رفتن به محتوای اصلی

فردا، در پژواک پای بیداری گرسنگان
19.12.2014 - 17:37

دامنه تهدید، زور و باجگیری آمریکا و ناتو علیه مردمام جهان در فاز تازه ای قرارگرفته است و گستره لشگرهای بیکاری، فقر، فساد، تباهی، تبعیض ملی مذهبی جنسیتی، ناامنی حقوق فردی اجتماعی، رشد بنیادگرائی، تهیج کور ناسیونالیستی شوینیستی، ویرانی بوم زیستی و دسیسه تحریک جنگ های پیگیر، همگی بخش کوچکی از نمود و نتایج بحران های مالی و ناتوانائی های مزمن ساختار سرمایه بیمار و فرتوت هست که تاکنون آمریکا و مدعیان عاجز از حل تضاد و تقابل منافع طبقاتی به سود همزیستی مسالمت آمیز جهانی نمی باشند و ستیز حیاتی میان کار و سرمایه همچنان قربانی میلیونی می گیرد و آرامش اندک ولی شکننده جامعه ی پلیسی ایران، منطقه و جهان را پیاپی و به سان گذشته ها حتی با تلنگر خواست ناچیز تشکل طبقات ستمکش، به سادگی به کشمکش های قهرآلود بزرگ رانده، آرامش عمومی را در هم ریخته و مبانی پوشالی دمکراسی بورژوازی آنان را برملا و به آسانی در هم فرومی ریزد.* بر اساس همین حقایق و بی نیاز از هر شائبه و شعارهائی علیه جنون(جنگ مذاهب)و پشتیبانی آشکار و پنهان امپراطوری های مالی ـ نظامی از آن، اینک همه جا ما می بینیم و روشن تر از همیشه هویدا شده است که نتایج عریان وحدت نظر بین منافع سیاسی توام است با چگونگی پیوند و بازتاب عمل اقتصادی"مذهب و سرمایه"در پهنه گیتی و آن نیز پیوسته لازم و ملزوم هم بوده اند و ناگزیر بپذیریم، که همبستگی منافع سران جهانخوار در پیوند و همزیستی با دکان حاکمیت رهبرانِ دینمدار بی کم و کاست همچنان اجتناب ناپذیر بوده، مانده و هم اینک نیز هست.

چراکه همدستی بلند آنها در سراسر تاریخ با اندکی تفاوت توامان بوده قابل اثبات است. و دیالکتیک دگرگونی تحول ساختارها و نفس اقتصاد سیاسی، جز بر پایه های حفظ سرکردگی هر یک( سرمایه و مذهب) در حکومت های مشترک بر مردمان رنجور کار و تهیدستان ساده لوحِ اعصار بنا نشده است. بنا بر این در یکایک جنگ ها و اوج و فرود های فراوان سیاسی تاکنونی، بقای وجود تاریخی آنها آگاهانه و سیستماتیک در تعمیق همین ریشه های وابستگی و پشتیبانی های متقابل هر چه بیشتر به هم تنیده و تحکیم یافته است. درست بر عکس آن، وجود چنین همراهی و همآوائی، میان منافع کاست دین و سرمایه به ایجاد بسترهای ناسازگاری فرهنگی، رودرروئی های ملی مذهبی و شکاف های ژرف اجتماعی سیاسی اقتصادی دامن زده، و توده های ندار و ناآگاه را برابر هم قرار داده، به جیره خواری واداشته و البته همیشه به سود تکمیل منافع مشترک سرمایه و ادیان و علیه تفاهم و مبارزه طبقاتی و کوشش های رهائی بخشانه کارمزدان و پائینی های زنجیری و نیروهای چپ و کمونیست عمل کرده و هنوز می کند. زیراکه زمینه این تناقض ها: از یکسو با برتری اهرم های دولت های سرمایه و از دیگر سو به یاری تحریف و تحمیق دکانداران مذهبی، هر یک از آنها به سهم خود توانسته است پیوسته شعور تاریخی توده های هر دوره را به میل و مراد "خود و دیگری" گمراه و به سوی بندگی به سران مذاهب و سرسپردگی به اقتدار سرمایه با همه ی ناهنجاری ها و نارسائی های فراوان در جوامع ناهمگون بشری هدایت کند. آنهم با وجود این همه ستم، خشونت، جنایت، تبعیض و نابرابرها، که هر دو( مذهب و سرمایه)مسبب اصلی آنند و به یاری هم بارها توانسته اند اراده ی مستقل، بیدار و عصیانی بهره دهان را با ریا مطیع و یا با زور منکوب کرده، همچنان بهره کشی از تمامیت هستی اکثریت توده های کارگران، زحمتکشان و لایه های میانی ستم زده ی ایران، منطقه و جهان را تداوم بخشند.

بی گمان امروز هم به سان گذشته ها تصرف و تثبیت مطلق قدرت داخلی(همچون رژیم ایران) هیچگاه بی حمایت خارجی و خصوصا آمپریالیسم آمریکا و نگهداری پایه های لرزان ارتجاع، استثمار، استعمار مدرن و تحمیق منطقه ای آن بی پشتیبانی همدیگر(سرمایه و مذهب) برای هیچکدام از آنها ممکن و آسان نیست؛ و الزام ائتلافی، با تفاهم نامه های نوشته و نانوشته، و ضرورت توطئه های مشترک علیه جنبش های کارگری، مبارزات رهائی بخش مردمی و ضدامپریالیستی و هماهنگ با آن تلاش جهت سرکوب کردن مخالفان تمامتگرائی ها و جهانخواری ها و بهرکشی ها، همچنان برای تصاحب قدرت اینان اجباری ست، بخصوص در هر یک از این کشورهای استبدادی، با اقتصاد تجاری و متروپل و وابسته به طرح های آمپریالیستی سرمایه گلوبال بی تردید پرهیز ناپذیر بوده و مانده یا عموما بی چشم پوشی هم اینک در دستور کار ائتلاف سرکوب هاست. حال این مشارکت ها چه با (بهانه های ترویج اقتصاد و سیاست نئولیبرال و نجات کار برای بیکاران باشد"یا با دلایل تحقیر سست ایمانی امت و گسیل هزارها ملا به مدارس و سوء استفاده از تبلیغ"آرمان های الهی) اجبارِ همکاری آنان با هم علیه مخالفان و خصوصا نیروهای مترقی و چپ همچنان به قوت خود ضروری ست؛ تا مگر زنجیر فرسوده حیات آنها در منطقه و جهان از هم نگسلد و بیشتر تضمین شود. تنها پس از آن توافق مشترک داخلی و هموندی ایده آل خارجی، سران مذاهب و سرمایه، می توانند سرکردگی گذشته خود و وابستگان شان را میسر سازند، و تقسیم اراده سیاسی و اقتصادی را به میل خود با کمترین نبرد قدرت میان خود ولی با "سازش قهرمانانه" متصور کنند.

 و حالا، پس از هزارها ترور، جنایت، رسوائی جهانی و ضدبشری آمریکا در تسلیح و تربیت وحشیان القاعده و طالبان در کشتار مردم بی گناه، اینک در پهنه خونین گسترده تری بازهم به روشن ترین نماد ممکنِ نسل کشی، ما دوباره شاهدیم و همه بشریت سکولارِ صلح خواه، برابری جو، آزاده و نوعدوست می بینند که تداوم همبستگی حیاتی امپریالیسیم آمریکا و یاران غربی اش با تسلیح و تتمیع سران مذاهب وحشی در خاورمیانه و شمال آفریقا برای رسیدن به اهداف جهانخوارانه آنها بقای شان با هم گره ناگسستنی خورده و پایانی بر آن متصور نیست. زیرا این بار هم ما چندان درست مشهود نیست و ما نمی دانیم آمریکا سرگرم پیشبرد چه برنامه های مهلک و ویرانگری در منطقه بزرگ و ناآرام ما می باشد و در سر چه نقشه های شوم و شرربارانه ای برای خاورمیانه ی بزرگ در پیوند با دسیسه روسیه ـ اکراین پرورانده و هر یک از یاران او و خصوصا توطئه اسرائیل علیه تمرکز ملل عرب چه نقشی برجسته در برآمد مترتب و ناگهانی و زنجیره ای بنیادگرائی های شیعی، داعشی، بوکوحرامی، الاشبابی، سلفی ها و دیگران مشابه دارد!؟ این تبانی و تحریک های هولناک و ضدبشری درست و اغلب در همان مناطقی روی داده و می دهد که اکثر مردمان آن کشورها، توسط دیکتاتورها، دولتمردان دست نشانده غربی، رهبران وابسته مذهبی و خصوصا آمریکای جنایتکار و اسرائیل اسیر بوده و اکثرا آنان طعم فقر، گرسنگی، ستم، استثمار و استعمار را به خوبی دهه ها از حاکمان جانی و دزد و تبهکار خود شناخته و به همین خاطر برای نجات جان، رهائی اراده و کسب نان دزدیده شده ی خود در بهار عرب همگی به پا برخاسته بودند. شگفتا، که قیمت سرکوب بهار عرب برای امپراطوری های مالی نظامی، گویای همین واقعیت دردبار و ناگوارِ پیدایش و پاداش البغدادی و دیگران ها برای آمریکاست که جیره خوران حتی سر مخالف مذهبی را هم، عین کله ی گنجشک و یا به اصطلاح کافر گروه گروه می کنند.

 ما، نیاز مبرم به نان و توامان آزادی بیش از همیشه خواستی موازی، سرنوشتی فراملی، نبردی همچنان سازش ناپذیر و آهنگی هرچه جهانی تر یافته و در اعماق وجود انسان کار، بی پناه و لهیده شده ریشه دارتر گشته است. همزمان خود جنبش های فراوان ضدامپریالیستی، ضدارتجاعی، ضدخودکامگی و پیدایش الگوهای موفق خودحکومتی در آمریکای لاتین، منشأ ترس از فروریزی اقتدار جهانی آمریکا، و در پی آن از هم پاشی بساط سروری ادیان و مذاهب را بیش از پیش فراهم و نگرانی شان را کاملا آشکارتر کرده و آنان را برای صیانت نفس، و مصلحتی تر از گذشته ها به همدیگر نزدیک نموده و خواهد کرد. با هر پژواک پای بیداری ملت ها در خیابان ها چه در عرصه مبارزات کارگران، چه در قالب کلان بهار عرب، چه در نبردهای استبدادستیزانه، چه حمایت و همراهی از جنبش های جهانشمول، ضدتبعیضی ها، برابری خواهی ها و کارزارهای نوع بشری در هر کجا جهان که باشد، هر یک و همگی برای ارتجاع و استثمار اضطراب برانگیز است و از سوی سرمایه و مذهب بردباری اخلاقی هم نمی یابد.

همچنان که دیدیم هریک از جنبش ها و خیزش های برجسته سال های پیش، و البته خیلی پیشتر از آنکه آنها در اندیشه مردمی پایگاه طبقاتی، شناخت و درک حقوق بشری و استحکام سازمانی تشکیلاتی بیابند، می بایست تک تکشان به سان جنبش والستریت 99% های آمریکا، جنبش خشم و تسخیر میدان خورشید اسپانیا، بهار عرب، یا همچون نبرد کارگران و توده های تهیدست یونانی علیه طرح های ضدانسانی نئولیبرالیسم به هر بهائی که لازم بود خفه، سرکوب و یا گمراه شوند و شدند. یا همین امروز مقاومت حیرت برانگیزترین طلایه دار خیزش های مترقی و مردمی جهان"مردم کوبانی" الگوی متمدن مبارزه استقلال طلبانه خود در این جنگل وحوش می باشد که این خواست حقوق بشری و بورژوائی این ملت در تعارض آشکار با موازین سرکردگی آمپریالیسم آمریکا، دولت های سرسپرده و مرتجع منطقه و سران فاسد مذاهب قرار دارد و ناگزیر در زیر دسیسه، انزوا و بی پناهی مفرط می رود که اندک اندک محکوم به نابودی شود. چرا؟ چون آنها، بسان همه ی جنبش های مستقل نمی خواستند و نمی خواهند دیگر در دام قلدران و سرسپردگان و بهره کشان فاسد و تحمیقگران اعصار دنباله رو و وابسته باقی باشند. پس جسورانه در برابر ترور دیپلماتیک غربی، استعماری و مذهبی ایستادند؛ زیرا پی به هویت دشمنان دور و نزدیک خود برده اند و هم از این رو اینک می خواهند مستقل از همه آنها بر سرنوشت خود مختار باشند.

اما ساخت و پاخت ائتلاف ها و همکارهای شرور و شناخته شده ی سرمایه داخلی و جهانی و همبستگی وابستگان ریز و درشت رنگین ملی مذهبی های کاسه لیس در پیوند سران شان با حاکمیت های "جابرِ مردم" و "چاکر آمریکا و غرب" هیچکدام هیچ جا اجازه به تعمیق حقوق برابر شهروندی، تلفیق آگاهی با جنبش های مدنی، اجتماعی، حقوق بشری، طبقاتی که نه، بلکه حتی مبارزات صنفی کارگری و خصوصا آزادی احزاب و سازمان های چپ و کمونیستی و ناچار رشد نبرد هدفمند انقلابی به آنها نداده و نمی دهند. همانگونه که توطئه نمایندگان سرمایه ملی و جهانی با تشویق و تجهیز جنگ مذاهب در منطقه خاورمیانه توانستند عملا توده های تنگدست، ناراضی و ساده لوح را در لیبی، مصر، عراق، سوریه، افغانستان، ایران، یمن، لبنان، فلسطین، عربستان و دیگر کشورهای مسلمان به خاطر تعلق گنگ مذهبی و نه به خاطر(نان و آزادی)رودررو و به جان هم اندازند و انداختند و سپس مبارزات گسترده مردمی کارگری را به راحتی پراکنده و از هدف اصلی منحرف کردند. و سرآخر نیز فعلا آتش سوزان اعتراض ها را زیر خاکستر امید به فردای بهتر بهشت موعود مسکوت کردند. اما نه برای همیشه!

بی تردید این جنبش های تازه نفس و خواست استقلال رأی ملی مذهبی عقیدتی، رشد درک منافع جمعی، جنبش های حفظ بوم زیستی و اعتصاب های شگرف کارگری آن در سراسر جهان، منافع غارت شده تاریخی عمومی ملت ها، رشد بیداری توده ها، اندیشه مترقی و تضاد های ضدامپریالیستی فردای بهتر و دنیائی متمدن تر را در هدفد چشم انداز کنونی و آتی خود دارد. دیگر نه قابل کتمان، نه قابل درمان، نه در محاط تنگ ساختار سرمایه و نه در دیدگاه های حقیر و فراانسانی مذاهب مطالبات حیاتی مردمان خسته و سر به شورش قابل تحدید و تصور است و هرگز هم وزن کمی و کیفی این مبارزات در ظروف کوچک آنها نمی گنجد؛ و ناچار تاب بردباری دراز مدت را برای هیچکدام از گرسنگان و سرخوردگان و سرکوب شدگان میلیاردی منطقه و جهانی برجا ندارد. ناگزیر نه تنها در هر سوی قطب ها متعارض و متضاد ستیز سازش ناپذیر تنها راه چاره است، بلکه آشکارا در این برهه هر یک راه های بهتر بهره کشی و یا برنامه ریزی و سازماندهی خروش انقلاب مردمی فردا میان شان جستجو می شود. طبعا هر قطب همچون همیشه به سوی یافتن هموندان باب دندان منافع کوتاه و بلند طبقاتی خود می باشد تا در پی فرصت مناسبِ جهش خویش، مترصد زمان مطلوبِ سرکوب و یا امکان رهائی خویش هوشیار مانده است.

زیرا برخلاف همیشه خوشبینی های گذشته، انسان محروم کارمزد، متخصص کم مزد و مردم فرودست جهانی، عمدتا مسکین تر، بیکارتر و بی امیدتر از پیش از بی ثباتی وعده های نئولیبرالی، نابرابرهای مالی، سیاسی، ارزشی و حقوقی رنج می برد و دروغ های شاخدار امثال فوکویاما ها را شفاف تر تجربه کرده و نسبتا در محور منافع حرکت جمعی، آگاهانه تر قرارگرفته و به تبع آن به دنبال تعدیل منطقی حق تکوین حیات، تقسیم اراده ی دمکراسی سیاسی، کنترل قطب ثروت داخلی و تنظیم روابط دیپالماتیکِ برابرِ و دخالت در سرنوشت جهانی و ناگزیر صلح همگانی و طبعا در پی بررسی های بیشتر آینده نگرانه است. مسما چنین بیداری و چشم اندازی در بین نسل های آگاهِ امروزین، امری لازم و تردید ناپذیرتر گشته است. تعمیق یکچنین تمرین خودآگاهی انسانی به ریشه ی دانش طبقاتی، هیچگاه مورد تحمل و تقبل دشمنان اراده ی آزاد از سوی سروران( مذاهب و سرمایه دران) نیست و اغلب نمادهای حقوق بشر، دمکراسی موازی اقتصادی سیاسی و هویت مستقل اجتماعی در آن ساختارهای رأس نشین وجود خارجی ندارد و دانستن این آگاهی ها برای راست های هار رنگین نتایج چندان امیدبخشی جهت خودکامگی آتی آنان نخواهد نداشت. پس مقاومت جنبش ها و خیزش های کلان مردمی و کارگری، همچنان هدف قهرناک و پنهانی میلتاریسم سرمایه بوده و هست. و اگر میسر نشد می باید تویط طرح های نئولیبرالیسم پیوسته لگدمال و یا بخشی نیز در زنجیر خشونت کور ملی مذهبی، شوینیستی گرفتار و خودزنی گردند و دردا بخشی گردیده اند.

ظرف و علل این شکست ها یگانه راه موفق برای حفظ بقا و حیات انگلی سرمایه، ادیان و مذاهب بوده و پیوسته این وصلت ذاتی آنان، به شکلی از اشکال غیر اخلاقی در درون زندگی فرودستان به نام مصلحت خدا و سرنوشت جبری و یا قناعت توانگر کند فرد را رسوخ کرده و به قیمت همین فقروفاقه و زمینگیر شدن میلیاردها انسان انجامیده و در نتیجه به جهانخواری سرمایه و کول سواری چندهزار ساله ی دینکاران فراروئیده و انجامیده است. هم از این رو، چه موهبت و پاداشی بزرگ تر از این برای تقدس سران مذهب ماه نشین و با مفبره ی طلائی اش و تداوم تحکم سرمایه در بیدادزار چپاول و کشتار حقوق بشر که دیکر یافت نمی شود. بدین سان "شاید"و فعلا چنین می نماید که از خاورمیانه تا شمال آفریقا اتحاد مذهب و سرمایه بر علیه اراده ی آگاه مردمی و انقلابی پیروز شده و پذیرش طرح تعدیل و تقلیل هزینه های زندگی بر ذهن و کول خسته مردمی و کارمزدی را، برای بهره کشان بیشتر مهیا کرده باشد. همزمان قابل تصور است که این برنامه ها چه تنیبهی سنگینی و ضدبشرئی را برای رنجبران و تنگدستان بی پناه در پی داشته و خواهدداشت. مگر نه همبستگی ذاتی سرمایه و دین بایستگی ابعاد بهره کشی ست؟ آیا تحمیق، تحقیر و تحدید اراده مبارز توده ای کارگری توسط ریای ادیان و مذاهب به سود تغذیه حیات هر دو این انگل های سرمایه و سران جاهطلب مذهبی نیست؟

با تأیید و حفظ احترام متقابل و تاکید داشتن به حق مسلم آزادی عقیده و وجدان برای همه انسان ها ـ اما، به باور من عاجل ترین وظیفه ی پیگیر ما نیروی ها دمکرات، مترقی، چپ و کمونیست، در این بازار کلاشی ها و خونخواری ها، پیش و بیش از همه تمرکز به این هموندی و همسوئی مخرب و مخاطره آمیز و تاریخی وحدت منافع سرمایه و مذهب علیه موجودیت انسان فرودست و مزدبگیر امروز و فرداست. زیرا که آنها بیش از هر جریان ضد مردمی، هماکنون مادر وعوع رویدادهای ناگوار، جنگ ها و کشتارهای ملی مذهب و نابودی زندگی در هم ریخته ی نوع آنسان تنها و بی پناه می باشند و موجودیت هستی برابر و مسالمت گر را هیچکدام برنمی تابند و از دیرباز مخاف خونی آن هستند! زیراکه این دو جریان و اراده ی دم کلفت و نیرومند و بیگانه آنها با منافع عام مردم، متناسب با اقتصاد سیاسی و در طول تاریخ بلند چپاول و تحمیق، در کنار هم رشد کرده و پشتیبان یکدیگر بوده و همچنان با تظاهر به ضدامپریالیست بودن دارای تفاهم ذاتی با هم هستند. ما باید برای شناخت درست از منافع اجتماعی طبقاتیِ خود و جایگاه انباشت ثروت سرمایه و صدرات و مکنت سران مذهب در آن، دقیقا کار روشنگرانه و افشاسازانه کنیم و پیرامون هسته ی هستی جداگانه آنان از منافع ما کارگران، کارمزدانِ نیمه مرفه و میانی و توده های خانه خراب، که زیر تیغ هردو قرار داریم، هوشیارانه و پیوسته آرایش ها و ماندرهای متنوع آنان را برملا و رسوا کنیم تا همچنان، خود، همدردان و همزنجیریان ایران، منطقه و جهانیمان گمراه چاله چوله ها مذهبی ملی خرافی شوینیستی و...نشده و یا در دام امیدواری ها به وعده های دستیابی به سرمایه (اندک اندک جمع گردد وانگهی دریا شود) مسخره دچار نشویم و امکان ساختن بهشت واقعی زمین را به ملاهای کلاش و چپاولگرِ متمول بیش از این نسپارد.

بهنام چنگائی28 آذز 1393

 

*بخشی از مصاحبه تایمز با گورباچف ترجمه رضا نافعی: آمریکا در تدارک خطرات بزرگ برای جهان است!

ریا نوستی- به گفته گرباچف، آخرین رئیس جمهور شوروی، آمریکا برای آن که به هدفش برسد حاضر است تمام دنیا را بهم بریزد. او که در گفتگو با مجله تایمز شرکت کرده بود، اضافه کرد: روسیه آماده ایستادگی در برابر آمریکاست. از پس روسیه برآمدن کار دشواری است. تجربه من این است که به حرف آمریکائی ها میتوان گوش داد ولی نمی توان به آن اعتماد کرد. وقتی آنها بفکر کاری بیفتند، آنوقت تمام دنیا را به هم میریزند، تا به آن برسند.

نظر گرباچف در ارتباط با بحران اوکرائین این است که جنگ سرد میان غرب و روسیه آغاز شده است. او گفت : آیا ما در یک جنگ سرد تازه هستیم؟ بله، البته که هستیم. پس از فروپاشی اتحاد شوروی غرب در صدد برآمد ما را به یک باطلاق، به یک ده کوره تبدیل کند. ولی غیرممکن است روسیه اجازه چنین کاری را بدهد. مسئله فقط جریحه دار شدن عزت نفس ما نیست، صحبت بر سر وضعیتجهان است، طوری شده که هر کس هرچه بخواهد می گوید، و تصمیم به مجازات گرفته و می گیرد و غیره. کار آمریکا این شده است که در همه حال چپ و راست دستور بدهد!

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

بهنام چنگائی

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.