رفتن به محتوای اصلی

از تو
28.01.2015 - 08:26

 

می خواهد از تو گوید

بغضش نمی گذارد

یادت درونِ جانش

غوغا کُنَد چو توفان

لبریزِ بغضِ ابرست

در برگ ریز وُ باران

اِستاده او شکیبا

تنها به رنگِ پاییز

می خواهد از تو گوید

هق هق نمی گذارد

رفتی سفر بهارا

ای بهترین پناهم

مبهوت مانده بر جا

دیدی که بسته پایم

اینک درختِ تنها

با خاطری پریشان

برگی نمانده در باغ

رفتند باده نوشان

ای بادِ سردِ پاییز

با من صبوری ات باد

چیزی نمانده با من

جز انتظارش وُ یاد

ای سینه سرخِ غمگین

زینجا نمی گریزی

صیاد می رسد باز

پروا کن از نشستن

 

گفتا که سینه سرخم

از حادثه چه ترسم

تنهات کِی گذارم

ای بهتر از وجودم

یک سینه دارم آواز

آن با تو می سپارم

من از تو می سرایم

ای تک درختِ شیدا

2015 / 1 / 28

http://rezabishetab.blogfa.com‍

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

کیانوش توکلی

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.