جستجو در پی ترانهای که خبرنگاران صدا و سیما در مصاحبه با مادرش، کشف کردند که در کانادا زندگی میکند و یک سال و نیم پیش به ایران سر زدهاست میتواند به یک آکسیون کاری علیه رژیم بدل شود. مهدی کروبی که پیگیر ماجرای تجاوزهاست اعلام کرده که این ترفند رسوا برای جا زدن زن دیگری به جای ترانه است که او هم ترانه موسوی نام دارد و در کانادا زندگی میکند.
کروبی را متهم کردهاند به دروغگوئی. همین یک مورد کافیست که نشان داده شود دروغگو آنانند نه کروبی.
آنها در ماجرای آن مصاحبه دو فول عظیم مرتکب شدند:
فول نخست: کارمند ادارۀ ثبت از وجود سه ترانۀ موسوی خبر داد که یکی در فرانسه به دنیا آمده و همانجا زندگی میکند، دومی 40 ساله است و سومی دوساله. ترانۀ موسوی 26 ساله پس در ادارۀ ثبت اسناد و احوال کشور دارای پرونده نیست و اساساً فاقد هویت ثبت شده است.
فول دوم: میگویند ترانه موسوی صاحب عکسی که هزاران بار تجدید چاپ و درج شده است در کاناداست و یک سال و نیم پیش به ایران سر زدهاست؛ بسیار خوب، پس دارای پاسپورت ایرانیست (دو تابعیتی) چرا سفارت جمهوری اسلامی در کانادا که آدرس او را دارد به او رجوع نمیکند؟ چرا همان تیم خبرنگار یا خبرنگاران سیما در کانادا رد او را نمیگیرند که یک بار مردم جهان چهرهاش را ببینند و از مأمورین رژیم و شخص آقای خامنهای رفع اتهام شود؟ وقت ندارند؟ سرشان خیلی شلوغ است؟ بسیار خوب: این کار را ما به عهده بگیریم. مسئله ردیابی جوانهزنیست به نام ترانه موسوی که تصویر او را صدها سایت اینترنتی درج کردهاند و برنامهسازان سیما هم همان تصویر را نشان دادهاند: کمیتهای که در کانادا تشکیل شدهاست برای سازماندهی تظاهراتها و همصدائی با مردم درونمرز میتواند این مهم را بر عهده بگیرد. میشود از پلیس کانادا و رسانههای همگانی کانادائی کمک خواست. کافیست فقط یک بار تصویری از چهره آن ترانه موسوی که در کانادا زندگی میکند نشان داده شود و کنار تصویر ترانه موسوی تجاوزکش شده در سایتها منتشر شود. تا سیهرویتر شود هر که سراسر وجودش غش است.
* * *
پزشکان شجاع در ایران بیانیهای نوشتهاند و درخواست کردهاند که سلامت روانی حاکمان آزمایش شود. در تأئید نظرشان، توصیه میکنم نگاهی بیندازید با دقت به تصاویر صادق محصولی، احمدینژاد، رئیس دایرۀ سیاسی سپاه (به ویژه) و تصویری که بیبیسی از خامنهای با خبرهای مربوط به او درج میکند و..... و به نگاههایشان توجه کنید. نگاه هر فردی آینه روح اوست؛ تردیدی ندارم که اینها همه بیمارند. سخت بیمار. مشتی بیمار سادیستی پارانوئیدی دارند در ایران حکومت میکنند. چنین بیمارانی منطق صوری را رعایت میکنند. در رفتار روزمرهشان اشکالی ظاهراً وجود ندارد. اما از هیچ پلیدیای برای برآوردن آنچه منافع فوری خود تشخیص دهند روگردان نیستند؛ آنها به سادگی به همنوعخواری رو خواهند آورد اگر گرسنه بمانند. مشکل آنها اگر تعریف اسپینوزائی را از انواع خرد بنیان قرار دهیم، سقوط به دوزخ خرد حسی و یعنی غریزه است؛ این بیت نمیدانم از کیست:
آدمیزاده طرفمعجونیست – از فرشته سرشته وزشیطان
چون رود پی این شود به از این – چون رود پی آن شود پس از آن.
بیماران پارانوئیدی به هراس از همگان گرفتارند. چرا که دیگران را در آئینۀ روح بیمار خویش بازمیبینند. یعنی قضاوتشان در مورد دیگران بازتاب قضاوتیست که از خود دارند.
این چند نفر را نام بردم چرا که تصویرهاشان بیشتر دم دست هستند. تردیدی نیست اما، که کل بدنۀ این سیستم را چنین پلیدانی سامان دادهاند. بسیاری از آنان از جهنم جنگ با عراق، بیمار و پر از نفرت بازگشتهاند و یک راست خزیدهاند به کنامهایشان برای بلعیدن. هم اقتصاد کشور را قبضه کردهاند و هم دستگاههای اداری را. آنها برای دفاع از منافعشان تا پای جان خواهند جنگید و از هیچ جنایتی روگردان نخواهند بود.
* * *
آیا مبارزه تمام شد؟ آیا مردم به خانههایشان برگشتهاند؟ تردیدی ندارم که تجاوزها برای منکوب کردن مردم صورت گرفتهاند و نه ایجاد زمینۀ التذاذ جنسی برای چندین هیولا. نام پروژه را هم گذاشتهاند فتحالمبین: فتح آشکار. بارها نوشتم که آستانۀ درد در هر انسانی مرزی دارد اما بینهایت نیست. درخواست کردم که رهبران جنبش سبز دستور عقبنشینی تاکتیکی بدهند. اگر به فیلمهائی که به خارج درز کردهاند دقیق شویم، میبینیم که جوانان تیشرتپوش و زنان بدحجاب و اساسا حمل کنندگان نشان سبزند که زیر ضربند. باز تأکید میکنم که باید به عقبنشینی تاکتیکی دست زد: شرکت هر هفتهای در نماز جمعه به امامت هر کسی، با پوشش کامل حزبالهی، بدون سبز و تنها با وارو کردن شعارهای وزیر شعار و اما، خودداری از انجام رکوع و سجود و قنوت. همین و بعد بازگشت بدون شعار و تظاهرات به خانه؛ این تنها راهیست که برای مردم ماندهاست که حضور سهمگین خود را به رخ دیوهای حاکم بکشند، بدون این که زیر ضرب بروند. حتی بردن نشان سبز ضروری نیست. کافیست یک دستمال به چهره بسته شود حین این تظاهرات نیمخاموش که تصویر کسی را نتوانند حین خودداری از رکوع و سجود بگیرند و بعد هم لابلای شرکت کنندگان در نماز جمعه بر میخورند و باز میگردند به خانههایشان تا هفتۀ دیگر. وگرنه دیگر میماند مقاومت مسلحانه و ایجاد باریگاردهای خیابانی و جنبش کوکتل مولوتف؛ و تیمهای ترور سرخ برای مجازات عاملین شناختهشدۀ کستار و سرکوب. اگر ناگزیری باشد، باید رفت به این سمت. این حق هر انسانیست که از موجودیت خود دفاع کند و حق هر ملتی که نگذارد موجودیت ملیاش را به پرتگاه نابودی بکشانند.
* * *
عرض کردم که آقای اکبر گنجی انسان قابل اعتمادی نیستند؛ و حال عرض میکنم که ایشان بسیار هم زرنگ هستند و بسیا رغیرقابل اعتمادتر از آنچه قبلا عرض کردم: به دنبال چاپ درخواست محاکمۀ سران رژیم که با امضای گروهی منتشر شد، من، پای آن بیانیه در ایرانگلوبال کامنتی گاشتم با این مضمون: «این شد چیزی. درخواست گروهیست و این فرق میکند با این که آقای گنچی فراخوان بدهند و به دیگران بگویند فراخوان مرا تأیید کنید. هیچ اشکالی ندارد که امضای آقای گنجی هم در این میان هست. خیلی هم خوب است.» و بعد هم به آدرس ایمیل ارائه شده، ایمیلی ارسال کردم و تقاضا کردم امضای من هم گذاشته شود زیر متن تقاضا. اما بعد دیدم که آقای گنجی همۀ امضا کنندگان را گروگان گرفتهاند و اعلام کردهاند که امضا کنندگان این نامه خواهان اینها هستند:
عدم حمله به ایران – عدم اعمال محاصرۀ اقتصادی – نه انقلاب و خلع ید از رژیم، بلکه فقط اصلاحات و آخر سر هم درخواست محاکمۀ سران.
غیر از این که از آوردن هر پرچمی غیر از سبز نیز امر به خودداری دادهاند.
من به صراحت اعلام میکنم که به گمان من:
1 - بدون اعمال محاصرۀ اقتصادی هوشمند (نفت در برابر همۀ اقلام ماحتیاج ملی منتها نه پول و ادوات نظامی) دیوان حاکم بر ایران تا نفت و گازی برای فروش باقی بماند، بر سریر غنوده خواهند بود.
2 – لزوم درخواست حملۀ محدود به نیروگاههای اتمی برای جلوگیری از اتمی شدن فاشیسم لمپنانۀ حاکم و نیز موشکباران گزینشی پادگانهائی که به ویژه نیروهای سرکوب خارجی (فلسطینی و لبنانی و القاعده) در آنها آموزش نظامی داده میشوند را در صورت تداوم وضع موجود، برای از کار انداختن ماشین سرکوب رژیم منتفی نمیدانم. منتها به فرماندهی سازمان ملل یا شورای امنیت.
3 – از هر گونه اصلاحاتی در چارچوب همین سیستم استقبال میکنم. اما، دیگر به روشنی میدانم و اعلام می|کنم که سیستم اصلاحپذیر نیست. ما ناگزیر باید به گذار دردناک از این سیستم تن دهیم. این را کروبی و موسوی و خاتمی نمیتوانند بگویند (هرچند خاتمی به گونهای گفت.) ما میتوانیم و باید بگوئیم.
4 – برافراختن پرچم سهرنگ بدون نشان شیروخورشید را که مورد توافق ملیست، بدون اشکال میدانم. و فقط با برافراختن پرچم شیروخورشیدنشان یا پرچم داس و چکش مخالفم. چرا که این به رژیم کمک خواهد کرد که برای نوجوانان گروگان گرفته شده در پادگانها راحتتر لزوم کشتار مردم را توجیه کنند. این اعترافگیریهای نمایشی هم تنها برای این مصرف درونپادگانیست.
بنا بر این و با این که محاکمۀ حتی نمایشی سران رژیم را بسیار با اهمینت تلقی میکنم. اما از تنظیمکنندگان نامه میخواهم ایمیل مرا نادیده بینگارند و امضای مرا پای درخواست نگذارند و بار دیگر به همۀ فعالین سیاسی، نویسندگان، شاعران، فعالین حقوقبشری و.... تبعیدی هشدار میدهم که مواظب باشند به دست آقای گنجی گروگان گرفته نشوند. هماکنون با حمایت بخش بزرگی از شما از اعتصاب غذای به ابتکار و فراخوان آقای گنجی، ایشان برای شمار بالائی از روشنفکران جهان به گونهای، بدل به سخنگوی ملی ایرانیان شدهاند. این میتواند بسیار خطرناک باشد. سخنگوی جنبش سبز در برونمرز، فیلمساز برجستۀ ایرانی آقای محسن مخملباف است که امیدوارم از انفعال بپرهیزند.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید