رفتن به محتوای اصلی

ضرورت استقلال اندیشه و اعتراض هنری درادبیات آذربایجان
01.04.2012 - 00:51

اینجا تعریف مقولات به کار رفته از جمله  سیاست و ادبیات و غیره همانست که در دانشنامه های معتبر زبانهای جهانی توضیح داده شده است.  نظر سیاسی یک نویسنده نیز بخشی از مفهوم و محتوای عمومی سیاست است. "رابطه"، پدیده ی مطلقی نیست بل یک چیز نسبی ست. بین ادبیات و سیاست بطور "کلی"  تأثیرات متقابلی وجود دارد.

رابطه هنر با سیاست مسئله ایست که در طی قرن گذشته نظر متفکرین و نویسندگان را به خود جلب کرد و بسیاری از آنان در پی پاسخگویی برآمدند.  طرح این مسئله در ادبیات نوین  آذربایجان و دیگر ملیتها از اهمییت زیادی برخوردار است.  
در پیرامون موضوع سخن بسیار است ، میتوان کتابها نوشت. اما من میکوشم خطوط کلی را تلگرافی مطرح کرده و علاقمندان را به پیگیری آن دعوت کنم.
از نقاشیهای انسان غارنشین تا پیکاسو و دیگران، از داستان گیل گمیش تا رمانهای جیمز جویس و دیگر نویسندگان، هنر بخشی از زندگی انسان بوده است. و شکوفایی آن تنها در آزادی از همه قید و بند ها ممکن شده است. چه بند هایی که محیط و دیگران به آن زده اند و چه آنهایی که خود هنرمند نا آگاهانه به دست و پای آن بسته است. سیاست میتواند جلاد هنر و هنرمند باشد و همینطور میتواند هوایی برای تنفس آنها باشد. در آزادی، این بستگی به چگونگی برخورد شاعر و نویسنده به مسئله دارد.

نوشته های" سیاسی" در قالب ادبیات - چه نثر و چه شعر- ادبیات نیست. آنان که به این چیز ها علاقه دارند میتوانند بنویسند و زیاد هم بنویسند ولی چنین نوشته هایی آثارهنری محسوب نمیشوند. شاید بتوان آنها را هنر و ادبیات سیاسی یا سیاست حلول کرده در قالبهای ادبی نامید. 
چگونه ممکن است نویسنده یا شاعر با داشتن نظریات سیاسی با روش درستی به آفرینش اثر خود  بپردازد. پاسخ این پرسش را بالزاک داده است. او توانست درفراسوی نظریات سیاسی خود زندگی واقعی و جاری مردم را در آثارش هنرمندانه ترسیم کند که حتی ضد دیدگاه خود او نیز بود. 

هنرمند در کار خود میتواند تصمیم بگیرد میخواهد از یک موضوع خاص چیزی هنری و عموم بشری بیافریند یا میخواهد نظر سیاسیش را توضیح و تبلیغ نماید. 
ادبیات مسایل و ارتباطات جهان انسان و حیوان و اشیاء را در بعد خاص و عام  به شکل عموم بشری و در قالب هنری مطرح میکند که با اعتقاد و ایمان و باور خلق نمیشود، و چپاندن نظر سیاسی در قالبها متلاشی کننده است. 

 برای پرداختن به ادبیات، در کنار قالبها « اندیشه یا محتوا» لازم است. هنرمند لازم دارد ازحداقل دستاوردهای بشری در مورد موضوعاتی که طرح میکند مطلع باشد.  

*
بحث روابط هنر و اندیشه و مسئله ملی- یا در بعد گسترده تبعیض و یا گسترده تر "سیاست" ، در ادبیات نوین آذربایجان موضوع تازه ایست. 

از سال 1357 تا کنون قلمزنان بسیاری به عرصه ادبیات آذربایجان وارد شده و آثاری از شعرو  نثر بوجود آورده اند. مطالعه آنها نشان میدهد ضروریست این مسایل مورد بحث قرار بگیرند. 
 در این نوشته ها قلمزن با مقولات هنر و اندیشه، عمدتاً به شکل" سیاست" و یا به صورت خاص " مسئله ملی"  درگیر است و کار میکند. شعرهم -چه به صورت کلاسیک و چه  نو- با محتوای کم و بیش اندیشه سیاسی  به خواننده عرضه میشود. در مجموع  عمدتاً - و نه به تمامی-ادبیاتی ست ناسیونالیستی. 
موضوع مهم در روند کار چگونگی بازتاب سیاست دراثر ادبی  ست. هر قلمزنی به نحوی تحت تأثیر یک  خط فکری ست. خطوط  موجود فکر سیاسی - در عرصه مسئله ملی-  در آذربایجان چنین است: 
1- بوزقورت گرایی در اشکال مختلف- استقلال کامل آذربایجان- اتحاد با آدزبایجان شمالی- همبستگی برای ایجاد دنیای بزرگ ترک  
2-  حکومت فدارال برای آذربایجان با تکیه به ارزشهای سوسیال- دموکراتیسم. موکول کردن استقلال به شرایط پیش آمده.
3- چپ های دموکرات 
4- چپ سنتی
5- اصلاح طلبان رانده شده از حکومت
اینها در حقیقت مواضع سیاسی قلمزن ادبی ست یا میتواند باشد.
پرسش اینست : وقتی محتوای اثر هنری -شعر یا داستان و رمان- خط و مواضع سیاسی نویسنده باشد برای اثر و صاحبش چه ارزش ادبی به بار میاورد؟ اگر زندگی بطلان آنها را نشان بدهد چه چیزی از اثر باقی میماند؟ 
ما سرنوشت نویسندگان و سرایندگانی که با خط حزبی یا سیاسی به خلق آثار خود میپرداختند در احزاب و سازمانهای مختلف ایران ، در شوروی سابق و مکتب فاشیسم و نازیسم و غیره دیدیم که چه غم انگیز بود. 
خلق اثر بر پایه ایده لوژی یا خط سیاسی و یا مواضع سیاسی، وابسته به شرایط -  که متغییراند-  در حقیقت به معنای خود کشی نویسنده و مرگ اثر است. 
هنرمند برای رهایی از این مرگ و میرایی چه راحلی میتواند داشته باشد؟ 
او لازم نیست رأی  و نظر سیاسی خود را به صندوق اثر بریزد بل درست و بهترآنست  است که  نگهدارد و به صندوق رأی بریزد. در این صورت محتوای اثر چه میتواند باشد؟ محتوای  اثر هنرمند آگاه به رموز کار و مسایل زمانه خود همواره میتواند « اعتراض» باشد - اعتراض  به همه چیز- چه در استبداد و چه در دموکراسی. او همیشه درمیان مردم قرار دارد از نیازهای روحی و مادی ، از آزادی و بهزیستی آنان دفاع میکند؛ و همیشه  در برابر قدرت معترض است. از هیچ رنگ و سیاستی دفاع نمیکند و همواره نقاد قدرت و سیاست باقی میماند. محتوای اثر او بازتاب هنرمندانه این اعتراض است.

سیاست به عناصر موضعگیری و عملکرد  و اهداف، در زمان و مکان مشخص تجزیه میشود. 
 
بطور کلی برای شاعر و نویسنده چهار گزینه وجود دارد:
 
1- در چارچوبه سیاستی جا بگیرد و سیاسی نویسی خطی پیشه کند
 
2- با شناخت دقیق جریانات سیاسی اجتماعی دوران خود مستقل بیندیشد و کارش را در ماورای خطها با بازتاب حرکات اجتماعی و نیاز های مردم و غیره در قالبهای هنری پیش ببرد
 
3-بدون شناخت سیاستهای دوران خود دست به قلم ببرد. 

در دو مورد اول مسئله روشن است. برای مورد سوم مثالی بزنم: نویسندگان پرسشهایی از این دست دریافت میکنند: « شما "آزربایجان" را بیشتر دوست دارید یا ایران را؟»
شاعر و نویسنده نا آشنا با سیاستها و جریانهای سیاسی محیط خود نمیتواند ماهیت این پرسش را درک کرده و از ماورای آن سردربیاورد. از املاء واژه آذربایجان روشن است  این سئوال از سوی یک گروه مشخص مطرح شده است. این گروه «توتم »گرا و ظاهراً استقلال طلب و هدف ایجاد دنیای بزرگ ترک را دنبال میکند. چرا این سئوال را برای یک قلمزن مطرح میکند؟ دقیقاً برای تفتیش اندیشه اوست. میخواهد بداند شاعر در کنار اهداف گروه ایستاده یا مخالف آن است. شکل پرسش مثل سئوالات ادارات امنیتی ست. اسلام را دوست داری یا دولت خاتمی را؟ شاه را دوست داری یا ایران را؟ اگر هنرمند در پاسخ بگوید آذربایجان و ایران را دوست دارد فوراً برپیشانیش مهر«مانقورت » و و و میزنند. اینان اگر سرقدرت بودند روشن است که این پرسشهارا کجا و چگونه برای شاعر و نویسنده مطرح میکردند.

نویسنده به نقض حقوق انسانی و برای حفظ ارزشهای عموم بشری و بهتر شدن شرایط زندگی انسان در وطن خود و جهان مینویسد. او اگر چه فرزند ملتی ست ولی روحاً به بشریت تعلق دارد. برای او فرق نمیکند بهزیستی و آزادی انسان توسط چه کسانی پایمال شده است. در آذربایجان به دست آذربایجانی یا در ایران و جهان توسط دیگران. نویسنده و شاعر خوب آذربایجانی فرزند آذربایجان و متعلق به بشریت است. این پرنسیپ را نیز در کار خود حفظ میکند. و هرگزهم خود را در قالبهای تنگ، و چه بسا دیکتاتورانه خطوط سیاسی زندانی نمیکند. 
اثری که او میافریند از آن بشریت است. از اینرو میداند که نباید ویژگیهای عموم بشری را در کار خود فراموش کند. او بین اشک و لبخند انسانها خط کشی نمیکند؛ و همیشه علیه این خط کشیها اعتراض دارد. 

4- شاعر بدون اینکه طرفدار یک خط و مشی سیاسی باشد خودش سیاسی نویسی میکند. نمونه: کارهای اخیر اسماعیل خویی شاعر نامدار و معاصر زبان فارسی. ایشان در شعرهای جدیدشان که عمدتاً در قالب کهن عرضه میشود سیاسی نویسی میکند. این کارها هنر نیست و با تغییر شرایط ایران فراموش خواهد شد. این کار درست و بهتر آن است که از طریق مقاله صورت بگیرد.
 *
 نویسنده و سراینده مستقل همواره  به « مفاهیم و مقولات عموم بشری تکیه کرده و هرجا آنها نقض شده صدای "اعتراض"اش بلند شده است. ولی چرا شاعر سیاسی خط دار این روش اصولی و مدرن را که شاعران مستقل اندیش و انساندوست و معترض در سطح جهانی همیشه  مورد توجه قرار داده اند کنار میگذارد؟
 
علت در «خطی اندیشیدن شاعر» نهفته است او  آگاهانه یا ناآگاهانه شروع به خطی سرایی میکند .خطی سرایی که  بسیاری از نویسندگان و شاعران در طی قرن گذشته آن را امتحان کرده اند .نتیجه آن «خود کشی هنرمند درعالم هنری و فکری» بوده است. 

چرا خود کشی؟ چون خطی سرایی «تأیید خطی» را به همراه دارد و با کار سراینده و نویسنده که « همواره اعتراض» است درتضاد و مغایرت قرار میگیرد . قلمزن مستقل همواره به خاطر نیازهای انسانی مردم مثل خود آنان فردی معترض است چه در محیط خودکامه و چه در دموکراسی. نیار مردم و برپایه آن اعتراض هنرمند همیشگی ست.

 تأیید یک خط از اساس و پایه با کار هنرمند - که اعتراض است-متضاد میباشد. امروزه هنرمندان آگاه این دستاوردها را بخوبی مورد توجه قرار میدهند. آیا این به معنای آنست که نویسنده نمیتواند عضو حزبی باشد؟ 
البنه که میتواند ولی خلاقیت هنری او در محتوا و قالب ضرورتاً از چهار چوبه حزب فراتر میرود و میتواند آزاد باشد.  

 اورهان پاموق و یاشار کمال و  عزیز نسین و دیگر نویسندگان و سرایندگان در سطح جهانی اگر اسیر خطها میشدند معلوم است چه پیش میامد؟ روشن است که حالا نه تنها مطرح نبودند بل در عالم سخن و هنر جزو خودکشی کرده ها بودند.

نویسنده و سراینده تیزبین اسیر این جو و آن جو نمیشود  از ورای همه جوها به کار خود میپردازد . او خطوط را عمیقاً میشناسد ، همینطور سخن و حرکات این یا آن سیاستمدار را.  لازم است که او دست همه این خط ها و خط دارها را بخواند تا بتواند از ورای آنها به کار خود بپردازد. 

مثلاً فلان کس شاعر خط بوزقورد است.وضعیت کاریش هم  بازتاب جو ترک  گرایی ست که در میانه آن گیر کرده. هرکس آزاد است میتواند خطی باشد ، ولی  لازم است بداند که در گذشته زمان در مورد شاعران خط دار چه حکمی داده است. از سوی دیگر شاعری که از ماهیت خطها سردرنیاورد روشن است که رموز کار خود را نمیداند. چنین قلمزنانی به عنوان «یک سراینده مستقل اندیش و عموم بشری و متعرض» قابل دفاع نیستند.
به قول زنده یاد صمد بهرنگی ، «ﺷﺎﻋﺮی را ﮐﻪ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺣﺎﺩﺛﻪ ﻫـﺎ و ﺧﺒﺮﻫـﺎی ﺭوﺯ ﺑﯽ ﺍﻋﺘﻨﺎ ﺑﺎﺷﺪ نمیتوان پذیرفت و ﺷﻌﺮ  ﺑﺮﺍی ﺗﻔﻨﻦ نیست.شاعر خوب راه زمان خود و اجتماعی را که در آن زندگی میکند به اندازه یک سیاست مدار و حتی گاهی بیشتر و بهتر از او میشناسد».
کار عزیز نسین و امثال او برای نویسندگان مستقل اندیش رهگشاست.   این راه غیر خطی ، عموم بشری و اجتماعی و هنری ست.  

هنرمند در برابر سخن خود مسئولیت دارد.  «مسئولیت بزرگی» در برابر «سخن خود». به این خاطر هم هیچ خطی را تأیید نمیکند بل در هر موردی که لازم دانست نظر مستقل خود را مطرح میکند و درستی و نادرستی آنرا هم خودش به عهده میگیرد. او که در ماورای خطها حرکت میکند و همیشه متعرض است با تأیید خطها بیگانه میباشد، بر خلاف کسی که همه چیز را تأیید میکند. تحمل و مدارا یعنی تولرانس او همیشه با نقد و اعتراض همراه است، با تأیید همه گرایشها و نظریات مختلف، یکی نیست . اوهمه را تحمل میکند نقد میکند ولی خطی را تأیید نمیکند . شاعر و نویسنده، خط مستقل هنری و روشنگرانه خود را دارند. 

او برای هر کلمه و جمله اش در سرتاسر زندگی احساس مسئولیت میکند، یا باید آنرا پس بگیرد و یا باید برای همیشه نسبت به آن مسئول بماند. اینست که نوشتن و گفتن سخن راحت نیست. نویسنده حیثیت کار و هنر خود را در برابر سخنش به گرو میگذارد. آنان که اهمیتی به سخن و حیثیت هنری خود نمیدهند هنوز به ارزش و مقام قلم پی نبرده اند.

زمان نشان داده در جوانی خیلی ها نویسنده و شاعر اند ولی بعدها به آدمهای بی بو و بی خاصیت تبدیل شده اند . مثل گروه تفریحی کوهنوردی که در آغاز همه میخواهند به قله برسند اما در میانه راه طاقتشان میبرد و تنها افراد کمی خود را به قله میرسانند. لازم است از همان ابتدا صاحب چنان اندیشه ای باشد که او را به قله برساند . یعنی درسرتاسر زندگیش هنرمند باقی بماند . آنهم به چگونگی برخورد او به سیاست و کیفیت اندیشه و هنر او بستگی دارد. 

اندیشه های سنتی آفت کار هنرمند مدرن است . وقتی محتوایی در شعر یا داستان قرار میگیرد لازم است با توجه به آخرین دستاوردها و تجارب صورت بگیرد. وگرنه اندیشه های سنتی رایج در لابلای سطور جاری شده و اثر را خراب خواهد کرد. 

نوستن کاری فردی نیست بل جمعی ست اگر چه نویسنده یک نفر باشد.نویسندگی و شاعری خودکامگی نیست که همه سخن از آن یکنفر باشد. هنرمند با مشورت و نظر خواهی و وو از دیگران میکوشد کاری به درد بخور خلق کند  و اسیر من خود نشود. کار او به دیگران تعلق دارد و توسط  آنها هم میتواند به کیفیت کارش بیافزاید گرچه تصمیم گیرنده نهایی در مورد همه چیز خود اوست. بدون استفاده ازهم اندیشی اثر اغلب ناقص و مستبدانه از آب درمیاید. 

جمعبندی:
 ادبیات نوین آذربایجان ، عمدتاً - و نه به تمامی-ادبیاتی ست سیاسی ، ضد تبعیض ، ملی. نوشته های" سیاسی" در قالب ادبیات - چه نثر و چه شعر- ادبیات هنری نیست.چپاندن نظر سیاسی در قالبها متلاشی کننده است.محتوای  اثر هنرمند آگاه به رموز کار و مسایل زمانه خود همواره میتواند « اعتراض» درقالب هنری باشد - اعتراض  به همه چیز- چه در استبداد و چه در دموکراسی.نویسنده و سراینده مستقل همواره  به « مفاهیم و مقولات عموم بشری تکیه کرده و هرجا آنها نقض گردیده صدای "اعتراض"اش بلند شده است. اعتراض هنرمند همیشگی ست. تأیید خطوط سیاسی از اساس و پایه با کار هنرمند - که همواره اعتراض است-متضاد میباشد. حکم قرن گذشته در مورد شاعران و نویسندگان خطی سرا و خطی نویس «خود کشی هنرمند درعالم هنری و فکری» بوده است. استقلال اندیشه و اعتراض هنری لازمه ادبیات نوین آذربایجان است.

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ناشناس
ویژه ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!