مقدمه:
شورای حقوق بشرسازمان ملل درنشست اضطراری خود، رأی داد که تحقیقات بین المللی دربارۀ موارد احتمالی نقض حقوق بشرو زیرپا گذاشتن قوانین بین المللی، درحملات اسرائیل به نوارغزّه انجام گیرد
پیش ازآن خانم « ناوی پیلای »، کمیسرعالی حقوق بشرسازمان ملل متحد، ازاقدامات نظامی اسرائیل دراین منطقه به عنوان« جنایت جنگی » نام برده بود
درجلسۀ شورای حقوق بشربرای تحقیقات ازعملیات اسرائیل، ودرمیان(۴۷) کشورجهان، آمریکا تنها کشوری بود که به تحقیق ازنقض احتمالی حقوق بشردرجریانِ عملیات اسرائیل رأی مخالف داد.
هرفردِانساندوستی، که به سکولاریسم( جدائی نهاد دین ازنهاد حکومت ودولت ) و دموکراسی ( آزادیهای قانونی مطابق باحقوق بشر، ورفع هرنوع تبعیض دینی، زبانی، تباری وجنسیتی و..) ونیز صلح ودوستی دربین همۀ ملتها معتقد باشد، نوشتۀ زیررا که یک روزنامه نگار
اسرائیلی نوشته، بیانگربخشی ازبیان اندیشۀ دینی حاکم درآنکشوریافت که همانندِ رفتارِهردولت یا حکومتِ دینی- تباری( غیرسکولارو فاقد تسامح ومدارا ) است ازجمله: جمهوری اسلامی درایران، طالبان درافغانستان و گروه داعش دربرخورد با غیرخودیها درعراق وسوریه و.... طبعاً جنایات هیچیک، عُذرموجهی به عمل متقابل، برای انجام جنایات بسیارهولناک ترنیست، رفتارغیرانسانی همگی آنها، درپیشگاه عدالت، وانسانیت، وخرد وتاریخ، وحق وحقیقت محکوم است.
هراندیشۀ دینیِ سیاسی شده همانندِ هرایدئولژیِ انحصارطلبِ حاکم، برای بقاء خود نیازمند بوجودِ دشمن، و یا حتی دشمن تراشی است. تمام افراد و سازمانهائی که طرفدارِ( انسانیت، عدالت، حقوق بشر، آزادی وبرابریِ انسانی ) هستند ضمنِ محکوم کردن این جنایاتِ جنگی در کشتارِانسانهایِ بی دفاع، بخصوص کودکان( ازهرطرف )، باین نکته نیزتوجه دارند که با این کشتار، دولت ناتایاهو وشیمون پرز، نه جناح دموکراسی خواهِ محمودعباس، بلکه حزبِ حماس وحسن نصرالله را ( که تالی حزب لیکود وخود ناتانیاهو ) است، تقویت کرده ومی کنند. جدال آندوبا معیارهایِ حقوق بشرودموکراسی، جدالِ دوتوحش است: یکی مسلح به آخرین تکنیک نظامی قرن بیست ویکم، و دیگری به تفنگ حسن موسی وترقه های دست ساز.
اسرائيل خواهان صلح نيست،
هاآرتز اسرائیل
نوشتۀ گيدئون لِوی ( Gideon Levy )، مُفسر و روزنامه نگار « هاآرتز »: برگردان ازمحسن یلفانی
اسرائيل خواهان صلح نيست. هيچ وقت اين چنين آرزو نداشته ام که ثابت شود آنچه دراينجا می نويسم، اشتباه باشد. امّا قرائن وشواهد روی هم تلنبارمیشوند. درواقع، می توان گفت که اسرائيل هيچ وقت خواهان صلح نبوده است؛ منظوريک صلح عادلانه است، صلح براساس سازشی عادلانه برای هردوطرف. درست است که در زبان عبری سلام معمول بين مردمان همان« شالوم » ( صلح )است- شالوم هنگامی که همديگررا می بينند وشالوم به هنگامی که همديگررا ترک می کنند. تقريباً همۀ اسرائيلیها دم به ساعت تکرارمی کنند که خواهان صلحاند، و البته که چنين است. امّا منظورآنها چنان صلحی نيست که باعدالت همراه باشد، که بی آن، نه صلحی هست و نه خواهد بود. اسرائيلیها خواهان صلحاند، نه عدالت؛ آنها خواهان صلحی که برارزشهای جهانشمول مبتنی باشد، نيستند. بدين ترتيب، حاصل چنين ترجيع بندی است « صلح، صلح، درحالی که صلحی درکارنيست.» و قضيه به همين جا ختم نمیشود : درسالهای اخيراسرائيل حتّی ازآرزوی برقراری صلح هم فاصله گرفته و يک سره ازآن نااميد شده است. صلح از دستور کاراسرائيل محوشده، وجای خود را يا به اضطرابهای جمعی داده است که منظماً به جامعه تزريق می شوند، ويا به امورشخصی و خصوصی که برهرچيزديگر اولويت دارند.
به نظرمی رسد که آن اسرائيلیای که در آرزوی صلح بود يک دهه پيش درگذشت. يعنی در پی شکست ديدار سران درکمپ ديويد درسال ۲۰۰۰، همراه با جا انداختن دروغِ فقدان طرف مذاکرۀ فلسطينی، و البته، با از سر گذراندن دوران خونآلود انتفاضۀ دوّم. امّاحقيقت اين استکه حتّی پيش ازآن هم، اسرائيل هيچ وقت واقعاً خواهان صلح نبوده است. اسرائيل هيچ وقت، حتّی برای يک لحظه، با فلسطينیها به عنوان انسانهائی با حقوق برابر رفتارنکرده است. اسرائيل هرگزنسبت به مصيبت فلسطينیها به عنوان يک مصيبت انسانی وملّیِ تفاهمی نشان نداده است.
جناح طرفدارصلح اسرائيل نيز- اگراصولاٌ چنين چيزی وجود داشته- دربحبوحۀ صحنههای دلخراش انتفاضۀ دوّم، و بازبا همان دروغ « فقدان شريک ( وطرف ) مذاکره »، آخرين نفسها را کشيد. آنچه باقی ماند چند سازمانی بودند که دربرابر مبارزهای که به منظوربیاعتبارکردن آنها درگرفته بود، همانقدرمصمّم وفداکاربودند که بیاثر و بیخاصیّت. بنا براين، اسرائيل ماند وموضع انکارگرايانهاش.
در اين ميان، انکارناپذيرترين دليل اين که اسرائيل خواهان صلح نيست، پروژۀ شهرک- سازی دراراضی اشغالی است. ازهمان آغازاين پروژه، هيچ بوتۀ آزمايشی چنين با قطعيت و دقت نیّات واقعی اسرائيل را آشکار نکرده است. به عبارت ساده: سازندگان اين شهرکها، درپِی تحکيم بخشيدن به اشغالاند، و بنا براين صلح نمیخواهند. تمام داستان در اين دو کلمه خلاصه شده است.
با فرض عقلانی بودن تصميمات اسرائيل، نمی توان پذيرفت که ساختن شهرکها دراراضی اشغالی با خواست صلح سازگارباشد. هرنوع اقدام برای خانه سازی، هرخانۀ پيشساخته و هربالکن، به معنی مردود دانستن صلح است. اگراسرائيل میخواست که ازطريق توافقهای اسلو به صلح دست يابد، میبايست حداقل ساختن شهرکها رابه ابتکارخودمتوقف می کرد. اين که چنين اقدامی صورت نگرفت، ثابت میکند که توافقهای اسلو فريبکارانه بودهاند و يا در نهايت، روايتی از يک شکست اعلام شده. اگراسرائيل در"طابا"، در "کمپ ديويد"، در "شرمالشيخ"، در "واشينگتن" و يا در "بيتالمقدس" میخواست به صلح دست يابد، میبايست قبل ازهر چيز به ساختن شهرک ها پايان دهد. بدون هيچ قيد وشرطی و بدون هيچ انتظاری. اين واقعيت که اسرائيل چنين نکرد دليل آن است که خواهان صلح عادلانه نيست.
امّا شهرکها تنها يک محک برای دريافت نیّات اسرائيل به شمارمیروند. امتناع اسرائيل ريشههای بسيار عميقتری دارد و در« دی-ان-اِی »اش، دردستگاه گردش خونش، دردليل وجودیاش، و دربَدویترين اعتقاداتش جای دارد. درآنجاست که، درعميقترين لايهها، اين مفهوم نهفته است که اين سرزمين تنها برای يهوديان درنظرگرفته شده است. در آنجاست که، در عميق ترين سطح، پيام «اَم اشگولا»(am sgula)-« قوم ارزشمند(برگزیدۀ)خدا» - و« خدا ما را برگزيد »، جای گرفته است. درعمل، اين پيام به اين صورت معنی شده که، دراين سرزمين يهوديان مُجازند به انجام هرکاری که برای ديگران ممنوع است، دست بزنند. نقطۀ عزيمت اين است وازاين نقطه راهی به سوی صلح عادلانه نيست. آنجاکه نام بازی سلب هويت انسانی ازفلسطينیهاست، آنجا که سياست شيطانی جلوه دادن فلسطينیها هرروز وهرروز به مردم حُقنه میشود، راهی برای نيل به صلح عادلانه موجود نيست. کسانی که متقاعد شدهاند که هرفلسطينی آدم مظنونی است وهرفلسطينی میخواهد «يهودیها را به دريا بريزد»، هرگزبا فلسطينیها صلح نخواهند کرد. بيشتر اسرائيلیها متقاعد شدهاند که اين دو نظرحقيقت دارند.
دردهۀ گذشته، هردوملّت ازهم جدا شدهاند. جوان معمولی اسرائيلی هيچ وقت همتای فلسطينی خود را نمیبيند، مگردردوران خدمت سربازیاش( آن هم درصورتی که خدمتش را درسرزمينهای اشغالی انجام دهد ). جوان معمولی فلسطينی هم هرگزهمسن وسالهای اسرائيلی خود را نمیبيند، مگر درلباس سربازعصبیای که بر سرش داد می کشد، يا نصف شب به خانهاش هجوم می برد، و يا درهيئت يکی ازساکنان شهرکها، زمينش را غصب می کند و يا بيشه اش را به آتش می کشد.
درنتيجه، تنها تماس ميان دوملّت به برخوردِ اشغالگر، که مسلّح وخشن است، با اشغالشده، که سرخورده و آمادۀ روآوردن به خشونت است، محدود شده. مدتها ازروزگاری که فلسطينیها برای کاربه اسرائيل میآمدند و اسرائيلیها درفلسطين مغازه داری می کردند، گذشته است. مدتهاست که دورانی که اين دوملّت چند دههای را درسرزمينی مشترک سرکردند و با هم روابطی نيمه عادی داشتند و اين روابط ازحداقل عدالت برخوردار بود، سپری شده است. درچنين اوضاع واحوالی، تحريک کردن وبه خشم آوردن اين دوملّت عليه يکديگر، همچنانکه تشديدترس وانباشتن کينههای جديد برروی آنچه ازپيش موجود بوده، بسيارآسان است. وهمين، خود دستورالعمل مطمئنی برای امتناع ازصلح است.
بدين ترتيب بودکه هوس جديدی به سراسرائيلیها زد: هوس جدائی:« آنها آنطرف، ماهم اينطرف ( وهمين طور آن طرف)».درحال حاضرکه هنوزاکثريت فلسطينیها-تخمينی براساس تجربۀ دههاسال کار روزنامه نگاری خودم درسرزمينهای اشغالی- خواهان همزيستی اند، اغلب اسرائيلیها در پی جدائیاند، طبعاً بی آنکه حاضر به پرداخت هزينۀ آن باشند. نظریۀ« دو کشور »طرفداران فراوانی پيدا کرده، امّا هيچ تصميمی برای متحقّق کردن آن درعمل درميان نيست. اغلب اسرائيلیها طرفداراين نظريهاند، ولی مايل نيستند که نه اکنون، وحتّی نه در اينجا، اجرا شود. آنها با اين باورتربيت شدهاند که طرفی برای مذاکرات صلح درکار نيست- البته طرف فلسطينی، وگرنه، طرف اسرائيلی حاضر و آماده است.
متاًسفانه، حقيقت تقريبا برعکس اين باوراست. فلسطينیها ديگرشانسی برای اين که ثابت کنند میتوانند طرف مذاکره باشند، ندارند؛ اسرائيلیها معتقدند که آمادۀ مذاکرهاند. بدين ترتيب فرآيندی آغازگرديد که طی آن شرايط، موانع و اِشکال تراشیهای اسرائيل برهم انباشته شد- که اين همه خود نشانۀ ديگری است برامتناع اسرائيل. نخست خواست توقف تروريسم مطرح شد؛ پس از آن خواست تغييررهبری ( ياسرعرفات مانع دست و پاگيری به شمارمیآمد )؛ پس ازاينها، مانع حماس پيش آمد. اکنون نوبت خودداریِ فلسطينیها ازبرسميت شناختن اسرائيل به عنوان يک دولت يهودی است. اسرائيل براين عقيده است که به هراقدامی که دست میزند- از دستگيریهای دستهجمعی تاساختن شهرکها دراراضی اشغالی- همه برحقاند، درحالی که همۀ اقدامات فلسطينیها « يک جانبه » بوده است.
تنها کشورروی کرۀ زمين که فاقد مرزاست تا به حال حاضر نشده است حتّی مرزهای مصالحه شدهای را که خود به آنها رضايت میدهد، تعيين کند. اسرائيل هنوزاين واقعيت را هضم نکرده است که برای فلسطينیها، مرزهای ۱۹۶۷ مادرهمۀ مصالحهها وخط قرمز عدالت ( يا عدالت نسبی ) است. برای اسرائيلیها، مرزهای ۱۹۶۷، « مرزهای خودکشی »است. به همين دليل است که حفظ وضعيت موجود به هدف واقعی اسرائيل، به مهمترين اصل سياست اسرائيل، وتقريباً به غايت نهائی آن تبديل شده است. امّا مسئله اين است که وضعيت موجود تا ابد قابل دوام نيست. ازلحاظ تاريخی، کمترملّتی بوده است که بدون مقاومت به اشغال تن درداده باشد. جامعۀ بينالمللی نيزسرانجام روزی درمورد اين وضعيت قاطعانه به صدا درخواهد آمد و اين به صدا درآمدن با اقدامات تنبيهی همراه خواهد بود. ازاين همه به اين نتيجه میرسيم که هدف اسرائيل واقع بينانه نيست.
اکثريت اسرائيلیها، هرچند که رابطۀ خود را با واقعيت ازدست دادهاند، زندگی معمول خود را ادامه میدهند. آنها دنيا را همواره عليه خود می دانند، و مناطق اشغالی را که دم درخانهها يشان است، بسی دور ازقلمرو علايق خود میشمارند. هرکس که به خودجراًت دهد ازسياست اشغالی اسرائيل انتقاد کند، به ضد يهود بودن متهم میشود؛ هراقدام مقاومتآميز به عنوان يک تهديد وجودی تلقی میشود؛ تمامی مخالفتهای بينالمللی نسبت به سياست اشغال به حساب « محروم کردن اسرائيل ازحقوق حقۀ خود » و تهديدی نسبت به موجوديت کشور گذاشته میشوند. هفت ميلياردمردم دنيا- که بيشترشان با اشغال مخالفند، دراشتباهاند، وشش ميليون يهودی اسرائيلی- که بيشترشان ازاشغال حمايت می کنند - ، برحق. چنين است واقعيت ازنگاه يک اسرائيلی متوسط.
براين همه، سرکوب، پنهان کاری وتيره وتارکردن فضا را نيزبيافزائيد تا توضيح ديگری برای سياست امتناع اسرائيل بيابيد : تا زمانی که زندگی دراسرائيل بروفق مراد است، آرامش برقراراست وواقعيت مخفی نگاه داشته میشود، چرابايد کسی برای استقرارصلح خود را به دردسر بياندازد؟ تنها راه برای اين که غزّۀ محاصره شده، وجود خود را به خاطرمردم بياورد، اين است که چند تا موشک شليک کند؛ و ساحل غربی تنها وقتی دردستور روزقرارمیگيرد که، مثلِ روزهای اخير، درآنجا خونی ريخته شود. به همين ترتيب، به موضع جامعۀ بينالمللی فقط وقتی توجه میشود که میکوشد تحريم يا مجازاتی عليه اسرائيل اعمال کند، که دراين صورت بلافاصله مبارزهای عليه آن آغازمیشود که محتوای اصلیاش را مظلوم نمائی همراه با اتهامات تاريخی تند و تيز- و گاهی گستاخانه و بی ربط- تشکيل میدهد.
چنانکه ملاحظه میشود، تصويرِغمانگيزی است. دراين تصوير هيچ پرتوی ازاميد نمیتوان يافت. تغيير به خودی خود، ازدرون جامعۀ اسرائيل، تا زمانی که به همين منوال رفتارمیکند، پيش نخواهد آمد. اشتباهات فلسطينیها به يکی دوتاختم نمیشود، امّااشتباهات آنها فرعی است. دراين دعوا، عدالت اساساً با طرف فلسطينی است، درحاليکه طرف اسرائيلی اساساً راه امتناع را برگزيده است. اسرائيلیها اشغال را میخواهند، نه صلح.
فقط اميدوارم که دراشتباه باشم.
(اين مقاله به زبانهای عبری و عربی نيز منتشر شده است.)
ــــــــــــــــــــــــــــ
روزنامۀ هاآرتز روز سه شنبه ۸ ژوئيه در تل آويو کنفرانسی دربارۀ صلح برگزار می کند. دراين کنفرانس بجز عدۀ زيادی ازصاحب نظران، پرزيدنت شيمون پرزو پرزيدنت محمود عباس هم شرکت خواهند داشت. شيمون پرزگفتگوئی با يک خبرنگار خواهد داشت. از محمود عباس نيز يک گفتگوی ضبط شده پخش خواهد شد. گيدئون لِوی نيز در کنفرانس حاضر خواهد بود.
http://news.gooya.com/politics/archives/2014/07/182725.php
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید