رفتن به محتوای اصلی

سه‌ آزمون از بربريت اخير اسلامگرايان
13.10.2014 - 09:47

مطمئنا می‌توان رويدادهای اخير به‌ويژه‌ عراق و سوريه‌ را از زوايای متفاوتی مورد تحليل قرار داد و استنتاجات مربوطه‌ را از آنها نمود. آنچه‌ مدنظر اين سياهه‌ی کوتاه‌ است تجاربی است که‌ می‌توان از آن برای جنبش رهائيبخش ملی کردستان در کليت خود گرفت. از اين حيث هم بسته‌ به‌ نگاه‌ فلسفی، منزلگاه فکری و افق سياسی طبيعتا می‌توان ديدگاههای متفاوتی نسبت به‌ مسائل مطروحه ‌داشت. سطور ذيل تنها می‌توانند منعکس‌کننده‌ی‌ باورهای‌ نويسنده‌ در چارچوب فکری و آزمون سياسی معين وی باشند. وی خود را متعهد به‌ قواعد دمکراسی، حقوق جهان‌شمول بشر و حق تعيين سرنوشت مردم کردستان در هر چهار بخش آن می‌داند. تلاش برای آسيب‌شناسی اين پديده‌ از اين منظر صورت می‌پذيرد.

کلام صريح نويسنده‌ بطور فشرده‌ چنين است:

اسلام و به‌ ويژه‌ اسلام سياسی در طول تاريخ آسيب‌های جبران‌ناپذيری به فرآيند‌ رشد و تکامل معنوی و فکری منطقه‌ی خاورميانه‌ و خاورنزديک وارد آورده‌ و اساسا مانع اصلی پيدايش و نزج آن بوده‌ است. عدم استقرار يک حکومت دمکراتيک در اين منطقه‌ی وسيع پيوند سببی به سرشت‌ اسلام در کليت خود چون زمينه‌ی فرهنگی مردمان آن داشته‌ است. در اين چارچوب امر دمکراتيک رهائی مردم کردستان از قيد استثمار و استعمار نيز زيانهای مهلکی ديده‌ است. کافی است اشاره‌ی فهرست‌وار به‌ تقسيم اوليه‌ی کردستان بين دولت سنی عثمانی و دولت شيعه‌ی صفوی در پی يک جنگ بر سر خلافت اسلامی داشته‌ باشيم، اشاره‌ به‌ اين داشته‌ باشيم که‌ اسلامگرايان بعد از انقلاب بهمن به‌ سبب باورهای دينی‌يشان به‌ جای همراهی با‌ نيروهای کردستان با‌ رژيم همراه‌ گرديدند، تفرق شيعه‌ و سنی در کردستان ايران بخشی از پيکره‌ی کردستان را عملا از جنبش دمکراتيک و ملی کردستان جدا ساخته‌ و در معرض آسيميلاسيون قرار داده‌. در کردستان عراق نيز وضعيت مشابهی حاکم است: بخش زيادی از رأی کردهای شيعه‌تبار به‌ صندوق گروههای افراطی شيعه‌ ريخته‌ می‌شود، با آن نيروهای ارتجاعی مذهبی تقويت می‌شوند و وزن نيروهای سکولار  و دمکرات کرد کاهش می‌يابد. در ترکيه‌ در اين روزها حزب‌الله‌ همراه‌ نيروهای ارتش ترکيه‌ به‌ قتل عام تظاهرکنندگان کرد می‌پردازند. از وضعيت سوريه‌ که‌ در آن کردها مورد تهديد جدی راهزنان "دولت اسلامی" قرار دارند، همگی آگاهند. مذهب در زندگی اجتماعی کردستان امروز عراق نيز نقش مخرب و واپسگرايانه‌ ايفا می‌کند. قربانيان اصلی چنين وضعيتی زنان و دگرانديشان فلسفی و جامعه‌ی مدنی در کليت خود هستند. صد البته‌ در پيدايش همچون وضعيتی و اپيدمی اسلامگرايی مماشات و اهمال روشنفکران خلقهای اين منطقه از جمله‌ کردستان‌ در برابر اسلام و اسلام سياسی نقش بسزايی داشته‌ است. باری، متأسفانه بخش عمده‌ای از روشنفکران حتی لائيک‌ از بيان واقعياتی چون: آموزه‌های اسلام ـ به‌ويژه‌ در ارتباط با ساماندهی جامعه‌ ـ سر سازگاری با مدرنيته‌ و تمدن و جامعه‌ی مدنی ندارند، با آزادی عقايد فلسفی غيراسلامی و غيردينی، آزادی بيان، با برابری حقوق شهروندان، برابری حقوق مردان و زنان سرستيز دارند و برای نمونه‌ در ارتباط با مجازات چيزی جز خشونت و توحش قرون‌وسطايی را به‌ نمايش نمی‌گذارند، ... ابا دارند ـ آن هم با اين پيامد که‌ مردم در برابر اسلامگرايی مصونيت خود را از دست می‌دهند و خلع سلاح و به‌ طعمه‌ی اسلامگرايان تبديل می‌شوند. يک مبارزه‌ی ايدئولوژيک سالم، اما صريح و شفاف، بر عليه‌ آنچه‌ که‌ به‌ نام "اسلامگرايی" يا "اسلام سياسی" شناخته‌ شده‌ و به‌ويژه‌ عليه‌ آن نظام سياسی‌ای که‌ جانبداران اين دين در پی استقرار آنند، وظيفه‌ای تعطيل‌ناپذير است. در فقدان همچون روشنگری نبايد از يکه‌تازی اسلامگرايان و خلق جنايات هولناک توسط بربرهای "دولت اسلامی" به‌ تعجب افتاد.

گسترش جغرافيايی اقتدار دولتی و تمرکز و تراکم قدرت سياسی، اقتصادی و فرهنگی در کشورهايی که‌ بخشهايی از کردستان در آن قرار داشته‌اند و به‌ويژه‌ اعمال تبعيض ملی، قومی، منطقه‌ای، اقتصادی، فرهنگی، زبانی (و در ارتباط با ايران حتی مذهبی) بر مردم کردستان در اين کشورها، عدم وجود مکانيسمها و ابزارهای مسالمت‌آميز و دمکراتيک بروز اعتراض به‌ اين وضعيت و مضاف بر آن اعمال خشونت سيستماتيک برای جلوگيری از پيدايش هرگونه‌ جنبش توده‌ای وسيع آزاديخواهانه‌ و برابری‌طلبانه‌ منجر به‌ مقاومتهای مسلحانه‌ی کردی‌ در هر يک از اين کشورها شده‌ است که‌ در 80 سال اخير شکل مدرن حزبی به‌ خود گرفته‌ است. در اين چارچوب يکی از پرسشهايی که‌ مبارزان کرد همواره‌ با آن روبرو بوده‌اند اين بوده‌ که‌: آيا اساسا مبارزه‌ی مسلحانه‌ و سازماندهی نيروی رزمی تاکنون مفيد بوده‌ است يا زيانبار و آيا چنين وضعيتی باعث و بانی "امنيتی" شدن کردستان و ضعف مؤلفه‌های جامعه‌ی مدنی در آن نشده‌ است؟ در تأمل بر‌ اين پرسشها و با رؤيت رويدادهای اخير به‌ اين استنتاج رسيده‌ام که‌ نيروی رزمی نمی‌تواند مانع يا آلترناتيو يک حرکت مردمی در کردستان باشد، چه‌ که‌ جنبشهای (و حتی‌ اکسيونهای متفرق) مدنی در کردستان در درجه‌ی نخست به‌ ساختارهای سياسی و سياست کلان اين کشورها در ارتباط با مقولات و سازوکارهای دمکراتيک بستگی دارد. چنانچه‌ اين نظامها چنين اجازه‌ای را ندهند و هر صدای اعتراضی را در کل کشور خفه‌ کنند، کردستان با عنايت به‌ درحاشيه‌قرارگرفتن و کميت جمعيتی آن قادر نخواهد بود تغييری در اين معادله‌ ايجاد کند. لذا عدم يک جنبش مدنی برای نمونه‌ در جامعه‌ی کردستان ايران و عراق زمان صدام ارتباط سببی به‌ وجود نيروهای پيشمرگ در کردستان ايران و عراق نمی‌تواند داشته‌ باشد. به‌ هر تقدير راقم اين سطور با عنايت به‌ فاکتورهای عديده‌ای که‌ امروزه‌ وجود دارند ـ بر عکس سالهای پيش ـ بر اين باور است که‌ نخست اينکه‌ بايد اين دو پديده‌، يعنی برخورداری از نيروی مقاومت مسلحانه‌ و مبارزه‌ی مسلحانه‌، را از هم تفکيک نمود؛ برخورداری از واحدهای چريکی آماده‌ لزوما به‌ منزله‌ی انجام‌ جنگ مسلحانه‌ نيست. اين واحدها در حالت غيرجنگی نقشهای ديگری نيز ايفا می‌کنند (همان استدلالاتی که‌ برای ارتش در تمام کشورهای دنيا آورده‌ می‌شوند، برای نيروی رزمی پيشمرگ هم صادق هستند). دوم اينکه‌ تاريخ نشان داده‌ که‌ کرد در فقدان يا ضعف چنين نيرويی پيوسته‌ در معرض آسيميلاسيون فرهنگی ـ سياسی، تهديد و تعرض فيزيکی حکومتهای شووينيستی، استبدادی و ارتجاعی منطقه‌ قرار داشته‌ است. لذا کردستان خارج از اراده‌ی خود نمی‌تواند از نيروی پيشمرگ صرف‌نظر کند. اين نيرو خارج از کميت و کيفيت آن نه‌ تنها نقش سمبوليک و روانی (وجود يک مقاومت) را دارد، بلکه‌ در مواردی بطور پراکتيک نيز رسالت صيانت از اين مردم را ايفا می‌کند. آخرين نمونه‌ی آن مقاومت مسلحانه‌ در برابر يورشهای بربرهای "دولت اسلامی" می‌باشد. آيا اگر نيروی پيشمرگ کردستان عراق، رزمندگان حزب کارگران کردستان و پيکارگران 'اتحاديه‌ی مدافعان خلق' در کردستان سوريه‌ نمی‌بودند، اکنون سراسر اين منطقه‌ در اشغال نيروهای "دولت اسلامی" نمی‌بود؟ ممکن است گفته‌ شود که‌ اين وضعيت همچنين مديون بمبارانهای آمريکا می‌باشد. البته‌ که‌ چنين است، اما پيش‌شرط اين حمايت نظامی حضور نيروهای زمينی پيشمرگ و مقاومتی است که‌ از سوی آنها صورت می‌گيرد. کرد تا زمان رهائی (حال هر نوع آن؛ حکومت مستقل و يا فدرال) و دهه‌ها بعد از آن هم نمی‌تواند و نبايد از نيروی پيشمرگ خود صرف‌نظر کند، آن هم در اين منطقه‌ی مشخص که‌ پيوسته‌ در حال تجزيه‌شدن‌ است و کشورهای عربی، ترکيه‌ و ايران در پشتيبانی از نيروهای وابسته‌ به‌خود از جمله‌ با هدف آسيب‌رسانی به‌ کرد بسيار فعال هستند و خارج از آن نيروهای غيرحکومتی که‌ سوداهای متفاوت، اما زيانبخشی در سر دارند، چون تهديد برای موجوديت کرد و اراده‌ی آن حضور عملی دارند. نيروهای پيشمرگ کرد اکنون تنها نيروهای دمکراتيک و قابل اعتماد در منطقه‌ هستند. به‌ نظر هم نمی‌رسد در آينده‌ای نزديک در آن تغييری ايجاد شود. لذا بايد در جستجوی راهکارهايی برای رشد کمی و ارتقاء کيفی آن بود، تا منطقه‌ به‌ يکباره‌ به‌ چنگ ارتجاع اسلامی نيافتد.

رويدادهای اخير همچنين باری ديگر نشان دادند که‌ کردستان بدون يک استراتژی ملی، بدون تلاش برای سازماندهی کيان ملی، بدون تعريف شفاف مصالح ملی خود در کشمکشهای دولتهای غالب منطقه‌ بر سر مصالح متضاد خود سرگردان و حتی مغلوب و قربانی خواهد شد. سرفصل آن بايد تأکيد بر حق تعيين سرنوشت کرد در هر کدام از اين کشورها و در اين چارچوب برسميت‌شناسی راهبردهای متفاوتی که‌ احزاب هر کدام از بخشهای کردستان در پيش می‌گيرند، باشد. نتيجه‌ و مابه‌ازای همه‌ی اين تلاشها بايد تشکيل واحد ملی ـ جغرافيايی کردستان در هر کدام از اين کشورها باشد. حکومت مستقل و يا ايالتی کردستان بايد هدف نخست هر نيروی سياسی کردی باشد. تجربه‌ نه‌ يک بار و صد بار نشان داده‌ که‌ دولتهای ترکيه‌ و ايران و عراق و سوريه‌ نه‌ مدافعان، که‌ دشمنان اصلی مردم کردستان می‌باشند. لذا توقع کمک از آنها حتی در برابر راهزنان و قاتلان منتسب به‌ "دولت اسلامی" نابجا خواهد بود. آنچه‌ امروز بر سر کوبانی می‌آيد، و چون داغی بر دل و روان هر کرد شرافتمند باقی می‌ماند و البته‌ نمونه‌های فراوانی از آن را در ايران و عراق نيز ديده‌ايم، به‌ اثبات می‌رسانند که‌ کرد بدون اتکا به‌ نيروی رزمی خود و تلاش برای جلب پشتيبانی بين‌المللی به‌ مثابه‌ی کرد در معرض نابودی فيزيکی قرار خواهد گرفت. باری، اين امر هميشه‌ محتمل خواهد بود تا زمانی که‌ کرد چون يدک هر يک از کشورهای ايران، عراق، ترکيه‌ و سوريه‌ عمل کند. کرد نياز به‌ يک واحد ملی حول يک کيان ملی مستقل دارد که‌ از آن در برابر يورشهای گونه‌ی گذشته‌ حفاظت و صيانت کند. مصونيت جانی و سياسی و امنيتی مردم کردستان ممکن است باوجود يک واحد سياسی ـ دولتی کردی نيز به‌ مخاطره‌ بيافتاد، اما بدون وجود اين واحد مستقل يا اقليمی و تنها به‌ اين اميد که‌ حکومتهايی دمکراتيک و خيرخواه‌ و کرددوست در پايتخت اين کشورها سر کار بيايند، صيانت از اين مردم به‌ کلی غيرممکن است. اگر کردستان نيز چون مردمان فارس و عرب و ترک منطقه‌ از دولت خود برخوردار می‌بود، کرد امروز در وضعيت بسيار متفاوتی می‌بود و بخشهايی از کردستان به‌ جولانگاه‌ متوحشين "دولت اسلامی" تبديل نمی‌شد و کرد اين چنين احساس بی‌کسی نمی‌کرد.

 

آلمان، اکتبر 2014

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

کیانوش توکلی

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.