من با تو بودم، تو
در تمام لحظههایی که نخواستند تو باشی و تو بودی
در باریک ـ کوچههای بن بست
در لای و لجن جویهای تمام برزنها
در سیاه چالهای درد
وقتی از عسسهای مست تازیانه خوردی
صبور ماندی و رخت امیدهایت را به آغوش کشیدی
ضجه زدی و پایمال شدی و عشق ورزیدی
و در زیر حصارت که تا ارتفاع آسمان بود
برای بازگشت چلچلهها صبر کردی
تا جوانه زند هر گل زخم
هر گل درد بر پیکرت
من با تو بودم، تو
آیا هرگاه به سویت آمدم
در نگاه من جز قهر اجدادم را جستجو کردی؟
صداقت آبی مرا یافتی آیا؟
...و سالها زخم خوردنت را
که جادهی گریز و جدایی شد
دیدی آیا؟
...و دیدی هرگاه از عشق گفتی، نفرت شنیدی
و هرگاه که به سویشان رفته بودی، رفته بودند
و گریز
گریز
گریز یگانه پناه عدالت بود!
من با تو بودم، تو
در سفری ناخواسته
سفری که جادههایش میرسید به عمیقترین حفرههای تنهایی
به تاریکترین دخمهها
در امتداد ساقههای نی، در مرداب
در لرزش خوشههای نارس گندم، در باد
در سلول گیاه، میان ذرات تیرهی خاک
در مویرگهای زخمی یک سبزینه
در مبهمترین سایهها
...و میدیدم که چگونه چشم دوختی به اقیانوس دلهره
...و فرو رفتی به عمق مردابهای باور
آبی پرواز در این سفر خونین بود
تو بغضت را بر شانهی گلبرگ اقاقیا ترکاندی
باغ پر از جیغ کلاغان شد
من با تو بودم، تو
در تمام لحظههایی که نخواستند تو باشی و تو بودی
...و من میدیدم که کراهت رخسارشان را نبودن تو بزک میکرد
در موج ـ کوبِ سیاهی و نیرنگ
کورسوی ستاره چه میتواند کند؟
برای آن که به مسلخش میبرند
تفسیر آیه یعنی چه؟
من با تو بودم، تو
در سفری ناخواسته
...و در پسِ دری به بلندای آبی
عشق و عدالت را توامان میخواستم
چونان رگان مرگ که زندگی را
در کنار عقوبتی سنگین
انکاری بزرگ
در پس عدالتی در بند
عشق سرگردانست و مهجور
مهجور در پسِ عدالتی در بند
سرگردان کنار عقوبتی سنگین
من بغضم را بر شانهی گلبرک گل سرخ ترکاندم
باغ پر از جیغ کلاغان شد.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید