رفتن به محتوای اصلی

گزارش دیگری از ۱۶ آذر - بعدازظهر خیابان‌های تهران
07.12.2009 - 15:27

ساعت 4 بعدازظهر بعد از حدود يك ساعت و نيمي استراحت بعد از تجمع و راهپيمائي چهار ساعته ي صبح دوباره زدم بيرون. به توحيد كه رسيدم مردم داشتند برميگشتند خونه هاشون از سركار، براي همين توحيد و خيابونهاي اطرافش خيلي شلوغتر از صبح بود.

ساعت 4.15 سر جمالزاده-نصرت عده اي جوان كه در حدود 15نفر ميشدند شعار يكصداي "ايران شده بازداشتگاه-اوين شده دانشگاه" رو ميدادند. تعدادشون كم بود ولي صداي واقعاً سي-چهل نفري داشتند! ي سطل آشغال سوخته هم وسط خيابون بود كه دود ازش بلند ميشد.

ساعت 4.25 ميدون انقلاب، زير پل عابر كارگر جنوبي مردم به عمد جلوي ماشينها رو گرفته بودند و راننده ها با خوشحالي و انگار كه دارند يه فيلم بازي مي كنند بوق مي زدند. اونطرف تر توي ايستگاه اتوبوس كه جمعيت از سر و تهش زده بود بيرون مردم شعار "مرگ بر ديكتاتور" ميدادند. اينطرف ترش يعني جلوي ايستگاه اتوبوس به سمت ميدون مردم رفته رفته زياد شدند تا اين دو صحنه رو ببينند كه خودشون شدند شق سوم تجمع! در همين حين از جلوي سينما بهمن به سمت ايستگاه اتوبوس نيروي انتظامي حمله كرد و دو تا اشك آور داخل ايستگاه سربسته اش شليك كرد. بيشتر ازاينكه مردم رو بزنند به بدنه هاي تلقي ايستگاه يا ميله ميزدند و با داد و قال مي خواستد قضيه فيصله پيدا كنه، البته براي اينكه نشون بدن واقعاً وحشي اند چند نفر جوون رو هم زدند.

ساعت 4.40 توي خيابون كارگر به سمت بلوار حركت ميكنم كه از پشت سر صداي بيست نفر مياد كه "مرگ بر ديكتاتور" ميگن. سرعتم رو كم ميكنم و باهاشون شعار ميدم تا سر نصرت كه نيروي انتظامي ميريزه و مردم متفرق ميشن. كمتر از يك دقيقه دوباره جمع ميشيم و اينبار با صداي بلندتري شعار ميديم. يه موتوري كه دوتا لباس شخصي سوارشن كار پياده رو حركت ميكنه و چوبدستيش رو براي مردم تكون ميده. مردم "هو" مي كنند. يارو پياده ميشه، مياد توي جوب خالي از آب و چوبدستيش رو ميكوبه كنار جدول. مردم كه ميبينند خبري از بقيه موتوريا نيست ميريزن سرشون و يه فصل مي مالوننشون! نوش جان آقاي بسيجي!

ساعت 4.50 توي بلوار كشاورز سر 16آذر يه عده دانشجو كه پنجاه نفري ميشن دارند شعار ميدن: "ياحسين/ميرحسين" "دانشجو ميميرد/ذلت نميپذيرد" "ايراني باغيرت/حمايت حمايت" "بسيجي حيا كن/مفتخوري رو رها كن" اين جمعيت تا سر فلسطين بدون هيچ درگيري اي پيش ميره و 50تاش ميشه 250تا و اونجا بدون هيچ برنامه خاصي از هم جدا ميشه. نيروي انتظامي بيخيال و خسته از درگيريه، پنج شش تيي با هم سر خيابونها واستادند و پچ پچ ميكنند، بسيجي ها هم تعطيل كردند و رفتن تي سوراخ موش.

ساعت 5.15 تا 5.30 كه برسم به چهارراه وليعصر هيچ تجمع يا درگيري خاصي رو در خيابان وليعصر نميبينم.

ساعت 5.30 سر چهارراه وليعصر بغل موسسه لي نيروهاي لباس شخصي واستادند و سانديس كيكشون رو ميخورند. مردم عين سيل ميان و ميرن و تردد ميكنند و ترافيك بوجود اومده و بوق ماشينا بلند شده. اونطرف چهارراه هم گاردهاي سياه پوش غول پيكر دارن با موبايل حرف ميزنن.

ساعت 5.35 سر فلسطين لباس پلنگيا مردم رو راهنمايي ميكنند كه به سمت بال يا پايين برن. ظاهرا يه چهارراه رو بستد. جمعيت هچنان طوفاني و زياده. يهو لباس شخصيا حمله ميكنند: با شلنگ و چوبهاي تراشيده ي سفيد. يك شلنگ نصيب منه كه درست پس كله ام ميخوره. منگ ميشم. (الان كه چشمام رو باز و بسته ميكنم، اشيا در نظرم كش ميان!)

ساعت 5.40 سر وصال-انقلاب يه باتوم از بغل ميخوره توي قلبم. روي دو پام ميفتم. نيفهمم چي شد! نفسم درنياد، هه جا سياه ميشه، حس كردم تير خوردم. به خودم كه ميام ميبينم يكي داره آب مي پاشه تو صورتم و من روي جدول كنار جوب نشستم و چنتا خانوم بالا سرم دارن راهكار ارائه ميدن. ب هر بدبختي خودم رو جمع مين و روي دوتا پام واميستم و بعد از تشكر به سمت انقلاب حركت ميكنم. قلبم به شدت تير ميكشه و مجبور آروم و دست به ديوار راه برم.

ساعت 6 ميدون انقلاب همچنان شلوغه. سر فخررازي كلي ون و ميني بوس واستاده، پر نيروي ضد شورش: اينارو مي خوان چيكار كنند؟! سر چهارراه ها همچنان نيروي انتظامي دستور حركت ب مردم ميده. لباس شخصي ها ديگه ديده نميشن. اينام همشون خسته و كوفته اند. مردم اما شاد و بازيگوش بنظر ميان. روحيه ها عاليه!

ساعت 6.15 يه عده نيروي انتظامي دارن دنبال هفت-هشت تا دختر پسر ميكنن سر جمالزاده. انگار دزد-پليس بازي ميكنن! فاصله شون كمتر از يك متره ولي ب اين وجود اونا رو نميزنند، فقط داد و بيداد ميكنن. آدمهاي جا افتاده و سن بليي هستند. با خودشون ميگن: مرده شور اين شغل رو ببره؛ شعار بديد مردم، با صداي بلند، اما زود متفرق شيد تا براي ما هم دردسر نشه!!!

ساعت 6.25 يه مرد مسني كه كت و شلوار سفيد پوشيده دست خانومي رو از مچ گرفته و ب خودش ميكشه. خانومه يهو داد و جيغ ميكنه. سه-چهار نفري كه نزديكند ميان جلو و يارو رو پرت ميكنن توي جوب پر آب! يارو بنظر اطلاعاتي مياد(؟)

امروز هم تموم شد اما مردم پيروز شدند: مردمي كه ديگه ياد گرفتد چه جوري بايد تجمع كنند و كم هزينه بدن. صبح يه سري، بعدازظهر يه سري و عصر هم يه سري: هيچكس قرار نيست تمام هزينه ها رو بده، هيجان و شور جواني كمتر شده و به جاش راهكار و عقلانيت اومده: اين يعني رشد، پيروزي. به خودم مي بالم كه امروز مردم رو اينجوري ديدم.

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال
برگرفته از:
وبلاگ آق بهمن

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.