رفتن به محتوای اصلی

تاثیر وقایع داخل بر ایرانیان خارج از کشور
31.12.2009 - 12:41

اوضاع کنونی در ایران، به شکل محسوسی تأثیرات خاص خود را برفکر و ذهن و زندگی روزمره ما ایرانیان تبعیدی گذاشته است. زندگی در محیط آرام خارج، رعایت قانون، منظم و مسئول بودن در سرکار، این امکان را فراهم کرده بود تا از جنگ، خشونت، اعدام و درگیری ها دور و بیزار باشیم. ولی در چند ماهه اخیر، هر کدام کم وبیش شاهد تغییراتی هستیم که ناشی از تاثیر این دوران گذر در کشورمان میباشد. من در اینجا بطور خلاصه به چهار موضوع اشاره میکنم :

1- مجموعا خانواده هایی که بیشتر از 25 سال را در تبعید میگذرانند دارای فرزندانی هستند که به دلایل روشن، بیشتر فرهنگ کشور میزبان را تجربه کرده اند تا فرهنگ ایرانی را، اما نکته جالب اینجاست که همین جوانان زیر 25سال، در شرایط کنونی تغییرات مثبتی در جهت گرایش به اوضاع داخل، علاقمندی به سلامت فامیل در داخل، مطالعه در مورد ایران، آشنایی با حکومت شاه و خمینی پیدا کرده اند. با احساس مسئولیت، برای تظاهرات مقابل سفارت جمهوری اسلامی حاضر می شوند و علیرغم شاهد بودن درگیریهای خطی و سیاسی، کوتاه نمی آیند، شعار را با صدای بلندتر تکرار میکنند، حتی اگر معنی آنرا نفهمند. بسیاری از آنها خود را آماده کرده اند تا برای خدمت به کشورشان پس از تغییراساسی اوضاع به وطن باز گردند. بعضی از آنها سرگرم پس انداز کردن پول هستند تا در ایران مشکل مادی نداشته باشند، در اندیشه برنامه ریزی هستند که در چه عرصه هایی بیشترمیتوانند مفید باشند.

2- نکته دوم اینکه اکثریت ایرانیان وابسته به گروههای سیاسی اپوزیسیون درخارج از کشور تا قبل از جریان انتخابات، هریک آب در هاون کوبیده ودشمن خود را نه در ایران بلکه در میان جریانات رقیب خود میجستند و وزارت اطلاعات ولی فقیه نیز با اختصاص امکانات کافی وسرمایه ونیرو، هم از طریق گفتمان سازی وهم از طریق عوامل مستقیم خود در میان آنها ویا در فضای سایبری ومجازی اینترنت به تفرق ودشمنی بشکل گسترده ای دامن میزد. گرچه این تلاشهای حکومت با حداکثر نیرو، همچنان ادامه دارد ولی اکنون میتوان چرخش مثبتی را درمناسبات برخی از جریانات متعلق به اپوزیسیون شاهد بود. اکنون شاهدجنب و جوش مثبت قابل توجهی در میان بخشی از اپوزیسیون هستیم که سالها از آن خبری نبود. نکته قابل ملاحظه اینکه تغییر و تحولات فکری در ایجاد شفافیت و صراحت نظری سرعت گرفته است. بخصوص کسانیکه به نحوی از انحاء در گذشته با رژیم همکاری داشته ویا به نحوی از آن حمایت میکرده اند، امروز از آن فاصله گرفته وعملا در صف اپوزیسیون قرار گرفته اند، مثل دکتر سروش و آقای مهاجرانی. دو گرایش عمده در بین ایرانیان وجود دارد که در واقع میتوان گفت همه خواستار جدایی دین از حکومت هستند ولی بر سر شیوه رسیدن به آن باهم اختلاف نظر دارند، گروهی هنوز به قول مهندس بازرگان باران می خواهند نه سیل و گروه دیگر پایان جمهوری اسلامی را خواستارند.

3- نکته سوم که قابل بررسی بیشتری است تاثیر وقایع اخیر بر رفتار و تفکرات و حالات روحی و روانی ایرانیان خارج از کشور است، واقعیت اینست که علیرغم حرکت مسالمت آمیز جنبش سبزدر تمام فعالیتهایی که تا بحال داشته اند، برخورد وحشیانه وغیر انسانی رژیم حاکم، حس تنفر و انزجار رادر همه بوجود آورده است، پایان دو هفته ایام خوش و امیدوارکننده ایرانیان با شرکت در انتخابات به امید ایجاد اندکی تغییر در جامعه با کودتا بنفع احمدی نژاد و دستور کشتار از سوی خامنه ای آغاز شد، نطفه نفرت از رژیم در آنجا بسته شد، نا امیدی و افسردگی جای خود را به مبارزه برای گرفتن حق داد، میلیونها نفر به خیابانها ریختند و خواستار پس گرفتن رأی خود شدند، جواب آنان گلوله، اعدام و تجاوز بود. مردم خشمگین شدند، موج همین روحیه در داخل بر زندگی ما در خارج نیز سایه انداخت.

با دیدن ویدیو کلیپهای که از ایران میرسد، بارها و بارها گریسته ایم، مشت ها را گره کرده ایم، از وقاحت و حیوان بودن لباس شخصی ها ابراز انزجار کرده ایم، به در سفارت جمهوری اسلامی رفته و بر علیه این برخوردها شعار داده ایم، ابتدا حتی سخت بود که بگوییم مرگ بر کسی،حتی نوشتیم «مرگ بر هیچکس»، شعار سرنگونی ندادیم، حتی پلیس مطمئن بود که ما به سفارت جمهوری اسلامی حمله نخواهیم کرد، مگر ما چی میخواستیم؟ ماهها منتظر بودن، بلکه خامنه ای صدای مردم را بشنود، ولی هرگز نشنید، شاه عاقلتر بود، صدای انقلاب مردم را شنید، ولی برای پذیرش مردم دیگر دیر شده بود.

30 سال تحقیر نسبت به مردان و زنان نجیب ایران و 30 سال تحقیر برای ما ایرانیان خارج از کشوردیگربه نظر میرسد به انتها رسیده باشد. حکومت ولی فقیه به دست خود یک بیک درب هرگونه مماشات وسازشی را بین خود ومردم ازبین میبرد. این حکومت با تداوم کشتار مردم در روز عاشورا، یک گام دیگر به دوقبضه کردن سند مرگ خود نزدیکتر شده است.

4- امروز، آیا ما همان افراد قبل از روز عاشورا هستیم؟ با خود روراست باشیم. این جنبش وارد فاز جدیدتری شده است، مردم در روز عاشورا مهر عدم پذیرش حکومت رابر پیشانی حاکمیت زدند. تمام دنیا این پیغام را گرفت، حتی اگر امروز خامنه ای بگوید صدای مردم را شنیده است، کمترکسی آنرا باور خواهد کرد، حتی ممکن است به قول مخملباف به جای سربازان آمریکایی که صدام را ازسوراخ مخفی گاهش بیرون کشیدند، این بار جوانان ایرانی خواهند بود که با تاباندن چراغ قوه برصورت شگفت زده وترس آلود او، حضرتش رااز سوراخ مخفی گاهش بیرون خواهند کشید البته اگر به روسیه فرار نکند. این موج تغییر بطور طبیعی تاثیرات رفتاری خاصی را بهمراه می آورد، مرگ بر خامنه ای شعار اصلی معترضین داخل و خارج میشود، سوزاندن پوستر خامنه ای، زیر پا گذاشتن و لگد کوبیدن برآن، هم احساس قدرت وهم آرامش ایجاد میکند. ما همگی میدانیم که پیشینیان ما، طبق تجربه، قبل از رفتن به جنگ وشکار ابتدا وطی مراسمی مملو از رقص وپایکوبی وهیجان به تمرین دست میزدند وحتی به تصویر شکار خود که روی زمین کشیده بودند تیری میانداختند وآنرا از آن خود میکردند. این مراسم همیشه قبل از شکار تکرارمیشد وبه مردم قوت قلب وآمادگی میداد. این مراسم هنوز هم در بسیاری از جوامع انسانی به شکل ابتدایی آن ادامه داردودرجوامع امروزی هم جای خود را به کلاسهای آموزشی وتمرین مستمر داده است. اما از سوی نیروهای سرکوبگر بسیج وسپاه ولباس شخصی ها، آموزشها وتمرینات لازم برای دستگیری، سرکوب وکشتن معترضین قبلا بخوبی انجام شده است. بسیاری از ماها در همین 6 ماه گذشته نوارهای متعددی را که از جلسات آموزشی وهماهنگی وتمرین آنها بیرون آمده، دیده و شنیده ایم. اما در سوی دیگر مردم نیزتمرین خود را برای رسیدن به خواستها وحقوق انسانی خود در تظاهرات خیابانی انجام میدهند. تند ترین شعارها ورفتار مردم معترض اغلب در غالب مرگ بر دیکتاتور وپاره کردن وسوزاندن عکس احمدی نژاد ویا خامنه ای تبارز یافته است. اگر شدت عملی در رفتار مردم مشاهده شده صرفا برای دفاع از خوددر مقابل حملات بیرحمانه مامورین سرکوب ویا رها کردن افراد دستگیر شده ویا زیر باتون مامورین ویا برای فراری دادن آنها که به بسوی مردم شلیک میکردند بوده است. اما با دریغ باید گفت این روزها ناله های مفهوم ونامفهوم عجیبی را در سوی اپوزیسیون خارج میشنویم که من غیر مستقیم مردم را به خشونت متهم میکنند. برخی از اینان کسانی هستند که جهت داشتن جایی بسیار کوچک برای رفت وآمد به کشور ویا نیم نفسی در چهارچوب نظام کنونی تمام سرمایه سیاسی خود را به کارانداخته بودند، ولی جنبش مردم از راه رسید وخواب وخیال های خوش آنان دچار آشفتگی شد. آنان در جو کنونی خجالت میکشند که از مردم بخواهند در خانه های خود بمانند ودر حالیکه حرکت 6 ماهه اخیر خصلت کاملا مسالمت جویانه تظاهرات مردمی را در انظار جهانیان به واضح ترین شکل ممکن به نمایش گذاشته است ، اینان به شکل عجیبی اصرار میکنند که مردم باید مسالمت آمیز رفتار کنند. این اصرار در حدی است که انسان در میماند مخاطب این دوستان چه کسانی هستند. همه یادمان هست که مسالمت آمیز ترین خیزش میلیونی مردم در روزهای بعد از انتخابات با چه سبعیتی سرکوب گردید وحد اقل دهها کشته وهزاران زخمی وزندانی بر جای گذاشت. درآن روزها هیچ کس نه شعار مرگ بر دیکتاتور میداد ونه عکس خامنه ای را زیر پا له میکرد. از آنهنگام به بعد رفتار مسالمت آمیز مردم علیرغم آن سرکوبهای افزاینده و تداوم اعمال غیر انسانی مامورین حکومتی همچنان بطور ثابت ادامه یافته است. حقیقت این است که این دوستان معترض مردم حق دفاع فردی را به هیج وجه به رسمیت نمیشناسند. آنان دادو فریادهای بسیاری را در مورد دفاع ازاصول حقوق بشر سر میدهند ولی وقتی نوبت مردم معترض ایران در تظاهرات میرسد از یاد میبرند که حق تظاهرات آرام حتی در همین قانون اساسی جمهوری اسلامی هم به رسمیت شناخته شده. آنان عمدا فراموش میکنند که حق دفاع ازخوددر برابر زور وتجاوزبرای زنده ماندن وزندگی ودر واقع حق زندگی وزنده بودن بنیادیترین ومهمترین اصل مربوط به حقوق بشر است. سخن کوتاه کنم اگرمردمی که جز شعارورفتاری کاملا مسالمت آمیز مورد هجوم وحشیانه لباس شخصیها وانواع واقسام مامورین سرکوب قرار میگیرند وبرای رهایی از مهلکه ترس وتجاوز وشکنجه وزندان و مرگ فرار را بر قرار ترجیح داده وگاها دست به سنگ وچوب میبرندطبیعی ترین وانسانی ترین عکس العمل ممکن را از خود بروز میدهند. این رفتار چه از نظر انگیزه وچه از نظر خصلت کوچکترین قرابتی با اعمال خشونت آمیزی که سرکوبگران وقاتلان مردم ازخود بروز میدهند ندارد.

به قول یک شاهد عینی در روز عاشورا، حتی نگاه کردن به ماموران انتظامی، نتیجه اش حداقل چند فحش رکیک و باتون واسپری فلفل تو صورتت بود. زیر کردن یکی از معترضین بوسیله ماشین مشخص نیروی انتظامی و صدای جیغ و فریاد شاهدان، حتی یک انسان آهنین را به خشم وا میدارد، آیا در بدن آن جانی، قلبی انسانی وجود داشت؟ کسانیکه ویدیو کلیپ این جنایت را دیده اند و گزارش سرتا پا دروغ سردار رادان را از صدا و سیما شنیده اند، واقعا در آن لحظه احساس نکردند که نزدیک است دچار حمله قلبی شوند؟ با وقاحت ترور خواهرزاده میرحسین موسوی را مرگ مشکوک اعلام میکند وحتی شریعتمداری کیهان آنرا کار خود میر حسین موسوی اعلام میکند، آیا دیگر جایی برای خوشبینی به راهی کم هزینه درپروسه آتی باقی میماند؟ در حالیکه وقتی یکی از بسیجی ها بوسیله مردم دستگیر میشود، بسیاری از مردم شعار میدهند که ولش کنید، خوب به چه حقی وچرا باید این مردم بوسیله رادان ها مورد تمسخر قرار بگیرند؟

یکی از شرکت کنندگان روز عاشورا میگوید«من و شوهرم در ماشین نشسته بودیم، حرکت به کندی انجام میگرفت، گروهی 15 نفره از نیروی انتظامی بهمراه موتورهایشان راه را بسته وبه شکل خطرناکی خود را برای حمله وکشتار وبزن وبگیر آماده میکردن... به شوهرم گفتم چطور است برای رهایی ازافتادن به دستشان وقبل از اینکه به ما حمله کنند، با حرکت ماشین به سمتشان آنها را بترسانیم و فرار کنیم، ما سرگرم صحبت بر سر چگونگی انجام این کار بودیم که به ناگاه ماشینی که زنی راننده آن بود، بطرف موتورها حرکت کرد، مامورین موتورها را رها کرده و در حالیکه با مردم در گیرشده بودند، به گوشه ای خزیدند» با خود فکر کردم در آن لحطه چند نفر دیگر به این حرکت فکر کرده بودند؟

من که تا چند ماه پیش توانایی دیدن یک صحنه خونین در فیلمها را نداشتم، امروز براحتی همه صحنه های کشتار مردم میهنم را نگاه می کنم، انگار با آنها میمیرم و زنده میشوم، از دیدن حمله مردم سیرجان برای آزادی دو اعدامی هورا میکشم، همیشه از چاقو و حتی اسمش بدم آمده است، ولی بعد از دیدن صحنه پاره کردن طنابهای دار از گردن محکومین، فکر کردم «چاقو هم گاهی میتواند مفید باشد».

وقتی یک مامور انتظامی با خشونت تمام موهای پسری را باشدت کشیده وگردنش را پیچاند و شیرزنی محکم بر دست او کوفت و جوان موفق به فرار شد با تمام وجودم گفتم «دستت درد نکند».

این تغییر روانی و رفتاری، زمانی به آنجا میرسد، که تو مجبور به دفاع از خود میشوی و این در قاموس هیچ مکتب انسانی، نه تنها قابل سرزنش و بازخواست نیست بلکه مستحق حمایت است. ننگ بر آن مزدوری باد که نامردانه دست روی هموطن خود دراز میکند وشرم بر کسانی باد که دفاع هموطن خود ازجان وحق زندگی را خشونت وانمود میکند.

بخوبی میدانم اگر موسوی و کروبی نیز دستگیر شوند، این رژیم در عاشورا گور خود را با دست خود کنده است، این جنبش مردمی را دیگر با هیچ قدرتی نمیتوان از پا در آورد. گذشته همه جنبشهای مردمی، آنرا نشان داده وآینده جنبش ما یکبار دیگر آنرا نشان خواهد داد. بی هیچ تردیدی در پایان این شب سیاه، روشنایی در انتظار ماست.

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.