به گناهي كه نكردهايم و جرمي كه مرتكب نشدهايم، ديرگاهي است كه اسير قومي هرزه و لوده گشتهايم. اينان ميتوانند صاحبان ايدئٶلوژيهاي ديني يا پيروان مكاتب عرفي باشند، ميتوانند حامل اتيكتهاي اصولگرايي يا اصلاح طلبي بوده و با وجود اينها، از حداقلي از شعور انساني محروم باشند. شاعر و نويسنده اين قوم كه خود از سانسور در عذاب است، حاضر به اعتراض عليه سانسور حاكم بر آثار ملل غيرفارس نيست، رهبر جريان چپ بعداز 25 سال زندگي در خارج، هنوز توهين راسيستي به هموطنان ترك و عرب خود را بهترين تفريح خود ميشمارد. جماعت غير سياسي فارس كه در ممالك غرب براي كسب كمكهاي دولتي براي حفظ زبان فارسي تلاش ميكنند، تلاش مشابه از سوي تركها در سرزمين خودشان را معادل پانتوركيسم ميشمارد. اين قوم حتي وقتي كه با هزينه دوول غربي به عنوان كارمند به استخدام رسانههاي فارسي زبان غرب درميآيند، سرويس فارسي اين رسانهها را از نظر نگاه به چند فرهنگي بودن جامعه ايران، چون مدل رسانهاي مشابه نمونه آريامهري يا فقاهتي آن اداره ميكنند. اختلافات سياسي متعارف اين قوم، مانعي براي يكرنگي آنان در مقام نژادپرستي نيست.
از ميان انبوه مطالب منتشر شده از سوي صاحب نظران ترك در جريان سونامي آذربايجان در سه سال قبل، جمله اي با مضمون جمله زير اينروزها در ذهن من جولان ميكند:
"ما اسير قومي وحشي هستيم كه توهم متمدن بودن هم دارد" اين جملات شايد در مورد ديگري بعنوان اظهار نظري تند رد ميشد و حداقل جايي براي خود در بايگاني ذهن نمييافت. اما در اين سالها حوادث مختلفي ناخودآگاه اين جمله را از بايگاني محفوظات فكريام بيرون افكنده است، هر چند كه نه نام نويسنده و نه تيتر يا حتي موضوع مقاله مزبور بيادم نمانده است.
"ما اسير قومي وحشي هستيم كه توهم متمدن بودن هم دارد" در اين جمله بياني موجز از يك واقعيت تلخ و انعكاسي از واقعيت اسارت ملي در چنگال ناداني و جهالت نهفته است. اگر در افسانه ضحاك مار به دوش، مغز جوانان، مارهاي نشسته بر دوش وي را آرام ميكرد، در واقعيت اسارت آذربايجان، قومي بر ما حاكميت ميكند كه تحقير اسيران تنها درمان بيماري ساديستي آنهاست. نزديك به نود سال حاكميت بلامنازع توآم با اجراي پروژه نابودي معنوي و فيزيكي ملل غيرفارس در ايران، ذهن اين قوم را بيمار كرده و توان تشخيص صواب و ناصواب از آنان گرفته است. عمله و ارباب، كمونيست و مذهبي، رئيس جمهور و روزنامهنگار، شاعر، نويسنده، هنرمند و هر قشر ديگري از اين قوم، روح خود را با ساديسم ترك ستيز و عرب ستيز عجين ساخته است. استعمار ملل ديگر، نظام بيماري است كه به رهبران خودكامه و ملتي بيمار نيازمند است. خودكامگي استعماري بمرور ذهن ملت استعمارگر را اعم از عالم و عامي، گرفتار بيماري ميكند تا كراهت استعمار را عادي و طبيعي جلوه دهد و معترضان به نظام استعماري را افراطي و شورشگر بنامد. از اينرو بود كه سارتر در جريان جنگ آزاديبخش الجزاير معتقد بود كه علاوه بر ملت الجزاير، ملت فرانسه نيز اسير خودكامگي استعماري است: "امري که امروزه اساسي تر از هر کار ديگري است- اين است که دوشادوش آنها مبارزه کنيم تا هم الجزايري ها و هم فرانسوي ها از خودکامگي استعماري نجات پيدا کنند"
خودكامگي استعماري، روانشناسي برتري طلبي را در ميان نمايندگان ملت استعمارگر توسعه ميدهد و ذهن مسموم شهروندان خود را چون پشت جبهه معنوي و منبع تهيناپذير افكار عمومي موافق مورد استفاده قرار ميهد.
مخالفت با حقوق ملل اسير غيرفارس در عرصه سياست و تحقير راسيستي اين ملتها در زندگي روزمره ملت فارس با تصاحب قدرت سياسي از سوي طبقه جديدي از نوكيسگان و آقازادههايشان، نمايندگاني در ميان روحانيت فارس هم يافت و ستاد مركزي تهاجم صليبي عليه ملت اسير ترك در ايران از كافههاي ساز و ضربي در زمان شاه، به صدا و سيماي رفسنجاني-لاريجاني منتقل شد. نقش سيد كريم اصفهاني به حميد ماهي صفت اصفهاني واگذار شد و وجولانگه او از "تئاتر"هاي خيابان لالهزار تهران به مراسم اطلاعات، سپاه، بسيج، نيروي انتظامي، ارتش، دانشگاهها و راديو تلويزيون نقل مكان يافت. نحوه انتشار اين توليدات مسموم نژادپرستانه از كاستهاي مغناطيسي به ديسكهاي ديجيتال و اينترنت منتقل شده و... شمار زيادي از بادي گاردهاي دولتي در سالنها و پشت صحنه اين اصفهاني جديد را بيشتر شبيه ژنرالي در رأس قشون نظامي در حال تهاجم ايدئولوژيك به ملت ترك ايران ساخته است. تمدن ادعايي آريايي-هخامنشي در تهاجم عليه فرهنگ تركان، غير متمدنانه و لومپني عمل ميكند.
قوم لومپن مذكور در عالم وهم و گمان، ادعاهاي بسيار دارد و اگر اين قوم بلحاظ تمامي شاخصهاي نشان دهنده پيشرفت و تمدن در ته هر جدولي قرار دارد، چه باك، كه توهم تمدن هم به اندازه ساديسم مزبور، سلولهاي ذهن اين جماعت را فاسد كرده و توان ديدن سيماي واقعي خود در آئينه آمار و ارقام مقايسهاي را از آنها سلب كرده است.
اينك نوبت رئيس جمهور سابق و پرمدعاي اين قوم است تا وقتي كه خود را در ميان اصحابش و بدور از نظارت غير، احساس ميكند، ماهيت تمدن مورد ادعاي خود را بروز دهد. اگر سه سال قبل روزنامه رسمي دولت، ماهيت واقعي فرهنگ هزاران ساله قوم پر مدعاي حاكم بر سرنوشت ملت ترك آذربايجان و ايران را عيان ساخت، اگر در خارج از گردونه حاكميت نمايندگان اپوزيسيون بيماري ساديستي خودشان را در محافل خودشان با تحقير ترك و عرب آرام ميسازند، اگر بر پرده سينما و صفحه تلويزيون شاهد رپرتوآر وسيع جهالت مدعيان هنر هستيم، اينك نوبت رئيس جمهور سابق گفتگوي تمدني است كه جلوه بنمايد، هنرنمايي كند و خود نشان دهد.
نكته آخر اينكه امكان اشراف ما بر اين بذله گويي متمدنانه در چهارچوب يك رقابت درون نظامي براي كسب پست رياست جمهوري فراهم آمده است. طرفين اين رقابت سعي دارند تا آراي تركان ايران را با نشر اين ويدئوكليپ به سمت مورد نظر خود تغيير جهت دهند. آذربايجان اگر چه اسير قدرت قهر نظامي يك قوم متوهم است، اما از چنان روش بيني و قوه تميزي برخوردار است كه از اين ماجرا خودش نتيجه گيري كند كه يا بيماري راسيستي قوم حاكم را تنها در يك جناح آن ببيند يا از از قبل اين روزنه كوچكي كه به پشت پرده اندروني حكومتيان باز شده، آنچه را كه هميشه با گوشت و پوست خود حس كرده تأييدي براي بار هزارم بيابد: نظامي خود كامه و استعماري كه تمامي جناحهاي آن به آذربايجان نگاهي چون سرزمين مفتوحه و اشغالي داشته و با تركان رفتاري چون ملتي اسير ميكنند. آنان بموقع جنگ ملت آذربايجان را بعنوان نيروي نظامي و به ايام صلح همچون عوامل توليد كالا ميبينند ولي هم در جنگ و هم در صلح، ماهيت سياست موسوم به امنيت املي آنان، سعي در نابودي زبان، فرهنگ و هويت آذربايجان است.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید