رفتن به محتوای اصلی

بازگشت به مدرسه اسلامی و مد اسلامی محکوم به شکست است
26.07.2010 - 13:25

یکی از حالتهای اساسی که به کمک آن میتوان پی برد یک سیستم و یا یک نظام در حال تحول نهایی و تغییر بنیادین است، این موضوع است که حال جامعه نمی‌خواهد به شکل سابق باشد و نوع حرفها، برخوردها و کل گفتمان سیاسی، فرهنگی در حال تغییر مداوم و پنهانی است و این را طبقه حاکم احساس میکند و اگر عاقل باشد مثل جامعه مدرن و یا حتی مثل مدل چینی این تحول را در اختیار می‌گیرد و خود رهبری می‌کند و در عین حال از قدرتهای رادیکالش تهی می‌‌سازد. جامعه مدرن به این شکل هر تحول و بحران نوین، از تحول و بحران فکری، جنسی یا اقتصادی را در خدمت می‌گیرد و به یک «کالای فرهنگی» نو و چشم انداز نو از خویش تبدیل می‌کند . یعنی جامعه و ساختار به یک پوست اندازی نو در حد توانش دست می یابد. یا مثل مدل چینی این تحول مدرن را با ساختارهای دیکتاتورمنشانه و ویژگی‌های فرهنگی خویش پیوند می‌زند و رهبریش را بدست میگیرد، با آنکه مدل چینی خودبخود در درازمدت مجبور به تحولات ساختاری و قبول هر چه بیشتر دمکراسی نیز هست، اما با کمک توان مادی و فرهنگیش می‌تواند این تحول را تا حدود زیادی از رادیکالیسم تهی سازد و خود به قدرت نوین تبدیل شود.

در حالت دوم اما طبقه حاکم، به طور عمده به خاطر نداشتن قدرت فرهنگی و مادی یا ساختاری تحول خویش، با وجود همه شواهد ضرورت تحول دچار این توهم نارسیستی است که این بار نیز میتواند غائله را بخواباند و هنوز قدرتش قدرت است و صاحب «فالوس» است. او خیال میکند قدرتمند و بی نیاز به دیگری و به تحول است و بنابراین میتواند دروغی بزرگ مثل دروغ انتخابات بگوید و هیچ اتفاق خاصی نیافتد.

بنابراین او به جای گوش دادن به نوای دیگری و ملت، برعکس هی بیشتر خودباور میشود و هی باد تو پوست خودش می‌اندازد و دچار خودبزرگ بینی نارسیستی و توهم انگیز شدید میشود. او مثل آن پادشاه ایرانی میخواهد با شلاق بر آب بزند و به آب و زندگی فرمان ایست بدهد. هر چه صدای اعتراض و ریزش درونی به اشکال مختلف بیشتر میشود، او مجبور میشود بیشتر به تنها سلاح و روشی که بلد است، یعنی قدرت نمایی دروغین و خنده دار دست بزند و حال تصمیم بگیرد، به همه جهان قدرتش را ثابت کند و یا اینکه میتواند حتی چند دهه زمان را عقب ببرد.

این حالت خودنمایی ایرانی و میل دیکتاتورمنشی بیشتر در دوران تحول و تغییر به جای تن دادن به تحول و دیالوگ با دیگری، هم ریشه در فرهنگ ایران دارد که علاقه خاصی به «کرکری خواندن» در آن از کرکریهای رستم و سهراب و معجزات عرفا و معصومین گرفته و تا کرکریهای هرروزه ما دارد و هم ناشی از نبود ساختار دمکراتیک و چالش مدرن است که باعث میشود در فضای تاریک چالش و دیالوگ سیاسی و فرهنگی، هر کسی فکر کند که «خداست» و کسی نباشد که هر سخن او را به طنز بکشد و یا به نقد بکشد، آنطور که در جهان مدرن معمول است و بنابراین اینجا هر کس و به ویژه سیاستمدار مواظب حرف زدنش است، زیرا یک حرف و عمل خطا میتواند به معنای پایان قدرت سیاسی و یا فرهنگی او باشد و او را به مضحکه عام و خاص تبدیل سازد، به زندان بیافکند. بخشی دیگر از این خودنمایی، به ویژه در حاکمیت هواداران آقای احمدی‌نژاد به خاطر نداشتن عادتها و قدرتهای فرهنگی بهتر است،زیرا بخش عمده این قدرت حاکم نو از درون بخش نظامی آمده است که به طور عمده رابطه ای با سیاست و بازی سیاسی، کلامی و فرهنگی نداشته است و خیال می‌کند همانطور که به سربازانش فرمان داده است حال میتواند به تحولات فرمان بدهد و آنها اطاعت می‌کنند و تازه قربون و صدقه اش هم میروند.

اما حاصل این حالت و خودبزرگ نمایی دروغین تراژیک/کمیک این است که این فرمانهای توخالی و بزرگ نماییهای تو خالی مرتب خنده دارتر میشوند و طبقه حاکم مجبور است برای مقابله با این ریزش اقتدار و رشد طنز مرتب از تنها روشی که بلد است، یعنی به بزرگ نمایی بیشتر خویش و تلاش برای بازگرداندن وضع طلایی سابق دست بزند و این حالت اما مرتب وضع را بدتر می‌کند و خنده عمومی و گسترش شکاف چندجانبه و تهی شدن درونی حکومت از هر قدرت عمل را بیشتر می‌کند.

حالت نهایی و پایانی این تحول می‌تواند اشکال مختلف یابد، مثل حالت شاه که آخر کار میخواست تازه تک حزبی کند و بعد هم دیر متوجه شد و خیال میکرد باز فقط چند روز میره و برمیگرده و حال مردم خشگمین مجسمه از قدرت تهی شده و خنده دار را بزیر می‌کشند و اگر این ملت دچار تحول فرهنگی عمیق نشده باشند، مجبورند مجسمه نوینی از رهبرشان برافراشته سازند که قدرتمندتر و باشکوهتر است، صاحب «فالوس وقدرت» بیشتر است .

یا حالت این سقوط تراژیک/کمیک نهایی و ترکیدن بادکنک نارسیستی، مثل حالت وزیر اطلاعات صدام است که وقتی آمریکاییها در بغداد بودند باز مصاحبه تلویزیونی میداد و از پیروزی بزرگ خویش سخن می گفت. یا این حالت مثل الان ایران است که در آن، از آیت الله خامنه ای که خودش را حالا مجتهدالشرایط می نامد، تا تمامی خودبزرگ بینیهای احمدی نژاد و یا تمامی تلاشهایی مثل «مد اجباری نو»، «دانشگاه و مدرسه اسلامی نو»و غیره، نمادی از این خودنمایی و خودبزرگ بینی دروغین است که هی مجبور است بیشتر خودش را باد کند و به ترکیدن نزدیکتر شود. یعنی بیشتر نشان بدهد که وقتی یک سیستم ناتوان از تحول درونی خویش بوده است، حال مجبور است مرتب خویش را مثل بادکنک بیشتر باد کند تا آخر با «سوزنی» بترکد، درختی میان تهی شود که با باد یا نسیمی فرو ریزد.

کار ملت در لحظه کنونی فقط باید این باشد که لم بدهد و بخندد و با بیان اعتراضات مدنی خویش به اشکال مختلف و با سلاح طنز و خنده به جنگ این تلاشهای بازگشت به عقب برود، زیرا این ریزش و شکاف درونی با هر تلاش نو و خودبزرگ بینی نو، از قبیل تلاش برای ایجاد سیستم تک حزبی، مد اجباری نو، آرایش اسلامی نو و مدرسه اسلامی نو و غیره، مرتب شدیدتر میشود، تا آنگاه که کل این سیستم بادکرده و دروغین با سوزنی و خنده ای بترکد و یا با حدااقل اعتراضی درهم ریزد. زیرا حال حتی لباس پوشیدن و شیوه ی مو نیز به یک عمل سیاسی تبدیل میشود، حتی گوش کردن به درس در مدرسه حال یک «عمل اجتماعی و سیاسی» شده است و هر حرکت حکومت خودبخود این رادیکالیزه شده جامعه و بازگشت ناپذیر بودن تحولات را بیشتر میکند. حال موقع بازی خندان و پارادکس ملتی است که با هر جوک و لطیفه، با هر خنده واعتراض ساده، با نوع موی و آرایشش در واقع دست به کاری مشترک می‌زند و این حس مشترک جمعی را به سان یک ملت نو احساس میکند و ازینرو حاکمیت و سیستمی نو می طلبد. اکنون هر چه بیشتر سیاست تبدیل به سیاست «تنانه» و دمادم میشود و هر خواست تن و یا فردی و جمعی تبدیل به یک خواست سیاسی و اجتماعی می‌شود.

جمهوری اسلامی با عدم قبول نتایج انتخابات و خواست مردم در واقع یکی از مهمترین امکانات تحول درونی خویش و بدست گرفتن تحولات را از دست داد و حال مجبور است هی بیشتر خودش را باد کند یا آخر به ضرب سوزنی بترکد و از پای افتد و یا سرانجام تن به این تحول درونی دهد و به نیروهای واقع گراتر درون خویش مثل موسوی و کروبی و غیره اجازه تحول و تغییر حدااقل و ضروری برای جلوگیری از انفجار و خشم نهایی و یا پایان تراژیک/کمیکی چون شاه، صدام و یا غیره را بدهد.

با این تفاوت که هر روز که می‌گذرد و با هر تلاش تراژیک/کمیک مثل مدرسه اسلامی و آرایش اسلامی برای بازگشت به عقب و به دوران طلایی دروغینی که عملا هیچوقت وجود نداشته است، بناچار این «تحولات حدااقلی» بیشتر و بنیادی تر و به ناچار رادیکالتر خواهد بود. زیرا حال دیگر نمیتواند با دادن دوریال، هشت ریال بقیه را نگه داشت بلکه مجبور است بهای این خودبزرگ بینهای خنده دار را بپردازد. از قدیم گفتن هر سخنی بهایی دارد و آنکه خربزه می‌خورد مجبور است پای لرزش بشیند. از ما گفتن و از شما نشنیدن و از ما لم دادن و خندیدن نهایی. مگر اینکه به حرفهای دوستانه ما متخصصان گوش دهید، زیرا همیشه دانش و خرد و شناخت دیسکورسیو از هر خودبزرگ بینی نارسیستی و یا دیکتاتوری قویتر بوده و هست. به تاریخ دیکتاتورها نگاه کنید. زیرا چیزی که ما نمیخواهیم قتل و کشتار متقابل و خشم کور به یکدیگر و به زیر کشیدن مجسمه و رهبری برای ایجاد یک «مرده باد، زنده باد نو» است بلکه تحول مدنی و متناسب با شرایط زمانه و دوران ماست. موضوع این است که جلوی تحول را نمیشه گرفت، باور کنید. پس لااقل عاقل باشید و لااقل از مدل چینی یا مدل موسوی استفاده کنید وگرنه بادشدن بیشتر همانا و ترکیدن همانا. ازین سرنوشت گریزی نیست.

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.