رفتن به محتوای اصلی

شعری از حکیمه بلوری
06.05.2015 - 14:09

شعری از حکیمه بلوری

تلفن کارگاه ما در سه راه آذری زنگ زد. همه ما در میان گل ولای روغنی دستگاه های سنگین جوش، موتورهای آب، ژنراتورها و غیره مشغول کار بودیم. علی آغا گفت، تلفن "تو" رو میخواد. یکه خوردم. منو میخواند؟  کسی که از محل کار من خبردار که نیست؟ هیچ، کسی تلفن محل کار مرا هم نمیداند؟ ترس سردی وجودم را گرفت، زندگی مخفی در شرایط سرکوب و فرار از امنیت سلاخ خانه اوین. آب در گلو، آهسته و با صدای نیمه خش خش گفتم؛ الو؟

دهنش را که باز کرد، شناختمش. "ر" بود. نزدیک یکسال بود ازش خبر نداشتم. قرار گذاشته بودیم که هر کدام به یک گوشه ای در ایران می رویم و هیچ کس نباید از موقعیت کس دیگر خبر نداشته باشد. اگه یکی دستگیر شد، بقیه لو نروند. "ر" گفت که از تنهایی داره دق میکنه و دیگه نمی تواند طاقت بیارد.  قرار گذشتیم، آمد تهران و دیدار تازه کردیم. موقع رفتن هدیه اش به ما، شعری بود از "حکیمه بلوری". این شعر را سی و دوسال پیش در مغزم حک کردم.  همانطوری که "ر" در مغزش حک کرده بود. کاری ندارم به اینکه بعدها "ر"  دستگیر و پنج سال در زندان گذراند.  مثل همه شعر های حزین حکیمه درد فراق از وطن و آرزوی وصال را با زیبائی تمام بازگو میکند.

گله جیم سیزه قوناخ

قارانقوش لار قایداندا

منی دینله منی آنجاق

 قارانقوشلار قایداندا

 

گویده بولوت اوچان زمان، منی سسله

یاسمنلر آچان زمان، منی سسله

گونش نورون ساچان زمان، منی سسله

منی دینله، منی آنجاق

 

گله جیم سیزه قوناخ،

قارانقوش لار قایداندا

دومان آلسا او داغلاری

داریخما گل

گوجلو یئللر تیتره تسه لر بوداقلاری

داریخما گل

 

"وقتی که چلچله ها بازگشتند،

خانه تان به مهمانی خواهم آمد

تنها گوش به زنگ آمدن من باش

وقتی که چلچله ها باز میگردند.

 

همزمان با پرواز ابرها در آسمان

مرا صدا بزن

موقع شکوفه دان یاسمن ها

مرا صدا بزن

به همراه تابش آفتاب بر دامنه ها

مرا صدا بزن

تنها گوش بزنگ آمدن من باش

 

وقتی که چلچله ها بازگشتند،

من هم به خانه تان مهمان خواهم آمد

تو بازا،

 دلگیر مباش اگر ابرهای سیاه  قله های کوهها را فرا گرفته باشند

دلگیر مباش . باز آی

 اگر بادهای تند شاخه های درختان را به لرزه در آورده باشند."

راستش را بگویم هیچ کتابی به این شعر حکیمه بلوری برخورد نکرده ام. مگر اهمیتی دارد اگر حکیمه یک چنین شعری گفته باشد یا نه؟ شعری که سی و دو سال در مغز من حک شده، تا آخر عمرم آنجا خواهد بود. حکیمه بیش از دو سوم عمر خود را در مهاجرت گذراند. شعر "تبریز" وی  بصورت ترانه زیبا و پر احساس ورد زبان خواننده های آذربایجان می باشد.

 

دنیز ایشچی        05/05/2015

 

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

دنیز ایشچی

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.