رفتن به محتوای اصلی

در بارهء «آسیب رسانی به حافظهء تاریخی»!
14.03.2009 - 18:57

(سخنی در اخلاق نقد نویسی)

(بخش2)

* بقول نویسنده ای:کسانی که می کوشند قهرمانان بزرگ ملّت را «چنان که بوده اند»، به ملّت شان معرّفی کنند،کارشان کم از قهرمانی نیست.

* از آن هنگام كه اقدامات مسلّحانهء «فدائيان اسلام» در ترور مخالفان ـ به عنوان «مدافع، ضامن و ضابط انتخابات آزاد و بازوی مسلّح منافع ملّت در نهضت ملّی شدن صنعت نفت»، مورد تقدير و حمايت مصدّق و ياران غيرمذهبی او قرار گرفت، طبيعی بود كه از بطن خونين اين جريان سياسی، نه آزادی و دموكراسی، بلكه جز خون و خشونت و قهر، زاده نگردد.

* من در همهء سال های فعالیّت رادیوئی خود،بادعوت از رهبران جبههء ملّی،بدنبال پاسخ به این سئوآل بودم که: در آستانهء انقلاب 57، رهبران جبههء ملّی با پشت کردن به زنده یاددکتر غلامحسین صدیقی و سپس بانفی و انکار و«تُف بر چهرهء خودفروختهء بختیار»، چراقدرت سیاسی را به آیت الله خمینی واگذاشتند واز «معماران تباهی فراگیر ِامروز»گردیدند؟

* * *

آقای میرفطروس-بدرستی- معتقد اند :

«برخلاف جامعهء مدنی، در «جامعهء توده وار» هيچكس به هيچكس «پاسخگو» نيست؛ نه دولت و دولتيان، و نه روشنفكران و مدّعيان. بر اين اساس است كه شكست ها و ناكامي ها و اشتباهات خانمانسوز رهبران و روشنفكران، جائی مندرج يا متمركز نيستند، كارنامه ای نيست تا ارائه و ارزيابی گردد، لذا آگاهی های سياسی ـ اجتماعی جامعه، سيّال يا غيرمتمركز است. برخلاف جامعهء مدنی، در «جامعهء توده وار» از «رهبَری» تا «رهبُری» راهی نيست. سرنوشت «جامعهء توده وار» را ـ همواره ـ «روشنفكران هميشه طلبكار» رقم می زنند و... اينچنين است كه توده ای ِپرونده ساز ِديروز ـ به راحتی ـ به آزاديخواه و دموكرات ِ امروز بدَل می شود، متحجّر مذهبی ديروز، بدَل به «معمار و مغز متفكّر اصلاحات» می گردد، شكنجه گران ديروز، بدَل به نمايندگان شعور و عقلانيّت جامعه می شوند.... و «قهرمانان سرشكسته»، چنگ بر چهرهء حقيقت، و تيغ بر ديدگان ِدانايی می كَشند و در اين ميانه كسی نيست كه بپرسد:

«آقايان! لطفاً كارنامه های تان!»....»(1)

تجربهء سیاسی 100 سال اخیر ِما نشان می دهد که«عدم پاسخگوئی به مردم»نه تنها شیوهءحکومتگران، بلکه رهبران سیاسی و مدّعیّان آزادی و دموکراسی نیز از این امر مستثنی نبوده و نیستند.برای نمونه:من در همهء سال های فعالیّت خود در«رادیو صدای شما»،بادعوت از عموم نیروهای سیاسی و از جمله رهبران« جبههء ملّی ایران»، بدنبال پاسخ به این سئوآل بودم که در آستانهء انقلاب 57 رهبران جبههء ملّی با پشت کردن به زنده یاددکتر غلامحسین صدیقی و سپس بانفی و انکار و«تُف برچهرهء خودفروختهء بختیار»، ضمن انتشار «بشارت نامه»هائی،چراقدرت سیاسی را به آیت الله خمینی واگذاشتند واز «معماران تباهی فراگیر ِامروز»گردیدند؟(2) شگفتا !و دریغا! که رهبران این «جبهه»،پس از 30 سال،هنوز- حتّی یک سطر- دراین باره توضیحی نداده و همچنان به «کارنامه»ی خویش در «انقلاب شکوهمند اسلامی»،افتخار می کنند!من فکر می کنم که این«سکوت 30ساله»و عدم پاسخگوئی،ریشه در فرهنگی دارد که هنوز«ملّت» را «رعیّت»و رهبران سیاسی را«اربابان رعیّت» می داند.بقول همکار ِشجاع وِبیدارم،بانوپری صفّاری:« جنجالی را که اخیراً برخی از ایادی«جبههءملّی»در بارهء کتاب«آسیب شناسی...»ونویسندهء شریف،نجیب و فرهیختهء آن برپاکرده اند،آیابرای فرافکنی یا فرار از پاسخگوئی به این سئوآلات اصلی و ملّی نیست؟»(3)

این قلم، پس از سال ها تجربه های تلخ در جنبش چپ ایران،در برخورد با نظرات دیگران، آموخته ام که به«آواز»توجّه کنم نه به «آوازخوان»،بنابراین:در اینجا به «کارنامهء سیاسی آقای افرادی»کاری ندارم،امّا،در نگاهی به کارنامهء فرهنگی وی،ملاحظه می کنیم که کُلّ ِ کارنامهء فرهنگی آقای منتقد، از 10 مقالهءناچیز تجاوز نمی کند که بطور سئوآل انگیزی،اکثر ِآنها در «نقد»یا تخریب آقای میرفطروس است!(از 2-3«مقالهءمونتاژی»ِ دیگر ِوی، در بخش دیگر ِ این مقال،سخن خواهم گفت)،سئوآل این است که چرا منتقد محترم در این شرایط دشوار،کار و زندگی اش را رها کرده وبا «شگرد» های غیر علمی و گاه غیر اخلاقی،تمام توانش را وقف«نقد» یا تخریب آقای میرفطروس کرده است؟ با توجّه به استقبال رشک انگیز ازنظرات و کتاب های آقای میرفطروس و تأثیرات عمیق و گستردهءاین نظرات برنیروهای سیاسی – فرهنگی جامعه(و از جمله بر من و دوستانم)، آیا این کتاب ها و عقاید،منافع سیاسی یا مصالح ایدئولوژیک چه کسانی را دچار خطر کرده ؟که باعث شده تا آقای افرادی،اینچنین کینه مند،«چنگ بر چهرهء حقيقت، و تيغ بر ديدگان ِدانايی كَشد»!؟آیادر پُشت این «نقد»ها، سودای«نقد کردن چیزهای دیگر»ی است؟راستی را!در این «بازی بی شکوه» آقای منتقدمیخواهد کدام «افتخار» را نصیب خود کند؟واساساً وی(با توجّه به منابع و کتابخانهء سرشارش،آنهم در شرایط دشوار خارج از کشور!؟)چرا عُمر عزیز را صرف نوشتن«کتابی کامل و جامع»دربارهءدکتر مصدّق نکرده؟وتمام تیرها را به سمت پژوهشگری نشانه گرفته است که در همهء این سال های سیاه بقول استاد صدرالدّین الهی،بسان «شمعی تنها»،روشنگر ِاین شبستان خاموش بوده است و...امیدوارم که آقای افرادی با قبول پیشنهاد من برای یک مناظرهء عمومی،بتواند به این سئوآلات اساسی نیز پاسخ روشن دهد.با این امیدوانتظار،به بررسی نوشته های وی ادامه می دهم:

بقول نویسنده ای:کسانی که می کوشند تا قهرمانان بزرگ ملّت را« چنان که بوده اند» به ملّت شان معرّفی کنند،کارشان کم ازقهرمانی نیست....براین اساس،من نیز مانندآقای تهمورس کیانی(4)معتقدم که آقای میرفطروس با شجاعتی کم نظیر به این سخن ِ درست، عمل کرده و با روایت تازه ای از« قهرمانان بزرگ ملّت»،ضمن تصحیح نظرو ارتقای آگاهی ملّی ما،خدمت بزرگی برای تفاهم و آشتی ملّی ما نموده اند،در حالی که نوشته های آقای افرادی در بارهء این کتاب،نمونهء تازه ای از سقوط یک بحث تاریخی به کینه ورزی های شخصی و دشمنی های سیاسی-ایدئولوژیک است.

منتقد محترم-بارها- بافته های ذهنی خودرا «حقیقت» پنداشته وباشگردهای ناسالم(از جمله شبیه سازی و مغالطه)کوشیده است تا کتاب آقای میرفطروس را به زعم خویش،«بی اعتبار»سازد!!.من در بخش نخست این مقال با عطف توجّه به مقالهء دکتر رامون ،به مواردی از این«شگرد»های ِناسالم اشاره کرده ام و نشان داده ام که این«شگرد»ها(یا شعبده بازی ها) نه تنهاکمکی به غنای آگاهی ملّی ما نکرده ونخواهد کرد بلکه ما را از دستیابی به یک«تاریخ ملّی»دور خواهد ساخت.

ب:نمونه هائی از محتوای نادرست نوشته های منتقد.

مشکل اساسی منتقد محترم در این است که متأسفانه،وی خوانندگان کتاب«آسیب شناسی...» را مُشتی«تودهءعوام»می داندکه فرصتی برای مطالعه و تحقیق دربارهءتاریخ معاصرایران ندارند!!و....گذشته از توهینی که دراین باور ،مُستتر است،متأسفانه آقای منتقدفراموش می کند که عموم خوانندگان و دوستداران این کتاب،آنهم در خارج از کشور،از افراد باسواد واز نیروهای الیت جامعهء ایرانی هستند و بدرستی«کلمهءمار» را از «شکل ِمار» تشخیص می دهند،به همین جهت است که با مقالهءکوتاه ِخواننده ای اندیشمند(مانندآقای رامون)،قلعهء کاغذی ِ منتقد، فرومی ریزد و تمام بافته های ذهنی وی،برباد می رود آنچنانکه آقای افرادی دریک«سکوت سنگین ِ 3 ساله»،هیچ پاسخی به این مقالهءکوتاه ،نداده است!(5)

من نیز،خوشبختانه!،در شمار ِهمین«تودهءعوام»هستم که فرصت زیادی برای تحقیق ندارم،امّا با تورّقی کوتاه به«ارجاعات» آقای منتقدو مقایسهء برخی آنها،می توانم- مانند آقای رامون- ادّعا کنم که انتقادات آقای افرادی،در محترمانه ترین شکل،یک «شعبده بازی نفرت انگیز» است که تنها باعث اِتلاف وقت خوانندگان عزیز می گرددو من اگربخواهم به همهء جنبه های این «شعبده بازی نفرت انگیز» اشاره کنم،خود،کتابی بزرگ خواهد شدو لذا، به نمونه هائی چند بعنوان«مُشت نمونهء خروار است»،می پردازم و نکات دیگررا در مناظرهء خود با آقای افرادی ارائه خواهم داد.همین جا،بار دیگر،امیدوارم که وی این«دعوت به مناظره» را بپذیرد«تا سیه روی شود هرکه در او غش باشد!»:

1- خلیل ملکی در بارهء سفر آل احمد به مکّه و تأثیر این سفر در اعتلای روحیّهء مذهبی وی، در عبارتی طنز آمیزنوشته است:« آل احمد که از مَرَده ( مريدان ) خاص خمينی شده بود، امسال به مکه مشّرف شد.دیدن اوضاع آنجا او را از پاره ای مسائل به کلی مشمئز کرده. اين مسافرت در حقيقت ( برای او ) شفابخش بود.امّا او(یعنی خمینی)قدرت و نفوذی به هم زده و رفقای ما نیز نسبت به او خوشبین هستند».(نامه های خلیل ملکی،صص214-215).آقای میرفطروس باکوتاه کردن عبارت و حذف ِ « دیدن اوضاع آنجا او را از پاره ای مسائل به کلی مشمئز کرده»،کوشید تا تحوّل فکری آل احمد رادر سفر مکّه بازگو کند و لذادر زیر نویس همین نامه اشاره کرده که« آل احمد در اين سفر در نامه‌ای به آيت‌الله خمينی ـ به سال 1343، خود را «فقيـر ِگوش‌بزنگ و بفرمان و فرمانبـردار» ناميده بود.(آسیب شناسی،ص101)....امّا آقای افرادی معتقد است که حذف آن جملهء اضافی،باعث تغییر ِسخن خلیل ملکی و «وارونه»شدن ِافکار آل احمد شده است!!.بعبارت دیگر:برداشت آقای منتقد از نامهءملکی این است که سفر ِ آل احمد به مکّه ،باعث شفای آل احمد(یعنی برگشتن ِ وی از اعتقادات مذهبی) شده بود!!در حالیکه نظر طنز آمیزملکی در بارهءآل احمد،غیر از این است و اگر بدانیم که آل احمد پس از بازگشت از سفر مکّه در کتاب«خسی در میقات»،،چونان«خسی»، به «میقات»(میعاد گاه) ِاندیشه های اسلامی پیوست و در کتاب«در خدمت و خیانت روشنفکران»،خواستار«وحدت حوزه( علمیّهء قم) با دانشگاه»گردید!متوجّه می شویم که برداشت آقای افرادی تا چه اندازه ،بی پایه و در هوا ست!

2- برخلاف نظر منتقد،در بارهء کلمهء«ت.پ.آژاکس»،استناد آقای میرفطروس به اسناد «دست اوّل»است،همانطورکه،خود،به روشنی تأکید کرده اند:« چنان که در اسناد سازمان سيا آمده....» (آسیب شناسی،ص119).

بنابراین،طبق«ارجاعات»آقای منتقد،سخن دکتر فوآد روحانی دربارهء ریشهء نام ِ«آژاکس»،نظری است که اخیراً(1382)ابراز شده است.از این گذشته،با یک کلیک کوچک بر روی «گوگل»یا«یاهو»،تاریخچهء این کلمه و وجه اساطیری یا یونانی آن را می توان یافت.

3- همچنین،انتساب کلمهء«آژاکس»به یک مادهء معروف پاک کنندهءرایج)،سال ها پیش از کتاب دکتر فوآد روحانی،در بسیاری از تحقیقات محققّان اروپائی و آمریکائی آمده است.بنابراین:برخلاف شگرد غیراخلاقی آقای منتقد،نمی توان گفت که دکتر روحانی یا دیگران این کلمه را«به مثابهءکشف تاریخی خودبه رُخ ِ دیگر ِمحقّقین کشیده اند»!

4- از این گذشته،این سخن آقای میرفطروس مبنی بر اینکه« ...در بيشتر تحقيقات تاريخی موجود .... نام واقعی عمليات اختصاری سازمان سيا ـ به عمد يا غير عمد ـ بطور ناقص ، Ajax ذکر شده و هدف اساسی اين طرح را مخدوش ساخته اند»(آسیب شناسی،ص119)اساساًناظر بر نوشته های نویسندگان ایرانی(خصوصاً نویسندگان منسوب به جبههء ملّی) است که هنوز هم از آن بصورت ناقص،«آژاکس»یاد می کنند(مثلاً نگاه کنیدبه:جنبش ملّی شدن صنعت نفت ایران،سرهنگ غلامرضا نجاتی،از دوستداران پُرشور دکتر مصدّق،همچنین به مقالهء آقای خسرو سیف، روزنامهء شرق،شنبه29مرداد1384).

5-یکی از ویژگی های کتاب «آسیب شناسی یک شکست»،توجهء نویسنده به موانع بین المللی(خصوصاً حضور دو ابَرقدرت روس و انگلیس)در اِعمال ِ حاکمیّت ملّی در ایران است،موضوعی که آقای میرفطروس،از آن -بدرستی-بنام«دوسنگ آسیاب ِقدرت های استعماری روس و انگلیس»یاد کرده اند.آقای میرفطروس - بسان یک پژوهشگر دادگر و مُنصف -معتقدند که در میان این«دوسنگ آسیاب»،دولتمردان آن زمان مجبور بودند چنان سیاست ورزی کنند که موجب برانگیختن دشمنی دولت های روس و انگلیس نگردد، تمدید« قرارداد ِ دارسی» بدست رضا شاه(با وجود مخالفت های تُند ِ اولیّه اش و درآتش افکندن متن« قرارداد دارسی» توسط رضا شاه)،یا لایحهء«گس-گلشائیان» در زمان دولت ساعد مراغه ای و.....نمونه ای از این فشارها و سیاست ورزی ها بود. لازم است اشاره كنيم كه اوّلين «تحريم مذاكرات نفت» و سياست «موازنهء منفی» (كه بعدها به سياست اساسی مصدّق در بارهء نفت بدل گرديد) از نخست وزيری ساعد آغاز شد. او ضمن مخالفت شديد با تقاضای شوروی‌ها در بارهء امتياز نفت شمال (در سال 1323)، بررسی پيشنهادات شركت‌های نفتی كشورهای ديگر را نيز به بعد از خروج نيروهای متّفقين از ايران موكول كرد.

رد تقاضای دولت شوروی از طرف ساعد مراغه‌ای (كه زمانی نيز سفير ايران در مسكو بود) به يك جنجال بزرگ سياسی تبديل شد بطوريكه «كافتارادزه» (فرستادهء مخصوص دولت شوروی به ايران) برخلاف اصول ديپلماتيك و بدون رعايت آداب يك ميهمان در ايران، طي يك كنفرانس مطبوعاتی در تهران، ساعد (نخست وزير) را بشدت مورد توهين و حمله قرار داد و بدنبال توهين و تهاجم «كافتارادزه»، حزب توده نيز با به راه انداختن تظاهرات گسترده (زير چتر حمايت سربازان مسلّح شوروي) با شعار «مرگ بر ساعد فاشيست!» خواستار «نفت شمال برای شوروی» گرديد.(آسیب شناسی...،چاپ دوم،صص54-55)

لایحهء الحاقی«گَس ـ گلشائيان» زمانی از طرف دولت ساعد به مجلس ارائه شد كه فقط چهار روز به پايان دورهء پانزدهم مجلس باقی مانده بود.آقای میرفطروس با درک محدودیّت هاو شرایط دشوار دولت های آن عصر، پرسیده اند:« آيا اين مسئله، آگاهانه يا عامدانه و ناشی از هوشياری سياسی ساعد مراغه‌ای بود؟ آيا او در كشمكش‌ها ‌و بحث‌ها و جدال‌هاي مرسوم مجلس در بارهء اينگونه قراردادها، می‌خواست عمر ِ چهار روزهء مجلس بپايان رسد تا او از فشار دولت انگليس در تحميل قرارداد «گس ـ گلشائيان» رهائی يابد؟ بنظر آقای میرفطروس:« ....این ها مسائل انسانی و روانشناختی هستند که تأمّل در آن ها باعث می شوند تا در داوری نسبت دولتمردان این دوران،فروتن و محتاط باشیم.»....در هر حال، در اين جريان، مصدّق در نامهء خود به مجلس شورای ملّی، نه از ردّ قرارداد الحاقی «گَس ـ گلشائيان» سخنی گفت و نه از ملّی شدن نفت، ولی با سخنرانی 4 روزهء حسين مكّی در مجلس و در نتيجه، با پايان رسيدن عمر مجلس پانزدهم، اين قرارداد فرصت تصويب يا رد نيافت و به رأی گذاشته نشد».(آسیب شناسی...؛ص54)

آقای افرادی بدون توجّه به حضور «دو سنگ آسیاب قدرت های روس و انگلیس» و محدودیتّ ها یا مشکلات ِسیاست ورزی درایران آن زمان،با گردش قلمی،ساعد مراغه ای را نیز «عامل انگلیسی ها» دانسته است در حالی که با اندکی انصاف یابصیرت علمی، می دید که در «ارجاعات»ش،دکتر موحّد نیز ضمن اشاره به امتناع یا عدم رضایتِ باطنی ِ ساعد مراغه ای و گلشائیان در امضاء قرارداد مذکور نوشته اند:«اینک که احساسات و هیجانات آن دوران فروکش کرده و اسنادومدارک رسمی تر در دسترس اهل تحقیق قرارگرفته،لازم است که (این)جریان از دیدگاه او ودر چارچوب اوضاع و احوالی که او(گلشائیان)خود را درآن می دید،نظاره شود»(نگاه کنید به:خواب آشفتهء نفت،ج1،خصوصاً صفحات103و105-107).

6- آقای منتقد با نقل قول های طولانی و خسته کننده، صفحاتی را سیاه کرده تا نشان دهد که سپهبد حاجعلی رزم آرا نتوانست در بارهءحل عادلانهء مسئلهءنفت و انجام اصلاحات اجتماعی اقدامی کند،امّا وی در بارهء مشکلات و موانع تحقّق این اصلاحات ،چیزی نمی گوید، در حالی که می دانیم «سرلشكر رزم آرا (شوهر خواهر صادق هدايت)، مؤلّف كتاب مهـّم «جغرافياي نظامی ايران و كشورهای همجوار» (در 18 جلّد) معتقد بود كه «با توجّه به فقدان امكانات فنّی و تداركاتی و مالی ايران، ملّی كردن شتابزدهء صنعت نفت، بزرگترين خيانت است و...». رزم‌آرا كه در كشاكش بين دولت‌هاي روسيه و انگليس، بدنبال نيروی سـّومی(آمريكا) بود، با اجرای اصلاحات گستردهء اداری و اجتماعی (از جمله مبارزه با فساد و سوء استفاده‌های مالی مقامات دولتی، افزايش ماليات ثروتمندان و خصوصاً تقسيم اراضی دولتی بين روستائيان و تشكيل انجمن‌های ايالاتی و ولايتی مندرج در قانون اساسي مشروطيـّت) در مسئلهء نفت نيز ضمن درخواست نصفانصف (50ـ50) سودِ حاصله از درآمد نفت، بر آموزش ده سالهء ايرانيان در امور فنی صنعت نفت و كاهش تعداد كاركنان انگليسی و هندی ِ شركت نفت تأكيد ورزيد. اين طرح با حمايت و همدلی آمريكائی ها (كه در آن زمان واقعاً از دوستان و حاميان ايران بودند) همراه بود و براساس آن برای اولين بار، ايران اجازه می‌يافت تا دفاتر شركت نفت را بازرسی كند و صادرات شركت نفت انگليس را در بنادر ايران زير نظر داشته باشد. اين طرح مقدور و ممكن (و نه مطلوب) و توصيه‌های دلسوزانهء رزم آرا، متأسفانه در هياهوها و جدال‌ها و جنجال‌های نمايندگان مجلس و روزنامه‌های وابسته به آنان تحقـّق نيافت(یا تصویب نگردید). جبههء ملّی، دولت رزم‌آرا را «شبه كودتا» می‌ناميد كه فرمان انحلال مجلسين را در جيب دارد تا هرگاه لازم آيد، مجلسين را منحل نمايد. لذا اين جبهه از آغاز در صفٍ مخالفان دولت رزم‌آرا قرار گرفت. جبههء ملّي ـ همچنين ـ نگران بود كه مبادا رزم‌آرا با طرح خود، پيشدستي كرده و عرصه را از چنگ عناصر جبههء ملّي بدر آرَد تا خود ـ بعنوان پيشگام در حل مسئلهء نفت ـ داراي وجاهت سياسي و ملّی گردد».

در چنان فضائی، شخصيـّت حقوقدان و برجسته‌ای مانند دكتر مصدّق از تريبون مجلس خطاب به رزم آرا فرياد كرد:

- «به وحدانيـّت حق، خون می‌كنيم! خون می‌كنيم! می‌زنيم و كشته می شويم! اگر شما نظامی‌هستيد، من از شما نظامی‌ترم. می‌كُشم! در همين مجلس شما را می‌كُشم!»

چهار روز بعد، رزم آرا، نه بدست مصدّق، بلكه بدست فدائيان اسلام كشته شد و شگفتا كه قتل رزم آرا با تائيد و جشن و پايكوبي عموم رهبران جبههء ملّی (و از جمله مصدّق) همراه بود. (آسیب شناسی...،چاپ دوم،صص56-57)

بنابراین:در بارهء «علل ناکامی دولت رزم آرا»،به جوّ سازی ها،کارشکنی ها و مشکل آفرینی های جبههء ملّی و شخص ِدکتر مصدّق و تهدید به ترور ِ رزم آرا توسّط«بازوان مسلّح نهضت ملّی»(یعنی «فدائیان اسلام»)،بایدتوجّهء اساسی کرد،آنچنانکه رزم آرا مجبور بودتا« توافق مناسب خود با انگلیسی ها» را افشاء نکند و سخنی در این باره نگوید،توافقی که اگر در مجلس،تصویب و اجراء می شد،چه بسا که سرنوشت سیاسی ایران معاصر را تغییر می داد واز وقوع رویداد28مرداد32نیزجلوگیری می شد.

7- در تکذیبِ خبر روزنامهء اطلاعات(25 آبان 1331)مبنی بر این که:«خلیل طهماسبی - قاتل رزم آرا-پس از آزادی از زندان به ملاقات مصدّق رفت»،آقای منتقد،می نویسد:«واقعیّت آن است که:«گرچه خلیل طهماسبی(قاتل رزم آرا)به دیدار مصدّق رفت،امّا مصدّق او را نپذیرفت»(پایان نقل قول).آقای افرادی –به عمد- در این باره سکوت می کند که 4 روز پیش از قتل رزم آرا،دکتر مصدّق در نطق شدید الحنی در مجلس شورای ملّی،رزم آرا را به قتل تهدید کرده بود.بنابراین:نپذیرفتن خلیل طهماسبی،شاید به این خاطر بود که دکتر مصدّق به«هدف»(قتل رزم آرا) رسیده بودولذا،دیگر نیازی به دیدار ِِ«وسیله»(خلیل طهماسبی)نداشت(با توجه به حسّاسیّت مصدّق به «حفظ وجاهت ملّی» ی خود)....آزادی ِبعدی خلیل طهماسبی از زندان ِ دولت دکتر مصدّق،نشانهء دیگری بر این مدّعا است!آیا آقای افرادی می تواند سندی ارائه کند که نشانهء«محکوم کردن قتل رزم آرا توسّط دکتر مصدّق» باشد؟ویا سندی ابراز کند که بیانگر مخالفت «دکتر مصدّق ِحقوقدان»از آزادی غیر قانونی خلیل طهماسبی(قاتل رزم آرا) از زندان باشد؟!

8- بنابراین:آقای منتقد،سخن ِدرست ِزنده یاد،دکتر فریدون آدمیّت را حجابی برای پنهان کردن دروغزنی ها و شعبده بازی های خویش کرده،آنجا که از قول آدمیّت،خطاب به آقای میرفطروس،می نویسد:

-«مورّخی که حقیقتی را دانسته باشدونگوید،یا ناتمام بگوید،راست گفتار نیست؛مسئولیّت او چندان کمتر از آن نیست که دروغزنی پیشه کرده باشد»(پایان نقل قول)

پرسیدنی است که در اینجا،چه کسی «حقیقت» و «تمام حقیقت» را گفته است؟ آقای افرادی؟ یا آقای میرفطروس؟و آیا هتّاکی ها و هرزه درائی های معدودی از«پیروان راه ِ مصدّق»در بارهءکتاب«آسیب شناسی یک شکست» ،برای این نیست تا از گفتن همین «حقیقت»هاو«تمام حقیقت»ها جلوگیری کنند؟

با آنچه که گفته ام،می توان بااین نتیجه گیری آقای میرفطروس در پایان کتاب«آسیب شناسی...» موافق بود که:

ـ اعتلای جنبش ملّی كردن صنعت نفت به رهبری دكتر مصدّق، با توسّل به عصبيـّت و خشونت و قهر ـ و حتّي ترور مخالفان ـ همراه بود و لذا، اين جنبش، در عصبيـّت و خشونت و قهر ِمخالفان مصدّق نيز می‌بايست به پايان می‌رسيد. به عبارت ديگر: از آن هنگام كه اقدامات مسلّحانهء «فدائيان اسلام» در ترور مخالفان ـ به عنوان «مدافع، ضامن و ضابط انتخابات آزاد و بازوی مسلّح منافع ملّت در نهضت ملّی شدن صنعت نفت»، مورد تقدير و حمايت مصدّق و ياران غيرمذهبی او قرار گرفت، طبيعی بود كه از بطن خونين اين جريان سياسی، نه آزادی و دموكراسی، بلكه جز خون و خشونت و قهر، زاده نشود و آنچه كه مصدّق و يارانش عليه رزم‌آراء، هژير و ديگران روا داشته بودند، دامنگير خود ِ آنان گردد.مهندس زيرك‌زاده ـ كه تا آخرين لحظات در كنار مصدّق بود ـ در بارهء سرنوشت محتوم حكومت مصدّق تأكيد می‌كند:

- «... به نظر من، جنبش (نهضت ملّی)، پس از جدائی‌ها و تفرقهء پايه‌گذاران آن، محكوم به زوال بود و هيچ چيز او را نجات نمی داد».(آسیب شناسی یک شکست،چاپ دوم،صص 367-368).

ادامه دارد

زیرنویس ها:

*حسن اعتمادی،مدیر و مُجری برنامه های رادیوی فرهنگی – سیاسی ِ«صدای شما»(در استکهلم سوئد).

1-نگاه کنید به:

http://www.mirfetros.com/barkhi.html

http://mag.gooya.com/politics/archives/037833.php

2-ترکیب «معماران تباهی فراگیر ِامروز»از آقای تیرداد بُنکدار است.برای آگاهی از این «بشارت نامه ها»نگاه کنید به:

http://www.zamaaneh.com/revolution/2009/01/post_2…

http://www.zamaaneh.com/revolution/2009/01/post_2…

http://www.zamaaneh.com/revolution/2009/01/post_1…

http://www.zamaaneh.com/revolution/2009/01/post_2…

3 – برای پاسخی کامل به این جنجال ها، گوش کنیدبه برنامهء 6 اسفند 87 سایت«بیداری،پایداری،پیروزی».برای پاسخ فشردهء همین برنامه، گوش کنیدبه:

بخش نخست:

http://www.zshare.net/audio/56311703edd456e9/

بخش دوم:

http://www.zshare.net/audio/5631181919608fa8/

بخش سوم:

http://www.zshare.net/audio/56311967503e19e1/

همچنین نگاه کنید به دو پاسخ دیگر در همین باره: http://rouznamak.blogfa.com/post-464.aspx

http://www.hamishak.blogspot.com

4- نگاه کنید به:

http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=17…

5-

http://iranara.blogspot.com/2006_04_01_archive.htm

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.