رفتن به محتوای اصلی

ستوده شیری تنها،در میان 11 میلیون!
03.02.2015 - 19:42

 

1)

آی! تهران 11 میلیونی، در خوابی یا بیدار؟
شیرزنی ایستاده در خیابان از حق تو دفاع میکند؛
بی آنکه او را همراهی کنید!

آی دانشجویان!جوانان ، زنان، گارگران!
آی ستمکشان! در خوابید یا بیدار؟
بیدارید ؟ از چی می ترسید؟ 
نشنیدید سخن آن بزرگمرد را که گفت:
«کجا اعدام میکنند ؟ من برم آنجا.»

چی دارید که از دست بدهید ؟ 
از زنجیرهای بازوانتان می ترسید، 
که شما را در اسارت خود دارند؟
یا از نان نداشته یتان؟ یا از بیکاری هایتان؟
 از توسری خوری هایتان می ترسید، 
یا از زشتکاریهای سپاه الله ؟
که  نفرت الله را هم برانگیخته است! 
ازپوست تان میترسید که ذره-ذره  میکنند، و مدام درشیونید؟
پس شما را چه شده است 
که آن «ستوده شیر» با چند تن، 
تنها مانده است؟

Missing media item.
آیا شایسته ی بهزیستن اید؟
پس آن شایستگی تان کو؟ کجاست آن غرور وعزمتان؟
کجاست آن همدلی هایتان،آن جوش و خروش تان؟

آی، له شدگان! تا کی میخواهید له شوید؟ 
شیرزنی در خیابان .از حق خود دفاع میکند، که حق توست.
«ستوده شیر»- ی تنها،در میان 11 میلیون! آیا شرم نیست؟ 

در سرزمینی اعتراض یک دستفروش ملتی را به خیابان ریخت
شما را چه شده است که آن «ستوده شیر» تنها مانده است؟

شما را با چه صفاتی بر برگهای روزگار بنویسم؟
ترسو؟شرمگین؟ یا در خدمت زندگی،
که زندگی نیست ، که بدتر از بردگی ست؟
شما را چگونه بر برگهای زندگی بنویسم؟

 تا در خدمت بربرانید سعادتی نخواهید یافت. 
روزگارتان سیاه است . چون شبی دنباله دار.
و همه چیزتان درحراج. 

نگون بختان من! 
صد سال است در اسارت بربرانید
آیا این برای شما بسنده نیست؟

2)*

بیر شیر یالقیز، « اون -بیر11 میلیون» ایچینده
باغیریر حاققی، کی سنین حاققین دیر.

قویوب سان یالقیز قفس ایچنده
باغیریر حاققی، کی سنین حاققین دیر.

آیدیین نه یازیم بو خزل گؤنلره ؟
یالقیز قویدون قافلانیم، قفسده ایچنده!
نه دییم آیلارا ایللره، زامانا من؟

آنا بالاسین یالقیز قویارمی؟
بس ندن یالقیز قویدون اونی،
اون -بیر11 ملیون ایچینده؟
*
گل آنا! گل! یول منیم ساچلاریم! یول!
ایلقاریمی پوزدوم،به بفا چیخدیم ، به بفا!
یالقیز قویدوم حاقق قادینی، قفسده ایچنده!
یاز منیم آدیمی،« به بقا» ، خزل گؤنلره !

 -----------
*2)
شیری تنها، در میان یازده میلیون!
از حقوقی فریاد میزند که حقوق توست.

او را در قفس تنها گذاشته ای 
از حقوقی فریاد میزند که حقوق توست.

پلنگم را در قفس تنها گذاشته ای
نامت را چه بنویسم بر این روزهایی که
 چون برگ خزان اند؟
به ماهها، سالها، به روزگار ،
من چه پاسخی بدهم ؟

مادر فرزندش را میگذارد تنها بماند ؟
پس چرا تنهایش گذاشته ای؟ 
در میان 11 میلیون !

بیا مادر! بیا بکن موی سرم را!
عهدم را شکستم،بیوفا شدم!بیوفا!
«بانوی حق» را در قفس تنها گذاشتم.
 بنویس «بیوفا» ، نامم را 
بر این روزهایی که چون برگ خزان اند.

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

آ. ائلیار

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.