رفتن به محتوای اصلی

اولدوز و عمو
03.07.2015 - 18:24

 

 

برای «اولدوز» نازنینم
و عشق اش به سعادت کودکان
و حسرت دیدارش


اولدوزومدان منه بیر خبر

 

یئدی باش دیولر کسدی یولاریمی
داغلار-داشلار چکمیر آه-زاریمی
زای اتدی  بو سونسوز آیریلق حسرت منی...

سنه دییم  سانا دوران
گوی اوزونده آی - اولدوزیم
اولدوزومدان منه بیر خبر

اولن اولدی،گئدن گئتدی
قالاندان منه بیر خبر...

داغلار آی داغلار 
داشلاری اولگوش داغلار
اولدوم بؤلوم-بؤلوم
اودتوتوب یاناسان داغلار...

اولن اولدی،گئدن گئتدی
قالاندان منه بیر خبر...

سنه دییم  سانا دوران
گوی اوزونده آی - اولدوزیم
اولدوزومدان منه بیر خبر...
----------

خبری از «اولودوز»-ام بدهید

دیوهای هفت سر راهها را گرفته اند
کوهها و سنگها نیز توان تحمل دردم را ندارند
نابود کرد این جدایی و حسرت دیدار مرا...

شما را گویم ای ماه و ستارگان
که در آسمان به صف اید
خبری از «اولودوز»-ام بدهید...

خیلی ها مردند و خیلی ها رفتند
از آنکه مانده است برایم خبری بدهید...

کوهها! آی کوهها!
که سنگهایتان چون تیغ اند
مثله ام کردید
آتش به جانتان! ای کوهها!...

خیلی ها مردند و خیلی ها رفتند
از آنکه مانده است برایم خبری بدهید...

شما را گویم ای ماه و ستارگان
که در آسمان به صف اید
 خبری از «اولودوز»-ام بدهید...

-------
اولدوز

گونشلی گوندوزلرده
یای کیمی گلر اولدون
اولدوزلو گئجه لرده
آی کیمی گئدر اولدون

سؤزلو-سؤز سوز باخیشینلا
اوشاقلیغا دولان اولدون
سسیز گئیب آی ایشیغین
آغلاییبان گونلن اولدون

ناز اولدوزم دایان دییم
قیزیل گوله بویان دییم:

- گوی اوزونده قارا بولود
سانکی کاروان گئجه گئچدی
اولدوزلاری سایامادیق
دان اولدوزوم سنله گئچدی

گوزو یولدا باخیشیندان
نئجه دییم دویامادیم...

 

«به عمو ،
عمویی که هرگز نتوانستم او را ببینم
عمویی که محبت و انسان دوستیش همیشه با من است.
مهربانم، سلام مرا پذیرا باشید.
در نهایت یأس بودم که نوشته پر مهرتان، نوشته نه ، کتاب معنای شما، رسید. چنان خوشحال شدم که ساعتها گریستم...
آرزو کردم ایکاش اینجا بودید و من میتوانستم از سخنان شما بهره گیرم. آخه حیف است دریا، بدون دریا دلان.
نمیدانم از کجا شروع کنم.......
وقتی فهمیدم ، در زمانیکه من خرد سال و تنها بودم و هیچکس زحمت نگهداری مرا به خود نمیداد، شما و خانواده یتان با چه مشقتی از من نگهداری کردید مهر و محبت عمیقی ته دلم نسبت به انسانیت شما احساس نمودم. توجه شما به این مسایل انسانی هنوز هم برایم شگفت انگیز است.
وقتی در نوشته یتان موضوع " عشق به سعادت کودکان" را خواندم تحول عجیبی در من به وجود آمد. واقعاً برایم سئوال بود که آیا هنوز هم کسانی هستند که به سعادت کودکان عشق بورزند و برای آنها لالایی و بایاتی بخوانند ...
نمیدانم چرا دست روزگار همیشه انسانهای خوب را از ما میگیرد؟...
اکنون من با تمام علاقه در رابطه با کودکان کار میکنم. در مسیری که گذشته مشترکمان پیش پای من نهاده است...
منهم خوبم. مشتاق دیدارتان، و چشم براه نامه یتان هستم. از شعر* زیبایی که برایم نوشته اید بی نهایت ممنونم:
ترجمه ی شعر :

در روزهای آفتابی
 بسان تابستان آمدی
و در شبهای پرستاره
بسان ماه رفتی.

با نگاههای پرحرف ات
به کودکی درآمدی
بیصدا مهتاب را پوشیدی
وبهنگامیکه میگریستی خندیدی.

ستارهء نازم شکیبا باش!

با شکل گل ات بگوم:

- برفراز آسمان
ابر سیاه
گویی کاروانی بود
که به شب گذشت.
نتوانستیم ستارگان را بشماریم
ستارهء بامدادیم با تو گذشت.

چسان بگویم
از نگاههای چشم به راهت سیر نشدم...

به امید دیدار عموی عزیزم، عمویی که نامم را از او دارم.
قربان شما اولدوز»

 Missing media item.

 

Sari Gelin, Azerbaijan/  ساری گلین, Blonde bride

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

آ. ائلیار

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.