رفتن به محتوای اصلی

نیروهایی که باید برنامه ی «کنترول انقلاب آینده و کسب قدرت» را روی میز خود بگذارند
28.06.2015 - 19:30

مقاله ی حاضر«نیروهایی که باید برنامه ی "کنترول انقلاب آینده و کسب قدرت" را روی میز خود بگذارند»

و مقاله ی ««چپ ایران و مقولۀ قدرت
را من در مورد مسئله ی کسب«قدرت» درایراننوشته ام. هر چند نیاز دارند منظم تر و همه جانبه تر و آکادمیک
مرتب شوند اما به دلایل گذشت بسیار سریع 
روندها و اندکی وقت فعلاً این امر ممکن نیست.
اگر هم این کار را بکنم کلیت مسئله چنین خواهد بود که 
ملاحظه میشود. آ.ائلیار

انقلاب امری ارادی نیست. اما کنترول آن ارادی ست:

پدیده ی «انقلاب» ، خیزش عمومی ، جنبش ، هیچ ربطی به «اراده » -ی افراد ندارند. 
این فکر عوامانه است که من درخانه می نشستم انقلاب نمی شد.
36 سال است خیلی ها میخواهند انقلاب کنند ولی چیزی اتفاق نمی افتد.
انقلاب رخداد ا ست . "طبیعی -اجتماعی" ، که در طی دهه ها در دریای جامعه متولد میشود و ناگهان چون توفانی اجتماع را فرا میگیرد. 
تنها اصلاحات مداو م « پایه یی- روبنایی» ست که میتواند راه سد پیشرفت جامعه را باز کند و مانع بروز توفانها شود. در جایی که از چنین دگرگونیهای «پایه یی و روبنایی» خبری نیست ، رخداده ها ی انقلاب،خیزش عمومی،جنبشها امری اجتناب ناپذیر است. 
انقلاب بعنوان توفان اجتماعی به «شرکت کردن یا نکردن افراد » ، به خیابان رفتن یا در خانه نشتن من و شما ربطی ندارد. در پدیده های اجتماعی ، خصوصیت اجتماعی حاکم است نه قوانین فردی. 

دریا از قطره های آب تشکیل شده ولی در دریا میتوان قایق رانی کرد -اما در قطره چنین کاری ممکن نیست. 
وقوع پدیده های اجتماعی مانند انقلاب به اراده ی افراد مربوط نیست؛ اما« کنترول آن» در صورت آمادگی درست قبلی به « سازمان یافتگان» مربوط است.
«روحانیت، با سازمان یافتگی سنتی » با «اوتوریته ی سنتی» با فکر عمدی «کنترول و تصاحب» قدرت انقلاب ، در مدت «کوتاه» توانست کنترول انقلاب بهمن را در دست گیرد و آنرا به ساحل خود هدایت کند. خارجیان هم از این کنترول و تصاحب قدرت با ترس از «نیروهای مترقی» غیر روحانی به خاطر حفظ منافع خود «حمایت» کردند. که از ادامه ی حکومت حاکم نومید شده بودند. و حفظ وجودش را غیر ممکن میدانستند. 
غرب هم با سیاست« حمایت از روحانیت »توانست به نوعی در کنترول انقلاب شرکت کند. و آنرا به «ساحل سرمایه و امیال روحانیت» بکشاند.

رخداد انقلاب شبیه روخداد یک توفان دریایی ، یا سیل طبیعی ست. و کنترول آن هم همینطور.
کنترول انقلاب نیاز به «سازمان یافتگی کافی- فکر و تجربه ی غنی- قصد آگاهانه تصاحب قدرت آن» دارد. 
این استعداد را در داخل روحانیت داشت و درخارج کشورهای ذی نفع. 
متأسفانه «نیروهای روشنفکری و سکولار» این لیاقت را نداشتند. و هنوز هم ندارند. 
نشانه ی وجود این لیاقت تحقق ائتلاف های «بزرگ و کوچک» در داخل و خارج از سوی نیروهای مترقی
برای استقرار «دموکراسی-رفع تبعیص-عدالت اجتماعی-فدرالیسم» است.

نیروهایی که باید برنامه ی «کنترول انقلاب دوم و کسب قدرت» را در روی میز خود داشته باشند:
«چپ+دموکراتها+نیروهای ضد تبعیض اتنیکی». این ائتلاف ضرورت گذر از حکومت ارتجاعی حاکم است. بر محور خواسته های استقرار «دموکراسی-رفع تبعیص-عدالت اجتماعی-فدرالیسم» .

نیروی های اتنیکی جدایی خواه باید برنامه ی خود را «دو مرحله یی کنند.» : استقرار فدرالیسم- طرح جدایی دموکراتیک درصورت نیاز در سیستم فدرالیسم» .

سلطنت:

از دید من قضاوت در مورد سلطنت آن چنان که ساده می نماید ساده هم نیست.نگاه دوباه به این حکومت با نگاه دوباره به فعالیت انقلابی همراه است. 

سلطنت را به دوره ی رضاشاه- محمد رضا شاه میتوان تقسیم کرد. و در دوره ی دوم- شاه و خانم فرح پهلوی را جداگانه در نظر گرفت.
1- خانم فرح پهلوی را میتوان دور ازسیاست کشورداری یا حکومت شوهرش ارزیابی نمود. شهبانو در کل به کارهای فرهنگی و خیریه ای مشغول بود -درکنار مادری برای خانواده ی خود.تا جایی که میدانم. من شخصاً چیزی ندارم که علیه ایشان مطرح کنم. و کارهای فرهنگی و انسانی او را تأیید میکنم. سیاست فرهنگی و انسانی ایشان و دور ماندن از سیاست کشور داری شاه درست بود. 
به عبارت دیگر سیاست حکومت شاه در مورد شهبانو درست بود.
خانم فرح پهلوی نیز یکی از مادران معروف ایران است. در کنار مادران معروف انقلابیون و دموکراسی خواهان.

زنان ایران شخصیتهای گوناگونی به جامعه تحویل داده اند . که فرح پهلوی هم یکی از این شخصیتهاست.و مثبت.
او به عنوان همسر و مادر خانواده و شهبانو - در سیاست - مصیبتهای زیادی کشیده است -که نباید میکشید. 
2- حکومت رضا شاه و محمد رضا شاه «استبدادی-دیکتاتوری»بود و غیرقابل دفاع ست. اما در رابطه با «سنت و مدرنیزم» ضمن گامهای نادرست گامهای مثبتی هم انجام دادند.
3- سرکوب جنبشها از سوی محمد رضا شاه - مصدق-جنبش آذربایجان و کردستان- غلط بود. 
4- مبارزه ی «مسلحانه با حکومت شاه به جای مبارزه ی سیاسی» نادرست بود. گرچه مبارزه ی مسلحانه تأثیر «مثبت-منفی» در سیاست و جامعه داشت. هر چند حکومت شاه امکان مبارزه ی سیاسی را نفی کرده بود. وظیفه ی مبارز کشف راه مبارزه ی سیاسی در دیکتاتوری بود و نه دست بردن به اسلحه . 
5- قیام علیه سلطنت درست بود. اما باید با ممنوعیت شکنجه ،  لغو مجازات اعدام و دادگاههای صالحه همراه می بود که متأسفانه در استعداد اسلامیون نبود.
6- دوران سلطنت در ایران سپری شده است. اکنون دوران جمهوری ست. جمهوری واقعی. و باسیستم فدرالیسم.
برگشت به گذشته ارتجاعی ست و مشکلی از جامعه را حل نمی کند. و دیکتاتوری نوی را با دیکتاتوری اسلامی عوض میکند.
که شایسته ی آزادی خواهان نیست.

-اینکه حکومت اسلامی بدتر از حکومت پهلوی ست - نمی تواند وجود حکومت پهلوی را لازم نشان دهد. حکومت پهلوی غیرلازم بود و از بین رفت. متأسفانه نیروی مترقی جامعه موفق نشد به حکومت برسد. آخوندها زرنگ تر درآمدند.
نیروهای مترقی به فکر «کسب قدرت» نبودند. و این ضعف همچنان وجود دارد. مهم ترین وظیفه نیروهای مترقی «ائتلاف سیاسی و کسب قدرت» است.

اما هنوز که هنوز است این استعداد را ندارند. فردا باز یک نیروی ارتجاعی دیگر «قدرت را قبضه خواهد کرد». 
نیروهای مترقی باز بر کله خود خواهند کوبید.

مسئله بسیار روشن است و ساده. از حساب دو و دو هم ساده تر است. 
میخواهی گره مسایل جامعه گشوده شود باید «خودت قدرت را به دست گیری». 
وگرنه نباید آه و ناله کنی. کلّاشها آماده اند برایت حکومت کنند. اگر دیر بجنبی مثل همیشه باخته ای.
«چپ +دموکراتها+جمهوری خواهان+ نیروهای ضد تبعیض اتنیکی» میتوانند یک ائتلاف بزرگ تشکیل دهند. و با دیگر نیروها « اصلاح طلبان رانده شده از حکومت+مجاهدین+ جبهه ملی ها+مشروطه خواهان و... » وارد ائتلاف موقت دوم شوند. اگر این دو ائتلاف برای رفع حکومت اسلامی تحقق پذیرد میتواند در صورت خیزش داخلی حرکت عمومی را با کمک و همکاری نیروهای حاضر در جامعه هدایت کرده و بلای حکومت اسلامی را رفع کند.
یعنی وظیفه مبرم تشکیل «ائتلاف های سیاسی» ست و آمادگی قبلی برای اتحاد با داخل و هدایت جامعه برای رفع بلای حکومت حاکم.
اگر آمادگی نباشد عمر حکومت دراز است. در صورت وقوع جنبش داخلی احتمال شکست زیاد. و همینطور بازیچه شدن «سرنوشت جامعه». در دست این و آن و خارجیان دخالتگر. 

همه چیز بسته به «استعداد و لیاقت» خود نیروهای مترقی ست. بدون لیاقت نباید ناله کرد.

رفسنجانی در بحث در مورد تظاهرات حقوق بشر و تاسوعا-آشورا -19 و 20 آذر 1357 - چه گفت به دکتر لاهیجی؟ دکتر لاهیجی:« رفسنجانی گفت ما نمیگذاریم اشتباه انقلاب مشروطیت تکرار شود. در انقلاب مشروطیت روحانیت انقلاب کرد روشنفکران انقلاب را تصاحب کردند. این دفعه دیگر از این خبرها نیست» نقل به مضمون.نوار صحبت 4.
http://www.iranianoralhistory.de/cxy43/4662cs/rev_...
جريان شکل گيري راهپيمائي روزهاي تاسوعا و عاشورا (19 و 20 آذر 1357) و شرح مسايل مرتبط به آن؛ قرائت قطعنامه توسط آيت الله بهشتي در روز 20 آذر 1357 در ميدان شهياد و به کار بردن عبارت جمهوري اسلامي در آن قطعنامه.
---------
بله -روحانیت ازقبل به فکر ربودن قدرت از دست نیروهای روشنفکربود.
نیروهایی که در اندیشه قبضه قدرت نبودند. و روحانیت بخوبی خود را برای قدرت آماده کرده بود.
تاریخ شفاهی انقلاب http://www.iranianoralhistory.de/cxy43/4662cs/Rev....

ائتلاف ها:

مسایل ساده را پیچیده نکنیم که راه بجایی نمی بریم:
1- ممکن است حکومت بعد از خامنه ای وضع خود را طبق معمول تثبیت نماید.
2- ممکن است نتواند تثبیت نماید- و در بالا نتواند حکومت کند و پایین هم نافرمانی نماید.
3- ممکن است سپاه دست به کودتا زند. 
-----
نتیجه اینکه احتمال پیش آمدن حرکات توده ای وجود دارد.
چه باید کرد؟
1- اپوزیسیون در خارج باید وارد تشکلهای «ائتلافی» شود 
2- در داخل ایران اقشار مختلف از زنان-جوانان و دانشجویان-نیروی کار و زحمت یدی و فکری-نیروهای اتنیکی رفع تبعیض، باید توسط تشکلهای خود آمادگی قبلی داشته باشند.
----
نتیجه ، در هرحالتی فرمول قدیمی توده ها درست است که گوید :
چاره ی ستمکشان اتحاد و تشکیلات است
ولی جامعه ی ما در داخل و در خارج هرگز گوشش به این حرفها نبوده و نخواهد بود. اینست که سرنوشت اش همیشه اسیر حوادث است. مطابق فرمول «حالا ببینیم چه میشود؟» وقتی آب از کله اش گذشت و غرق شده تازه بیدار میشود. و صدای فرمان دیکتاتور تازه را می شنود. 
مردم همیشه می نشینند دیکتاتور ها با پشتیبانی خارجیان برایشان نقشه بکشند و در خیابانها به حرکت شان در بیاورند. مثل جریان خمینی. 
مردم ما نمی تواند با حکومت شطرنج بازی کند همیشه لازم دارد کسانی از بالا هدایتشان کنند و بر گرده یشان سوار شوند.
--------
بگذریم از این مسایل و موضوع را چکیده ترکنیم:
-چه وضع حکومت و جامعه بحرانی شود و چه نشود و یا نیمه بحرانی شود- در هر حالتی :
لازم است در خارج و داخل نیروهای دگرگون طلب «متشکل و وارد ائتلافها» شوند. 
میدانم که چنین استعدادی وجود ندارد ولی باز باید گفت . که چاره ای جز این نیست.
«متشکل شوید و ائتلاف کنید» ! نگذارید دیگران شما را بعنوان مهره ی شطرنج به حرکت دربیاورند.
لازم است خودتان بازی کنید . و سرنوشت تان را خودتان رقم بزنید. 
در هرحالتی چاره ای جز «تشکل و اتئلاف» نیست. 
مخفی-نیمه مخفی-علنی- رسانه ای متشکل شوید. به هر نحوی که میتوانید. 
نیروی چپ- نیروی کار و زحمت و نیروی ضد تبعیض (زنان و ملیتها و مذاهب سرکوب شده ) ضروریست موضوع را جدی بگیرند. چپ ایران میتواند پیشگام این حرکات باشد. اگر درک کند و بر پراکندگی خود در ائتلافی غلبه کند.
که بعید به نظر میرسد. 
به قول ما آذربایجانی ها این پارچه را " هرچه ور اندار میکنم- جوجنک cucənək میشود-(تنگ) میاید". یعنی مشکل اساسی از "عدم استعداد جهان سومی ماست. محترمانه "عقب ماندگی" ما.
--------
حرکات روحانیت را در 56 و 57 به خاطر آورید که چطور مثل فرفره پشت صحنه می چرخید تا کنترول حرکات سازمانها و تشکلها و تظاهرات مردم را به دست گیرد - و نافرمانان را در فرصت مناسب سرکوب نماید- و سرانجام نیز موفق شد. و زحمتهای همه ی  نیروهای مترقی را ضمن سرکوب تصرف کرد. و چگونه حریص «قدرت» بود. و رفسنجانی در آذر 57 به دکتر لاهیجی گفت:
« نمی گذاریم روشنفکران انقلاب را تصاحب کنند. مثل انقلاب مشروطیت.» نقل به مضمون. 
نیروی مترقی در ایران هیچوقت به فکر «کسب قدرت» نبوده و نیست. و این نگون بختی جامعه است . و در نتیجه  دیکتاتور ها سوارش میشوند.
و حق هم دارند. وقتی نیروی مترقی استعداد کسب قدرت ندارد نیروی ارتجاعی دولت تشکیل میدهد.
قدرت بر زمین نمی ماند. برنداری برمی دارند. و در صورت لزوم نابودت میکنند.

چپ:
چپ ایران  در تاریخ صد ساله ی خود هیچوقت برنامه ی تصاحب قدرت را روی میز خود نداشته است. باید این خطای خود را کنار بگذارد. 
فکر «همیشه در اپوزیسیون ماندن چپ، همیشه در پله ی اعتراض درجا زدن چپ، خلع سلاح چپ در مقابل قدرت استثمار گران است.» 
چپ نباید اشتباه تاریخی خود را تکرار کند. جهت توضیح بیشتر رجوع شود به مقاله ی زیر:
«چپ ایران و مقولۀ قدرتچپ ایران و مقولۀ قدرت
تلاش برای تحقق ایده ای «خیالی»:

1- ایده ی «وحدت چپ» از آغاز -همانطور که نوشته ام- یک اوتوپی بود. و هست. وتحقق ناپذیر. نتیجه شکست حرکت است.اما آنچه تحقق پذیر بود:
2- ایده ی «جبهه ی چپ» بود که دنبال نشد. درست آن است برای رد شکست حرکت تاکنونی، اصل را از «وحدت به جبهه» تبدیل نمود و در چهار چوب «حرکت جبهه ای» به توافق رسید.
3- وحدت تحقق پذیر تنها بعد از گذر از مرحله ی «حرکت جبهه ای» می تواند مطرح شود. 
4- تضاد « دید و خط مشی های مختلف» را نمی توان در وحدت گرد آورد. این دایره محدود است. تضاد و اختلافات موجود را تنها در دایره ی بزرگتر یعنی «جبهه» میتوان متشکل کرد.
«وحدت» مطرح شده متضاد با «ماهیت» گروههای گرد آمده است و از این رو تحقق ناپذیر بود و هست. به علت «عدم توانایی فکری-سازمانی لازم» در طرفین . یعنی به علت عدم «استعداد» لازم جهت وحدت. که یک خصیصه ی جهان سومی ست.
5- تبدیل وحدت به جبهه استعداد لازم خود را دارد. درصورت موجود بودن این توانایی، می توان جبهه را تحقق بخشید. باید تست کرد. اگر این استعداد هم نباشد حرکت جبهه هم شکست خواهد خورد. اما احتمال تحقق جبهه برای طرفین بیشتر است. وحدت غیرممکن است. گروه های جهان سومی نمی توانند «وحدتهای بزرگ» بسازند. استعداد این کار را ندارنذ. سطح نازل فکر-تجربه-سازماندهی-تاریخ و تاریخچه -خصایل شخصیتی جهان سومی- عامل این ناتوانی ست. و از آن گریزی نیست.

انسان خارج شده از کارخانه ی «جهان سوم» اگر در جهان اول هم زندگی کند باز «مِد این ، جهان سوم»است. 
منهای استثناها -قاعده چنین است. محدودیت ابعادی خود را دارد. این انسان عملا «وحدت گریز است و تکرو »-اگرچه در سخن خلاف آنرا ادعا کند. 
---
چپ درایران پایه ی آزادیخواهی-دموکراسی-سکولاریسم- و تحقق عدالت اجتماعی و نفی تبعیض ست.
از اینرو حکومت و نوکرانش مدام در همه جا علیه آن تبلیغات راه انداخته اند. میدانند چپ گورکن حکومت اسلامی ست.
و اساس دموکراسی. 
همچنان که چپ گورکن استبداد سلطنت بود و هست.

 
علت عدم ائتلافها و اتحادها:
برای آسیب شناسی و کوشش جهت تقلیل ضعف:

مسئله انواع تبعیضها ، خطر راست افراطی با باستانگرایی اتوپیک از جمله نکات باارزشی ست  که روشنفکران کمتربه آنها اهمیت میدهند. 
به نظرم دررابطه با اپوزیسیون لازم است این نکات کلیدی را هم درنظرگیریم:
1-جامعه ی ایران به اصطلاح قدیمی یک جامعه جهان سومی ست.
2- در این جوامع معمولا تشکلها از زاویه ی سازمانی و سازمان یابی«کوچک» اند. به دلایل مختلف از جمله وجود استبداد و دیکتاتوری قرنها. و عدم رشد موقعیت اقتصادی اجتماعی -مدنی اقشاراجتماعی
3- بازتاب اینگونه سازمانیابی در سیاست ، وجود گروههای سیاسی ست.
4- چون جامعه سازنده ی «تشکل خرد» است بنابراین امکان وجود تشکلهای «کلان» منتفی ست. 
و از اینرو ایران درصد سال اخیر معمولا دارای تشکلهای خرد بوده و نه کلان . کلان به معنی گستردگی سراسری باپایگاه اجتماعی و نقش تعیین کنند درسیاست کشور.
5- جامعه ی ایران تنها در برهه های انقلابی و گذرا قدرت اتحاد یافته و از تشکلهای کلان با پایگاه اجتماعی برخورداربوده است. و بعد از این دوره های دگرگونی باز به گروههای خرد تقسیم شده است.
6- یعنی جامعه ایران درشرایط معمولی تحت تسلط استبداد خصلت داشتن اتحاد درسطح کلان را ندارد-نه ازنظر ذهنی و نه از نظر سازمانی.
7- بنابرین ذهنها گروهی و بسته است. و اتحادها خرد-خرد. تنها در شرایط انقلابی ست که میتواند صاحب اتحاد کلان شده و بعد باز آنرا از دست بدهد. مگر اینکه دموکراسی حاکم شود و تشکل کلان یا کلانها ادامه حیات یابند.
8- آسیب شناسی اپوزیسیون تنها جنبه آکادمیک ندارد اینجا جهت ایجاد اتحاد درجامعه سیاسی مورد توجه قرارگرفته است. با توجه به دلایل بالا فکرمیکنم جستن «اتحاد و همبستگی کلان» به شکل کلاسیک که دربرهه ها شاهدش بودیم «نه درست است و نه عملی». دلیل آن تست حداقل 30ساله ی اخیر است که همه جواب منفی داده اند. 
جامعه ی اجتماعی و سیاسی ایران متاسفانه بیشتر خصلت آفرینش گروهها و سازمانهای خرد را دارد و نمی تواند به کلان برخیزد. 
تلاشهای اتحاد و همبستگی آفرین لازم است راههای جدید و غیرکلاسیک بیابند. شاید فرم جدید تشکل همین «شبکه های مستقل و خودمحتار» سیاسی-مدنی باشند. چه درسطح جامعه و چه درشبکه های اجتماعی. تا درشراط تاحدی باز سیاسی به سازمانهای کلان فرارویند.
9- روند دگردیسی گروههای منجمد هم میتواند به این پروسه یاری دهد.
-----
ناسیونالیسم با تجربه ی سوسیالیسم موجود و اسلام سیاسی شکست خورده، در پاسخ دهی به مسایل جامعه ، عملا مطرح است. اما مشکل اینجاست که همانطور که دو راه حل پیشین-سوسیالیسم موجود-اسلامیسم- نتوانستند مشکلات را حل کنند ناسیونالیسم نیز راه حل درستی برای مسایل نیست که هیچ در صورت اوج گیری به راحتی میتواند به فاشیسم نیز تبدیل شود. 
دراین میان شاید «چپ دموکرات » بتواند راهی برای «رفع تبعیص و استبداد و عدالت اجتماعی نسبی» بگشاید. بیداری و حرکت چپ های نوین شاید راهی باشد برای نلغزیدن جامعه ی ایران به « ورطه ی فاشیسم و جنگ داخلی با علم ناسیونالیسم». 
پیروزی دریونان و اسپانیا هم این امید را بیشتر میکند.

این فاکتها نشان میدهند که چپ دموکرات و نوین ایران باید طویله اوژییاس(جامعه) را خوب تمیزکند.از زاویه ی رهگشایی در سیاستهای عملی و نظری نوین.
درهرصورت تلاشهای روشنگرانه و سیاسی برای رهایی از عقب ماندگهای مزمن در عرصه های مختلف بسیار ارزشمند است.

 
فکر میکنم موافقت بخش سکولار-دموکرات ایران با «رفع تبعیض فرهنگی-سیاسی-اقتصادی-و مذهبی و غیره» از راه «برابری حقوقی» نه تنها همبستگی آفرین است بلکه حفظ یکپارچگی ایران نیز دقیقا به این مسئله وابسته است. پذبرش خواسته های حقوقی اتنیکی و اجرای «آزادی وبرابری»، که هسته ی اصلی دموکراسی ست، خطر جدایی و تلاشی را رفع میکند و از بروز درگیریهای احتمالی فاجعه دار مانع میشود. اما این موافقت ضرورت دارد عملاً به صورت یک «رفتار سیاسی» یک «سیاست عملی» درارتباط با تشکلهای اتنیکی ، از سوی این بخش از اپوزیسیون خود را اثبات کرده و «اعتماد »ایحاد کند. چون تاجایی که دیده ام این اعتماد وجود ندارد.
 
اگر اینان چنین سیاستی را پیشه کنند و اعتماد حاصل شود می توان گفت :
1- خطر جنگ داخلی؛2- تجزیه ؛ 3- دخالت نیروی بیگانه 
درحد زیادی خنثی میشود.
ازنظرمن کلید این سه مشکل در حل مسئله اتنیکی با سیاست درست « برابری خواهی واقعی»ست. 
درشرایط کنونی و آتی نزدیک این سه مشکل به نفع هیچکس نیست. اگرکسانی فکرکنند که با رخدادن آنها به نوایی خواهند رسید سخت در اشتباه اند. وقوع هریک از اینها جامعه ی ما را به سرنوشت جاهای بحرانی دیگر دچارمیکند.
به عبارت دیگر اکنون دو تضاد درجامعه عمده اند:
1- تضاد حکومت با جامعه و مردم
2-تضاد دموکراسی با عدم حل مسئله ی اتنیکی برپایه ی برابری
به نظرم راه درست انتخاب همان «سیاست برابری خواهی واقعی - واعتماد سازی» ازسوی سکولار دموکراتهاست. 
با اجرای این سیاست خطر ناسیونالیسم افراطی تقریبا خنثی میشود.
---------
در کذشته «ایده لوژی و آرمانخواهی»بود. اکنون عمدتا اینها نیست و تجربه های گذشته در اتحادها نمی تواند تکرارشود.
حالا زمان «سیاستهای درست و عملی و واقعی» ست که جلب دقت و نظر میکند . و نیروها را می تواند به هم نزدیک کند.
نیروی سیاسی داخل و خارج چشم به «رئال پولیتیک» همدیگردارند. و آن را رصد میکنند. و میخواهند ببینند کدام نیرو سیاست اش عملا برای «رفع تبعیض-اجرای دموکراسی و عدالت اجتماعی» راه حل عملی و درست پیش می برد. و با کمترین هزینه. و مسالمت آمیز.
 
برخورد حکومت:

برخورد و حرکت مردم «مسالمت آمیز» هست و خواهد بود -تا زمانیکه حرکت حکومت برایش قابل تحمل است. اگر تحمل مردم نسبت به «سرکوب » تمام شود اتوماتیک به «مقابله به مثل» تبدیل خواهد شد.
بنابراین برای رفع حکومت از مسیر پیشرفت جامعه ، مردم در صورت نیاز به قیام عمومی و حتی مقابله به مثل روی خواهد آورد و احتمال اینکه حرکات متقابلا «به خشونت»گراید بسیار است.
ولی تا میتوان باید مشکل حکومت را مسالمت آمیز و کم درد حل کرد .

آذربایجان:
خطوط کلی این بخش -کم و بیش- درمورد دیگرمناطق اتنیکی نیز صادق است.
آنچه نیروهای رفع تبعیض،  درمورد آذربایجان میتوانند به دیده گیرند:(نامها پیشنهادی ست که فعالان میتوانند عوض کنند):
1- چپ آذربایجان+دموکرات+فدرالیست+استقلال طلب ؛ ضرورت دارد  در گام نخست در «جبهه ی  متحد رقع تبعیض آذربایجان» عملاً متحد شوند. یعنی در «اندیشه ی تئوریک و همبستگی عملی»
برپایه ی : 
-رفع تبعیضات همه جانبه ی فرهنگی-سیاسی-اقتصادی-مذهبی-جنسی و...اجرای عدالت اجتماعی
-استقرار حکومت دموکراتیک در آذربایجانستقرار فدرالیسم درایران بر اساس دموکراسی با استانداردهای جهانی (از جمله دموکراسی مستقیم و انتخاباتی آزاد)
-استقلال طلبان جدایی خواه برنامه ی خود را دو مرحله ای کنند :الف استقرارفدرالیسم درایران و حکومت دموکراتیک در آذربایجان؛ب- در سیستم فدرال ایران درصورت ضرورت طرح گام دوم «جدایی دموکراتیک »با انتخاب اکثریت مردم آذربایجان.
- مبارزه مسالمت آمیز است. و برای کسب حقوق برابر و رفع تبعیض در ایران و آذربایجان - و جدایی دین و دولت  و استقرار دموکراسی (آزادی و برابری) انجام میگیرد.
-اقدام خشونت آمیز-چه کوچک و چه بزرگ- درمیان تبعیض دیدگان،استثمارشدگان-ستمکشان علیه یکدیگر ممنوع ست. که شامل حال همه ی ملیتهای ساکن در ایران است. از جمله مردم فارسی زبان.
سد پیشرفت و اعمال تبعیض از سوی حکومت اسلامی ایران است. ضرورت دارد کار مردم را به مردم سپارد و خود به کنار رود.  
- هر گروه خواهان رفع تبعیض در آذربایجان و ایران ،« استقلال نظری و مالی و سازمانی » خود را در مقابل خارجی ها و حتی جمهوری آذربایجان ، باید حفظ کند.
-خارجی ها تنها می توانند حقوق بشری از آذربایجان حمایت کنند.
- همبستگی متقابل حقوق بشری و دموکراتیک با همه ی تشکلهای مترقی و دموکراتیک و مدنی ؛ و غیر دولتی در سراسر جهان.
 
 تشکیل جبهه ی متحد، جهت همبستگی نظری و عملی ست -نه سازمانی. یعنی  تئوری عمومی و خط و مشی عمومی پیش برند و عملاً از یکدیگر حمایت کنند.
2- درطی یک پروسه ی «همبستگی تئوریک و عملی»، در صورت توانایی «فکری،تجربی،سازمانی» ؛ تشکیل سازمان مشترک «جبهه ی  متحد رقع تبعیض آذربایجان» جهت رهبری جبهه.از همه ی نیروهای آذربایجانی. 
تشکیل چنین سازمانی سخت است و ممکن است که خارج از توانایی فکری و تشکیلاتی فعالان باشد. اما مهم همان قدم اول تشکیل جبهه از جهت «همبستگی تئوریک و حمایت سیاسی» از یکدیگر است.
3- ورود به ائتلافهای سیاسی در آذربایجان و ایران.

 سعی شد اصول اساسی تئوریک جبهه را در این مختصر کوتاه کنم. 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

آ. ائلیار

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.