درود بر شما.
بیست سال پیش، در چنین روزی دکتر عبدالرحمان قاسملو رهبر بزرگ کرد و همراهانش را، به شیوۀ تبهکاران مافیائی بر سر میز مذاکره کشتند؛ این ترور تمامیت پلیدی رژیمی منفور را به نمایش گذاشت که به هیچ یک از معیارهای انسانی پایبندی ندارد. رژیمی که علیه مردمی که با انقلابی سرتاسری و تمامخلقی آن را به قدرت رساندهبودند اعلام جهاد داد و در قلاتان وقارنا آغاز یک نسلکشی تمامعیار را اعلام کرد. تردیدی ندارم که اگر همدلی دیگر مردمان ایرانی با کردها نمیبود، این نسلکشی سبعانهتر از آنچه صدام با کردهای عراق کرد پیش برده میشد. مقاومت دلیرانۀ زنان و مردان کرد در حزب دموکرات کردستان ایران و سازمان کومله و همدلی بیشترین بخش مدرن جامعۀ ایران با جنبش پیشمرگایتی کرد به رژیم اجازۀ تداوم آن تبهکاری مشئوم را نداد و بدون شک، در ایجاد زمینههای این همدلی زندهیاد قاسملو با شعار معروفش «دموکراسی برای ایران، خودمختاری برای کردستان» نقش بزرگی داشت. همانگاه من در همدان دبیر دبیرستان بودم و روابط گستردهای با روشنفکران و فعالان سیاسی و دانشگاهیان و نیز مردمان عادی آن شهر داشتم. به جرأت میتوانم بگویم که اکثریتشان با احترام و ستایش نگران حرکت مردم کردستان بودند.
در برههای که جنبش روشنفکری ایران دچار تبآلودگیهای ایدئولوژیک بود و گرفتار انشقاق دردبار و هر دم شتابندۀ ناشی از ایدئولوژیزدگی، دکتر عبدالرحمان قاسملو با درایت یک سوسیالدموکرات آگاه و متفکر کوشید از سپهر سیاست تقدسزدائی کند و نیازهای هستی اجتماعی میهن و ملیتاش را بنمایۀ جهد خویش سازد؛ اساس مذاکرۀ او با رژیم نیز بر همین مبنا بود؛ او «جنگ را برای جنگ نمیخواست، برای صلح میخواست.» مبارزۀ سیاسی را با همۀ فراز و نشیبهایش در نظر داشت و میدانست منزهطلبی سیاسی یا راه به در غلطیدن به دامن دشمنی دیگر و همدستی ناگزیر با او میبرد و یا به سوزاندن همۀ امکانات مبارزاتی و تعطیل مبارزه با تحمیل هزینههای گاه غیر قابل جبران به مردم. به گمان من او به درستی توجه داشت که هنگامی که امکان پیروزی نظامی در دسترس نیست، باید به کار آگاهگرانۀ سیاسی رویآور شد که لازمۀ آن رسیدن به صلحی گو موقت با دشمن است و این نیز جز با مذاکره با رژیم سلطه ممکن نیست.
باری، اصل مذاکرۀ زندهیاد قاسملو با نمایندگان تبهکار رژیم اشتباه نبود. اشتباه او در این بود که سرسوزنی برای ایادی این جرثومۀ ریاکار و تقیهورز قائل به پرنسیپهای دولتمدارانه شد. او آنها را تا حدودی هنوز آدم تخمین زد و این تخمین خطا بود؛ و بگویم این را که به تجربه دریافتهام که انسانهای شریف و پاکی چون زنده یاد قاسملو حتی با همه تیزهوشی و درایت سیاسیشان گاه از دریافتن عمق پلیدی آن دسته از همنوعان و هممیهنانشان که به زوزۀ وحش بازگشت کردهاند، ناتوانند. مگر یک دولت میتواند یکی از رهبران سیاسی اپوزیسیون را به مذاکره فراخواند تا سر میز مذاکره او را بکشد؟
نه!
یک دولت که تمشیت امور یک کشور بر عهدۀ اوست و سرسوزنی از پرنسیپها و معیارها و موازین دولتمدارانه برخوردارچنین کاری نمیکند. اما، جمهوری اسلامی یک دستگاه مافیائی غاصب دولت است نه یک دولت. یک جباریت حاکم است نه یک حکومت.
با این همه باید بزرگی و درستی راه قاسملو را ارج نهاد و از آن آموخت. به ویژه در این برهه که بخشی از حاکمیت، خود از شدت عفونت متراکم در رأس حکومت به تنافر و گریز از آن رسیدهاست، باید از منزهطلبیهای رمانتیک پرهیز کرد: باید بی انحلال خویش در آنان و با پاسداشت آرمانهای سکولاریستی و دموکراتیکمان، به رغم همۀ دردی که از دست هماینان کشیدهایم، مادام که در جهت مبارزات مردم به جان آمده حرکت میکنند، یاریشان دهیم.
همرزمان!
آروزی دکتر عبدالرحمان قاسملو ترقی و تعالی و توسعۀ انسانی کردستان بود و تبدیل شدن کردها از شهروند درجۀ دوم به شهروندان آزاد و برابر حقوق ایرانی و اما، او اینها را برای همۀ دیگر ملیتهای فرهنگی و اتنیکی ایران نیز آرزو میکرد. او به درستی دریافته بود که سرنوشت کردستان به میزان بسیار بالائی در گرو دموکراتیزه شدن سامانۀ سیاسی ایران و توسعۀ اجتماعی کل ایران است. در یک ایران عقبمانده و پر مشکل و دیکتاتوریزده، کردستان کماکان ماتمسرا خواهد بود و تصویر پیکر لینچ شدۀ شوانه نمادی از سرنوشت محتوم بسیاری از جوانانش.
ایران اسیر یک بحران ساختاریست که میتوان آن را بحران تمدن نامید؛ بحرانی که اگرپیش از تمام شدن ذخیرۀ نفت قابل فروش، مردمان ایرانی بر آن غلبه نکنند و چارهگرش نشوند، میتواند تا ویرانی کامل تمدن در کل ایران ژرفش یابد. مردم ایران مجبور به مبارزهاند. این دیگر مبارزهای بر سر حق حیات است نه بر سر حقوق مدنی. همۀ تجربههای تاریخی پس از انقلاب صنعتی ثابت کردهاند که باری هرچند دموکراسی را نمیتوان به طور قطع دروازۀ رسیدن به تمدن مدرن و صنعتی به حساب آورد و شاهراه بهشت. اما، نبود دموکراسی در جهان پس از استقرار مناسبات تولید کالائی، قطعا یا به جهنم فاشیسم و نظامیگری و یا عقبماندگی و در نهایت به ویرانی تمدن ختم میشود. آنچه در این روزها شاهد آن هستیم نشان از آن دارد که اکثریت بزرگی از مردم ایران ضرورت دخالت مداوم خود در سپهر مدیریت کلان اجتماعی را برای تداوم هستی خویش دریافتهاند وارزش آن یک برگه رأیی را که حتی زیر سیطرۀ نظارت استصوابی به صندوق مِیاندازند همسنگ ارزش جانشان برآورد کردهاند. با این همه باید به یاد داشتهباشیم که دموکراسی تنها صندوق رأی نیست و حتی تنها در رعایت رأی اکثریت نیست. به تجربه ثابت شده است که ثبات دموکراتیک در گرو رعایت حقوق بشر است و حقوق بشر زنجیرهایست که در تمامیتش معنا دارد: نمیتوان از حق کارگر سخن گفت و آزادی زن را نخواست. نمیشود از لزوم آزادی زن سخن گفت و حق آموزش به زبان مادری را نخواست. نمیشود از حق آموزش به زبان مادری دفاع کرد و با سامانیابی فرهنگی ملیتها که تنها با مابهازائی اداری و در نهایت با تشکیل دولتهای بهرملی (Subnatinal State) ممکن میشود، به نام تمامیت ارضی، مخالفت داشت. من چنین تمامیت ارضیای را تمامیت مرضی مینامم. یک میهن نمیتواند زندان مردمانش باشد و به آبادای و آزادی نیز برسد؛ و اگر اصرار و سماجت بخشی از روشنفکران و رهبران سیاسی حوزۀ فرهنگ رسمی و زبان مشترک اداری بر تداوم چنین تمامیت مرضیای باشد، بیگمان جدائی ملیتهای در بند دیگر نه تنها یک حق که یک وظیفه خواهد بود.
با این همه، به گمان من بزرگداشت یاد جانایثارکردگان بزرگمان قاضی محمد بزرگ، دکتر عبدالرحمان قاسملو، دکتر شرفکندی و دیگرقهرمانانی که در راه آرمانهای مردم کرد جان باختند، در همراهی ما با هر آن حرکتی تکمیل خواهد شد که مجموعۀ ایران و حتی منطقه را به سمت توسعۀ سیاسی هرچه بیشتر و دموکراسی هر چه گستردهتر رهنمون شود. فراموش نکنیم که دکتر قاسملو آرمانهای والاتری در سر داشت: از جمله ایجاد یک اتحادیه از همۀ ملیتهای خاورمیانه.
این فرصت را غنیمت میشمرم تا تأثر عمیق خود را از دوپاره شدن حزب قاسملو نیز ابراز دارم و این آرزو را نیز که روزی دوباره، با از میان رفتن انسدادهائی که انشعاب را به مثابه یک راه حل پیش گذاشتهاند، شاهد یکی شدن این دو بخش شویم و بالاتر از آن، همۀ تلاشگران کرد را زیر یک پوشش جبههای سامان یافته ببینیم. امید که کوشش مشترک همۀ مبارزان کرد برای بازگشائی پروندۀ ترور دکتر قاسملو و یارانش، آغازی برای این همبستگی باشد.
به شما همرزمان گرامی بیستمین سالگرد ترور رهبر ارجمند کرد دکترعبدالرحمان قاسملو و یارانش را تسلیت میگویم و برایتان آرزوی پیروزی دارم.
زنده باد آزادی
بژی کردستان
پاینده ایرانی آزاد از سیطرۀ جباریتهای انسانکش که بتواند میهن مشترک همۀ ملیتهایش باشد.
کیومرث نویدی
دهم جولای 2009
دارمشتات، آلمان
سایت حزب دموکرات کردستان
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید