رفتن به محتوای اصلی

بیگانگی زبان مادری
14.03.2015 - 01:36

 

دوستی ایمیلی فرستاده و پرسشهایی مطرح کرده که دوست دارم اینجا به آنها بپردازم تا پاسخ آرشیو شود و شاید مورد استفاده ی دیگران نیز قرار گرفت.
دوست ما می نویسد:
«...آقای ائلیار من مطالب زیادی به زبان ترکی میخوانم. اما در بسیاری از آنها احساس عجیبی برایم دست میدهد که بعد از مطالعه ی چند مطلب دیگر خوشم نمیاید اینگونه نوشته ها را مطالعه کنم. چون احساس بیگانگی با زبان ترکی آنها پیدا میکنم. ولی راستش در کل این احساس را با نوشته های شما ندارم. ممکن است در مورد این مساله توضیح دهید که آدم چرا از خواندن خیلی نوشته ها زده میشود و از مطالعه ی برخی نوشته ها چنین احساسی پیدا نمی کند؟ منظورم آیین نوشتن شما ست. از چه روشی و با در نظر گرفتن چه قواعدی شما ترکی نویسی میکنید که آدم احساس نزدیکی میکند؟...»

«.... عزیز، من در نوشته هایم به متد خود پرداخته ام و اینجا به چند نکته ی گرهی اشاره میکنم:
1- نوشته های چاپ با کو به علت داشتن واژه های روسی و برخی ویژگیهای محلی- که مختص جملات آنجاست- و در زبان نمود پیدا میکند، بعد از مطالعه- کم و بیش احساس زدگی تولید میکند.
2- نوشته های ترکیه که با زبان آذربایجان فرق قابل توجهی دارند خواننده را خسته میکنند. چون در هر دو مورد خواننده به دنبال مطالعه ی زبان خود است.
3- حالا مطالبی که با عدم توجه به تفاوت « زبان این دو نقطه» نگارش مییابند این «نامانوس بودن» را با خود دارند. نامانوسی نوشته در کنار عدم عادت ما به مطالعه ی نوشته ی ترکی(به علت وجود تبعیض تقریباً صدساله) ، وقتی جمع میشود خواننده از خواندن فرار میکند.
نوشته وقتی خواننده را جذب میکند که «بین او و نوشته» این عدم انسیت خیلی خیلی کم شود. نوشته نباید خواننده را آزار بدهد بل بر عکس لازم است در وهله ی اول توسط «زبانش» جلب و جذب کند.اگر در نوشته ای چند بار لغات و اصطلاحات باکو و ترکیه تکرار شوند خواننده با نوشته «بیگانگی و زدگی» احساس میکند. 

متدی که مورد توجه من است :
- در روایت از زبان قلم (یعنی گلیل لر را گلیرلر می نویسم).
- در صحبت از زبان شفاهی و قلم - استفاده میکنم. ( باخدیخ و باخدیق -هر دو را می توان نوشت).
- زبان قلم به زبان شفاهی نزدیک است. و یا گاها یکی ست . (سیز قونشونو گوردوز؟ دیگر نمی نویسم :سیز قونشونو گوردونوز می؟ یا کمتر چنین جمله ای بکار می برم. مگر اینکه شعر باشد و اجبار. زبان شعر با زبان نثر تفاوتهایی دارد. » 
-بجای گلدینیز می نویسم گلدیز. برخی این کار را درست نمی دانند ولی از نظر من گلدینیز برای ما دیگر کهنه شده است. بهتر است همان گلدیز را بنویسیم.آن خود بخود از زبان مردم حذف شده است. 
- «دیر» جای خود را به «دی» داده و مردم استفاده نمی کنند. اما می توان هر دو حالت را بکاربرد«دیر-دی». دیر در زمان استمراری مورد استفاده است. او گلمکده دیر. او گلمکده دی. نسیمی بویوک شاعردی-یا دیر.
-می یا مو» حذف شده . ما بکار نمی بریم. اما می توان در زبان قلم «حذف کرد یا کم تر استفاده نمود».
-واژه های محلی باکو و انکارا بدرد ما نمیخورند. تنها در حالت اجبار میتوان واژه گرفت. ("بوندان اول" را ما بوندان قاباق می نویسیم).
- بین زبان قلم و صحبت تفاوت هست و ضروری ست رعایت شود. اما زبان قلم به زبان صحبت نزدیک شود بهتر است. نمونه ها در بالا آمد: ( "وورول لار" را در زبان قلم "وورور لار" می نویسیم.  یکی بودن زبان قلم و صحبت: " ساوالاندا هفته درم-درم قارگلیر-تفتاندا ارییب دولور بولاق لارا-گول آچیر راژانین* چنلی بئلینده. )
اگر ببینم قلمزنی بجای من، بن، یا بجای قاباق، اول نوشته دیگر نوشته ی او را نمیخوانم. 
- از بکارگیری و صرف فعلهای دشوار که تنها در قواعد وجود دارند و مردم امروزه با تغییر ساده ی آنها منظورشان را بیان میکنند خود داری میکنم. همینطور از سره نویسی نامانوس.
نوشته هرچه بیشتر به زبان مردم نزدیک شود زیباتر است.البته با رعایت اصول زبان قلم و صحبت. 
آوردن فعلها به شکل ساده : معمولاً اوچاجاق سینیز را اوچاجاق سیز یا گئده جکم را گئده جه یم می نویسم. هر دوی اینها از دید من درست اند اما برای ارتباط گیری با خواننده آنچه به زبان صحبت
نزدیک است انتخاب می شود) 
...»

سند و نظر دیگر،
کامنت دوست عزیزم اژدر بهنام** گرامی ست - با اینکه خود در زبان مادری از کارکردگان است، می نویسد:
«ائلیار عزیز، در ضمن می توان این را هم اضافه کرد که برخی از هم میهنانمان وقتی می خواهند ترکی بنویسند، یک سری کلمات من درآوردی هم به آنها اضافه می کنند و یا از کلمات مغولی هم استفاده می کنند که نه در جمهوری آذربایجان و نه در ترکی استانبولی، از آنها استفاده می شود. و یا برای اینکه کلمات فارسی بکار نبرند، انگلیسی، آلمانی، سوئدی و... آنها را جایگزین می کنند.
راستش را بخواهید، برخی مواقع، وقتی من نوشته های ترکی را می خوانم، متوجه نیمی از انها نمی شوم.
به نظر من هم خوب است که ترکی را به زبان خودمان، یعنی ترکی آذربایجانی رایج در شهرها و روستاهای خودمان بنویسیم.
حتی اگر بخواهیم به زبان ادبی و کتابی بنویسیم، خوب است به گونه ای باشد که اگر آن را برای بقال سر کوچه هم بخوانیم، بدون مشکل بفهمد. موفق باشید»

 مشکل همین است. نوشته ی ترکی بجای «جذب» آدم را «فراری» میدهد. چه راحلی وجود دارد ؟ امید وارم دوستان صاحب نظر و علاقمند راهی پیشنهاد کنند. من تنها روش خود را نشان دادم که نمیدانم درست است یا غلط. بهر صورت مشکلی ست همه گیر. نوشته نباید خواننده را فراری بدهد. چه روشی لازم است؟
منهم موافقم که این واژه های «نامانوس و من در آورده» را توی نوشته ها نباید چپاند. ولی خوب شاید چیزی هست که این کار را میکنند. 
مثلا مهران بهاری شنبه را « یئل گون» گفته. یا ملت را «اولوس» می نویسند. ودهها و صد ها واژه و اصطلاح نامانوس وارد نوشته میکنند. کم مانده بگویند «آقا جان زبان خودتان را دور بیندازید زبان همین است که ترکیه دارد. یا همین است که باکو می نویسد».

من فکر میکنم مشکل اصلی درد نوشتن نیست. جریانی عمدا میکوشد نه تنها «فکر را ترکیه ریزه کند بل میخواهد زبان
را هم ترکریزه کند. یا باکوریزه». خوب این هم به بهای نابودی زبان خودما. 
دوستی نوشته بود من به زبان «ترکی میانه» می نویسم. یعنی «آذربایجانی-استانبولی». گفتم فاتحه ی 50 در صد زبان آذربایجانی خود را خوانده اید. 
به نظر من وقتی کتابهای ترکیه یا چاپ باکو را میخوانیم بهتر است قبول کنیم با دو زبان سر و کار داریم و نه با یک زبان. وقتی با کتابهای جمهوری آذربایجان و آذربایجان سروکار داریم باید متوجه شویم با یک زبان اما با ویژگیهای مختلف در گیر هستیم. که زبان جنوب و شمال خوانده میشود. از نظر من زبان ترکی آذربایجان ایران زبان جنوب است و خصوصیاتش را لازم است حفظ کند. بدون حفظ این ویژگی خواننده را «فراری» میدهد.

به این جملات دقت کنیم: 
-«نظامی‌نین یارادیجیلیغیندا تورک عنصرلری بیرینجی "پلاندا" دایانیر.»
-«مهرداد "خسته‌خانایا" گلن گوندن...»
-«"عسگر" لیک زامانی...»
-«5 ایلدیر اییونون 5ینده (خردادین 15ینده) آذربایجان رئسپوبلیکاسیندا، آذربایجان یازیچیلار بیرلییی طرفیندن بین‌الخالق شعر گونو قورولتایی کئچیریلیر...»
-«فارس شوونیزمی نین هگه مونلوغو ...و آذربایجان تورکلرینین پروبلئملرینی، ... اوُزگورلوک (ایستیقلال) مفکورسینی بيليمسل،...»
-«....بو قيسا نوتدا بو ايکي گؤروشدن دوغان سونوج‌لاري، ديلين گليشمه سورجي‌نين گرکسينیم‌لريني دارتيشماق اوچون بير باشلانيش آچماغا چاليشاجاغام...»
-«...گونوموزون ديلچي‌ليیينده ديلي جانلي بير وارليق بيلمه‌ين ديل تئوريسي يوخدور. بو باخيمدان بوتون ديل‌لرين ياپي‌سيندا جانليليق سيمگه‌سي کيمي ديل‌لرين سؤزجوک‌لرله سولوق آليب وئرمه‌سي، نفس چکمه‌سي گؤستريله بيلر. بيليمسل آنلامدا ديلين ياپي‌سيندا آراشديريلان سس بيلگي‌سي، کؤکن بيلگي‌سي، آنلام بيلگي‌سي، دوزوم بيلگي‌سي(ديلين سؤز دوزومونو آراشديران دال اولاراق سئنتاکسيس) له بيرليکده ديل بيليمي‌نين بوتون دال‌لاري سؤزجويه قاييدير. سؤزجوک‌لره دؤنمک اولقوسو چوخ اؤنملي و دؤنه- دؤنه دؤنمه‌لي اولاجاغيميز يئردير. سؤزجوک‌بيليمي(لئکسيکولوژيک) يالنيز بيرر سؤزجوک‌لرين آراشديرماسييلا دئييل، ائله‌جه ده بير باشا اولاراق ديلي ايشله‌دن اينسان‌لارلارين ايشلتديیي واحيدله اوغراشديغي اوچون اؤنمليدير....»

از ذکر نام نویسندگان معذورم چون هدف خود زبان است و ما را با نویسنده کاری نیست. اما تمام این قسمت از آن قلمزنانی ست که خود در قلمزنی کار کشته اند. و اهل جنوب.
هر کس توضیحی در مورد این جملات ترکی آذربایجان دارد درصورت علاقه میتواند با ما در میان بگذارد. 
من توضیحی غیر از این ندارم که این جملات یا نیم جملات «با زبان مردم ما بیگانه است». با این زبان نه می توان پیامی به مردم رساند و نه میتوان با روشنفکران آذربایجان دیالوگ داشت...

موضوعات کهنه- موضوعات پیش پا افتاده:
برخیها در شعر و نثر به موضوعات کهنه (مثل مسایل مذهبی:
مناره‌ دن قالخدی اذانین سسی-حاج میرزا موسی دردی نفسی) یا پیش پا افتاده (مثل انتقاد از یک موضوع : "او هله قاز وریر، بیرشئ ده گؤرمور") می پردازند که ذوق و شوق خواننده ی نو جو را کور میکند. آدم با نخواندن آنها چیزی از دست نمی دهد. اما برخی نوشته ها هست که خواننده احساس میکند اگر نخوانده بود بد میشد.
اینگونه نوشته ها لازم است زبان مردم را خوب بکارگیرند. موضوعات کهنه و پیش پا افتاده اگر چیز جدیدی به خواننده ندهند او را از زبان مادری بیزار میکنند. 
موضوعات چه کهنه باشند و چه پیش پا افتاده و یا بر عکس جدید باشند و مهم لازم است با فرم و محتوای نو خواننده را مخاطب قرار بدهند: موضوع «فاحشگی» کهنه است. و قدمت هزاران ساله دارد و در عین حال اکنون نیز با آن برخورد داریم. ژان پل سارتر نمایشنامه ای دارد تحت عنوان «روسپی بزرگوار». مسئله ی کهنه را از دید جدید به خواننده توضیح میدهد و به شکل نمایشنامه. یا مقوله های 
«یار و عشق» گرچه کهنه اند اما شاعر شیلی پابلو نوردا از زاویه جدید و با فرم و محتوای نو به آنها میپردازد. این خواننده را جذب میکند. برای ما نیز لازم است «ایده و فرم» موضوع جدید باشد و همینطور «زبان» نوشته تماس ایجاد کند و «خصلت هنری» خود را نشان دهد. تنها در این صورت است که خواننده می تواند «جذب» شود. و زحمت نویسنده نیز به هدر نمیرود.

قدم دوم بیگانگی :
قدم اول «بیگانگی زبان مادری»صد ساله را ، حکومتهای ایران توسط اعمال «تبعیض»، در مردم ما ایجاد کرده اند؛ که ادامه دارد؛ از سوی دیگر ، اکنون ما خودمان نیز تحت تأثیر زبان ترکی ترکیه، و شلخته کاریهایمان درنوشتن ، عثمانیزه میشویم، و قدم دوم این بیگانگی را برمیداریم. اگر بدین ترتیب پیش برویم ، خدا رحمت کند به زبان ترکی آذربایجان ما.  

بدون تأیید میرزا علی بقال:

اینکه واژه های علمی را خودمان نداریم، و نمی توانیم بسازیم و پیدا کنیم، موضوع دیگری ست. میشود برخی چیزها را از دیگران گرفت.مردم ما رادیو، تلویزیون و شامپو، و خیلی چیزها را در زبان خود نداشتند ولی آنها را گرفتند و لباس زبان خود را پوشاندند. مردمی که بجای «مینی بوس» «قاپدی-قاشدی» گذاشتند قدرت آن را دارند که برای خیلی چیزها «واژه» بسازند.

نصف زبان آلمانی واژه های بیگانه است ولی آنها را طوری وارد و استفاده می کنند که کوچک ترین لطمه ای به زبانشان نمی خورد. من معتقدم هرزبانی حتی زبان جنگلهای آمازون هم قدرت آنرا دارد که با حفظ و باروری خود از عهده ی همه ی نیازهای مدرن برآید. زبان ما هم همینطور است. تنها برخورد درست با زبان خودی نتیجه بخش و بارور کننده است. 
موضوع بحث سر مطالبی ست که ما خود داریم ولی استفاده نمی کنیم. و دنبال دیگران افتاده ایم. 
استعمال لغات خودی- بجای کلمات غیر خودی ، و ساده نویسی ، عدم سره نویسی بیگانه با زبان ، مطرح است؛ نه چیز دیگر.
گارسیا مارکز- نویسنده نامی- در یک مصاحبه گفته:«من بدون تأیید پیرمرد کم سواد سرکوچه یمان چیزی منتشر نمیکنم». موضوع صحبت ما این مسئله است.

 حفظ هویت زبان ترکی آذربایجان(ایران):

البته میدانم که «ساده و روشن نویسی» علاوه از اینکه نیاز به درک عمیق خود موضوع دارد، از سوی دیگر، هنر است. و کمتر کسی از عهده ی آن برمیاید. اما همه ی اینها نمی تواند «زشت نویسی» های ما را موجه جلوه دهد. درست است که ما «تبعیض داریم و بدون فرهنگستانیم و بدون تاریخ زبانی رسمی» . صحیح. اما هر کمبودی داشته باشیم نمی تواند موجه نشان دهد «چیزی را که خود داریم دور بریزیم و لغات غیر خودی» را بچسبیم.
من به مشدعلی بقال سرکوچه بگویم «اولوسلار آراسی» ، میگوید«گئت گئده گئت، اؤزویون سریمه! دیلین شیشیر دییه سن، ملت لر آراسی؟ » ایندی گل آلاغین اله! حالا بیا و جوابش را بده.

هر زبانی در بین نویسندگانش مشکلات خاص خود را دارد. چه زبان فارسی باشد و چه زبان ترکی آذربایجان. از آخرین مشکلات زبان فارسی « زبان باز و بسته» است که داریوش آشوری مطرح کرده . حتی موضوع به کتابها و بحثها کشیده شد. و بسیار هم کار خوبی بود که به صورت «علنی و علمی » جریان یافت، بدون توجه به اینکه چه کسی و کسانی از این موضوعات سوء استفاده میکنند.
وضعیت « آذربایجانی نویسی» ما هم چنین است. از کسی ترسی نداریم که به مشکلات نوشتن ما واقف بشود یا نشود.
ما «حفظ هویت زبان ترکی آذربایجان(ایران)» را مطرح میکنیم که توسط « استانبولی نویسی»ها، « شلخته نویسی ها» ، «ندانم کاریها» ، حتی «فارسی نویسی ها » تهدید میشود.

اولین نشانه ی این هویت زدایی آن است که :
-خواننده را از زبان خود «زده» میکند و او را دچار «بیگانگی با زبان مادری»میسازد.
-پیام نوشته را به خواننده نمی رساند.
-بجای جذب خواننده، او را دفع میکند.
- و...
کسی که هویت زبان خود را حفظ نکند، هیچ برگی از هویت خود را نمی تواند حفظ کند. نه سیاست اش را و نه فرهنگ و تاریخ و سرزمین اش را.

 سه نوع زبان قلم:

 برای روشنتر شدن بحث« زبان جنوب » بهتر است دو نکته را از هم سوا کنیم:
-زبان مقاله به خصوص مقالات سیاسی.
-زبان شعر و داستان.
-من تا جایی که در شعر و داستان به زبان جنوب توجه کرده ام می توانم بگویم منهای اشکالات فرعی خوب است و درکل «زبان جنوب» را نشان میدهد. و نمایندگی میکند. از این نظر مشکلی نیست. 
-اما زبان سیاست و مقاله در کل خیلی بد است. کلمات غیر لازم بسیار زیادند. و خواننده را اذیت میکنند. البته استثناها هم هست که خوب اند و حرفی در آنها نیست.
- یک زاویه ی بحث مربوط است به همین زبان نثر که گفتم در کل خوب است.
اینجا لازم است خصوصیات جنوب رعایت شود که در کل هم رعایت میشود. اما نکته ی باریک توجه نویسنده به «تفاوت اصطلاحات و روش جمله بندی ، و باز تاب احساسات» با دیگرجاهاست. که ضرورت دارد نویسنده به این موضوع باریک شود.
به این متن توجه کنیم . پاراگرافی است از داستان کافکا

به ترکی شمال ترجمه شده که به درد ما نمیخورد:
«İşlərimin əsas yükünü özüm çəkirəm. Girəcəkdəki otaqda iki qız oturur və oraya da iki yazı makinası, qovluqlar qoyulub, mənim otağımda isə bir yazı masası, kassa, məsləhət vermək üçün ayrı bir masa, yumşaq kreslolar var»
-qovluqlar یا قاولوغ -را ما به معنای پوشه-کلاسور-جعبه ی خیاطی-جانتا-کیف- به کار نمی بریم. تنها در رابطه با گوسفند استفاده میکنیم 
داوار قوولوغو. مثانه. بادباک. 
-masa میز
-makinası چرخ خیاطی.
این ترجمه بدرد ما نمی خورد. ما نیاز به ترجمه های خود داریم.
«
Bu sual üzərində xeyli götür-qoy etdiyimdən, həmin mənzili əldən verdim.

xeyli götür-qoy
اصطلاح ما نیست. مال باکوست. ما : çox götür-qoy مینویسیم و میگوییم.

واقعیت اینه که سه نوع زبان قلم داریم. جنوب-باکو-استانبول. در کار قلم نمی توان آنها را عوضی گرفت. هویت هر کدام را مجبوریم حفظ کنیم. بدون این کار نمی توان اثر ادبی نوشت. 

این هم پاراگرافی ست از داستان ببو-ببو که زبان جنوب را نشان میدهد.( http://www.iranglobal.info/node/44538 )
«...گؤردوم هاوا یامان پیسدی، ال آتدیم پالتوومیا، بؤرکومو گوتوروب باشماقلاریمی آلیب الیمه، بیلمیره نه واخت آیاق یالین حیط ده ن ائشیگیه قاچدیم. باشماقلاریمی گئییب، بؤرکو کئچیدیم خئیتدییمه، پالتووین یه خه سین چکدیم قولاقلاریما، دویمه له ریمی باغلاییب، باشیمی سالدیم آشاغا، یورودوم، آمما هئچ بیلمیردیم هارا. یئرده کی داش قومی شوتدویوره ک، ایچیمده برک قئینیب، اؤز- اؤزومه دانیشیردیم؛ ...»

درمورد خط عربی هم بگویم که این خط بدرد ما نمیخورد. نوشتن با این خط خصوصیات زبان مارا بازتاب نمیدهد. خط لاتین خوب است.

---------
* تفتان(جنوب)،ساوالان(آذربایجان)،راژن( آذربایجان غربی منطقه ی کرد نشین): نام کوه .
" ساوالاندا هفته درم-درم قارگلیر-تفتاندا ارییب دولور بولاق لارا-گول آچیر راژانین چنلی بئلینده:
زبان ساده خود مردم است. و کتبی. جهت ایجاد ارتباط. سخن فرم جدید شعری دارد و عاری از سبک کلاسیک نظم است.
ایده را خواننده باید کشف کند: چطورممکن است برفی که در آذربایجان می بارد در جنوب آب میشود
و در کردستان مه آلود گل میدهد؟ این برف چگونه برفی ست؟ که از آغاز تا پایان و تبدیل به گل شدنش سه نقطه
از ایران- را به هم وصل میکند؟ برف توسط ایران ذوب میشود. و توسط آنهم گل میدهد.
برف اینجا سمبل چه چیزی میتواند باشد؟ و...
طرح دو نمود «کوه و برف» از زاویه ی جدید صورت گرفته و نشانه ی ایده ی نو است. و همه چیز به عهده ی خواننده است که ذهن خود را به کار اندازد. 
---------

** از کارهای ارزنده ی اژدر بهنام:
گنجینه "گفتار پدران"، به مناسبت روز جهانی زبان مادری
http://www.iranglobal.info/node/16196

--------

پیوند به موضوع:
نکاتی پیرامون ادبیات نوین آذربایجان(ایران) - باز نویسی شده
http://www.iranglobal.info/node/19642

نوشته های ترکی آ.ائلیار:

-توز قاتلاری - لایه های غبار ( قسمت اول : یار و دیار- یار و ؤلکه)
http://www.iranglobal.info/node/40742

-توز قاتلاری - لایه های غبار (قسمت دوم: دوماندا - درمیان مه)
http://www.iranglobal.info/node/40980

-توزقاتلاری (کؤچ؛ قسمت سوم-کوچ)
http://www.iranglobal.info/node/41324
-توز قاتلاری - لایه های غبار ( قسمت چهارم : قویو - چاه)
http://www.iranglobal.info/node/41630
-توز قاتلاری - لایه های غبار ( قسمت 5 رئزین داشی-"اوخ"-تیروکمان)
http://www.iranglobal.info/node/42056
-لایه های غبار-توزقاتلاری-قسمت ششم؛اولین نگاه-ایلک باخیش
http://www.iranglobal.info/node/42269
-توز قاتلاری - لایه های غبار ( قسمت 7 زخم - یارا )
http://www.iranglobal.info/node/42582
-توز قاتلاری - لایه های غبار ( قسمت 8 نامه )
http://www.iranglobal.info/node/42611
-توز قاتلاری - لایه های غبار ( قسمت 9 راه- یول)
http://www.iranglobal.info/node/42712
-توز قاتلاری - لایه های غبار ( قسمت 10، رو در رو- اوز به اوز)
http://www.iranglobal.info/node/42958
-
توز قاتلاری - لایه های غبار ( قسمت 11 شقایق-لاله)
http://www.iranglobal.info/node/44250

داستانهای آ. ائلیار:
1- چشم آبی Göy göz
 http://www.iranglobal.info/node/36167
2- 
لیدر Lider
 http://www.iranglobal.info/node/33696
3- 
Kabus کابوس ( متن کامل- Bütün mətn)
 http://www.iranglobal.info/node/27160
4- 
چیچک اینن چوپان Çiçək inən Çoban
http://www.iranglobal.info/node/16667
5- 
"جان" Can (متن کامل)
http://www.iranglobal.info/node/10192
6-
 آیجان
 http://iranglobal.dk/I-G.php?mid=2-64632

آیجان -فارسی-PDF

7-متن آلمانی داستان آیجان PDF

8- غنچه Qonça (متن کامل )
http://www.iranglobal.info/node/36696
9- 
پنجره Pəncərə
http://www.iranglobal.info/node/17714

 بخشی از شعرهای آ.ائلیار:
Baxışın Rəngi (رنگ نگاه )
http://www.iranglobal.info/node/15740

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

آ. ائلیار

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.