با انتشار نامه سی و دوم آقای محمد نوری زاد موج بعدی "پرتاب دوباره" سید خندان به صحنه سیرک سیاسی ایران را کلید زد و زمینه بازگشت پیروزمندانه اصلاح طلبان به انتخابات سال آینده مجلس را هموارتر کرد.
پیشنهاد انتخاب روباه خندان به عنوان ولی فقیه جانشین برای عبور "نظام مقدس" از خطر فروپاشی اجتناب ناپذیر، جلوگیری از قتل عام آخوندهای منفور توسط مردم و برقرار ماندن سفره لفت و لیس آخوندهای بی بو و خاصیت در مقام "امام جمعه" و "نماینده ولی فقیه" در تا فیها الخالدون کشور.
پیشنهاد بسیار سخاوتمندانهای است، اما از جانب کی و با اجازه و مشورت با چه کسی؟
پس از خواندن نامه ایشان، متنی را تهیه و تلاش کردم در بخش نظرها که حاوی بسیاری اعتراضات بسیار دیگری بود منتشر کنم، اما شوربختانه از قبول نظر امتناع کردند. لذا بر آن شدم که این متن را برای یادآوری نظر خود به عنوان یک ایرانی زخم خورده و تبعیدی اجباری به ایشان یادآوری کنم: نه میبخشم و نه فراموش میکنم.
در نیت خیر آقای نوریزاد شکی نیست، اما........................
بنده به شخصه احترام ویژهایبرایآقای نوریزاد قائل هستم، اما متأسفانه ایشان به مردم آدرس اشتباهی میدهد. مسئله ایران و ایرانی نه با خامنهای که با "کّل" نظام است. نظامی که بنیانگذارش سوار بر ارابه مرگی که کارتلهای نفتی برای نابودی ایران ساخته و پرداخته بودند و به شهادت همین "نظام مقدس" بهمراه مشتی خائن و وطن فروش که ایدئولوژی، قدرت و منافع شخصی و گروهی خود را به منافع ملی ترجیح دادند، ملتی را فریب داد و آینده چند نسل را فدای حکومت مشتی آخوند انگل کرد.
در ۱۲ فروردین ۵۸ دوباره مردمی را که به او اعتماد کرده و "امام" خطابش کرده بودند، فریفت و از آنان برای چیزی تایید گرفت که هنوز تعریف مشخصی نداشت و در نهایت به اژدهای هفت سری بنام "جمهوری اسلامی ایران" تبدیل شد و چماق ۹۸.۲ درصد هنوز برسر ماست. راستی، شما که اینقدر دلتان برای محو "ناگزیر" و اجتناب ناپذیر دین از صحنه زندگی اجتماعی مردم ایران که اتفاق بسیار مبارکی است، میتوانید بمن بگویید که آیا شرط "خیار غبن" در این مورد بخصوص جاری میشود یا خیر؟
آن "دهه طلائی" که میرحسین موسوی با امید به بازگشت به آن، ضمن دفن کردن رویای آزادی یک ملت از چنگال وحشت بزرگ، گور خود را بدست خود کند، شاید برای خیلیها طلائی بود، اما برای اکثریت قالب مردم ایران چیزی جز سرب داغ، خون، باروت، بمب، جوخه اعدام، طناب دار، زندان، شکنجه، فرار و وحشت، چیزی به همراه نداشت. درست در همان سالهای طلائی بود که این نظام روی دریایی از خون بساط خود را گسترد، ملت در این میان خون میداد و نظام مقدس شمشیر و گلوله را با عدالت تقسیم میکرد. یادتان که هست؟
نمیدانم چگونه میخواهید فاصله میان ملت و نظام به وسعت هزاران و شاید میلیونها سال نوری را که بوی تعفنش مشام جهانی را میازارد با یک دروغگوی بی خاصیت و متملق که ۳۶ سال تمام به عنوان جوکر به همین نظام مقدس در سختترین شرایط کمک کرده و آنرا خط قرمز خود میداند، پر کنید؟
احمدی نژاد همانی بود که میدیدی، آمد، وظایفش را به نحو احسن انجام داد و رفت، اما این سید خندان ۳۶ سال است که در حساسترین شرایط، حساسترین ماموریتها را انجام داده، بدون اینکه دیده شود، یک جیمز باند کامل.
محض یادآوری نگاهی به کارنامه ایشان در صفحه ویکیپدیا بیاندازید و وظایف ایشان را مرور کنید تا بدانید که آدرس اشتباهی است، خاتمی بخشی از این نظام است و این نظام تا روزی که این نام را یدک میکشد، هیچ سنخیتی با ایران و ایرانی ندارد و "همه" کارگزارانی که به ظهور و ادامه حیات ننگین آن سهیم بوده اند، در جنایات، خیانتها و بی آبروییهایی که برای ایران و ایرانی فراهم شده، شریک و سهیمند. این را نه از روی نفرتم از این نظام که بر حسب عقل، اخلاق، منطق و قانون یادآوری کردم.
در نوشتار قبلی خود (۱) به نقش موذیانه و همچنان مسکوت خاتمی در ماجرای صدور فتوای قتل سلمان رشدی و سومین بی آبرویی بزرگ بین المللی ایرانیان بعد از گروگان گیری و حوادث مکه استاشاره کردم.
ریاست جمهوری ایشان هم، بیش از اینکه به خواست این یا آن باشد، یک پروژه امنیتی برای فرار از فشار اتحادیه اروپا و بازگرداندن سفرای آنها به تهران، بستن پرونده میکونوس، شکافتن اپوزیسیون خارج نشین با لبخندی فریبا، بازسازی اعتبار منهدم شده جمهوری اسلامی و باز کردن کنترل شده فضای سیاسی برای شناسائی و حذف مخالفان و ضمناً باطل کردن شناسنامه سیاسی ناطق نوری بود که مورد توافق هاشمی و خامنهای قرار گرفت و به بهترین شکل هم انجام شد.هنوز یادمان نرفته که قتلهای زنجیره ای، بسته شدن فلهای روزنامهها و بگیر و ببندهای فراوان، یادگار طلائی صدارت همین سید خندان است، همین کسی که شال سبز را بگردان میرحسین موسوی انداخت، راس فتنه است، اما همچنان هست.
زیاد نگران خاتمی و ممنوعیتهای اعلام شده نباشید، این هم یک آدرس اشتباهی است، زیرا پروژه امنیتی دیگری در راه است که باید تنور انتخابات مجلس آینده را گرم کند و خاتمی مهره اصلی این بازی است و شما با نوشتن همین نامه خواسته یا ناخواسته درگیر آن شدید و آینده بهترین شاهد خواهد بود.
این نظام چه بخواهد و چه نخواهد، چه توافق بکند و چه نکند، رفتنی است، زیرا ماموریت خود را که انهدام ارکان کشور ایران و آنرا بصورت گوسفند قربانی روی سکوی سلاخی قصابان و تاجران غربی و شرقی تحویل دادن بود را به انجام رساندند و ایران را که قرار بود در ابتدای هزاره سوم، از استاندارد اسکاندیناوی برخوردار باشد را با استانداردی در حد عراق تقسیم شده و افغانستان خاکسترنشین تحویل دادند و دیگر به وجودشان نیازی نیست. خصوصا که با انقلاب تکنولوژیک عصر حاضر دیگر زمان خرسواری آخوندها به سر آمده و نفرت نسل جوان از نظام، بیشتر بابت اصراری است که حاکمان به انکار این واقعیت دارند و نه خود آخوند.
آینده این حضرات را من اما به روشنی شما نمیبینم. با اینکه به شدت از هرچه آخوند و پیرو تفکر و مکتب آخوند و اسلام آخوندی متنفرم، اما به همان نسبت با اعدام هم مخالفم و امیدوارم که همه سردمدارن و سران این نظام سالم و زنده بمانندو پاسخگوی خیانتها، جنایتها و غارتهای خود و خودیهایشان باشند.
بخیل نباشید آقای نوریزاد، مردم برای اینها نقشهها دارند و شاید برای خاتمی بیش از خامنهای مفلوک، شکیبا باشید.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید