مجاهدین و رابینسون کروزوئه خراسانی
23.11.2014 - 13:20
این مطلب به کتابی اشاره دارد که در ایران به چاپ سوم رسیده و اینجا و آنجا در موردش صحبت میشود.
کتابی که به جای پرداختن به «علت» (استبداد زیر پرده دین) «معلول» را نشانه گرفتهاست.
...
ویدیو، با «آیپاد» و Google Chrome و... قابل استفاده نیست.
در کامییوتر معمولی مرورگر موزیلا Mozilla Firefox را باز کنید و آدرس زیر را کلیک کنید.
زمستان سال گذشته (۱۳۹۲) در ایران رُمانی مننتشر شده که «سگسالی» نام دارد و به دلیل سوژه عجیب آن توجه بسیاری را بر انگیخته است.
...
نویسنده (بلقیس سلیمانی) زندگی غمانگیز مجاهدی فراری بنام «قلندر» را به تصویر میکشد که از سالهای دهه ۶۰ تا ۸۴ خودش را در طویلهای در روستای شمس آباد (از توابع بخش دستگردان، در شهرستان طبس ؟) زندانی کرده و همچون رابینسون کروزوئه (قهرمان کتاب دانیل دِفو) تک و تنها روزگار میگذراند و به جنگ پیشآمدها میرود.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بر سر و روی قلندر، برف روزگار مینشیند
قلندر جوانی روستایی است که برای تحصیل به تهران رفته، در جریان انقلاب به سازمان مجاهدین پیوسته و مثل هزاران جوان و دانشجوی دیگر تحتتعقیب قرار گرفته است. وی بعد از سی خرداد و بگیر و ببندهای سال ۶۰ از پخش اطلاعیههای سازمان دست میکشد، تیغ موکتبریاش را در سطل آشغال خیابان هاشمی میاندازد و برمیگردد به روستای مزبور در خراسان جنوبی و آنجا، در گودال حفر شده در طویله خانه پدری قاییم شده و خود را حبس میکند با این خیال که این زندگی مخفیانه چند روزی بیشتر طول نخواهد کشید؛ غافل از اینکه حدود یک ربع قرن (۲۴ سال تمام) آنجا ماندگار میشود.
قلندر با ککها و شپشها و رادیوی کوچکی که با خود دارد و گاه با آن رادیو صدای مجاهد را میگیرد، دَم خور است. همچنین از طریق سوراخی که در دیوار طویله کنده، به بیرون سرک میکشد تا اتفاقات روزمره را دنبال کند.
کمکم چشمهایش، کم سو میشوند، قوز پیدا میکند، دندانهایش میریزد و برف روزگار بر سر و رویش مینشیند.
این وسط، دختر عمویش «صنم» را هم که آنهمه قربان صدقهاش میرفت و دوستش داشت از دست میدهد و میشنود که حسینعلی، پسر عمویش به جبهه رفته تا با ارتش متجاوز عراق بجنگد.
چند سال بعد با خبر میشود که سازمان نیز به عراق رفته اما باور نمیکند و هی با خودش کلنجار رفته و به این فکر میافتد که نکند خیالاتی شده و هذیان میبیند.
..
آخه واسه چی؟ همین مون کم بود بریم وردست صدام عفلقی
یعنی در جنگ و لطمات ناشی از آن، سازمان در کنار ملت و مصایب مردم قرار ندارد و رفته عراق؟
نخیر، نخیر، این خبرها واقعی نیست. دروغ و چرند است. چنین چیزی اصلاً امکان ندارد.
هی با خودش حرف میزند و خیال میکند خُل و چل شدهاست...
حوصلهاش سر میرود و ترجیح میدهد در زندانی که از بد حادثه و ظلم حکومت به آن پناه برده، (در همان طویله)، به جمعکردن ککها در شیشه مشغول باشد و به این چیزها فکر نکند...
قلندر «مثل گوسفندهای اطرافش به بیعملی میرسد. حتی با این حیوانات همراه میشود. مثل آنها علف و جو میخورد و با آنها بیش از انسانها احساس خویشاوندی میکند.»
از سال ۶۰ تا ۸۴ که جایش را پیدا میکنند و دستگیر میشود حوادث زیادی بر او میگذرد از جمله اینکه پدرش میمیرد و حتی نمیتواند برود زیر تابوت او را بگیرد...
همچنین «صنم» که آنهمه دوستش داشت خودکشی میکند. بارها او را از همان منفذ کوچک طویله میپایید و حسرت می خورد که نمیتواند دادی بزند یا فریادی بکند و به او بفهماند که صنم جان، منم قلندر. من اینجا هستم. در این دخمه تنگ و تاریک...
خلاصه...
قلندر در آن گودال میماند و میماند و میماند تا سیاست به تاریخ مبدل میشود.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
قلندر یک شخصیت واقعی است
قلندر بعد از ۲۴ سال گیر میافتد اما پس از چند سئوال و جواب بی مقدار، با تمسخر و تعجب نیروهای امنیتی روبرو میشود و به او میگویند بفرما برو تو آزادی...حتی او را با ماشینشان به روستای خودش میرسانند.
...
بعید است داروغههای حکومتی بدون سوءاستفاده تبلیغاتی از وضع او، همین جور رهایش کنند و شخصیت داستان هم آنقدر بی دست و پا باشد که رمان مزبور به تصویر کشیدهاست. دغدغههای ذهنی جوان آرمانخواهی مثل او در دهه ۶۰، نمیتواند اینگونه باشد که در رمان سگسالی میخوانیم.
نویسنده رمان گفتهاست: در این رمان «میخواستم یک وضعیت معنا باخته و یک انسان درهم شکسته را نشان بدهم»
او که در مصاحبههایش از مجاهدین با عنوان منافقین یاد میکند یک سوژه اجتماعی سیاسی را گرفته، بدون اینکه به شرایط اجتماعی و سیاسی میهن ستمزده ما در آن دوران بپردازد.
...
قلندر، یعنی رابینسون کروزوئه خراسانی ما، برخلاف شخصیتها و حوادث رمان «سگسالی»، واقعی است و نویسنده رمان میتوانسته مثل آن فیلمسازی که رفت و او را دید، برود و با قلندر تماس بگیرد و با خاطرات و دیدگاههایش آشنا شود، ولی گفتهاست: این کار را نکردم «زیرا میخواستم از نیروی خلاقه خودم استفاده کنم...»
...
اگرچه قلندر که داستان نه از زبان، اما از دید او روایت میشود، ذهنی و دور از واقعیات اجتماعی است و تصوراتش از «ارتش آزادیبخش» و «عملیات فروغ» و «مقاومت» هم این را گواهی میدهد؛ بخصوص آنجا که به تنگه چهار زبر و حتی مردم کرمانشاه بد و بیراه میگوید، اما رمان «سگسالی» نیز، با پیشداوری همراه است، پیشداوریهای تبلیغاتی و حکومتی در نگاه به گروههای سیاسی.
نویسنده کتاب با تحمیل دیدگاههای یکسویه (معمول در جوامع تحت ستم) به رمان – رمانی که سوژه اصلیش یک مرد رنجدیده است - «به عمق تراژیک واقعه و چرائی وقوع آن ماجرای حزن انگیز، اشاره نمیکند.»
...
سگسالی قلندر را شخصیتی مسخ شده نشان میدهد بی آنکه اشاره کند چه بر سر امثال او رفت. انگار نه انگار که از سال ۶۰ تا ۶۷ پاکترین جوانان این میهن که از قضا بسیاری از آنان زنان و دختران شجاع بودند، به خاک و خون افتادند. انگار نه انکار که در آن دهه پُرابتلاء عقاب جور بر همه جا بال گشوده بود...
پانویس
رابینسون کِروزوئه Robinson Crusoe که نزدیک به سه قرن از انتشارش میگذرد، مشهورترین رمان نویسنده انگلیسی دانیل دِفو Daniel Defoe است. قهرمان داستان، پس از آن که از یک کشتی شکستگی جان سالم به در میبَرد، ۲۸ سال را در یک جزیره و اغلب به تنهایی به گذران زندگی میپردازد تا آنکه زندگی یک بومی آن جزیره را نجات داده و نام «جمعه» بر وی مینهد. این دو مرد سرانجام آن جزیره را به مقصد بریتانیا ترک میکنند.
...
منابع
زهرا زواریان، مجید قیصری، نقد و بررسی رمان «سگ سالی»
بیژن برهمندی، رمان «سگ سالی» روایتی تخیلی از زندگی مخفیانه یک مجاهد خلق
امیر جلالی، رابینسون کروزوئه در شمس آباد
علی امینی نجفی، مسخ «مبارز» در زندان خودساخته؛ نگاهی به رمان «سگسالی»
بلقیس سلیمانی، (در باره سگسالی) مجله زنان امروز، شماره اول، خرداد ۱۳۹۳، شبکه ایران زنان، مهر ۱۳۹۳
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
همنشین بهار
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید