رفتن به محتوای اصلی

نامه ای به یک نویسنده اندیشه ورز
28.11.2014 - 16:07

جناب ف.م.سخن

این نامه را برای شما می نویسم چرا که شما را اهل سخن می دانم و از طایفه درد، مقاله تان در باب مصاحبه ام در برنامه پولیتک با آقای کامبیز حسینی را نه از آن رو خواندم که نامی از من در عنوانش برده شده بود. همه نوشته های شما را می خوانم. نوشته تان سرشار از محبت بود اما اگر تلخ هم بود به مصداق همان قصه خربزه تلخ مولاناست، که هیچ از تلخی خربزه سخن نگفت و روی در هم نکرد، چرا که گفت آن قدر خربزه شیرین از شما به کام ما رسیده که تلخی این بارش در نظر ننشیند.

مرقوم فرموده بودید «سخن آقای بهنود شايد بر اين مبنا باشد که حتی روشنفکران ايرانی تحت تاثير فرهنگ شيعی قرار دارند. آری. فرهنگ غالب در جامعه ما فرهنگ شيعی است و تاثير آن بر افراد انکار ناپذير. روشنفکر واقعی کسی ست که بتواند خود را از قيد اين فرهنگ بسته و دارای چهارچوب ها و قوانين خاص برهاند و آزادانه -کاملا آزادانه- بينديشد»

با عرض تشکر گمان می کنم این جمله را بیشتر از سر محبت نوشتید که مرا از لبه تیز حملات دور کنید. ممنونم. و چند خط بیفزایم

نگارنده چنان که شما خوب می دانید روزنامه نگارم، نه کلمه ای کم نه بیش. هم در فورم مطب پزشک، شغل خود را روزنامه می نویسم، هم در پرسشنامه های مرزی، هم بر پیشانی مقاله هایم. و روزنامه نگاری یعنی گزارشگری. نه تحلیلگرم، نه روشنفکرم، نه حتی نویسنده و اهل تاریخ که به گمانم کتاب هایی که درباره تاریخ نوشته ام هم نوعی گزارشگری است. به این تاویل گزارش می کنم آن چه را می بینم و بر درستی و نادرستی اصرار نمی ورزم که گفته اند اگر سخن شنیدنی باشد، همیشه گوش شنوایی هست. در خوش بینانه ترین حالت ها گمانم هست که پرتاب سنگ ریزه ای بر این آبگیر کار ماست.

به این مقدمه من طبعا در مقامی نیستم که معیار روشنفکری تعیین کنم، آن هم در شهری که این معنا چنان مخدوش و مغشوش است که اصلا پیدا نیست از چه کسان می گوییم. نه من که هیچ کس دیگری بزرگ تر از من هم نمی تواند برای روشنفکری قید بسازد. بلکه من گزارشی در آن مصاحبه خدمتتان دادم و از قضا تصور می کنم که معترضان بددهان معنای سخنم را در یافته اند، پذیرشش سخت است.

از آن جا که معتقدم روشنفکر کسی است که روشنی فکرش راهگشای درمان دردهای جامعه باشد و مقصود از جامعه این جا ایران است، همان جایی که سی و شش سال است نام رسمی و پذیرفته جهانی اش، جمهوری اسلامی ایران است، همان حکومتی که دموکراسی را قبول ندارد و مدعی رعایت اصولش هم نیست، اعدام دارد، قوانینش شیعی است و مظهر نظامش ولایت فقیه. این جامعه به دلیل انقلابی که سی و شش سال پیش درش شد کاملا کتش پشت و روست. یعنی به جای اظهار وفاداری به حکومت شاهنشاهی اینک برای داشتن هر شغل ملتزم به ولایت فقیه باید بود، به جای همپیمانی با غرب، دشمنی با غرب اساس سیاست خارجیش را تشکیل می دهد. حوزه قدرت تعریف شده اش خاورمیانه است و به تایید ناظران جهانی در سال های اخیر با تحولات تند منطقه، هر جا را آمریکا و متحدانش اشغال و به زبانی ویران کرده اند، قدرت حکومت شیعی تهران در آن جایگزین شده است.

اصلا از تمام بازی های جهان بگذریم و همین نمایش آخر را به حساب بیاوریم که یک سالی است جهان و رسانه های خبریش درگیر آنند. مذاکرات ایران و شش کشور مهم جهان. هر روز خبر و هر روز مانند یک رپرتاژ آگهی تکرار شوند در ساعات پربیننده همه شبکه های جهانی، به هزار زبان روی پرده. یک ایرانی در وسط و شش وزیر قدرتمند جهانی در مقابل به اضافه یک نماینده اتحادیه اروپا. دنیا به یاد ندارد چنین نمایش طولانی را. بزرگ ترین تحولات قبل از انقلاب ایران، ماجرای پایان جنگ ویت نام که با سه ملاقات کیسینجر و له دوک تو در پاریس نمایش به پایان رسید و جنگ سی ساله تمام شد. آن دو امضا کننده هم جایزه صلح نوبل گرفتند. یا مذاکرات کمپ دیوید که بگین و عرفات در حضور کارتر و ملک حسین دست دادند و هر دو جایزه نوبل گرفتند.

طولانی نکنم. نه فقط ما ایرانی ها حالا دیگر همه جهانیان از این نمایش باخبرند. فردو و نطنز و بوشهر و اراک و کیک زرد و سانتریفوژ را همان قدر یاد گرفته اند که در دهه شصت ما با هویه و دانانک و سایگون و هوشی مین و ژنرال جیاپ آشنا بودیم و ماده خام اصلی این مجموعه شیعه است. گزارش من و سخنی که گفتم چنین معنا می داد که همه کسانی که می خواهند سرنگونش کنند و آن ها که می خواهند اصلاحش کنند، یا معامله کنند، تعامل کنند، تحول در آن جا ایجاد کنند یا طرحی نو برای نجات هموطنان در اندازند باید شیعه را بشناسند بی تعصب و به آن احترام بگذارند. اینک خارجی ها برای شناخت کل تحولات منطقه و پیش بینی تحولاتش هی سمینار و سخنرانی و دعوت و در تمام آن ها هم توجه به هویت اصلی که اینک شیعه است.

گزارش من این است که جامعه ایرانی در سال ۵۷ آشکار شد که چقدر دین باورست - دین در این جا به معنای مذهب و همان شیعه است - و همه ما و همه دنیا به حیرت درآمدیم به قاعده باید بعد از سی و شش سال دیگر اشاره به مشخصه اش خشمی برنیانگیزد. باید از بهت خارج شده باشیم و به جامعه مادر نگاهی از سر تماشا انداخته باشیم. که اگر چنین بود به قاعده گزارش من این چنین دلگزا نبود. چنان که دوست زیادی از داخل کشور در واکنش هایشان پیدا شد که سخن را درمی یابند گیرم با تاسف. البته یک کار راحت دیگر هم هست و آن رد گزاره هایی است که آوردم..

دوست نادیده عزیز

تا خواستم این نامه را برای شما بنویسم شاهدی هم برایم رسید. یکی از نویسندگان خوش قلم نسل بعد از انقلاب، که مجاز نیستم به آوردن نامش دیروز در فیس بوک خود مشخصاتی داده بود از «خصلت مرد ایرانی». نوشته بود: مرد ایرونی اگه مرد باشه .... توی درمانگاه، مطب یا بیمارستان که بهش خبر بد میدن... مثلا " ننه ات.... سرطون داره.... بچه ات هموفیلی شده..... خانمت این طوری شده ....یا آقات دریچه های قلبش از دست رفته و از این قبیل توسلات......" باس قاطی کنه، باس نعره بزنه. یقه دکتره را بگیره، بگیرش زیر داد که "خفه شو مرتیکه، ننه خودت سرطون داره" …

در نهایت یک شوخی هم با دوستان به شدت عصبانی می توانم کرد که بگویم اگر آن ها در این سرزمین های بحث آزاد، مرا که رد کردنم نه مجازاتی دارد و نه هزینه ای و چنان مشکل نیست، نتوانند تحمل کنید با آن هشتاد میلیون چه می توانند کرد. می خواستم توصیه کنم با من و امثال من که جمهوری اسلامی تحملمان نکرد شما مدارا کنید و تمرین کنید مدارا را. تا آن سخت باورها باورتان کنند به تسامح و رواداریک. باور کنند که تحمل اندیشه مخالف دارید و دموکراسی را شناخته اید. وگرنه به حرفتان گوش نمی کنند ها. و تصویر کسانی را که مخاطبشان گوش به آنان ندارد و آنان همچنان در هوا شمشیر می زنند همان است که سروانتس به شیرینی و شیوایی ترسیم کرده است.

من دفترچه ای دارم چنان که همه دارند، منتها در ذهن، که برای هر کس مشخصه ای در آن ثبت است مثلا کارتونیست محبوبم نیک آهنگ کوثر را در آن به طنزپرداز و کارتونیست خوب ثبت دارم جز این که نیک آهنگ یک چهره هواداری محیط پاک زیست هم دارد و در عین حال تا ایرانی بودیم و مدتی بعد از خروج هم یک مومن معتقد و پیشقدم برای خدمات انسانی. حالا با مقاله شیرینی که درباره روشنفکر شیعه نوشت باید صفحه را عوض کنم و او را وارد بخش روشنفکران کنم و یادم باشد که روشنفکر شیعه را هم قبول ندارد.

یا مثلا در صفحه ای که نام آقای دکتر عبدالستار دوشوکی هست نوشته بودم یک فرد تحصیل کرده معتدل و کارشناس در زمینه حقوق اقلیت ها که در مباحثات و مناظرات طرف متینی هستند، حالا با این میزان تندی که در فرمایشتان دیدم نمی دانم کجا باید جایشان داد.

البته برخی صفحات را هم نباید عوض کرد. سعید تاجیک یک تن است از گروه های فشار و موتورسواران حمله برنده به اجتماعات و انتخابات اصلاح طلبان، در یکی از صفحات جلو اسم او نوشته ام در برخی شهرها که ایرانیان مهاجر فراوان هستند هم نظیرو شبیه دارد سعید تاجیک، از جمله در لندن که گروه فشار و حمله به انتخابات و اجتماعات هست، از قضای روزگار همچنان که سعید تاجیک مسوول حراست پالایشگاه تهران شده در لندن هم معادل او مامور حراست یک شبکه پرهوادار خوش ساخت است. این را هم باید در صفحات آن دفعه بنویسم. برای شناخت سعید تاجیک نگاه کنید به یوتیوب و گفتگوی او در یک پارکینگ با فایزه هاشمی و مصاحبه بسیار جاندار خانم نوشابه امیری با وی در روز آنلاین.

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

کیانوش توکلی

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.