رفتن به محتوای اصلی

پیرامون برداشتن مجسمه ی فردوسی و پاسخ به ادبای فارسی زبان
25.02.2015 - 13:16

 

نگونبختان! 
تندیس غیررا بر میدان سلماس گذاشتید
با قلب جوانان سلماس چه خواهید کرد؟ 
که شیفته ی شاعران خویش اند.

 

مسئله مجسمه ی فردوسی با ایتالیا و جاهای دیگر از جمله مناطق فارسی زبان در سلماس از زمین تا آسمان فرق دارد. سیب را با هندوانه عوضی نگیرید:
1- در ایتالیا و مناطق فارسی زبان موضوع «تبعیض فرهنگ و زبان» مطرح نیست و وجود ندارد.
2- در سلماس که یکی از شهرهای آذربایجان است و تحت «تبعیض فرهنگی»، این مجسمه نشانه ی تسلط فرهنگ فارسی حکومتها به آذربایجان که فرهنگ ترکی دارد-می باشد.

3- دولت ها که پاسدار فرهنگ فارسی در آذربایجان بوده و هستند، بدون در نظر گرفتن فرهنگ منطقه و بدون پرسیدن رأی مردم اقدام به نصب مجسمه نموده اند. 
4- راه حل دموکراتیک مسئله «داد و فریادهای ناسیونالیسم فارسی»* نیست؛ «پرسیدن رأی مردم» شهر است. اگر مردم شهر دوست دارند آنرا داشته باشند از نظر من باید هم داشته باشند. می توان پرسید:
آیا مجسمه ی فردوسی را میخواهید نصب بشود یا مجسمه ی یک شاعر آذربایجانی مثل فضولی-نسیمی-شهریار-سهند-ساهر-نابدل و غیره را.

5- حکومت اسلامی ، بافرهنگ اسلام سیاسی خود در کل مخالف فرهنگ ناسیونالیستی فارسی ست و تلاش میکند فرهنگ سیاسی و اسلامی شیعی خود را جایگزین آن کند. در این رابطه علاقه  به کم کردن آثار و نشانه های فارسی دارد.

6- وضع آذربایجان شرایط مخصوص دارد. اکنون خیلی از جوانان علاقه به فرهنگ آذربایجانی خود دارند و میخواهند آثار و نشانه های خود را ببینند.
7- رژیم بعد از 36 سال متوجه شده مردم آذربایجان به فرهنگ خود علاقه دارند و نمیشود بیش از این با آنها ضدیت نمود و چیزهایی که دوست ندارند بهشان تحمیل کرد. این است که مجبور است برخی چیزها را رعایت کند. از جمله برگرداندن اسامی ترکی محلات ارومیه هم در این ارتباط است.
8- رژیم با حرکات بسیار «ضعیف» به علاقه ی فرهنگی مردم منطقه توجه میکند برای کم کردن نارضایتی. 
9- درضمن میداند در فعل النفعالات «سیاسی-نظامی» منطقه و همسایگان از جمله عراق و کردستان، منطقه ی آذربایجان غربی شرایط خاص «سیاسی-نظامی» دارد.
اگر فرداد کشور بزرگ کردستان تشکیل بشود - ناسیونالیستهای کرد دهان باز کرده اند که «آذربایجان غربی» را بخورند. 

10- حکومت برای حفظ آذربایجان غربی و حتی کل آذربایجان، چاره ای ندارد جز اینکه برای مردم ترکی زبان رضایت ایجاد کند از جمله در بعد فرهنگی.این است که از آثار ناسیونالیسم فارسی که مورد انزجار است اندکی میکاهد و اندکی هم به فرهنگ آذربایجان توجه میکند.
این کل ماهیت سیاست رژیم است.
11- سیاست فعالان آذربایجانی دفاع از فرهنگ خود است. و سیاست همزیستی و عدم درگیری با همسایه ی خود خلق کرد. 
12- خطر در منطقه از جانب «ناسیونالیستها» مردم را تهدید کرده و میکند. رژیم هم بسته به نفع خود از آنها بهره میگیرد.
13- ناسیونالیستهای فارس فکر میکنند خلق کرد بخشی از خلق فارس است. و با خلق ارمنی خویشاوند است. باید هوای همدیگر را داشته باشند -بخاطر منافع فرهنگی-مادی-امنیتی منطقه. یعنی «حفط ایران».

14- اما اینها خواب و خیال است. کشور بزرگ کردستان تشکیل بشود ناسیونالیسم کرد دهان باز کرده حداقل آذربایجان غربی را بخورد. آیا می تواند یا نه مسئله ی دیگری ست. من مسئله خلق کرد و آذربایجان را در مقالات خود بررسی کرده ام دوستاران می توانند به آرشیو من مراحعه کنند.
15- سیاست حکومت ایران در این استراتژی «کم کردن نارضایتی فرهنگی مردم آذربایجان به مقدار بسیار سطحی و اندک است» 
16- مجسمه ی فردوسی در این معادلات قرار دارد. 
17- 36 سال است جنبش هویت در آذربایجان جاری ست. حداقل در بعد فرهنگی کودکانی که در این میان بزرگ شده اند و از گردنندگان کارهای حکومت اند - در شهرداریها و غیره - کم و بیش تحت تأثیر محیط فرهنگی قرار دارند. 
18- «تأثیرفرهنگ + خود سیاست حکومت» که در بالا ذکر شد، اعمال برخی مقامات پایین حکومتی در ارتباط با فرهنگ، را توضیح میدهد.
19- در پیرامون مقوله ی «هویت» نخست  دو نوع سیاست و جود دارد:1- هویت خواهی ضد حکومت؛ 2- هویت خواهی حکومتی.
-در هویت خواهی ضد حکومتی : الف فدرالیستها ؛ ب- جدایی طلبان قرار دارند.
- در هویت خواهی حکومتی: حود رژیم قرار دارد. تلاش شهردار اورمیه و سلماس و دیگران، تلاشهای برخی شخصیتها و جمعهای فرهنگی آذربایجان از جمله «دکتر صدیق»
در این رابطه قابل توضیح اند. البته جمع های هنری-ادبی-ورزشی که از ماهیت این سیاست آگاه نیستند به دام آن نیز میافتد. برپایی برخی برنامه ها در این رابطه نشانه آن است.
«هویت خواهی حکومتی» تلاشی از سوی حکومت برای «کنترول» حرکت هویت خواهی آذربایجان است. این هویت خواهی با رژیم کاری ندارد. در دشمنی کرد-ترک؛فارس-ترک؛ ترک -ارمنی فعال است. بیشتر هم موضع «جدایی خواهی» میگیرد.
با همه ی اینها جنبش حق طلبی و ضد تبعیض در آذربایجان راه خود را از میان این سنگلاخها میگشاید و پیش میرود. و هدف آن کسب حقوق برابر در عرصه های فرهنگی،سیاسی و اقتصادی ست.

آزادی خودی و غیر خودی ندارد

اجازه بدهید در مورد برداشتن پیکره ی فردوسی،کمی عمیق تر بیاندیشیم:چرا رژیم این مجسمه را برداشته؟ برای چه؟ دلش به فرهنگ ترکی و برابری زن و مرد یا انسانها سوخته که فردوسی را از میدان حذف کرده است؟ «ننم منه کور دییب-هرگلنی وور دیب» -ننه ام گفته "کورم -هر که بیاد میزنم!-نکنید. کمی به «علت-و-معلول» حرکتها فکر کنید. چرا این مجسمه را حذف کرده؟
-رژیم دلش به فرهنگ آذربایجان و زن نسوخته. او «ؤز ده وه سین قووالیر» -دنبال شترخود است.
- رژیم در تضاد «فرهنگ اسلام سیاسی-فرهنگ ناسیونالیسم فارسی» گیر کرده است. برای خدمت به فرهنگ اسلامی-حکومتی خود-برای تسلط بیشتر بر جامعه-برای «افزایش اختناق» بر جامعه مجسمه را برداشته است.
موضع درست:

1-رژیم حق ندارد آزادی فرهنگ ها را مانع بشود. از جمله فرهنگ فارسی را.
2- ما آذربایجانی ها دوست داریم مثلاً بجای فردوسی مجسمه ی نسیمی-فضولی و...

را داشته باشیم. 
در این موضع هم عمل حکومت را که «فرهنگ ستیزی و اختناق آفرینی»ست نقد میکنی -و هم بجای آن فرهنگ خودت را می نشانی.از آزادی فرهنگ خود دفاع میکنی.
موضع «از هر طرف کشته شود-به نفع من است» غلط است. ما در خمینی تجربه کردیم ضدیت او با شاه و امپریالیسم برابر ضدیت ما با این موضوعات نبود. او دنبال شتر خود بود که دیدید چه به روزگار مردمان آورد.
کور-کورانه هرچه و هر که را دیدید «خوب-به نفع خود»ارزیانی نکنید. عمل حکومت فرهنگ ستیزی ست. غلط است. فرهنگ بایدذآزاد باشد. اینکه من مجسمه ی فرهنگ خود را میخواهم دلیل نمی شود فرهنگ دیگری ممنوع شود.
من طرفدار اینم که : اگر مردم دوست داشتند و خواستند مجسمه ی فردوسی در طوس آزاد باشد و پیکره ی نسیمی شاعر بزرگ آذربایجانی در سلماس. یعنی طرفدار آزادی همه فرهنگها و میراث آنها هستم.
دو راه داری یا ضد آزادی فرهنگ هستی یا خواهان آزادی همه ی آنها. در آزادی ، مال من و تو -نداریم. آزادی برای همگان است.

اسامی نخبگان زبان فارسی

معتریض به برداشته شدن مجسمه فردوسی
و حامیان تسلط فرهنگ فارسی بر دیگر فرهنگها که دست به دامان رژیم شده اند.
اینان از فردوسی دفاع کرده اند بدون اینکه از فرهنگ آذربایجان هم دفاع کنند.
سطح درک این استادان تا این اندازه ناسیونالیستی ست.اشتباهی که اینان کرده اند
من کوشیدم در مقاله پیش نیاید. و از حق حیات همه فرهنگها مدافعه بشود.
ادبیات وقتی از سیاست سردرنیاورد نباید در آن دخالت کند که گندکاری پیش میاورد.
مثل این استادان. به ویژه داریوش آشوری که نباید چنین اشتباهی مرتکب میشد:

« شهردار ارجمند شهر سلماس
جناب آقای دکتر محمد رحیمی

با درود و ادب

...ما امضاکنندگان و تأییدکنندگان این نامه، در کنار آذربایجانی‌های ایراندوست و فرهیخته، خواستار بررسی و بازنگری خردمندانه و آینده‌نگرانهٔ این رخداد با رویکردِ مصلحت کلان کشور و ملاحظات امنیت ملی هستیم و از مسؤولان می‌خواهیم ترتیبی اتخاذ فرمایند تا نام و تندیس فردوسی به می‌دانی که سال‌هاست آن‌گونه شناخته شده، با احترام بازگردانده شود....
دوستداران مردم و شهر سلماس، آذربایجان، ایران و ایران‌زمین

داریوش آشوری، عبدالمجید ارفعی، حسن انوری، محمد جعفری‌قنواتی، سعید حمیدیان، ابوالفضل خطیبی، اصغر دادبه، محمد دبیرسیاقی، تورج دریایی، جلیل دوستخواه، محمدتقی راشدمحصل، علی رواقی، نورالدین زرین‌کلک، روزبه زرین‌کوب، جلال ستاری، قدمعلی سرامی، میرجلال‌الدین کزازی، مهدی ماحوزی، جلال متینی، علیقلی محمودی‌بختیاری و اکبر نحوی.
۱۳۹۳/۱۲/۳ خورشیدی
 رونوشت به:
ـ دبیر محترم شورای عالی امنیت ملی، سردار علی شمخانی؛
ـ ریاست محترم جمهوری، دکتر حسن روحانی؛
ـ وزیر محترم کشور، دکتر رحمانی‌فضلی؛
ـ ریاست محترم فرهنگستان زبان و ادب فارسی، دکتر غلامعلی حدادعادل؛
ـ استاندار محترم آذربایجان غربی، قربانعلی سعادت؛
ـ ریاست محترم مجلس شورای اسلامی، دکتر علی لاریجانی؛
ـ ریاست محترم شورای اسلامی شهر سلماس، رضا رجبی قره‌قشلاقی؛
ـ و نمایندگان محترم آذربایجان غربی در مجلس شورای اسلامی.    »**
منبع سایت روشنگری

با «ادبا»:
دفاع از فردوسی بدون دفاع از فضولی شاعر کلاسیک آذربایجان

به این «ادبا» سخنم آن ست که :
« دوستان عزیز ادبای زبان فارسی
که این نامه را نوشته و امضاء فرموده اید:
مردم برای اعلیحضرت «ماست و مداد=هیچ» بودند. برای حکومت اسلامی هم همینطور. آخر برای شما که از «حکومت مردم بر مردم و دموکراسی» حمایت می کنید چراباید «ماست و مداد» باشند؛ حق انتخاب نداشته باشند؛ و در نامه یتان کوچکترین اشاره و توجهی به «زبان و فرهنگهای مختلف موجود» نشود، و موضع خود را در قبال آن روشن نکنید؟
یعنی «ناسیونالیسم شما» تا این اندازه دید و ذهنتان را «کور» کرده است؟ شما که یک نفر نیستید، بگوییم اشتباه شده، شخص ناسیونالیست بود و تنها خودش را دیده است. جمعی این نامه را نوشته اید، آیا جمع شما اشتباه کرده مردمان و فرهنگهای گوناگون را ندیده گرفته است؟ نه هیچ خطایی رخ نداده، این خصوصیت ناسیونالیسم است که «تنها خود را می بیند».

گیرم که در آینده هم فرهنگ فارسی مثل زمان شاه و شیخ بر ایران مسلط شد. گیرم که باز در بر همان پاشنه چرخید، یک حکومت ناسیونالیستی دیگری نیز برقرارکردید؛ آخر این «ضد دموکراتیک وضد انسانی» نیست؟ اگر نیست ما را هم حالی کنید. و اگر هست پس چرا در متن نامه و امضای خود اندیشه نمیکنید؟ شماها که ماشاالله «کودک ادبی-سیاسی» نیستید.
دفاع از فردوسی بدون دفاع از فضولی شاعر کلاسیک آذربایجان! مگر ممکن است این اندیشه دموکراتیک و انسانی و فرهنگ دوستانه باشد؟ یا فرهنگ دوستی برای شما فقط فرهنگ خودی معنی میدهد؟
کسی که فرهنگ دیگری را زیر پای فرهنگ خود سر می برد نه تنها فرهنگ دوست نیست، بل قاتل فرهنگ است! شاگردان هیچ، پس شما چرا، استادان محترم؟ شما چرا؟ آیا مسئله ی پیچیده وغامضی ست
که درآن وامانده اید؟ آیا قضیه درک رمان اولیس جیمز جویس است که این قدر پیچیده است یا بوف کور هدایت؟ راستش «دوران شماها با این افکار عقب مانده به سررسیده است. بله محترمانه "به سر رسیده است"!
نتوانسته اید با تغییرات زمان «همگام»شوید، که هیچ در مقابل پیشرفت هم به عنوان «نیروی ارتجاعی» صف کشیده اید! این نهایت ورشکستگی روشنفکران یک فرهنگ ست.
و نهایت غم افزا! غم افزا به فرهنگ. و فرهنگ فارسی.«مصلحت کلان کشور و ملاحظات امنیت ملی» آن است که مجسمه ی فردوسی نصب بشود و از شاعر آذربایجانی خبری نباشد و شما هم اصلاً حرفش را هم نزنید؟
عجب «مصلحت دان و امنیت ملی»شناس هستید! شما ها در اروپا و کشورهای به اصطلاح متمدن و دموکراتیک زندگی میکنید و در مورد فرهنگ اروپایی کتابها نوشته و خوانده اید، آیا فکر نمی کنید این  رفتار و اندیشه یتان را با یک شاگرد مدرسه ای اروپایی درمیان بگذارید برایتان «می خندد»؟ وازعقب ماندگی فکری و سیاسی تان وحشت میکند؟
«مصلحت و امنیت» ایران، در دفاع از «چند فرهنگی» ست یا تنها در دفاع از «فرهنگ فارسی»؟ در دفاع از «فردوسی و یک شاعر آذربایجانی» -هردو-و حق انتخاب مردم، است یا از «فرهنگ ناسیونالیستی فارسی؟

متفکر این جمع ادبا داریوش آشوری ست که «نیچه گرا و ناسیونالیست» است. نیچه ایکه در اندیشه هایش هزار و یک اشکال اساسی دارد. وضع باقی هم روشن است. جمعی که در این سن و سال، هنوز نتوانسته «راه انسانی و دموکراتیک» خود را بیابد. و با ناسیونالیسم مرز داشته باشد.
شما ها می توانید هر گرایشی که دوست دارید داشته باشید، ولی نمی توانید «حقوق دیگری» را ندیده بگیرید و نقض کنید.

دیگرانی هم هستند که می توانند این حق کشی را به شما یاداوری کنند. با درود و ادب»
**
مرده را به حال خود بگذاری کفن اش را کثیف میکند:

مسئله این است که بعد از یک قرن، حداقل بعد از این 36 سال ناسیونالیسم فارس لازم است درک کند که با نفی موجودیت و حقوق دیگر مردمان ایران نمی شود کشورداری نمود؛نمی شود زندگی کرد، و به ویژه نمی توان ادعای دموکراسی نمود و بر اتحاد و یگانگی برای بهزیستی پای فشرد. راه درست اینها برابری ست و عملا ضرورت دارد که رعایت بشود.

آنچه به ما آذربایجانیها مربوط است اینه که ما در طول قرن گذشته از هیچ کوششی برای آزادی و دموکراسی و بهزیستی همه مردمان ایران به ویژه خلق فارسی زبان کوتاهی نکرده ایم. حتی هویت خود را فدای «دگر دوستی» نموده ایم.
-نویسندگانمان عمدتا به زبان فارسی نوشته اند.
-در جنبشهایمان همه ی مردم ایران را در نظر گرفته ایم.
-حتی در یک مهمانی با وجود یک مهمان فارسی زبان همه ی ترکی زبانان به احترام کرامت انسانی او با فارسی شکسته-بسته ادعای منظور کرده اند.

-کانون نویسندگان فارسی زبان را به نام «کانون نویسندگان ایران» نامیده اند چیزی نگفته ایم.
-عمدتا کسی از ادبا و سیاسی کاران از حقوق ما دفاع نکرده اند چیزی نگفته ایم.
-توسط دولت و غیر دولتی «زبان و فرهنگ فارسی» را بدون انتخاب ما به ما تحمیل کرده و تاریخ و فرهنگمان را ندیده گرفته و چه بسا نابود کرده اند چیزی نگفته ایم.
-بزرگترین نویسندگان و ساعران مان را به نقطه ای رسانده اند که در آخر اقرار کنند «خود را بی هویت احساس میکنند-ازجمله ساعدی و...»، چیزی نگفته ایم.

- دیگر بس است. باید بدانند که این وضعیت براستی تحمل پذیر نیست. و نمی شود یکی از پرجمعیت ترین خلقهای مملکت را به «هیچ و پوچ» تبدیل نمود. خلقی که ایران در بسیاری عرصه ها مدیون آن است. نباید به ناسیونالیسم فارسی بیش از این روی داد. باید محترمانه، انسان دوستانه، دموکراتیک مسایل را مطرح و حل نمود. آذربایجان به این ناسیونالیسم بیش از حد روی داده است.
به قول معروف «ؤز ورمیشیق-آستار ایستیرلر».رویه دادیم-آسترهم میخواهند.
در مورد حقوق با کسی "شوخی" نداریم.
- میاندیشم همانطور که در تاریخ بدون مبارزه کسی چیزی بما نداده، بعد از این هم چیزی نخواهند داد. باید حقوق خود را توسط مبارزه به کرسی نشاند. راه دیگری وجود ندارد. «ؤلونو ؤز خوشونا قویسان- سیئچار کفنین باتیرار!» مرده را به حال خود بگذاری کفن اش را کثیف میکند.

---------
*برچیدن تندیس فردوسی، هراس از خودآگاهی ملّی ( نوشته ی روشنک آسترکی)
** نامهٔ اعتراضی ۲۱ استاد زبان و ادب فارسی،

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

آ. ائلیار

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.