رفتن به محتوای اصلی

عاشقانه زیستن
05.11.2014 - 08:28
 

 

 
 

به دردِ زمانه دوایی

درین تیرگی روشنایی

چه هنگامه انگیزی ای عشق!

ندانم کِه ای از کجایی

تو دریایِ رنگین کمانی

ز نیرنگِ دوران جدایی

تو آن نازنین جاودانی

غریبی شگفت آشنایی

تو جادوگری بی هیاهو

به چشمِ جهان ماجرایی

تو سرمایه ای رایگانی

تو از سود وُ سودا سوایی

تو همراهِ افتادگانی

به خلوتگهِ جان ندایی

گهی پُر تلاطم چو شوقی

گهی چون گمان ناکجایی

نهانی، تو رازِ مَگویی

سکوتی وُ پُرگو صدایی

تو پیری جوانی وُ رعنا

تو بی چون وُ هم بی چرایی

اگر جان زِ تن می ستانی

تو جانبخشِ شیدا خدایی

به دل لرزشی ناگهانی

تو جان گیر وُ هم جان فزایی

به انگشترِ روزگاران

تو یکتا نگین دلربایی

جفا گر جهان را بسوزد

رفیقی تو آن با وفایی

دَمی بی تو بودن نشاید

هماره تو با ما وُ مایی

2014 / 11 / 5

http://rezabishetab.blogfa.com‍

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

کیانوش توکلی

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.