشید.بخصوص با تئوری « تاتهای ترکی زبان شده».
«من» و «ما» مشخصات نسبتاً پایدار دارند اما در کل «متغیر» اند. آدم بدون «من»خود، تنها کالبد خالی ست. لاشه است. «من» بدون فرد وجود خارجی ندارد. «من» همیشه با «تن» موجود است. «ما» نیز با «جمع» وجود دارد. من و ما پدیده ای تاریخی-اجتماعی ست. یعنی حاصل گذشته است و در اجتماع ساخته شده.
چگونگی -مثبت منفی-هویت ربطی به عدم آن یا پایان یافتن و نیافتن اش ندارد. من تا مرگ با انسان هست. و «ما» با خلق.
فرد آذربایجانی، من فردی ، گروهی، قومی-ملی،کشوری،منطقه ای، و جهانی و انسانی دارد. »

 اینکه ما را آذری می نویسند مشکل نیست ، بل مشکل آنجاست که با «هویت تراشی»، آذری می نویسند.
این توهین بزرگ به یک خلق است. کسی نمی تواند برآن چشم فرو بندد. هویت هر خلق و انسان آن است که
خود انتخاب کرده و آنرا دوست دارد. دیگری حق آزار ندارد. 
سیاست خشونت هویت تراشی به خلقها را قطع کنید، راه رفع تبعیض پیشه کنید. این به سود همه ی ماست.

-اعتراض میلیونی با شعار «هرای هرای من ترکم» اعتراض به 90 سال هویت تراشی بود. 
-عدم شرکت فعال آذربایجان در جنبش سبز اعتراض به هویت تراشی بود. 
- جدایی خواهی اعتراض به هویت تراشی ست.
- زیر سئوال سیاسی بردن فرهنگ و قدمت یک خلق هویت تراشی ست

با تبلیغات هویت تراشی نمی توان دوستی و همبستگی ایجاد کرد و حتی نمی توان ایران را حفظ نمود.
هویت تراشی به خلق آذربایجان و دیگر خلقها یعنی متلاشی شدن قلبها. یعنی متلاشی شدن ایران.
من دوستانه و آگاهانه به عواقب وخیم این «حرکات سیاسی کودکانه» هشدار میدهم : هویت تراشان با تبلیغاتشان
دارند ایران را متلاشی میکنند. نکنید، این «دوستی خاله خرسه ها» را دور بیاندازید. با دست خود جامعه را بیش از پیش متلاشی نکنید.
سیاست و تبلیغات شما به سود حکومت و متلاشی شدن ایران است. به سود پانهای گوناگون است. 

-سیاست درست «حرکت در جهت ایجاد دوستی و همبستگی »ست. 
- احترام به هویت خود دوستانه ی یک انسان و یک خلق است.
- روشنگری یعنی حفظ علائق یک انسان و یک خلق واحترام به آنها جهت دوستی و همبستگی. برای رفع تبعیضات.
نه ادامه ی تبلیغات هویت تراشانه ی 90 ساله در اینجا و آنجا به بهانه ی « هدایت دیگری» .
یا مثلا به خیال خود مبارزه با فلان و بهمان ایده با سنگ ملی گرایی تبعیضگرانه و مانند اینها. 

دوستان بعد از چهل سال کار در آسیاب سیاست میایند «تبلیغات هویت تراشی» راه میاندازند، هر روز مطالب 
سیاست 90 سال تبعیض و جعل هویت را در این رسانه و رسانه های دیگر هوار میکشند و به خیال خود 
روشنگری و آگاهی رسانی میکنند. و ناراحت اند که چرا آخوند برایشان حکومت میکند. 
فراموش میکنند که خود آخوندی دیگراند و حتی تکامل نیافته تر. و دست و پا چلفتی. که آخوند 36 سال است
مثل فرفره تو دستش آنها را میچرخاند و گیج رفته اند.
دوستانه میگویم سیاست بخشی از روشنفکران فارسی زبان که «هویت سازی 90 ساله» را هنوز ادامه میدهند نادرست است.
سیاست احترام به "هویت خود دوستانه" ی دیکران و دوستی و همبستگی جهت رفع تبعیض های همه جانبه را پیشه کنید.
این راه حل مسئله است. قلبها را بیش از این متلاشی نکنید.
وظیفه من به عنوان یک آذربایجانی گفتن اینها ست. تا دانسته شود که چه کسانی در این برهه از تاریخ سیاستهای
متلاشی شدن قلبها را پیش بردند.

نباید به دنبال فرهنگ «کهتر و برتر» به همدیگر بود،  که ایده ی «تبعیض گرانه» است. 
مسایل ما امروزی ست و لازم است بر اساس «برابری و داوطلبانه» حل شوند.
اینکه پدرمن خالق تمدن «مایا یا سومر» یا «کوروش و داریوش» بود مشکلات امروزی ما را حل نمیکند.
چه ما قدمت یک ملیونی داشته باشیم چه قدمت صد ساله. 
برای زندگی امروزی معیارهای امروزی لازم داریم.
تاریخ و باستان شناسی و زبان شناسی ارزانی اهل فن شان. 

مشکلات ما اجتماعی-سیاسی-اقتصادی ست و امروزی. بهتر است به فکر حل آنها با معیارهای جهانی امروزی باشیم.
شاید بد نباشد بگوییم گیرم پدر تو بود فاضل- از فضل پدر تورا چه حاصل؟

به یکدیگر نباید «تاریخ و تبار و هویت» بتراشیم. کسی اینها را چگونه داشته مسئله ی خودش است. آنچه به همه ی ما مهم است
پاسخ این سئوال است که «چگونه میتوانیم بر اساس برابری زندگی کنیم؟»
شرایط ما تقریبا شرایط یک جفت زن و شوهر را دارد که مشکل «زندگی مشترک برابری خواهانه و داوطلبانه» یا « جدایی و طلاق» را دارند.
اینکه پدر زن یا شوهر، آقای سومر بود یا آقای کوروش، مشکل آنها را حل نمیکند. 

-----
بعد از نگارش:

نا امیدی بهتر از امید واهی
برداشتم اینه که: 
مسئله ی تبعیض در ایران ، که تبدیل به مشکل عمده شده، و میتواند اکثریت مردم ایران را به حرکت درآورد، و شر حکومت را رفع کند، متأسفانه، تجربه ی دیالوگ با بخشی از دوستان فارسی زبان، در این دهه ها نشان داده ، خواهان رفع تبعیض نیستند و دیالوگ «بی نتیجه» است. علی رغم میل خود باید اعتراف و تأیید کنم تجربه ی دیگر دوستان آذربایجانی را که «دیالوگ» را بی نتیجه میدانند. بله حق با این تجربه کنندگان است ،متاسفانه «دیالوگ جهت همبستگی» برای رفع تبعیض با «ملی گرایان» بی نتیجه است. در شرایط کنونی. از آینده خبرندارم. 
ساده بگویم «آب درهاون کوبیدن» است. ملی گرایان فارسی زبان که در دیالوگها شرکت داشته اند عملا نشان داده اند که میلی به رفع تبعیض ندارند. هیچ راه حلی برای رفع تبعیض پیشنهاد نکرده اند.

برداشتم این است که در فضای سیاسی ایران بجز نیروی اندک علاقه ای به رفع تبعیض ندارند. نمیدانم شاید 
آنرا لازمه ی جامعه میدانند. یا لازمه ی حاکمیت خود. این عدم علاقه، یا بی میلی، و به نحوی حمایت از ادامه ی تبعیض دربین 
همه ی نیروهای روشنفکری و سیاسی دوستان فارسی زبان هست.از چپ(بخشی ازچپ) گرفته تا راست. از مذهی تا غیر مذهبی. از سکولار تا غیر سکولار. از جمهوری خواه تا سلطنت طلب. از کانون نویسندگان تا خوانندگان. بله، «همه و همه» ، منهای استثناها، با شدت و ضعف عملا خواهان رفع تبعیض نیستند. و به صورتی خواهان ادامه ی آنند. هدف کسب حاکمیت است و ادامه ی تبعیض.
ملیتهای تحت تبعیض لازم است بین خودشان هرچه بیشتر همبستگی ایجاد کنند . و تنها به نیروی خود متکی باشند. از دیگران باید قطع امید کرد. 

این موضوع مدتهاست برای من مسجل شده بود ولی سعی میکردم نوشتن آنرا به تأخیر اندازم با این امید که به نتیجه ی دیگری برسم. اما درنگ بیش از این شایسته نیست.
امیدوارم برداشتم خلاف واقعیت باشد و عکس آن عملا اثبات شود. اما ناامیدی بهتر از امید واهی ست.
امیدوارم تبعیض دیدگان غیر از خود دوستی هم داشته باشند.

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

آ. ائلیار

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.