رفتن به محتوای اصلی

شوک درمانی نه، کتک درمانی(پاسخ به مسایل اسلام سیاسی)
30.01.2015 - 00:45

از:درمان درست

پرسشهای اسلام سیاسی:

1_ از نظر شما «جدایی دین از دولت» ویا «جدایی دین از سیاست» مد نظر است و با اسلام سیاسی چه باید کرد ؟

2_ آیا «شوک درمانی» در مورد مقدسات اسلام و یا مقدسین کار ساز بوده است ؟و بعبارت دقیق تر، آیا پس از ده سال ازانتشار کاریکاتوری های محمد؛ توانست دگم های مسلمانان را بشکند؟ و یا برعکس به افراط گرایی اسلامی در سطح جهان دامن زد و ان را تشدید نمود؟

3_آیا حل عادلانه مشکل فلسطین ویا بعبارت دقیق تر زمین در مقابل صلح ، موجب تضعیف بنیادگرایی اسلامی می شود و یا برعکس ، آن را تشدید می کند؟

4_آیا غرب از نقص حقوق بشر در برخی از کشور ها، ابزاری ساخته برای فشار و مقابله با دو لت های نا فرمان؟ ایا سیاست یک با م و دو هوای غرب در زمینه مسایل اتمی(ایران و اسرائیل ) قابل چشم پوشی است؟

5_آیا عوامل چهارگانه بالا و تشدید بی عدالتی اقتصادی در جهان، موجب تقویت  بینیاد گرایی اسلامی نشده است ؟

6_ایا بنظر شما بنیادگرایی اسلامی ناشی از ذات اسلام و در شریعت آن نهفته است؟

7_ «تفاوت فرهنگ ها» چه تاثیری در نگاهمان به دمکراسی در کشورهای اسلامی  گذاشته است ؟ خلاصه راه حل شما برای اینکه بنیادگرایی اسلامی در جهان تضعیف شود چیست ؟

جواب سؤال 1:
البته واضح و مبرهن است که اسلام سیاسی چیز خیلی بد و مضری است. معلم تاریخ ما آقای نظری به ما یاد داده است که اسلام سیاسی باعث و بانی عقب ماندگی جهان شرق و غرب بود و هست و خواهد بود. کلا از زمان هجوم اعراب به ایران اسلام سیاسی باعث عقب ماندگی ایرانیان شد. معلم تاریخ ما آقای نظری می گوید که ایرانیان قبل از آن هجوم آدمهای سکولار و لائیک و منورالفکری بودند که اصلا نمی دانستند مذهب چی چی هست. پارلمان و حق رای برای زنان و هفته های مد دیوان مدائن و انتخاب دختر شایسته سپندارمزدان و خیلی چیزهای دیگر داشتند؛ حیف که بعد از هجوم اعراب این جوری شدند. بعدش هم که ترک تباران مهاجرت شوم خود را به ایران انجام دادند، اسلام سیاسی تر شد. 

لبته ما میدانیم و بدیهی است که آقای نظری این چیزها را از خودش در نمی آورد؛ چون زبان آلمانی اش خیلی خوب است و کلی کتاب تاریخ به آلمانی خوانده است، هر چی میگوید ما قبول داریم.
خلاصه، اسلام سیاسی تر، خامنه ای ترک تبار را به تخت پادشاهی نشاند و پولهای ایرانیان را به ترکیه قاچاق کرد. ما فکر می کنیم دلیل قاچاق پولها به ترکیه این است که خود خامنه ای آن قدر خورده بود که دیگر جا نداشت و یا آن همه پول دلش را زده بود. شاید هم دلش برای اردوغان سوخته بود. پس نتیجه می گیریم همچنان که آقاجان ما همیشه می گوید، راه حل اساسی از بین بردن اسلام سیاسی، اخراج ترک تباران از ایران به اورال و آلتای و عرب تباران به شبه جزیره عربستان است .

جواب سؤال 2:
ننه جان ما وقتی زیادی گوجه سبز میخوریم و سرمان گیج میرود، بعد از زدن دو - سه اوردنگی، می گوید: کم بخور، همیشه بخور. اینجا ما نتیجه می گیریم که در پرخوری افراط کرده ایم و کتکش را هم خورده ایم. البته شاید ما سالی چند بار در خوردن گوجه سبز و لواشک افراط بکنیم، اما ترک تباران همیشه در حال افراط هستند. مثلا خامنه ای ترک تبار همه اش در دزدیدن پولهای ما ایرانیان و انتقال آنها به ترکیه افراط میکند. 
البته ما فکر می کنیم همه ترکتباران تا این حد خوش اشتها نیستند. چون بعضی از آنان هر چه تلاش میکنند تا در پرخوری افراط کنند، موفق نمیشوند. من فکر می کنم این گروه از ترک تباران دچار سوء هاضمه هستند. در هر حال چون بلد نیستند پرخوری بکنند، عمله ی ساختمانی یا راننده تاکسی یا شاگرد بقال و از این چیزها می شوند. البته خامنه ای ترک تبار خیلی سعی میکند با <من بمیرم و تو بمیری> یا حتی به زور بخشی از پولهای دزدیده شده ما ایرانیها را تو جیب آنها بگذارد، اما موفق نمی شود چون اینها مرتب در میروند و باز سر کارهای دون پایه شان بر می گردند. در اینجا من یاد ننه ام می افتم که زمان بچگی ام، با قاشق و بشقاب غذا دنبالم می افتاد و التماس میکرد که غذا بخورم. اما چه فایده که اشتهای من کور شده بود و میلی به غذا نداشتم.
پس نتیجه می گیریم همان طور که آقاجان ما می گوید، برای خلاصی از دست افراط گرایی، باید از «کتک درمانی» استفاده کرد چون شوک درمانی دیگر فایده ای ندارد. یعنی باید به زور کتک، ترک تباران خوش اشتها و کم اشتها را در دو استان آذربایجان شرقی و اردبیل جمع کرد و دورشان دیوارهای بلند کشید. آقاجان ما می گوید، این جوری افراط گرایی برای همیشه از بین می رود چون ترکتباران به دلیل نداشتن فرهنگ صیقل خورده ی قدیم و جدید، باعث و بانی همه رقم افراط گرایی هستند.

جواب سؤال 3:
آقاجان ما که انسان بسیار راسیونالی است، معتقد است که به آدم پررو نباید رو داد. برعکس، باید زد تو سرش چون بحث و استدلال با آدم پررو بی نتیجه است. مثلا این اکبر آقای دریانی بقال سر کوچه ما که از قضا ترک تبار هم هست، اگر بهش رو بدهی و چیزی نگویی، هر چی خریده ای را می ریزد داخل یک کیسه نایلون و تحویلت می دهد. در حالی که باید نایلون را دو یا سه تا بکند تا اگه یکیش احیانا توی راه پاره شد، بیچاره نشوی. آقاجان ما در این موارد که اکبر آقا پررو بازی در می آورد، خیلی خیلی عصبانی میشود و میگوید: همزیستی با یک چنین قوم و تباری، دیگر غیر ممکن شده است و ترک تباران با این کارهایشان زندگی در ایران را برای خود جهنم خواهند کرد.

حال نظر به این که فلسطینیها عرب تبار هستند و با پررویی 1400 سال پیش به میهن آریایی ما تجاوز کرده اند، پس هر چه سرشان می آید حقشان است. این هست که به قول خان داداش ما، چه زمینی، چه کشکی، چه پشمی؟ جواب اینها را را خود اسرائیل - که به گفته ی آقای نظری، دوست و متحد تاریخی ماست - به خوبی می دهد. مثلا این دفعه ی آخر حسابی حال فلسطینهای غزه را گرفت و من و آقاجان و ننه جان هم حسابی حال کردیم. چون می نشستیم پای تلویزیون و فیلم جنگی واقعی می دیدیم و ضمنا کلی چیپس و پفک نمکی می خوردیم و تفریح می کردیم. آقاجان ما حین تماشای صحنه های مهیج، می گفت: به امید روزی که بنشینیم پای تلویزیون و بمباران شدن این ترک تبارها را تماشا بکنیم. ننه جان ما هم هی مرتب میگفت: ایشالله! ایشالله!

جواب سؤال 4 و 5 و 6:
در جواب این سؤالات که به نظر ما سوالات سختی هستند، اول از همه باید این را بگویم که این شوهر خاله ما انسان بسیار خائنی می باشد. آقاجان ما می گوید که این خیانت پیشگی به دلیل تبار قروقاطی اوست چون آقا طاهر (شوهر خاله ی ما) جزو آن عده از ایرانیان فلات مرکزی است که در خدمت شیعه گری و ترک تباری می باشند. بعدش هم همیشه اضافه می کند که: ژیان ماشین نمیشه، باجناق فامیل! البته این را نیز بگویم که ننه جان ما با این حرف آقاجان مخالف است و می گوید باجناق از قدیم و ندیم، هیچ وقت چشم دیدن باجناق را ندارد وگرنه آقا طاهر اتفاقا انسان بسیار خوبی هم هست. من هم راستش نمی دانستم که حرف آقاجان را باید قبول کنم یا حرف ننه جان را.

تا پریروز که داشتم جواب سؤالها را می نوشتم و جوابی برای سؤال 4 و 5 و 6 پیدا نمی کردم، ننه جان ما گفت بروم مکانیکی آقا طاهر و از ایشان بپرسم. در جواب سوالهای من، آقا طاهر جوابی داد که هیچی از آن سر در نیاوردم. یعنی گفت که: پسر جان، بی عدالتی و فاصله طبقاتی در همه جای دنیا و در غیاب احزاب ترقی خواه و سطح فکر پایین توده مردم، ممکن است باعث رشد جریانات ارتجاعی ناسیونالیستی یا مذهبی یا هر دو شود. ترک و فارس و یونانی و هندی هم ندارد. سرمایه داری غرب هم همواره دنبال منافع خود است و چیزی که برایش پشیزی ارزش ندارد، دموکراسی و حقوق بشر است. پس سیاست یک بام و دو هوا که هیچ، سیاست یک بام و صد هوا هم اگر لازم باشد، در پیش می گیرد؛ چه در قبال مردم خود، چه در قبال ممالک جهان سوم. بنیادگرایی هم یعنی اینکه فکر کنیم قانونی که برای دوره و زمانه ای نوشته شده، لایتغیر است و باید حتما اجرا شود. از این جهت نه تنها رادیکالهای مذهبی که ناسیونالیستها هم به نوعی بنیادگرا هستند. چون الزامات جهان کنونی و عصر گلوبالیزاسیون را درک نمی کنند.
البته آقا طاهر به رغم خیانت پیشگی، آدم پر چانه ای می باشد و اگر مشتری نمی آمد و دستش بند نمی شد، تا صبح برایم توضیح می داد. به هر حال چون از حرفهای آقا طاهر چیزی دستگیرم نشد، منتظر شدم تا خان داداشم از سر کار برگردد تا از او بپرسم.
خان داداشم پس از گوش کردن سوالات من و جوابی که از آقا طاهر گرفته بودم، گفت که: «هر چند خیلی خسته ام ولی جواب سوالهایت را میدهم چون خیلی دوستت دارم و پیشرفت و خوشبختیت را آرزو می کنم» هنوز حرفش را تمام نکرده بود که ناغافل یک توگوشی محکم زیر گوش چپم خواباند. من که خیلی دردم آمده بود و نیز ترسیده بودم، گفتم: چرا میزنی خان داداش!
خان داداش در جواب گفت: "هان! حالا معنی یک بام و دو هوا را فهمیدی. یک بام و دو هوا یعنی این که من یک چیزی بگویم و جور دیگری رفتار کنم. مثلا بگویم دوستت دارم و بعد کتکت بزنم. یک بام و دو هوا یعنی بی قانونی، یعنی آنارشی. حالا تو باید بدانی که این حرفهای آقا طاهر همه اش نادرست است. چون اجداد آریایی اصیل ما از روزی که به ایران تشریف آوردند هرگز یک بام و دو هوا نمی کردند چون کارشان خیلی درست بود و یک هوا بیشتر نداشتند. یک بام و دو هوا از زمانی شروع شد که عرب تباران و بعد ترک تباران به صورت وحشیانه به ایران و آناتولی و جاهای دیگر هجوم بردند و همه چیز را خراب کردند. امروز هم ما قصد داریم با کمک آقای نظری و با استفاده از علوم جدید و قدیم در مجامع بین المللی اثبات کنیم که حضور ترک تباران در آناتولی و آذرآبادگان غیر قانونی است تا همه شان را به اورال و آلتای اخراج کنند و دنیا از شر یک بام و دو هوا نجات پیدا کند. این یک راه حل منطقی و پایدار است و مطمئن باش که آقای نظری قادر است این مطلب را در هر محکمه و دانشگاهی در حضور اساتید رشته ی مربوطه اثبات بنماید. تو باید بدانی که آتش بزرگی در حال افروخته شدن است و ترک تباران به وقتش خواهند دید که خمیر چقدر آب میبرد." 
خان داداش من بعد از گفتن این حرفها از من خواست که با ذکر مثالی یک بام و دو هوا را برایش توضیح بدهم تا مطمئن شود که مطلب را درست متوجه شده ام. 
من نیز در جواب گفتم: مثلا زمانی که بگوییم ترک تباران که به ایران آمدند ورودشان غیر قانونی بود و زمانی که ایرانیان آمدند ورودشان قانونی بود، داریم یک بام و دو هوا می کنیم چون آقای نظری به ما گفته است که چه در زمان ورود فرخنده و تمدن ساز آریاییها و چه در زمان هجوم شوم و خانمان سوز ترک تباران و عرب تباران، ایران خالی از سکنه نبوده است. 

من در اینجا مجبورم به اتفاق تلخی که بعد از پاسخ نادرست من افتاد اشاره کنم. چون خان داداش من آرام آرام دستش را به طرف کمربندش برد ولی ما که حواسمان بعد از توگوشی اول حسابی جمع شده بود، زود دستش را خواندیم و فرار را بر قرار ترجیح دادیم. اما خان داداش تا در کوچه دنبالمان دوید و فقط چون اضافه وزن دارد، نتوانست بیشتر بدود، اما دمپایی اش را پرت کرد طرفمان که از بیخ گوشمان گذشت. ما که همین طور تا سر کوچه می دویدیم، می شنیدیم که خان داداشمان از دم در می گفت:"ابله! نادان! آریاییها به دعوت رسمی همان ساکنان به ایران آمدند تا آنها را از دست حاکمان ظالمشان نجات دهند. بعد هم کوروش بزرگ برای نجات مردم بیچاره کشورهای همسایه، جانش را گرفت کف دستش و به آن جاها لشگر کشید. آخه کی می خواهی بالاخره آدم بشوی؟"

خیلی چیزهای دیگر هم گفت که ما نشنیدیم. ما بعد از دو ساعت که جرات کردیم یواشکی به خانه بیاییم، دیدیم که ننه جانمان مرتب گریه می کند و آقاجانمان سرش را پایین انداخته و تکان می دهد. خان داداشمان نیز هی ننه جان را شماتت می کند و می گوید: "ننه! هی بهت گفتم این بچه را این قدر لوس نکن. حرف گوش نکردی و حالا کارش به جایی رسیده است که از ترک تباران که در خشونت طلبی در دنیا معروف هستند این جوری دفاع می کند." 
آقاجانمان از غصه نمی توانست چیزی بگوید. فقط با صدای گرفته می گفت: "پسر نوح با بدان بنشست، خاندان نبوتش گم شد – سگ اصحاب کهف روزی چند پی نیکان گرفت و مردم شد. بفرما خانم! من گفتم این بچه را نگذار با طاهر دم خور شود یا نگفتم؟ گفتم یا نگفتم؟ فردا اگر این بچه بلشویک و کمونیست شد، از خودت قهر کن. حالا هی بنشین و از شوهر خواهرت تعریف کن."
ننه جانمان هم فقط می گفت: "خیر نبینی بچه که جگرم را سوزاندی."
آخر ننه جان ما از دست ترک تباران خیلی شکار است. چون دو سال پیش همین روزها گربه اکبر آقای دریانی-اینها، یکی از جوجه های کاکل زری ما را خورد و دو تا را هم خفه کرده، نخورده رهایشان کرده بود. وقتی ننه جان ما به اقدس خانم (زن اکبر آقا) موضوع را گفت و خسارت خواست، اقدس خانم پررو بازی در آورده بود و گفته بود که: "تقصیر از خودتان است. می خواستید جوجه ها را همین طوری بی صاحب توی حیاط ول نکنید." آقاجان ما معتقد است این رفتار گربه ی اکبر آقا-اینها، نتیجه ی تربیت خشن و فرهنگ عشیره ای و قرون وسطایی ترک تباری اوست که در ذات ترک تباران وجود دارد." 
فلذا و نظر به این که ما خود عملا ضرر و زیانهای ترک تباران و ایرانیان با تبار نامعلوم و قروقاطی فلات مرکزی را دیدیم و به خاطر چند دقیقه همنشینی با یکی از آنها حسابی تنبیه شدیم، نتیجه می گیریم که بهترین راه خلاصی از دست بنیادگرایی و افراط گرایی که در ذات ترک تباران وجود دارد، همانا جمع کردن همه ترک تباران و اخراج آنان به اورال و آلتای می باشد تا تبار کسی از این به بعد گم و قروقاطی نشود و همانند ایرانیان زاگرس نشین، مثل کاغذ نوی A4، سفید و تمیز و سالم باقی بماند. همچنین ما فکر می کنیم اگر ترک تباران پولهای ما را ندزدند و به ترکیه نبرند و گربه هایشان، جوجه های ما را نخورند، بی عدالتی اقتصادی ریشه کن خواهد شد. پس بهترین راه برای نجات و خلاصی از همه این گرفتاریها و چیزهای مضر همانا خلاصی از دست ترک تباران است.

جواب سوال 7:
البته بر همگان واضح و مبرهن است که ما به سبب صغر سن نمی دانستیم دموکراسی چیست. فلذا تصمیم گرفتیم از یک بزرگتر درباره معنای آن مشورت بخواهیم. و از آن جا که ما از کار بد دفعه قبلمان و مشورت خواستن از افراد ناباب حسابی پشیمان و متنبه شده بودیم، این بار صبر کردیم تا آقاجانمان از سر کار برگردد و بعد از این که دستش را ماچ کردیم و ماجرای پریروز را از دلش در آوردیم، در مورد سوال 7 از ایشان راهنمایی خواستیم. آقاجانمان در جواب گفت:

"پسرم؛ دموکراسی به زبان ساده، یعنی این که به رای و نظر مردم احترام گذاشته شود و تصمیمات بر اساس آرای اکثریت گرفته شود. دموکراسی چیز بسیار خوبی است و باعث پیشرفت کشورها می شود. چرا که در نظامهای دموکراتیک، فقیر و غنی، زن و مرد، پیر و جوان به یک اندازه در سرنوشت خود و کشور خود مشارکت می نمایند و این طوری جلوی دیکتاتوری گرفته می شود. اما امروزه در ایران دموکراسی وجود ندارد چون ترک تباران به رهبری سید علی خامنه ای ترک تبار و بخشی از ایرانیان فلات مرکزی که تبارشان نامعلوم است و در خدمت منافع ترک تباری و شیعه گری هستند، به خاطر نفع خود، نمی گذارند دموکراسی در ایران به وجود آید. اینها در اروپا هم یا مسجد می سازند یا خجالت نکشیده و زبان شفاهی و فاقد خط ترکی را بلند بلند صحبت می کنند و باعث نفرت همگان می شوند. به همین سبب اگر ما دموکراسی می خواهیم، باید همه ترک تباران را شناسایی کرده و در دو استان آذربایجان شرقی و اردبیل جمع کنیم چون چنین قوم و تباری به سبب تربیت عشیره ای و قبیله ای هرگز توان دست یابی به دموکراسی را نداشته و ندارد و نخواهد داشت. بعد می توانیم آنها را با ایرانیان کرد ترکیه معاوضه کنیم که ظرفیت بالایی برای پذیرش دموکراسی دارند. و این راه حلی آینده نگرانه، راسیونال، سکولار و خردگرایانه است که بیش از همه به نفع خود ترک تباران تمام خواهد شد. حالا متوجه شدی دموکراسی چیست پسرم؟"
من در جواب سرم را پایین انداختم و چیزی نگفتم چرا که نمی خواستم حادثه ی شب پیش تکرار شود و باز شب در زیرزمین بخوابم. لیکن آقاجان که از سکوت من تعجب کرده بود، پرسید: "چرا چیزی نمی گویی عزیزم؟ نکند متوجه نشدی و من باز باید توضیح بدهم؟"
من در جواب گفتم: "چرا آقاجان و ممنون از توضیحاتتان. اما پرسشی برایم پیش آمده است که می ترسم سؤال کنم. چون نگرانم هستم که شما نیز مانند خان داداش خشمگین شوید."
آقاجان قول داد که عصبانی نشود و لذا من پرسیدم: "خوب، اگر در دموکراسی نظر همه ی مردم پرسیده می شود، یقینا ترک تباران با این که در دو استان اردبیل و آذربایجان شرقی جمع آوری شوند و حق بیرون رفتن ازآن جاها را نداشته باشند یا با کردها معاوضه شوند، مخالفت خواهند کرد. مثلا همین اکبر آقا، بقال سر کوچه، مغازه و کار و بارش را ول کند کجا برود؟ به علاوه، مثلا شهین خانم – دختر عمه ی ننه جان - که آریایی اصیل زاگرس نشین است، با این که شوهرش جعفر آقا که ترک تبار است را زورکی ببرند اردبیل، حتما مخالفت خواهد کرد."
از خدا که پنهان نیست، از شما چه پنهان که من حین گفتن سخنان فوق الذکر، زیر چشمی آقاجان را می پاییدم و چون کم کم متوجه تغییر چهره اش می شدم، خودم را آماده جاخالی دادن توگوشی احتمالی و فرار به سمت کوچه میکردم. ولی آقا جان به قول خود وفادار ماند. فلذا زورکی هم که شده، خونسردی خود را کاملا حفظ نموده، گفت:

"اولا، شهین غلط میکند با هفت جد و آبادش که مخالفت کند! این فامیل ننه ات من را جلوی تو یک الف بچه هم سرشکسته کرده است. نمی دانم شوهر قحطی بود یا چی که رفت و با آن مردک ترک تبار، جعفر، ازدواج کرد. ثانیا اکبر آقا می تواند به کوههای اورال و آلتای برود و همان جا دکان باز کند. ثالثا تو باید بدانی که در دموکراسی آینده ایران، برای آراء مردم معیارهایی وجود خواهد داشت. معیار اصلی ما درجه بندی ایرانیت خواهد بود. مثلا ما زاگرس نشینان لر و بختیاری در درجه اول ایرانیت قرار داریم. چون تبارمان دست نخورده است و آریایی اصیل هستیم چرا که اجداد هخامنشی ما پس از ورود به فلات ایران، به سمت غرب و شمال غرب حرکت کردند.

به لباس روستاییهای ما که نگاه بکنی، عینا انگار لباس کوروش هخامنشی را در آورده اند و تنشان کرده اند. تبار ما خدای نکرده، ربطی به تیمور و چنگیز ندارد؛ برعکس به کوروش و داریوش و آناهیتا میرسد. بعد از ما کردها قرار دارند. آنها نیز مثل ما آریایی اصیل هستند. اما از آن دسته آریاییها هستند که هیچ وقت صلاح کارشان را نفهمیده اند. پس در رتبه ی دوم قرار دارند چون صلاح نیست آدم یک همچو جماعتی را جلو جلو بفرستد و کار دست خودش بدهد. به همین ترتیب، ایرانیان فلات مرکزی و آخر از همه تهران قرار دارند. چرا که اینها اصالت تبارشان نامشخص می باشد و به علاوه عمری در مرکز فساد سیاسی قاجار و سید علی خامنه ای ترک تبار به سر برده اند و بیشترشان در خدمت منافع ترک تباری قراردارند. از این رو در آخرین مراتب ایرانیت قرار می گیرند. ترک تباران و عرب تباران دو قوم مهاجم و مهاجر بیش نیستند و لذا حقی برای اظهار نظر نخواهند داشت. من به کمک آقای نظری برای ارزش آرای نظام دموکراتیک آینده ی ایران جدولی تهیه کرده ایم که خلاصه اش این جوری است: رای هر لر و بختیاری معادل همان یک رای، رای هر کرد معادل 0.5 رای، رای ایرانیان فلات مرکزی 0.2 رای و تهرانیها 0.1 رای خواهد بود. و این راه حل و طبقه بندی بر اساس ایرانیت، راه حلی کاملا مدرن و پروسه ای راسیونال، مطابق با دانش و دانستنیها و منطبق با نرمها و نیازهای جهان کنونی و آینده می باشد."
بدین ترتیب و نظر به پاسخ راسیونال، خردگرایانه، علمی، مبسوط و جامع آقاجان، ما نتیجه می گیریم که تفاوت فرهنگ عشیره ای و تربیت قبیله ای ترک تباران با ما آیاییهای اصیل، مانع از پیاده شدن دموکراسی در ایران و عامل گسترش و رشد بنیادگرایی، افراط گرایی، دزدی، ارتشا، فساد و خلاصه همه ی چیزهای بد و زیان ده دیگر می باشد. فلذا و عنایت به این که دیگر همزیستی با چنین قوم و تباری غیر ممکن گشته است و با توجه به این که "چو ایران مباشد تن من مباد"، ما تصمیم گرفته ایم برای اخراج ترک تباران و پیاده کردن دموکراسی در ایران به سهم کوچک خود نقشی ایفا نماییم. لذا ما قصد داریم به همراهی جوانان محل، گروههای جوانان آریایی تشکیل دهیم و اندیشه ایرانیت را گسترش دهیم. ما تا دیروز اگر با علی دریانی (پسر اکبر آقای دریانی) دوست و همشاگردی بودیم، امروز پی به اشتباه خود برده و فهمیده ایم که ترک تباران همواره به دنبال منافع خود و خیانت به ایران و ایرانیت هستند و قصد دارند تا فرهنگ و تاریخ ما را دگرگون و زیر و رو سازند. لذا و به این جهت ما قصد داریم علی را در مدرسه و محله آن قدر اذیت بنماییم تا اکبر آقا-اینها خودش جمع کنند و به اورال و آلتای بروند. آتشی در حال افروخته شدن است و ما نیز می خواهیم در این آتش که ایران را دموکراتیک و پیشرفته خواهد کرد نقشی کوچک داشته باشیم. چون ما نمی خواهیم دیگر موجب سرشکستگی آقاجان و ننه جان و خان داداشمان را فراهم نماییم. بلکه می خواهیم تا آنها به ما افتخار کنند.
این بود انشای من.

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

آ. ائلیار
برگرفته از:
کامنتهای ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.