رفتن به محتوای اصلی

استقلال و آزادی در ایران و در کردستان
10.04.2009 - 17:57

گفت و گوی وریا محمودی با دکتر محمود دلخواسته

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. لطفاً براي خوانندگان سايت و نشريه ما بيشتر خود را معرفي كنيد.

من محمود دلخواسته، متولد 1335، محله سلسبيل- قصر الدشت تهران مي باشم. از نظر هويت قومي من بیش از هرچیز خودم را متعلق یا ایران به معنای یک قلمرو وسیع فرهنگی می دانم. از نظر من ايران با مجموعه ای از اقوام آذري، كرد، لر, فارس، عرب، بلوچ و . . . دارای یک هویت تاریخی مشترک است که تنها می توان از آن تعبیر ریشه مشترک فرهنگی کرد. اما در عین حال این اشتراک هرگز مانع از دیدن تنوع زیبای درون فرهنگی موجود در ایران، از گویش ها و رسوم و شعر و هنر گرفته تا دینداری و معنویت گرایی، نیست و نمی تواند باشد. در مورد سرنوشت فرهنگی خود گفتنی است که هرچند متولد و بزرگ شده تهران هستم اما مادرم كرد مي باشد و آبا و اجداد پدری ام از بختياري هاي ساكن زرد كوه بوده اند كه در دوران شاه اسماعيل به ناحيه بين تاكستان و همدان كوچانده شدند و در طی قرون زبان تاتی اشان به زبان ترکی تبدیل شد. از این جهت میشود گفت که ترکیبی غنی از آنچه ایران را ایران کرده است را در خود دارم.

از نظر اقتصادي شايد بشود گفت كه از طبقه متوسط پايين، یا طبقه کارگر، مي باشم، چه پدرم استوار ارتش بود و بعد از بازنشستگي راننده تاكسي شد. مادرم كه 9 فرزند را به دنيا آورد، كار بس مشقت بارِ بزرگ كردن كودكانش را در شرايط سخت اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي به گردن گرفت. به زباني ديگر، کار مادرم حماسه ايست سخت و خاموش.

از نظر سياسي- عقيدتي هميشه در رابطه جريان استقلال – آزادي، دموكراتيك و ملي فكر و عمل كرده ام. و در اين رابطه بود كه اول تحت تاثير شريعتي اسلام را دين نفی زور و بعد تحت تاثير ابوالحسن بني صدر اسلام را ضد استبداد و روشي براي آزاد و رشد كردن آموختم.

به خاطر فعاليت هاي سياسي، بعد از از دست دادن کودتای شصت بر ضد اولین رئیس جمهور از مدرسه ای که در آن تدریس میکردم اخراج و به کارگری در حوالی خیابان قزوین پرداختم و نهایتا در سال 1363 مجبور به ترك وطنم شدم. از آن زمان تا حال در انگليس به زندگي و مبارزه براي دموكراسي در ايران مشغول مي باشم. ادامه تحصيل را موثرترين روش براي مبارزه يافتم چه ضعف آگاهی های سياسي- اجتماعي و فرهنگي را يكي از اصلي ترين علل استمرار استبداد در وطن مي دانستم/ مي دانم. در اين رابطه بود كه تز دكترايم تحقيقي شد در رابطه با جامعه شناسي انقلاب 1357. تمركز اصلي تحقيق بر 30 ماه اول انقلاب مي باشد، يعني زماني كه جهت يابي انقلاب مشخص شد. شايد بسياري از نسل جوان ندانند كه انديشه راهنما و اهداف انقلاب 57 بر اصول و موازين دموكراتيك بود. اسلامي نيز كه در آن زمان از طرف آقاي خميني در پاريس معرفي شده بود، اسلامي دموكراتيك و مبني بر اصول حقوق بشري بود. بنابراين در 10 سالي كه به تحقيق در مورد انقلاب پرداختم، اين سوال را مد نظر قرار دادم كه چگونه انقلابي كه انديشه راهنمایش و اهدافش دموكراتيك مي باشد، توانست به يكي از خشن ترين انواع نظام های توتاليتر منجر شود؟ امیدوارم كه هر چه زود تر رساله را به فارسي ترجمه شود و در اختيار نسل جوان قرار گیرد.

من هم اکنون در دانشگاه کینگستون لندن درس اندیشه های سیاسی انتقادی تدریس می کنم.

2. در مقطع انقلاب بهمن و در حالي كه ايران يكپارچه عليه رژيم شاهنشاهي به پا خواسته بود ، به طور مشخص نقش جنبش كردستان را چگونه ديديد؟

انقلاب 57 كه به قول ميشل فوكو، فيلسوف معروف فرانسوي، مردمي ترين انقلاب قرن بيستم بود، دو مشخصه بارز داشت:

1. خودجوشي حركت، بدين معني كه هيچ سازمان و گروهي نمی تواند مدعی شود حركت آن را منحصراً رهبري كرده است.

2.غير خشن بودن روش هاي انقلابي بدين معني كه انقلابيون عمدتاً از طریق روشهای غیر خشن، مبارزه را پیش بردند. به نظر می ر سد مدل انقلاب های مخملی که در دهه 80 و نود در غرب مورد توجه نظریه پردازان امور سیاسی قرار گرفت تا حد زیادی تحت تاثیر واقعیات انقلاب 57 ایران بوده است.

در همین جا باید یادآور شد آقاي خميني در آغاز حركت، رهبري انقلاب را بر عهده نداشت، بلكه ايشان بعدها سخنگوي انقلابي شد كه بدون اطلاع ايشان شروع شده بود. او تا بسته شدن بازار باور نمي كرد كه انقلاب در حال واقع شدن است. اين سبب شد كه انقلاب، روش هايش و اهدافش تمامي مرزهاي طبقاتي و قومي را در نوردد و چون موجي تمامي ايران را در بر گيرد. در اين رابطه است که حركت هاي انقلابي در كردستان، در هماهنگي با ديگر مناطق ايران قابل فهم مي شود. تا اينجا گروه هاي سياسي همراه مردم كرد بودند و نقشي در رهبريت حركت نداشتند.

3. شما به عنوان يك فعال سياسي ايراني و به مثابه يك ناظر ، احزاب موجود در کردستان ایران را چگونه می بینید و آیا اثر گذاری آنها بر مبارزات سیاسی در سه دهه اخیر را مثبت ارزیابی می کنید؟

بر اساس این پیش نگاه که فهم و تحلیل هر انقلاب بزرگی مانند انقلاب 57 نیازمند این است که در طول زمان و به گونه ای مستمر مورد کاوشهای نظری قرار گیرد، من همانگونه كه اول ذكر كردم، در رساله دكتراي بر آن بودم ديناميسم و نیز عوامل شكست مقطعي هدف دموكراتيك انقلاب را بررسي كنم. در تحقيقاتم، به تجزيه و تحليل عوامل متفاوتي پرداختم. يكي از آن عوامل اصلي كه به بحث ما مربوط مي شود، آثار حركت هاي مسلحانه حزب دموكرات و كومله در فرايند انقلاب مي باشد. متاسفانه اين سازمان ها هنوز به انتقادي ساختاري از خود نپرداخته اند بلکه همچنان خود را در نقش قربانیان خشونت معرفی می کنند بدون این که بازاندیشی کنند آیا هرگز خود در آغاز این روند انحطاطی و خشونت بار نقشی نداشته اند؟

در این تحقيق من نشان داده ام كه در درون رهبريت انقلاب دو جبهه استبدادي و دموكراتيك شكل گرفته بود. از يك طرف حرب جمهوري اسلامي، مجاهدين انقلاب اسلامي و از طرف ديگر نهضت آزادي و جريان بني صدر. جبهه استبداد چون از حمايت مردمي ضعيف برخوردار بود، در يك جريان دموكراتيك جز به صورت اقليتي ضعيف نمي توانست ابراز وجود كند. ضعف بسيار شديد انها در رابطه با حمايت مردم را در اولين انتخابات رياست جمهوري ديديم، كه كانديدشان آقاي حسن حبيبي بيش از 4% راي نياورد، در حالي كه بني صدر با وجود تبليغات بسيار شديد بر عليه او بيش از 76% آراء را به خود اختصاص داد. در همان تحقيق نشان داده ام كه اين بحث كه انتخاب بني صدر به خاطر حمايت خميني بود نظر غلطي است كه بعد از كودتای سال 60 عليه ايشان مطرح شد.

بنابراین تنها روشی که برای جبهه استبداد و برای به تصرف در آوردن دولت و حکومت بود، به کار گرفتن روش های خشن می بود. ولی به کار بردن خشونت ، به مشروعیت (حتی ظاهری) احتیاج دارد ولی چون انقلاب در کل با روش های غیر خشن پیروز شده بود، جبهه خشونت از دارا بودن چنین مشروعیتی محروم بود. در این رابطه است که نقش بسیار منفی بعضی از گروه هایی که از همان روز نخست بر علیه انقلاب اسلحه بدست گرفتند، در بکار بردن خشونت برای رسیدن به هدف های سیاسی واضح می شود. این گروهها هنوز در گفتمان انقلابی از نوع چگوارا و جنگ پارتیزانی می اندیشند و عمل می کنند. آنها در آنالوگی مقایسه ای که با انقلاب روسیه انجام داده بودند، به این نظر رسیده بودند که بازرگان کرنسکی انقلاب ایران است و آنها با ایجاد جنگ مسلحانه به دنبال این بودند که به انقلاب اکتبر خود برسند و خود را در نقش بلشویک و لنین می دیدند.

اثر بسیار تخریبی حمله به ژاندارمری سنندج و بعد به پادگان سنندج را در فروردین 58 در این رابطه باید تحلیل کرد. متاسفانه این گروهها از ابراز حقیقت طفره می روند و حمله به پادگان سنندج را عمل دفاعی جلوه می دهند. در حالیکه بعد از انقلاب پادگانها و نیروی زمینی تقریبا خالی شده بودند و تحقیقات من نشان می دهد که در پادگان سننندج تنها یک گروهان وجود داشت که مقاومت را در چند روز اول سازمان داد تا از کرمانشاه نیرو دریافت شد.

حمله به پادگان نظامی در زمانی که ملت ایران هنوز سرمست از پیروزی انقلاب بودند و هم عید نوروز باستانی را پشت سر می گذاشتند، ضربه روانی بسیار سختی به وجدان عمومی ایرانیان وارد کرد. این حمله و ادامه جنگ مسلحانه و کشتار پاوه روانشناسی صلح جویانه را در ملت نسبت به گروههای مسلح تغییر داد و برخورد مسلحانه با آنها تا حدی مشروعیت اجتماعی پیدا کرد. این تغییر روانشناسی همان تحولی بود که جناح استبداد در ایران به آن احتیاج داشت. آغاز حمله مسلحانه به این سازمانها همان آثاری را داشت که تصرف سفارت آمریکا در افکار عمومی آمریکائیان ایجاد کرد و به موجب آن ریگان را به ریاست جمهوری رساند. و در ایران نیز تحت عنوان انقلاب دوم، خشونت گرایان را به قدرت رساند.

تا پیش از کودتای 1360 و کامل شدن جریان حکومت استبداد، هنوز امکان توقف جنگ و خشونت وجود داشت، سفر آیه الله طالقانی ، بنی صدر، مهندس سحابی و داریوش فروهر در همین راستا بود. که نتیجه آن اولین و تنها انتخابات انجمن شهر در سنندج بود. ولی چون از 12 نفر اعضای این انجمن تنها 4 تن از آنها وابسته به گروهها و بقیه نیروهای مستقل را تشکیل می دادند (که این خود دلیلی بر تفاوت آراء و گرایش گروههای مسلح با خواست عمومی مردم بود) ، افراد کومله در برخورد با این انجمن روش ارعاب را در پیش گرفت. انها با انداختن نارنجک در خانه بعضی از اعضای شورای شهر ، بقیه را وادار به استعفا نمودند. و در نتیجه جریان دموکراسی نوپا را در نطفه خفه کردند.

این سازمانها به خاطر ماهیت فعالیت مسلحانه و بی اعتنایی به اهمیت استقلال در کار سیاسی ، احتیاج به حمایت دول خارجی و از جمله دولت صدام حسین داشتند. که آثار این نوع رابطه را در جنگ دوم سنندج مشاهده کردیم. این جنگ نیز در زمانی شروع شد که یک ستون از ارتش برای استقرار در مرزها پادگان را ترک گفتند و متعاقب آن گروههای مسلح با سوء استفاده از دانش آموزان جلوی این ستون را سد نموده و شایعه کردند که ستون ارتش قصد حمله به شهر را دارد (توضیح اینکه یک پادگان نیمه جان و با سابقه به غارت بردن اداوات جنگی آنها، اساسا نمی توانست با انگیزه تهاجم پادگان را ترک کند) و بعد با وجود آنکه ستون ارتش تغییر جهت داد، به رغم موافقت طرفین، به ستون ارتش حمله شد. بعد از شکست حمله (هم به باشگاه افسران و هم به پادگان) ارتش به مدارکی دست یافت که این گروهها از قبل اسلحه موجود در پادگان را بین خود تقسیم کرده بودند.

در این زمان که جنگ مسلحانه در حال وقوع بود بیشتر نیروی ارتش به هم ریخته بود (که حزب جمهوری اسلامی قصد انحلالش را داشت) و آنها را در کردستان زمین گیر کرد و صدام را مطمئن کرد که می تواند کار ایران را طی یک هفته تمام کند. این سخن را صدام به عرفات گفته بود و حدود 1000خبرنگار نیز به بصره دعوت کرده بود تا از آنجا به اهواز ببرد.

ولی در اینجا باید این نکته را یادآور شد که در اواسط ریاست جمهوری بنی صدر، حزب دموکرات و کومله به این نتیجه رسیدند که جنگ مسلحانه کاربردی ندارد. آنها با بنی صدر تماس گرفتند و گفتند که با شرط عفو عمومی حاضرند اسلحه های خود را بر زمین بگذارند. بنی صدر مراتب را به آقای خمینی انتقال دادند و پیشنهاد دادند که پیشنهاد آنها پذیرفته شود (نامه موجود است) ولی آقای خمینی که بر حسب عادت که مایل بود مسائل را از طریق بحران حل کند، به بنی صدر گفت «حال پیشنهاد را بپذیرید ببینیم چه می شود». اما بنی صدر از مضمون نامه چنین استنباط کرد که خمینی قصد قتل عام آنها را بعد از خلع سلاح، در سر داشت. و لذا بنی صدر چون این عمل را خلاف اخلاق می دانست بلافاصله با قاسملو خبر داد که اسلحه ها را بر زمین نگذارید. این پیام بنی صدر بعد از ترور قاسملو در یک جلسه سخنرانی در برلین مجددا از سوی بنی صدر مطرح شد و در این میان نوری دهکردی در میان حاضرین از جا بلند شد و گفت که از متن مکاتبات خبر ندارد، اما قاسملو گفته بود که بنی صدر گفته است که اسلحه های خود را زمین نگذارید). واضح و روشن تر از این سند، کتاب اولین رئیس جمهور است (که مجموعه مصاحبه ها با کاندیداهای نخستین ریاست جمهوری است) که به وسیله خود رژیم جمهوری اسلامی منتشر شد و طی آن بنی صدر در یک مصاحبه طولانی به آشکار خلع سلاح گروهها را بدون هیچ تضمینی و بدون شرایط آزادی و امکان استفاده از محیط آزاد برای همه، به شدت رد می کند.

حاصل آنکه شروع و تحمیل جنگ مسلحانه یکی از عواملی بود که جبهه استبداد و توتالیتر آن را ابزار بستن مدار آزادی و تسلط بر نهادهای قدرت در کشور نمود. حال اگر این نتیجه گیری را در کنار سندی که اولین رئیس جمهور در نخستین سالگرد پیروزی انقلاب در 22 بهمن ماه 1359 در میدان آزادی بگذاریم، به روشنی به واقعیت پی می بریم. در آن سخنرانی بنی صدر اعلام کرد که ، ای مردم من به سندی دست یافته ام که طی آن یک مورخ آمریکایی پیشنهاد داده است که چگونه یک انقلاب را می توان در نهادهای پیش از انقلاب جذب کرد. او پیشنهاد داده است که برای این منظور، از یک سو باید آن دسته از نیروهای سیاسی که برخورد مسلحانه می کنند، تقویت کرد و از سوی دیگر آن دسته از نیروهایی که در درون رژیم انقلابی مایل اند تا پاسخ مسلحانه بدهند تقویت کرد و در نتیجه برخورد این دو جریان، حکومت را به سمت دیکتاتوری و جذب در نهادهای پیش از انقلاب هدایت می کند (نقل به مضمون).

4. از آنجا كه كردستان در كنار ديگر مناطق ايران مورد سركوب رژيم قرار داشته ، اما همواره نوعي از اجحاف بر مردم كرد روا داشته شده كه بارها از سوي احزاب سياسي كرد مورد اشاره بوده است (تداوم اعدام هاي سياسي و ...) دليل اعمال چنين فشارهاي مضاعفي را در چه مي بينيد؟

این را اصلا نباید فراموش کنید که این رژیمی که بسیاری از گروههای کرد از آن به عنوان رژیم شیعه نام می برند، بیشترین سرکوب و خشونت را بر علیه همین مردم شیعه به عمل آورده است. یکی از دلایل آن این می باشد که شیعه مورد ادعای حاکمیت در میان دیگر شیعیان، در اقلیت کامل قرار دارد. ولی این درست است که کردستان به قولی از اجحاف مضاعف رنج می برد و این اجحاف همان به رسمیت نشناختن خصوصیت قومی مردم کرد است. برای مثال زبان کردی در مدارس تدریس نمی شود. و این درست است که کشورها به یک زبان ملی احتیاج دارند (شاید تنها استثناء کشور سوئیس است که آنها هم مشکل زبان مشترک نداشتن شدیدا احساس می شود و چند سالی در سطح دولت سعی شد که از زبان انگلیسی استفاده کنند ولی مشکل هنوز حل نشده است) تا بتوانند با یکدیگر ارتباط برقرار کنند و از امکانات تحصیلی /کاری برخوردار شوند. ولی این اصلا نباید به قیمت بی توجهی به زبان دیگری باشد. در زمان بنی صدر قرار بر خودمختاری شده بود ولی متاسفانه این سازمانهای کرد بودند که موافقت را بهم زدند. چند سال پیش جلال طالبانی در پاریس با بنی صدر ملاقات کرد و در آن اعلام کرد که تنها زمانی که کردها امکان واقعی خودمختاری را پیدا کرده بودند در زمان ریاست جمهوری بنی صدر بود. هنوز این سازمانها توضیح نداده اند که چرا این فرصت طلایی را از دست دادند.

حال با این پیش در آمد پاسخ سوال روشن می شود. قدرت سازمان یافته (دولت) وجود نارضایتی های اقتصادی /سیاسی/قومی و فرهنگی را تهدید ی بر ضد خود می داند. این قدرت اگر سعی کند که این تبعیض ها را به طور واقعی از میان بردارد این به معنی انحلال خود به عنوان قدرت حاکم خواهد بود. و بنابراین سعی در سرکوب می کند و ریشه سرکوب را در طبیعت خود قدرت باید دید.

این را هم باید گفت که بر خلاف ترکیه و عراق ، ایران از نظر فرهنگی، نه تنها هیچ مشکلی با سازماندهی و تنوع های فرهنگی و اقوام ندارد که اصلا ایران فرآیند این چند فرهنگی است. یعنی چیزی به معنی ایرانی خالص و بیرون از اقوام اساسا وجود ندارد. عنصر ایرانیت یک خصیصه جمعی است که محصول کنش های متقابل اقوام و فرهنگ های مختلف است. به ویژه آنکه از نظر تاریخی و فرهنگی کردها یکی از 7 قومی بودند که در اتحادیه های قومی با دیگر اقوام وارد شدند تا در مقابل تجاوزات آشوری ها ایستادگی کردند. از آن زمان هویت ملی ایران آغاز شد (هویت فرهنگی آن دیرگاهی بود که به وجود آمده بود) . بنابراین کردها از پایه گذاران اولیه ایران می باشند. رژیم استبدادی فعلی سعی می کند که مشکلات کردستان را نه از دید آزادی و حقوق ملی، بلکه به روش تضادافکنی حل کند. بر اساس این روش است که رژیم مدام می کوشد حرکتهای کردها، حتی اگر کاملاً صلح آمیز باشد، جنبش های تجزیه طلبانه بخواند. به سخنی دیگر، رژیم ادامه حیات خود را در وجود این ترس در میان ایرانیها می داند . حال این بر عهده کردستان است که ببیند که ایا حرکتهای اقلیتی از کردها که نظر بر تجزیه ایران و همکاری با آمریکا دارند آب ریختن به آسیاب رژیم و تصدیق ادعای آنها (در وابستگی و تجزیه طلبی گروههای کرد ) در ایران است یا نیست؟

5. یکی از نگرانی های در پیش رو موضوع برخورد های احتمالی میان کُرد و آذری در ایران آینده است. شما به عنوان یکی از فعالان سياسي در این مورد چه دیدگاهی دارید و آینده را چگونه می بینید؟ به اعتقاد شما براي ممانعت از بروز چنين احتمالي راهكار صحيح از نظر شما چيست؟

اگر مردم کرد و آذری ابتکار عمل را از دست دهند و اختیار را به دست سازمانهایی بدهند که با محافظه کارهای جدید در آمریکا رابطه تنگاتنگی دارند، سازمانهایی که برای استقلال و روش هایی که نقض استقلال در آن نباشد پشیزی ارزش قائل نیستند، در این صورت خطر بسیار بسیار جدی است. نمونه عراق پیش چشمان ما است. آیا از فاجعه ای که عراق در آن گرفتار شده است درس خواهند گرفت؟ حتی نمونه کردستان عراق که از ضریب امنیتی و سرمایه گذاری بالایی برخوردار است، اصلا نمونه خوبی نیست. بدین لحاظ که دموکراسی در کردستان وجود ندارد. بسیار کم می دانند که در درجه اول کردستان به دو منطقه زیر نفوذ بارزانی و طالبانی قرار گرفته و بعد در هر منطقه و محلی یک گروه و رئیس قبیله کاملا قدرت را بدست گرفته اند و کسی جرات انتقاد از وضع ایجاد شده را ندارد. شما که در آن سرزمین قرار دارید می توانید شهادت دهید که آیا این گزارش صحت دارد و یا خیر؟ البته مشروط براینکه در میان گروههای قدرتمدار و حاکم طرفی نداشته باشید و بتوانید از روی استقلال قضاوت کنید. برابر با این گزارشها آینده اصلا روشن نیست. خصوصا که نفت کرکوک مایه ای شده که جنگ سخت و طولانی را بین سنی های عرب و کردستان ایجاد خواهد کرد. در آن طرف نیز که ترکیه نیز آماده ایستاده و به دنبال ایجاد شرایطی است که نفت کرکوک را در اختیار بگیرد. آمریکا نیز چند سالی بیش در عراق نمی تواند بماند و بعد فضای عمل برای ترکیه بسیار آماده تر خواهد شد.

حال چاره چیست؟ چاره جز این نیست که این را بپذیریم و متوجه شویم که در چهارچوب روش های موجود، هیچ راه حلی منطقی برای مشکلات وجود ندارد. آنهایی که با شما سخن از ملت ستمگر فارس می زنند و مشکل را در حذف این عمل می دانند به شما دروغ می گویند، به این دلیل که در ایران تنها یک ملت وجود دارد و آن ایران با خاصه ها و ویژگیهای ایرانیت است. و هیچ قومی از فارس تا دیگران نمی توانند مدعی شوند که به تمام و کمال این خاصه ها را نمایندگی می کنند.

یک ملت، حداقل در بعد سیاسی – اجتماعی، نیروهای مسلح خود، قوای سه گانه ، اقتصاد مستقل خود و مرزهای مشخص لازم دارد. آیا چنین چیزی در رابطه با این به اصطلاح ملت ستمگر فارس وجود دارد؟ آیا در تمامی ایران اقوام مختلف در هم تنیده نشده اند؟ حتی در این نظام بس فاسد، مگر شخص خامنه ای آذری نیست؟ مجلس قلابی اش ترکیبی از قومیت های متفاوت نیست؟ مگر رئیس قوه قضائیه عرب نیست؟ و نیز ارتش که در تمامی سطوح از تمامی مناطق ایران در آن حضور دارند؟ این گروهها این را نمی گویند که این تبعیضات نه به خاطر قومیت بلکه در رابطه با موقعیت هایی است که در درون ان نظام مافیایی و در رابطه قدرت ایجاد شده است. مگر اکثر اصلاح طلب ها شیعه نیستند؟ به چه علت بیشترشان به بیرون ریخته شدند؟ ایا معیار این رژیم که چیزی نیست جز مافیای مالی – نظامی، کارش تبدیل ملت به خودی و غیر خودی نیست؟ آیا در این تقسیم بندی عامل فارس بودن و نبودن را در نظر می گیرد؟ اصلا این رژیم هیچ عرق میهنی و ناسیونالیستی دارد؟ و این نه فقط این رژیم بلکه سایر رژیم ها که دارای بیان قدرت هستند، ملت و هویت نزد آنان چیزی نیست جز آنچه و هر کس که به توسعه و تکاثر قدرت مرکزی کمک می رساند. مگر چند ماه بعد از حمله عراق رهبراین حزب جمهوری اسلامی نگفتند که اگر نصف ایران برود بهتر است که بنی صدر در این جنگ پیروز شود. مگر آقای خمینی به صراحت ملیت گرایی را ضد اسلامی ندانست؟

حال بهتر می شود پاسخ سوال شما را در رابطه با راه حل ها مطرح کرد. به نظر من چاره در این می باشد که این را متوجه شویم که مشکلات منطقه ای قسمتی از مشکلات تنگاتنگ در تمامی ایران می باشد. بنابراین راه حل جز این نیست که استقرار آزادیها و دموکراسی و سازگارکردن همه جنبه های حقوق با اصول راهنمای آزادی، در کشور تحقق پیدا کند و همچنین مشکلات ناشی از سرکوب های قومی، بر اساس 3 تا اصل که هر سه در یک مجموعه کار می کنند قابل حل اند:

6-1. حق اختلاف : بدین معنی که می پذیریم در ایران قومیت های مختلفی وجود دارند که هر یک هویت خاص خود را دارا میباشد و این یک «حق» است با تمام لوازم حقوقی آن. این هویت باید در تصدیق حقوق هر قوم به رسمیت شناخته شود و هر گونه تبعیض بر این اساس از بین برود .

6-2. حق اشتراک: بدین معنی که تک تک ایرانیان «حق» دارند در یک هویت مشترک تاریخی که می توان اسم آن را ایرانیت نام نهاد اشتراک جویند. شعار ایران برای همه ایرانیان هرچند از سوی گروه های موسوم به اصلاح طلب درون رژیم مطرح شده است اما در درون خودش دارای مضمونی عالی است و حاکی از توجه به همین حق اشتراک است.

6-3. حق صلح: بر اساس این اصول روش های دموکراتیک برای حل و فصل بکار گرفته خواهد شد و روش های خشونت امیز به طور کلی طرد خواهد شد. و بر اساس این اصول فرصت سوء استفاده از مسئله قومیت و

وسیله کردن حقوق اقوام ، از گروههای قدرتمدار گرفته خواهد شد.

6. روابط اپوزیسیون کُرد با دیگر نهادهای اپوزیسیون را چگونه دسته بندی می کنید و لطفاً با ارائه تصوير خود از اين قضيه، بفرماييد براي توسعه چنين ارتباطاتي چه بايد كرد؟

پاسخ این سوال در سوالات قبلی به طور کلی داده شد. البته این کار قبلا انجام گرفته شده است که شاید لازم باشد خلاصه ای از آن را یادآوری کنم:

بعد از کودتای 1360 بر ضد بنی صدر و مهاجرت ایشان به پاریس، شورای ملی مقاومت پایه گذاری شد. در این شورا که بر بیان دموکراتیک پا گرفته بود، خود مختاری در تمامی نقاط ایران به عنوان یک اصل پذیرفته شده بود. در همین رابطه بود که حزب دموکرات کردستان به رهبری قاسملو به عضویت شورا در آمد. اعضای شورا موظف یودند که در تمامی حرکت ها و موضع گیری های سیاسیشان سه اصل را رعایت کنند.

یکم) آزادی، بدین معنی که هیچگاه از روش های دموکراتیک دوری نجویند.

دوم) استقلال، به این معنی که با هیچ دولت خارجی وارد معامله و دادو ستد نشوند.

سوم) عدم هژمونی، به این معنا که هیچ گروهی درون شورا حق ندارد که رابطه به قصد سلطه با دیگران بر قرار کند.

معتقدم که اگر مجاهدین اصل استقلال را با رفتن به عراق زیر پا نگذاشته بودند، شورا نه تنها از هم نمی پاشید، بلکه روز به روز بر اهمیتش در آزادی ایران افزوده می شد. و این شورا به خوبی می توانست نقش بسیج عمومی را در شرایط کنونی بر عهده بگیرد.

در هر حال این نشان می دهد که سابقه رابطه و اتحاد پویا میان گروههای سیاسی وجود دارد. در حال حاضر نیز چنین همکاریهایی می تواند بر همین اصول سه گانه فوق پا بگیرد. توجه داشته باشید که حذف هر یک از این سه اصل تجربه زنده ای پیشاروی ما می نهد که هیچگونه ائتلاف و همگرایی که دارای مبنای واقعی و دموکاتیک باشد، شکل نخواهد گرفت. به عنوان مثال اگر یک گروه از جمع گروهها کوشش داشته باشد، تا با دولت های خارجی وارد عمل شود، در این صورت چون دولت های خارجی دارای معیارهای خاصی برای همگرایی با گروهها هستند، ممکن است با هر گروهی نتوانند همگرایی درست داشته باشند، در این صورت آیا یک نوع رقابت تخریبی میان گروههای متحد و مؤتلف برای نزدیک شدن با دولت های خارجی به وجود نمی آید؟ آیا اصل هژمونی و برتری جویی سبب نخواهد شد که هر گروه با گروههای دیگر به گونه ای در رقابت قرار گیرد و اسباب بزرگی و برتری را به گونه ای به انحصار خود در آورد که بتواند در رابطه سلطه دست بالا را داشته باشد؟ آیا چنین مبنایی پیشاپیش محکوم به زوال هر نوع اتحادی نخواهد شد؟

7. همانگونه كه هويداست يكي از مهمترين چالش هاي اپوزيسيون ايراني تشتت و عدم همبستگي ميان اين نيروهاست. از ديد شما سیاست درست جنبش کردستان برای عبور از بحران و دست یافتن به اتحادی فراگیر میان اپوزیسیون ایرانی به منظور استقرار دمکراسی در ایران در چه می تواند باشد؟

علت اصلی تشتت و عدم همبستگی میان اپوزیسیون و آلترناتیو این است که بیشتر این گروهها هدفشان از فعالیت سیاسی دستیابی به قدرت است. و در این رابطه استفاده های ابزاری از هواداران خود می کنند و چون قدرت بنا بر ماهیت خود بر تبعیض استوار است و تقسیم مردم به خودی و غیر خودی قرار دارد، نمی تواند همبستگی واقعی میان گروهها به وجود بیاورد. نمونه آن را در دعوای بین شویوینیست های آذری و کرد در آمریکا می بینید. که هنوز هیچ نشده بر سر منطقه تحت کنترل خود و اینکه کجا کرد است و کجا آذری، دعوایشان شده است. نظر من این است که یا این گروهها روش قدرت را ترک بگویند و یا اینکه مردم آنها را تنها بگذارند. آنها باید به خود و توانایی های خود باور کنند و ابتکار فعالیت را بدست بگیرند. باید ناتوانایی های خود را نیز از مطالعه بگذرانند. یکی از این ناتوانایی ها این است که در فرهنگ قیم سالار و استبدادی تربیت شده ایم. باید با درک حقوق و آزادی های خود در برابری، ناتوانایی ها را به توانایی بدل کنند. این کار کاری است سخت، اما ممکن. در این رابطه می باشد که وظیفه پیدا می کنند که سعی در یافتن رهبریتی دموکراتیک داشته باشند. و این راهی است که در شکستن سانسور و خود سانسوری ایجاد می شود. تا اگر چنین رهبریتی وجود دارد، با آنها رابطه دموکراتیک برقرار کرده و از تجربه آنها استفاده کند. در این جستجوی رهبری خود را محدود به رهبران قومی خود نکنند. یک کرد می تواند رهبری جمع فارس و یک فارس و یایک آذری می تواند رهبری جمع اقوام دیگر را در ویژگی های مشترک ایرانیت بر عهده بگیرد. آنها باید فراتر از مسائل قومی به مسائل ملی بیاندیشند و مطمئن باشند که حل مسائل قومی در گروه حل مسائل ملی است. کوتاه سخن اینکه مردم وقتی خود فعال شوند و هدف را آزادی قرار دهند و این را بپذیرند که رسیدن به هدف آزادی تنها روش هایی آزاد منشانه را طلب می کند، به سخن دیگر هدف تنها وسیله را توجیه نمی کند، بلکه هدف در وسیله بیان می شود (وقتی روش قدرت مدارانه شد هدف نیز جز قدرت نخواهد بود). بنابراین راه حل خود فعال شدن است و آزادی را در عقیده و عمل تمرین کردن است. تجربه شرکت در انقلاب 57 به من می گوید که نتیجه چنین حرکتی شگفت آور خواهد بود.

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.