شاید بنده حقیر از اولین اشخاصی بودم که از ماه ها قبل (مهر ماه ۱۳۹۱) انتخابات ریاست جمهوری اخیر در مقالهها و مصاحبههایم اشاره کردم که «عالیجناب سرخ پوش (که حالا او را سبز پوش کردهاند)» با «رمز انتخابات آزاد» در حال بیمه کردن حکومت است. در آن زمان کسی باور نداشت هاشمی رفسنجانی و اصلاحطلبان بتوانند دوباره بر سر کار آمده و بخشی از قدرت را قبضه کنند.
در این مقاله همچون گذشته، پازلها را کنار هم قرار میدهم تا شاید بتوانیم یک قدم از تاریخ جلو بزنیم؛ همچون شطرنج بازان حرفهای بتوانیم چند حرکت آینده را حریف را بخوانیم، و نه تنها برای هر حرکت او راه حلی داشته باشیم، بلکه ما هم با توجه به مهرههای خود حرکاتی را تدارک ببینم و بتوانیم حریف را کیش و مات کنیم. یادمان نرود شطرنج حرفهای بازی کنیم نه در سطح محلهها و روستاها!
عبور از خمینیزیم
امروز بر خلاف تصور خیلیها میبینیم که «باند رفسنجانی» و «تیم گرین کارتی حسن روحانی» با لبخندهای فریب کارانه خود به قدرت رسیده و دولت را از آن خود کردهاند و حتی بسیاری از تابوهای رژیم را شکستهاند.
در مهر ماه ۱۳۹۲ بود که حسن روحانی با اوباما تلفنی صحبت کرد و برای اولین بار در تاریخ روی کار آمدن جمهوری اسلامی دو رییس جمهور با هم گفتگو کردند. این حرکت او به نوعی شکستن تابوی مذاکره با آمریکا بود. حکومتی که صبح تا شب در مدارس، تظاهراتها و مراسم نماز جمعه اش «مرگ بر امریکا» شعار اصلی محسوب میشود، حالا چگونه می خواهد پاسخ گوی مردم باشد؟
اما مساله به اینجا ختم نشد، بلکه در جریان مذاکرات هستهای (پاییز ۹۳) در وین، جواد ظریف و جان کری با همدیگر در یک اتاق بر سر مسئله اتمی بحث و گفتگو کردند و این اتفاق نیز برای اولین بار در تاریخ ۳۶ ساله ننگین جمهوری اسلامی، اتفاق افتاد. حال با توجه به نظریات بینانگذار انقلاب یعنی «خمینی» که امریکا را شیطان بزرگ نامیده بود، این دیدار و گفتگو با امریکا را در حقیقت می توان «عبور از خمینیزم» قلمداد کرد.
هاشمی و عبور از ولایت فقیه؟!
باند هاشمی رفسنجانی که قدرت بسیار در خارج کشور دارد و بسیاری از رسانهها و دکان های سیاسی که در بیرون مرز مشاهده میکنید که ظاهری برانداز و مخالف حکومت دارند خود را برای انتخابات بعدی مجلس آماده میسازند و سپس بتوانند دوباره «تیم گرین کارتی روباه بنفش» را سر کار نگه دارند(در مستند «جااندازی گام به گام» این سناریو را نشان داده ایم) و پس از آن اگر شده از ولایت فقیه هم عبور یا آن را شورایی نمایند.
در یکی-دو ماه گذشته در رسانه های خارج کشور «جا اندازان اطلاح طلب» و به نوعی «دولت در سایه» که وظیفه ساختن اپوزیسیونی بیخطر و کمرنگ کردن اپوزیسیون برانداز را به عهده دارند، بسیار نمایانتر از گذشته پا به عرضه سیاسی نهادند.
در میان شگفتی ویدیویی در اینترنت بیرون آمد،که «امیر حسین جهانشاهی» میگوید می خواهد به ایران بازگردد، مواضعش در مورد براندازی اشتباه بوده و به نوعی براندازان را «خیانتکار» مینامد و راه حل را در آشتی ملی و بازگشت ایرانیان برون مرز به داخل کشور برای کمک کردن به این دولت معرفی میکند.
از سوی دیگر مسعود بهنود در مصاحبهای می گوید که روشنفکر ایرانی باید «شیعه باشد». دیگران هم در همین رسانهها از داخل و خارج کشور در قالب ناراضیان سیاسی و مخالفین، حسن روحانی را مردی که راه صد ساله دموکراسی را برای ایران میخواهد هموار سازد معرفی می کنند. در دیگر رسانه پربیننده لندن نشین نیز(که عده ای آن را سلطنت طلب میدانند)همان خط «میان روی» در دستور کار است و نظاره میکنیم که خانم «روزنامهنگار مستقلِ یواشکی» به امام جمعه تهران و امثالهم زنگ می زند تا دوباره افکار پلید و قرون وسطایی خویش را به خورد مردم بدهند. ملتی که از اظهارات آخوندها و صدا و سیما فراری شده و ماهواره خریدند تا این قیافه ها و افکار پوسیده شان را نشنوند، حالا باید در تلویزیون های ماهوارهای هم همانها را مشاهده کنند. روزنامهنگار معروف و مدیر یکی دیگه از تلویزیون های لندنی، از قافله عقب نمانده و همانگونه که مردم را تشویق به رای دادن نمود حالا هم از دولت(اعدام و اسید) دفاع می کند. خلاصه اینکه در اکثر رسانههای پربیننده «مردم»، با چنان بمباران تبلیغاتی رو به رو هستند که گویی تنها راه «رهایی از مشکلات اقتصادی، آشتی با دنیا و رسیدن به آزادی و دموکراسی» از دولت گرین کارتی خندان و امیرکبیر زمان(هاشمی رفسنجانی) عبور میکند.
این در حالی است که علی مطهری(نماینده مجلس) تلاش میکند در حین اینکه موسوی و کروبی را از حصر بیرون بکشد، رهبری و خبرگان را هم بزند. هادی غفاری (۱۶ آذر ۹۳) با سخنرانی خود حملات تندی را نثار علی خامنهای میکند، که بله در مورد «ولی فقیه زمان» مشکل داریم، او را دروغگو مینامند، دوباره تقلب انتخابات ۸۸ را مطرح کرد و حتی تلویحا" به خامنهای می گوید: «مردشور ترکیبتو ببرند».
سید محمد خامنهای، با اشاره به حضور مکفارلین در تهران برای توافق سیاسی برای رهبری پس از «امام» به هاشمی حمله کرده و ادامه میدهد که او هنوز چشم طمع به رهبری نظام دارد و باند هاشمی از مدتها پیش با امریکای ها ارتباط داشتند.
هاشمی رفسنجانی هم این اظهارات را بی پاسخ نمیگذارد و با بیانیه رسمی پاسخی تند به او میدهد و در این بین به «علی خامنه ای و خمینی» نیز ترکشهایی وارد میشود. همچنین در سایت ایشان، در کنار چندین مطلب مختلف از اشخاص گوناگون در واکنش به این حمله، حجت الاسلام عباسی فرد، در پاسخ به حملات محمد خامنه ای، تیتر میزند «"رمز عبور" از هاشمی یا رهبری؟!» در خارج از کشور نیز پادوهای سیاسی هاشمی بی کار نمی شینند و سراسیمه دست به قلم برده و از عالیجناب سرخ پوش که حالا او را سبز پوش کردهاند، دفاع می کنند.
حسين دهقان وزير دفاع دولت، رفسنجانی، را به «بداخلاقی» متهم میکند. اتفاق جالب دیگر در همین روزها پدیدار میشود که بی ارتباط با مطالب بالا نیست.تلویزیون بی بی سی «مستند از آیت الله منتظری» پخش میکند که در این فیلم ایشان به مسائلی همچون کمک جیمی کاتر به خمینی برای پیروزی انقلاب، حمله به خمینی و یا آوری اعدام های سال ۶۷ و اتفاقا" داستان مک فارلین اشاره میکند و در اصل یکی از اهداف اصلی بی بی سی در این مستند را می توان اینگونه دید که آمریکا «شیطان بزرگ» نبود بلکه به انقلاب کمک کرد. در ایران نیز روزنامه «روزان» تیتر می زند «فقیهی متفاوت» و عکس آیتالله منتظری را به مناسبت پنجمین سالگرد او منتشر میکند. اتفاقا در این شماره روزنامه با ابراهیم یزدی، فائزه هاشمی و هاشم صباغ زاده نیز مصاحبه شده است. یک روز بعد این روزنامه توقیف میشود. در همان شماره «روزنامه روزان» نیز سخنان خاتمی با ۷۰ تشکل دانشجویی نیز منتشر شده است. خاتمی میگوید : اگر قدرت مورد نقد قرار نگیرد به دیکتاتوری و فساد میانجامد. خاتمی تلویحاً از حق مردم در «جابجایی حکومتها» بدون توسل به زور دفاع کرد.
به راستی این اتفاقات بدون هیچ برنامهریزی و به طور طبیعی رخ داده است؟ چگونه است عدهای دارند رهبری را مورد حمله قرار میدهند و در این راه مسابقه به راه انداختهاند. چطور شده که خاتمی از تغییر حکومت سخن میراند؟ چرا حالا بی بی سی این مستند را در مورد ایتالله منتظری را پخش میکند؟ این پاس کاریهای سیاسی داخل و خارج کشور، مگر میتواند بدون هماهنگی شکل گرفته باشد؟
بازی چه میتواند باشد؟
مهدی هاشمی در گفتگویی که با بیژن فرهودی گفت: «اگر من(مهدی هاشمی)بگویم جمهوری اسلامی را قبول ندارم، شما نباید باور کنید. من جزو این سیستم هستم. من و پدرم(هاشمی رفسنجانی)جمهوری اسلامی قبول داریم، فقط مشکل ما ولایت فقیه مادام العمر است که اگر دورهای شود،همین قانون اساسی ما بسیار خوب خواهد بود.» او همچنین عنوان کرد که دعواهای داخل حکومت جنگ زرگری است و خود خامنهای نیز از این به اصطلاح دعواها حمایت میکند: «همه در داخل نظام میدانند که نباید از یک سری خطوط قرمز عبور کنند ولی موسوی و کروبی از بعضی خطوط عبور کردند.»
حال طبق گفته های مهدی هاشمی که بسیار هم درست گفته بود، چه شده که عدهای از همان خطوط قرمزی که خامنهای و نظام تعیین کرده است دارند عبور میکنند؟ چگونه شده که تابو مذاکره با امریکا و در حقیقت «خمینیزیم» شکسته میشود؟ بعد ولایت فقیه را مورد هدف قرار میدهند و حالا صحبت از تغییر حکومت به میان میآید؟ تابو شکنی تا اینجا پیش میرود که در دانشگاه تهران صادق زیبا کلام و هرومیداس باوند انرژی هستهای را «حق مسلم» نمیدانند؟ مگر میشود در تهران باشید و بتوانید از خط قرمزی همچون هستهای عبور کنید؟ پروژهای که تحریم و فقر و تنگ دستی برای ملت ایران و میلیاردها دلار هزینه و انزوا را برای خود نظام به همراه داشته است؟
مسلما" همانطور که مهدی هاشمی هم گفت و خود ما نیز میدانیم، اصلاحطلبان و باند رفسنجانی به دنبال تغییر حکومت و برقراری دموکراسی سکولار در ایران نیستند. آنها میخواهند «جمهوری اسلامی رحمانی منهای ولایت فقیه» را به سر کار بیاورند، و همه این بازی ها در این راستا است. آنها با رخنه در اپوزیسیون برانداز و با ایجاد اختلاف و کمرنگ کردن آن، میخواهند دنیا را قانع کنند که بهترین گزینه و کمترین هزینه برای آشتی شما با ایران و آرام کردن منطقه، سرمایهگذاری روی اصلاحطلبان است.از سوی دیگر مدعی هستند که «میتوانیم مردم را قانع کنیم که تنها راه رسیدن شما به رفاه اقتصادی و آزادی، بدون اینکه بخواهید انقلاب کنید،هزینههای فراوان بدهید و معلوم هم نیست چه کسی به جای جمهوری اسلامی بیاید، ما اصلاح طلبان هستیم.»
ظاهرا این بار جنگ برای رسیدن به قدرت جدی شده است. باند رفورمیستها میخواهند با قدرت به صحنه بیایند و از همه پتانسلهایشان استفاده کنند. تیم خامنهای نیز بازی را خوانده است و آنها نیز ظاهرا این بار شمشیر را میخواهند از رو ببندند. در این بین سپاه هم خود را منسجم کرده و حتی برای روزهای حساس خود را آماده کودتا میکند. هفته نامه «رمز عبور» که -«دست راستیها» ادارهاش میکنند و حملات تندی به باند هاشمی دارند ولی در عمل وقتی جناح مقابل پاسخ میدهد، نتیجهاش خدشهدار شدن ولایت و خامنه ای میشود، هدفش چیست؟ به راستی نهایتا" رمز عبور از هاشمی، خامنه ای یا اصلا کل سیستم است؟
بازی جهانی و نقش ما
بازیها و پروژههای جهانی همیشه عوامل اصلی در تغییر حکومتها بودهاند و ایران نیز به دلیل موقعیت ژئو-استراتژیکی که در منطقه دارد نهتنها از این مساله مستثنا نیست بلکه متاثرتر خواهد بود. باید پرسید: چرا حالا بهای نفت به زیر ۶۰ دلار میرسد؟ چرا حالا امریکا و کوبا آشتی میکنند؟ چرا حالا دنیا یادش میافتد جمهوری اسلامی نقض حقوق بشر میکند و خواهان «لغو اعدام» در ایران می شود؟ بعد از کوبا، سوریه و سرانجام سرنوشت ایران چه خواهد شد؟ این مذاکرات به کجا میخواهد برود؟ چرا حالا نیروهای نظامی انگلیس به بحرین میآید؟ چرا حالا موسسه بین المللی نومورا اعلام میکند صدای پای انقلاب از کشور جنبشهای اجتماعی میآید و ایران در مکان چهارم از لحاظ آماده بودن شرایط برای خیزش مردمی در بین دیگر کشورهای جهان قرار دارد؟ چرا اکونومیست مینویسد «پابان انقلاب در ایران»(که البته به نوعی تندرو های حکومتی «خمینیزم» را مورد حمله قرار داده است نه کل سیستم)!؟
اما نکته اساسی اینجاست چه تاکتیکی میتواند هر دو اینها، یعنی هاشمی و خامنهای را از بازی خارج کند؟ رمز عبور از هاشمی و خامنهای و کل سیستم چیست؟ فرصت فوق العاده استثنایی است. جامعه آماده یک خیزش بزرگ است. نسل چهارم چنان پتانسیلی دارد که فقط یه تاکتیک و مدیریت درست میتواند رژیم را به زبالهدان تاریخ بیاندازد! اما چه تاکتیکی و چه کد رمزی؟
هفته آینده در مقاله بعدی با عنوان « شمارش معکوس فروپاشی دیوار در ایران»به پاسخ این سوالات خواهم پرداخت.
آرمات چاروستایی-آلمان
www.Charostaei.com
www.fb.com/Charostaei
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
افزودن دیدگاه جدید