بدبختی بزرگ ما این است که همه رسانههای همگانی خارج کشوری ما حتی در اختیار اذهان زنگزدهایست که هنوز در دوران جنگ سرد میزیند. هم اکنون از رادیو صدای 24 ساعته از کسی که اتفاقا دوست من است و دوستش دارم شنیدم که این پیشنهاد فرانسه را به باد ناسزا گرفت و به مردم ایران هشدار داد: پیشنهاد فرانسه یعنی به رسمیت نشناختن بسیار ظریف و هنرمندانه دولت احمدینژاد. آقا فرانسه نمیتواند برای ما انقلاب کند. این هنرمندانهترین موضعگیری سیاسی تاریخ است: ولله جهان غرب در پی بلعیدن ایران نیست. روسیه است که دارد ایران را میبلعد. غرب به حق نگران اتمی شدن بنیادگرائی اسلامیست و دارد میفهمد که سرنوشت این سرطان در ایران روشن خواهد شد.
آیا تضادهای درون سیستم آنتاگونیستی نشده است. همسر رفسنجانی نخستین کسی بود که برای ریختن به خیابانها در صورت تقلب در انتخابات فراخوان داد. آیا رفسنجانی تداوم وضعیت موجود را به معنای مرگ خود و خاندانش نمیبیند؟ آیا کسی فکر میکرد که رفسنجانی آن نامه تند را به خامنهای بنویسد بدون سلام و بدون خداحافظی؟
از این دم بریده هر چه بگوئید بر میآید. اما، صرف نظر از آنچه او میگوید، فردا فرصت بزرگیست برای مردم که مبارزه با رژیم را در پناه نماز جمعه بیازمایند. صرف نظر از این که هاشمی چه میگوید. فردا روز پیروزی یا شکست موج سبز خواهد بود. اگر حضور مردم چند ملیونی باشد، موج سبز چون سیل سد نظام را خواهد روفت. این درست است که رژیم به سیم آخر زده است. اما، مردم هم زدهاند به سیم آخر.
و شگفت زدهام که چرا خبر یافته شدن جسد ترانه موسوی تنها در سایت اخبار روز آمده است. کشتن و سوزاندن این زیبای معصوم شنیعترین جنایت مزدوران خامنهایست. او باید پرچم شود: در کنار ندا و سهراب.
هممیهنان امروز روز سرنوشت است. امیدوارم از قزوین از قم از هر جائی که دو ساعته میتوان به تهران رسید، بروید. حتی اگر ظهر برسید خوب است. بروید و سبز را زنده کنید؛ این چند بیت از غزلقصیدهایست که دارم میسرایم. تمامش که کردم به خاکپای شما عزیزانم تقدیم است: («سبز» از جهان تیرهات آزاد کردهایم - زندان رنگ تو، بنیان فنا کنیم.)
با جد و جهد خویش ایران رها کنیم.
ایران رها کنیم و جهان پر «ندا» کنیم.
ما با «ترانه» دین به میهن ادا کنیم.
ما سوز دل به ساز محبت نوا کنیم
ما جان به راه عشقِ به جانان فدا کنیم.
این سرزمین که خانۀ عشق است و مهر و سور
با جان روشنان همه جانانسرا کنیم.
«سبز» از جهان تیرهات آزاد کردهایم
زندان رنگ تو بنیان فنا کنیم.
ما شهر خویش را ز «سیه» پس گرفتهایم.
از «سبزه» دامن و شال و خدا کنیم.
ما «راستی» که جان جهان است جستهایم
دیگر سرا بری از هر دغا کنیم.
با هم هرا کنیم، با هم سرودخوان
با «مرگبرتو» مادر میهن رها کنیم.
ای مرگ بر دغا و ریا و فریب و ریب
با «مرگ بر تو!»، زنده «ندا» و خدا کنیم.
کشتی خدا و دین به ریا، دینفروش رذل
دین و خدا به معنی اصلی صدا کنیم.
«سبز» از جهان تیرهات آزاد کردهایم
زندان رنگ تو بنیان فنا کنیم.
زندان رنگ تو را ما فنا کنیم
آنگاه خنده کنیم و صفا کنیم.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید